شاه رفت، خامنه ای آمد

درفاصله سی سال که چشم بهمزدنی است در تاریخ، استبداد مدرن جای خود را به "نظام توتالیتر مذهبی" داد


Share/Save/Bookmark

شاه رفت، خامنه ای آمد
by Hooshang Assadi
16-Jan-2011
 

از شاه رفت، مقاله ای که خاطره روز تاریخی رفتن آخرین شاه ایران را در 26 دی ماه 1357 باز می گفت تا امروز که شاه دیگری در لباس جمهور ازتونس می گریزد، چند سالی می گذرد.

نه تنها "شاه" که شعارهای روز، چون "دیو" درحال رفتن می دیدش، بلکه "امام" هم که عوام الناس تصویرش را در ماه می دید و در شعارهایش "فرشته" خطابش می کرد، هر دو به "تاریخ استبداد" پیوسته اند. شاه و شیخ ـ یکی با تاج زرین که چهره خود را در آینه شاهان تاریخ کهنسال ایران می دید، ودیگری باعمامه سیاه سیدی که نسب به خاندان عربی "بنی هاشم" می برد ـ- دوچهره معاصر استبداد جان سخت ایرانی اند که هنوز به نام هر دوسکه می زنند. نام شاه در غربت تلخ مرده، پرچم مستبدان دیروز است، ومیراث شیخ صاحب بارگاه، سنگ پایه برپائی خونین ترین و خشن ترین استبداد تاریخ ایران که تا نظامی "توتالیتر" تنها یک قدم فاصله دارد.

اکنون باید، "شاه رفت" و"امام آمد" را اوراق نخستین ازیک فصل تاریخ ایران دید که با قرار گرفتن نامی ایرانی ـ با نیایی عربی-ـ در کنار بیرحم ترین و مشهورترین خونریزان تاریخ، بسته خواهد شد.

و این"فصل" دیگری است که تاریخ خودکامگی عصر نو، نماد دیگر خود را از ایران به ثبت می رساند. آدولف هیتلر-ـ زاده اتریش که سرنوشت آلمان رابعهده گرفت- جنون خودکامگی را بنام "ملت" پیش برد. ژوزف استالین-ـ گرجی زاده ای که انقلاب روسیه را به نماد جنایت مبدل ساخت - به نام "تاریخ" سخن می گفت.

سیدعلی حسینی خامنه ای ـ- مردی که تبار سیدیش به صحرانشینان عرب می رسد–ـ بر مرکب مذهب می رود که سه گانه دوران مدرن را تمامیت بخشد.

32 سال پیش درچنین روزی "شاه رفت" راجشن گرفتیم: "محمد رضا شاه پهلوی رفت، اما « شاه نرفت» و تا «شاه» نرود، سرزمين ايران بر زخم های کهنه و مهلک خود مرهمی نخواهد دید."

چنین بود، فرجام مقاله "شاه رفت" که به شاه آمد پیوند خورد: "روزی که بعد از تاريخی طولانی - يعنی همه تاريخ ايران – "آخرين شاه" با چشمانی گريان رفت، ما زخميان، شلاق خوردگان، زندان رفتگان، ممنوع شدگان، ما مدعيان آزادی همگان و برابری بشريت، مناديان آزادی ليبرالی و عدالت سوسياليستی و بهشت مذهبی؛ تاج شاهی را که هزاران پاره شده بود بر سر گذاشتيم."

"شاه رفت" و ما شاه شدیم. نه، شاهی از درون مابر جوشید و جامه ما شد. شعارهای دیگر می دادیم. برای آزادی گلومی دریدیم. "ستمشاهی" راروزی هزار بار به زباله دان تاریخ می فرستادیم. به هزار زبان تاریخ ستم و استبداد را دشنام می دادیم، و فقط در یک فریاد که در درون خود می زدیم، همصدا بودیم:

- من شاهم...

اری باید 26 سال می گذشت تادریابیم: شاه ماند، کيهان رفت. اکنون روزگاری دیگر بود. استبداد جدید به تمامی درآینه کیهان تهران متجلی می شد. شایدبار نخست بودکه درجهان ماموران امنیتی، بازجویان و شکنجه گران رخت روزنامه نگاری می پوشیدند. واین آغاز راهی بود که همه مناصب کشور را قبضه کنند.

و راه با کودتای انتخاباتی هموار شد. با فریاد "مرگ بر دیکتاتور" به خیابانها

درآمدیم.جهان انگشت حیرت به دندان گرفت. تا رهبرانی نمادین یافتیم، آداب چندساله دیکتاتور پروری از خونمان بال گشود.

