نقد خام دینخوئی

نقد دین کار تیراندازی زبر دست، ماهر، پر حوصله و مصمم است


Share/Save/Bookmark

نقد خام دینخوئی
by Ahmad Sadri
11-Jan-2010
 

لطیفه ایست که وقتی میرداماد (از اشهر فلاسفه اسلامی) از دنیا رفت در شب اول قبر نکیر و منکر بنا بر وظیفه خود به بالین او آمدند که: "ربّت کیست؟" او جوابداد که: "اسقصٌ فوق استقصّات." ملائک نزد خدا رفتند که این بنده ات چه میگوید؟ خداوند فرمود که: "نگران نباشید. این مرد وقتی زنده بود هم حرفهائی میزد که من نمی فهمیدم!"

شبیه این داستان در شأن مفسران تورات (که در تبدیل یهودیت باستان از دینی که بر محور معبد اورشلیم و مراسم قربانی دور میزد به دین کتاب و اخلاق نقش اساسی داشتند) نیز آمده است. میگویند که شهرت درسهای تفسیر تورات (میدرش) خاخام معروف "ربای آکیوا" در زمین و آسمان طنین افکنده بود. از اینرو حضرت موسی تصمیم گرفت در یکی از این درسها حاضر شود. اما کلیم الله که از آسمان نازل شده و درصف آخر حلقه تلامیذ آکیوا مدتی نشسته بود نتوانست چیزی از تفاسیر فاخر این خاخام مشهور بفهمد. در راه بازگشت به آسمان حضرتش با خرسندی فرمود: "فرزندانم از من فراتر رفته اند."

این دو نکته لطیف را از آن آوردم که برخی منتقدین دین تصور میکنند دینداری یا باصطلاح یکی از آنها "دینخوئی" مستلزم تقلید و تکرار و تعطیل عقل است. علت چنین تصور باطلی جهل مرکب اینگونه منتقدان دین است که تئولوژی و تاریخ عقاید دینی را در خور مطالعه جدی نمیدانند و نقد بیرونی و ابزار عقل روشنگرانه قرن هجدهم با چاشنی کمی لودگی را برای تخطئه دین کافی میشمرند.

نمونه این روش مشی کمدین موفق و مشهور به دین ستیزی آمریکائی "بیل مار" است که فیلمی بنام "ریلی جیلیس" دراثبات ابلهانه بودن دین و ساده لوحی دینداران ساخته است. در سراسر این فیلم اثری از یک محقق دین نیست ولی تا بخواهید او با پوزخند معروفش به کلیساها و مساجد و معابد میرود و به ریش افراد کوچه وخیابان و تصورات دینی آنها میخندد. این روش مانند اینستکه منتقد بنیادگرائی که منکر تکامل است به کوچه و خیابان برود و با مردم عادی در مورد مفاهیم علمی مصاحبه کند و بعد به شهادت حرفهای ضد ونقیض و ناکافی آنها تئوری تکامل را به سخره بگیرد.

آته ایستهای جدید لزومی نمیبینند که خود را از زمینه شش هزار ساله که حیطه مطالعات ادیا ن است بهره مند سازند و در نتیجه از موضوع نقد خود جز صور قالبی و تصاویر مبهمی در ذهن ندارند. از آنجا که این گروه توان علمی و زبان گفتمان با دین شناسان را ندارند تنها به نقد متشرعین قشری و "عوام" یا افراطیونی که بنام دین خشونت را تقدیس میکنند، میپردازند. هر جامعه شناس و دینشناسی (صرفنظر از اینکه شخصاً دیندار یا دین ورز باشد یا نباشد) میداند که تاریخ دین تاریخ پذیرش تعبدی گزاره های دینی نبوده است. بر عکس. تاریخ تعقّل در دین تاریخ تحوّل اساسی و تصرّف بنیادین در دین است. آیا افرادی مانند میر داماد و آکیوا چشمها را بسته و "دینخویانه" به تأیید و تکرار میپرداختند یا اینکه افرادی ازایندست با تفاسیر خود دین را در هر قدم ازآن ِعصر و تفکر خود میکردند؟ آیا اسلام ملا صدرا و مسیحیت کیر گارد و یهودیت جاشوا هِشِل و هندوئیت گاندی کورکورانه و "دینخویانه" بود؟ علاوه بر تطور عقلی درونی دین (بقول وبر"عقلانی شدن نظری حیطه مذهب") هر دینی با فرهنگهای قومی وعلائق سیاسی و طبقاتی اقشار مختلف در طول تاریخ خود گره میخورد و دگرگون میشود. واقعاً اگر اصل دینخوئی تقلید بود اینهمه تنوع در انحاء و اشکال دین بوجود میآمد؟

البته تفسیر مجدد و مدام دین همیشه لطافت و معنویت ببار نمیآورد. جنگهای مذهبی، تفتیش عقاید و اخیراً تروریسم و استبداد فاشیستی بنام دین (مثلاً در ایران فعلی و اسپانیای فرانکو) نیز ناشی از التقاط پویای دین با ایدئولوژهای نیهیلیست و ناسیونالیسم مدرن است. اما بررسی این دیالکتیک پیچیده را نباید از نقد سطحی آته ایستهای جدید (مثلاً کریستوفر هیچینز روزنامه نگار، ریچارد داکینز استاد بیولوژی و تکامل در آکسفورد و سام هریس متخصص اعصاب و روزنامه نگار) و همالان ایرانی آنها انتظار داشت.

