مرگ

برای بیژن پاکزاد و شوقهای کوچکی که برای ساکنان غربت آفرید

مرگ
by Mahnaz Badihian
19-Apr-2011
 

مرگ است، مرگ

که همیشه پنهان است
و بی اجازه ی قبلی سر می زند
به خانه ی ما

مرگ است
که آماده
سر چهارراه ایستاده
یا پشت درب خانه ها
و گاه زیر ملافه های رنگارنگ

مرگ ایستاده
با کت و شلواری ساده
با دکمه های آهنین
و گاه با عصای طلایی
و با چشمانی که خیره می نگرد
به تک ، تک ما

مرگ راه میرود
آغشته در عطری
که مشام ساکنان این جهان را می آشوبد
همه جا

مرگ است
که همیشه حاضر است
با ساک کوچکی
که شبیه ساک دستی
دکتر “که وورکیان” حرف می زند
و گاه شبیه ساک خرید وسایل عید
و گاه پر از چک و سفته های پنهانی

مرگ همیشه ساکت است
جز آن لحظه که از چراغ قرمز
ناگهان عبور می کند
ساکت و پر غرور

چه کس مرگ را دیده است
مرگی که در میان ما
با لباسهای فاخر
با صدها تسمه و طناب
آویخته از سرو کولش
مدام از مردم جهان
سان می بیند

--
مهناز بدیهیان  
www.mahmag.org


Share/Save/Bookmark

Recently by Mahnaz BadihianCommentsDate
Unexpectedly
3
Nov 04, 2012
Late Night in Herman Plaza
-
Nov 22, 2011
Confusion
-
May 08, 2011
more from Mahnaz Badihian
 
Anahid Hojjati

Great poem Mahnaz jan

by Anahid Hojjati on

Similar to what Maryam noted in her comment, one reason I like your poem is that it is so real. It is difficult to choose a favorite part since it is all great.  Thanks for sharing.


Maryam Hojjat

Nice Peom With all

by Maryam Hojjat on

Its Reality.