مرغ فریاد


Share/Save/Bookmark

مرغ فریاد
by gheyaspour
24-May-2010
 

در سرای خورشید

می‌نشیند لب حوض

تر کند بال بلا دیدهافکار

به خمیازهٔرنگ.

 

میگریزدگه گاه

پی‌تنهایی خویش

از نهان خانهٔ اسرار درون بیشه

دانهٔ راز بچیند

بگشاید

و طلسمی شاید

که مبادا سحری

روز به شب تکیه زند!

 

بازی شوخ حیات!

 

میپرد گاهی از این ساقه بدان

میجهد گاهی از آن

 

میکشد بال

دگر بار

سوی دشت غریب

آشنا با‌د صبا میوزدش از پی‌آن

 

مژدگانی بردش تا در آن خانه دوست

که در آن قریهٔ دور است

پس کوه بلند

که در آن باغ صفا هاست

به دل

دامن کوه

 

مرغ سرشار

که فریاد کشد نغمهٔ دل

 

مرغ دلشاد

که آواز کند سینه سبز.

 

می‌نشیند دمی اما بر این "خانه" تنگ؟

میپرد گاهی از این بام بدان؟

میجهد گاهی از آن؟

می‌کشد بال

دگر بار

سوی قلب حزین؟

آشنا با‌د صبا میوزدش از پی‌این؟

 

مرغ فریاد

که سرشار کند

خانهٔ دل

مرغ آواز

که آزاد کند

سینه درد.

 

 

بهسرای مهتاب

خفته بر شاخهٔ نور

بی‌گمان

چشمگشاید یکدم

پی‌اندیشهٔ اسرار اساطیری خاک.

 

غیاثپور خرداد ۱۳۸۹ 


Share/Save/Bookmark

Recently by gheyaspourCommentsDate
باران سنگ
-
Jul 17, 2010
در انتظار بهار
1
Mar 17, 2010
فصل نو
-
Feb 17, 2010
more from gheyaspour