در میان این گروه ریچارد داکنیز را در نظر بگیرید که از بقیه در رشته خود متبحرتر است و با ظرافت ادبی و قدرت علمی قابل توجهی به طرفداران علم ستیز بنیادگرا میتازد. اما وقتی از جنبه سلبی یعنی نفی عقاید دیگران (خدا و کتب مقدس) به بقعه اثبات یعنی بیان رویکرد فلسفی و جهانبینی خود میرود میبینیم که به یکی از نخ نماترین ایده های قرن هجدهم یعنی عقل انگاری ("راسیونالیسم") پناه برده است. با اینحال اگر داکینز و همفکرانش به جدال قشریونی که عمر جهان را شش هزار سال میدانند و تکامل را منکراند برود بر آنها حرجی نیست. بیله دیگ بیله چغندر. ولی این گروه با ذات انگاری تاریخ گریزشان طبعی ابدی، عقل ستیز و مخرب برای دین فرض میکنند که هیچگونه مصداقی خارج از محدوده بنیاد گرائی ندارد. معلوم نیست نقد تفصیلی امثال داکینز از تدین ومعنویت میر داماد، آکیوا و یا ویلیام جیمز و سورن کیرکگارد و یا حتی رهبران دینی فعلی کشورش یعنی اسقف کانتربوری و خاخام کنیسه رفورمیست انگلستان چیست.

نقد دین امری خطیر و مستلزم حوصله و تخصص در پدیده دین و بسیاری از علوم انسانی و اجتماعی است. زدن به این خال کار تیراندازی زبر دست، ماهر، پر حوصله و مصمم است. البته راه دیگری هم برای زدن تیر به هدف وجود دارد. میتوان بجای افزایش مهارتها هدف را چنان بزرگ رسم کرد که هر کسی با چشمان بسته هم بتواند آنرا بزند. متاسفانه اینروزها تیراندازان مدعی دین شناسی بیشتر از راه دوم بخال میزنند.


Share/Save/Bookmark

Recently by Ahmad SadriCommentsDate
The Hurt Locker’s Missing Disclaimer
-
Apr 24, 2010
اوتی که گل بود
7
Feb 24, 2010
معنویت و پاکدینی روشنفکرانه - 2
1
Feb 03, 2010
more from Ahmad Sadri
 
Fred

کوشان

Fred


 همانگونه که مختارید  نوشیدنی و پوشیدنی خود را انتخاب کنید، حق انتخاب و الصاق معنی به واژگان را هم برای خود دارید. ناگفته نماند  فرض بر این است که در آزادی بسر میبرید و الا از این حقوق در مثلاً ایران زیر سایه نظام پر برکت سراغ نکنید که یافت می نشود.

به هر صورت مختارید  برای نمونه به رنگ سیاه بگویید سپید و بالعکس، آب هم از آب تکان نمیخورد. ولیکن  این واژه بازی در قاموس این نیمچه بحث که آغاز کردید چندان جایی از اعراب ندارد.

کافر معنی خودش را دارد و عواقبی بس خطرناک، بار دیگر اگر پایتان به سرزمین گل و بلبل تحت نظارت نایب پروردگار رسید قدم رنجه فرمایید و برای دریافت بار معنایی کافر، خود را کافر معرفی کنید.

در ضمن لغت معنی کافر یعنی این و مسلمان یعنی آن هم همان دست بالا گرفتن است و انحصار حق. این حضرت استادی ما بیخود نمینویسد که کار هر مرد نیست با دین بازی کردن و تیر اندازی کردن، منافع در واژگان و انحصارات است.

    روزگار به کام


Kooshan

Fred جناب

Kooshan


 

اگر اجازه بدید اوّل واژهٔ کافر و مسلمان باید تعریف شود:

کافر: کسی‌ که حق را میپوشاند؛

مسلمان: کسی‌ که آگاهانه تسلیم حقیقت است؛ تسلیم در حرف و عمل؛

 

با این اوصاف....زهی کافر‌برونان مسلمان اندرون

و زهی مسلمان‌برونان کافر اندرون؛

ما برون را ننگریم و قال را؛

ما درون را بنگریم و حال را؛

مسلمان اگر جهت فکری و عملی اشا همخوانی نداشته باشد که منافق است و از کافر بی‌ ارزشتر.

