درد

درد
by Hengameh Fouladvand
03-Apr-2011
 

درد می کشد شعرت

که وقت چشیدن

می میرم

 

واکنشی گزاف

هنگام باز شدنِ سدی محکم

سرنگون می کند

همچو تیغی پوستِ بودنم پاره

نوازشِ  واژه

زیبایی ِهراس و وهم

زمانی که می یابد عمقِ درک

قوس

 

خفته میانِ گذشته ، باز نهفته در رویا

تکرارِ انحنا

پر اغواترین ناله سر می دهد

و باز ناله

دوباره

و دگر بار همان گونه تا ناتوان

می لغزم

 

می کاود روح ِبی صبرم

می گوید و می گوید

و تیغ  فرومی کند باز

در زمان

بیرون می کشد از سیاهی ِستیز

کلنجار می رود پنهان

تکرار و دوباره

قوس

تند و تند تر و تندتر

و چه هماهنگ

التماس و ناله

تا انفجار

مانند جسمی وحشی وغریب

می چسبد نرم  به تنم

در پسش شوری فروزان درکمین

عشقی سر بسته

تا بی نهایت

طنین

 

آنگاه

میل برمی گردد دوباره

اجبار یکی می کند غریزه

رغبت در خود پذیرا

درحالیکه

نمی شناسد واژه

تفسیر می طلبیم!؛

مکانی بی طنین

جانمان

از خود بی خود

حادثه پذیر

 

دردم از شعرت

قوسی که می کاود و می کاود

که وقت چشیدن

می میرم

 

هنگامه     فروردین ۱۳۹۰


Share/Save/Bookmark

Recently by Hengameh FouladvandCommentsDate
درد پوش تماس ِشب
-
Apr 29, 2012
رد پای خودی
1
Feb 21, 2012
رنگ زنگ درخشش کهکشان
2
Nov 26, 2011
more from Hengameh Fouladvand
 
default

آجرهای بی ملاط

Mahvash Shahegh


 

این نوشته مجموعه ایست از واژه های فارسی در کنار هم نهاده شده که هیچ ربطی به زبانی که ما آن را فارسی می دانیم و دستور آن زبان ندارد. به عبارت دیگر، فقط واژه ها فارسی هستند بدون قدرت انتقال مفهومی خاصّ . این نوشته را با پیچیدگیهای زبان نمادین شعری هم نمی توان توجیه کردزیرا در نوع نمادین ، سرانجام، با دانش از آنها و تعبیرآنها ، می توان مفهوم را دریافت در حالی که در این نوشته، این امر میسّر نیست.