چه بسیار دوستانی که در کلیسا دارم - شمس؛

 

به امید صلح و عدالت برای تمامی انسانها؛


Fred

کوشان

Fred


چند کلمه قصار از شمس با پیش شرط  " چه قدر حرفهای شمس تبریزی با مسما و قابل پذیرش است" نقل کرده و من را هم مخاطب قرار داده بودید.من هم از ظن خودم پاسخ دادم و اصلاً   وارد جزئیات هم نشدم.

 حالا که اصرار میکنید همین یکی را که دوباره نیمه ، لا اله گفته و الا الله نگفته  نقل کرده اید شاهد میگیرم.

به شمس نسبت داده شده که گفته:  "حق به دست من است...با من نیست! مسلمانی مخالفت خودخواهی است و کافری موافقت خودخواهی"ا

از کجا و کی و بر پایه چه سند و مدرکی کافر ی خود خواهی و مسلمانی غیر آن است؟

  اصلاً کافر یعنی چه؟ببینم، آیا دلگی و زیاده خواهی در جوامع مسلمان به حد قابل ملاحظه کمتر از دیگر جوامع است؟

آیا برای نمونه تبتی های "کافر" زیاده خواه ترند از دوستان خلیج فارس نشین؟

 اگر نه پس این حرف شمس یعنی کشک، میشود واروی آنرا هم گفت و به همین اندازه "با مسما و قابل پذیرش" خواهد بود.   


Kooshan

FRED جناب

Kooshan


 

امید است حد انصاف و عدالت را در مورد خود نیز نگاه دارید. نگاهتان به مسائل تا حدی منصفانه است ولی حق نیست مثل تمامی بشر. اینجانب در بند بت سازی از هیچ شخصی (حتی شمس) نیستم. شمس میگوید: حق به دست منست نه با من! دنبال ایده هستم تا شخص. تمامی هرفهایش را هم قبول ندارم. چه بسا اگر حرفها یا حرکاتش برای من و شما مقبول نیست به دلیل کمبود ماست یا گیرنده ما ضعیف است یا کلا حرفش حق نیست. دین یه امر تجربهٔ حسّی شخصی است. چشم و گوش دل باید باز باشد. حالا منو چه به چهره کریهی که سیاسی یون از دین ساختند. مگه نه که: "اینها دزدان خانه و موش‌های انبار دین محمد هستن؟؟؟!!!"

advice (چون اگه بگم "نصیحت" امی به نظر میرسد!!!!) اینست که دنبال استفاده از نیمهٔ پر لیوان باشیم تا شاکیه نیمهٔ تهی!

 


Fred

کوشان

Fred


دوست نادیدۀ  خط سوم خوانده،نه هر فرمایشی به  اعتبار گوینده اش مقبول است. که انسان است و جائز الخطا.

 همین شمس ما  برای خیل عظیمی قطب است و من هم از هواخواهانش هستم،  خوبش هم هستم، ولیکن مشروط. از ظن خودم حرفهایش را غربال کرده  و میکنم، نخاله هایش را که کم هم نیستند از سره جدا میکنم.

 رفتارش با کیمیا خاتون و بعضی از باورهایش را نماد تضاد رفتار با گفتار میدانم . مولانا هم جا و بیجا از دستش در میرود و باز میجوید روزگار وصل خویش و کافر و هندو گفتنش میگیرد و خیلی از این بر اساس باور دینیش  دست بالا  گرفتن ها .

 بر مرکب  حق نشستن و دیگران را باطل خواندن  در مغز نخاع حضرات سوار بر گرده مردم  و طرفداران فکلی " روشنفکر دینی " آنها ریشه دوانده. این معظل  سی سال اخیر نیست و  پشتوانه  در فرهنگ و ادبیات غنی ما دارد. 

 خوشبختانه  به نظر میرسد که سرانجام به یمن سی سال حکومت نظام پر برکت زمان  در بست دوست داشتن  غیر مشروط در سرزمین گل و بلبل  دارد به سر میرسد.


Kooshan

Another perspective

by Kooshan on

جناب Fred

ایرانی امروزی در یک موقعیت فکری، اجتماعی شبیه به دوران سلطه مغول به سر میبره. چه قدر حرفهای شمس تبریزی با مسما و قابل پذیرش است:

۰. هر فسادی که در عالم افتاد از این افتاد که: یکی‌، یکی‌ را معتقد شد به تقلید!!! یا منکر شد به تقلید!!! کی‌ روا باشد مقلد را مسلمان داشتن!!

۱.‌ای خواجه، هر کسی‌ حال خود میگوید و میگویند: ما کلام خدا راع معنی‌ میکنیم!

۲. بعضی‌ خیال خود را به خدایئ گرفته اند.

۳. تو تا ویل سخن به علم خود ، معرفت و فلسفهٔ خود میکنی‌!

۴. خیالها کم نیست؛ از خود می‌‌انگیزی و حجاب خود میکنی‌ و بنا بر آن تفریح میکنی‌!!

۵. حق به دست من است...با من نیست! مسلمانی مخالفت خودخواهی است و کافری موافقت خودخواهی.

۶. کافران را دوست میدارم از این وجه که دعوی دوستی‌ نمیکنند گویند ما کافریم، دشمنیم؛ چندان دوستان دارم در کلیساها و بتکده ها! آری، زهی کافران مسلمان!!

 

 


hakimbob

انحصار نقد

hakimbob


چند نکته:

اگر روی سخن با ۹۰% جامعه خدا باور کتاب نخوانده است، که ریچارد
دوکینس و بیل ما ر حق دارند که انسانهای ساده لوح را به چالش بکشند، هم آن
گونه که میکنند

اگر روی سخن با دین دارن عالم است، هیچ ۲ نفر در این کمپ نفر سومی‌
را قبول ندارد. عجالتا، مسلمین دانشمند، همچون آقای صدری، مجبورند به دامن
ملاصدرا و میرداماد پناه ببرند. چون در عالم امروز اسلام، نه خمینی مسلمان
است، نه بن لادن. گویی این دین که باید این چنین دود چراغ برایش خورد
آنقدر پیچیده و راز آمیز است که حتا دکان دارانش هم از طرف "روشنفکران"
دینی رّد میشوند.


جای سوال است که دوستانی چون جناب صدری که این گونه غم دین میخورند
و به پرده دارن محارب میتازند، مدافع اصول دینی برای جمعی‌ هستند که بیشتر
حدیث و قصه میشناسند تا کتب مذهبی‌ را. آنوقت بفرمایند، چگونه نقد دین-
این امر بسیار خطیر، مستلزم حوصله و تخصص، در جایگاه این افراد که فقط
عواطف مذهبی‌ دارند قرار است که انجام شود؟؟


آشنا

...

by آشنا on

با ما گفته بودند  "آن عقوبت دشوار را باشما خواهیم آموخت، لیکن به خاطر آن عقوبتی جانفرسای را تحمل می بایدتان کرد."   عقوبت دشوار را چندان تاب آوردیم آری، که کلام مقدسمان، باری، از خاطرگریخت!   احمد شاملو 

divaneh

I always thought religion was for people

by divaneh on

But I have just learnt that it is not. It is for a small number of individuals who have been pouring over the old texts and ancient human perception of the world. I have concluded from this article that unaware masses of people should stay away from religion for they do not understand it. What a positive development.

I wonder if Sadri who enjoys boasting about his religious archery, would respond to readers’ comments this time.


Fred

خودی و غیر خودی و نخودی

Fred


در خلط مبحث معمولشان حضرت استادی کم لطفی بی حد و حصر نیز میفرمایند.
تصدقت سی سال آزگار است که به نام دین به مرد و زن و کودک ایرانی تجاوز جنسی میکنند، چشم در میا ورند، گروه گروه مرد و زن ایرانی را از دار و درخت آویزان میکنند و مابقی وحشیگریها یشان که بجز بر ذوب شدگان بر احدی پوشیده نیست.

حالا مردم گرفتار باید بروند کلی دود چراغ بخورند و لابد از محضر نوابغی چون استاد حضرت استادی، فردید زمانه، کسب فیض کنند تا مدرک حضرت استادی پسند بگیرند و آنوقت جواز نقد حالشان را داشته باشند؟

میفرمایند : "نقد دین امری خطیر و مستلزم حوصله و تخصص در پدیده دین و بسیاری از علوم انسانی و اجتماعی است. زدن به این خال کار تیراندازی زبر دست، ماهر، پر حوصله و مصمم است."

لطفاً دو رأس، پروار هم نه، ریقو ش هم قبول، از حضرات سوار بر خر مراد و صاحب فتوی و نقاد حرفه ای دین را نام ببرید، که شرایط سفت و سخت ذکر شدۀ شما را دارا میباشند، از مجلسی و شفتی بگیر بیا تا همین امروز. آن شیخ بهایی و همین میردامادت را هم بنداز تو لیست کاندیداها.

نخیر، دین در حیطه باور است و همه از معمم و مکلا حق یکسان دارند در مورد باور خودشان بگویند و بنویسند و نیازی به تخصص های مصادره به مطلوب حضرات هم نیست.

اگر منفعتی این بختک نظام پر برکت برای ایران و ایرانی داشته همانی است که حضرت استادی از آن شکار است و در فغان. هر ایرانی یک لوتر بالقوه و کلی از آنها بالفعل شده اند که از این راسته هم دین سود خواهد برد و هم ملت.