سخن از میرحسین و آغاز دیکتاتوری رفت: "امروز ششم مهر ماه 1388 است. میر حسین موسوی پایش را روی پله اول نردبام نمی گذارد. متوجه هستیم چه حادثه مهمی است؟ و یا تلاش خواهیم کرد نردبام را جائی دیگر زیر پایش بگذاریم. یادمان نرود. این مائیم که از آخوند وقزاق و شاهزاده و بچه آهنگر، دیکتاتور می سازیم."

در خیابانها می رفتیم و در سکوت حق خود را می خواستیم. با نیروهای نظامی سراپامسلح و جوخه های سازمان یافته آدم کشی که دیکتاتور برای اولین بار در تاریخ ایران، از اوباش سازمان داده بود، سینه به سینه در آمدیم. نمادهای آزادی از خون زاده شدند. ما همه ندا بودیم.ما همه سهراب بودیم. ما همه یکصدا بودیم. یادتان هست؟ یادمان هست؟

درهای زندان ها رابیشتر گشودند. کهریزک مقیاس کوچکی از آشویتس شدو نام ننگینش جهانی. و ما پراکنده شدیم. از ما شاهان سبز سر بر داشتند.

فصل به تمامی دیگر است. عصر "ستمشاهی" را می توان تمام شده دانست. از درون "نظام جمهوری اسلامی" استبدادی نو سر بر کشیده است. هسته های سخت استبدادی با درونمایه مذهبی به صورت افراد، نهادها و سازمانها پا گرفته اند. این استبدادی است شکل گرفته بر بستر استبداد دیر سال ایرانی با تاریخی متفاوت و دیدگاهی دیگر.

32 سال بعد از روز "شاه رفت"، آسمان ایران را ابر سیاه استبداد گرفته است. ازتولد "گفتمان آزادی" - دستاورد بزرگ جنبش سبز- تانهادینه شدنش، تا تبدیل شدنش بعنوان یک عنصر جاری فرهنگی، عمر درازی باید.

ما. من و تو. همه ما. دیگر تاج شاهی برداشته و عبای آخوندی بدوش انداخته ایم. در لفظ گفتمان آزادی را فریاد می کنیم، در عمل به آن رنگ استبداد می زنیم. من خونریز ازتبار تاریخی ما آمده، چرخی زده و گفتمان روزرا به رنگ خود درآورده است.

می گوئید نه؟ به من 5 نفر را نشان بدهید. فقط 5 نفر از عاشقان آزادی را نشانم بدهید که حاضر باشند بنام آزادی، برای ایران، به احترام ندا، "من" خود را پشت در بگذارند و گرد یک میز بنشینند و برای میهن دراستانه تباهی تمام، خطی به اشتراک بنویسند.

شاید روزی، محسن مخملباف، سکوت خود بشکند و نام آن پنج نفر راببرد که دراوج جنبش سبز دعوتشان کردکنار هم بنشینند و مانع بریدن سر جنبش شوند. وهر پنج نفر- از جناح های گوناگون سیاسی "نه" گفتند، چون دیگری یا دیگران را بر نمی تابیدند.

در سی و دومین سال "شاه رفت"، در ماههای پایانی هزار و سیصد و هشتاد و نهمین سال تاریخ هجری که در پشت خود چند هزاره دیگر دارد، آسمان روح و اندیشه ایرانی را ابر سیاه استبداد سراسر پوشانده است. می بینم که ستارگانی سو سو می زنند. می بینم. و ما شاهان سیاه و سرخ دیروز، شاهان سبز امروز این ستارگان را فرومی کشیم. ما خود، خود را می کشیم.

و تا آسمان اندیشه ما را ابرهای کهنسال استبداد پوشانده اند، از بارش آنها جز مستبدی دیگر نخواهد زاد، می خواهد قزاقی باشد بیسواد از شمال، درس خوانده ای در سوئد، پرروش یافته ای در کوچه فریدونی مشهد و یا آهنگر زاده ای از کویر.

و ماایستاده ایم و نگاه می کنم. تبارخونریز ما خرسند است. او مارا به شکل عنصری از نظام در آورده است، چه با شاه و شیخ باشیم و چه در برابر او....

هوشنگ اسدی

From roozonline.com


Share/Save/Bookmark

 
CallmeRed

متن چیده شده برای تحریف تاریخ

CallmeRed


من واقعا نمیدونم کی به شما گفته نویسنده بشین؟؟
این کنار هم چیدن کلمات که نشد نویسندگی

درضمن از کدام استبداد سخن میگویید؟؟

امثال شما توده ایهایی که حتی به مکتب خود ایمان کافی نداشتید باعث فنا شدن مملکت شدید

زمانه زمانه روشنفکر بازی بود و هر که از راه میرسید خود را کمونیست مینامید برای اینکه مد روز روشنفکری آنزمان بود. . 

استبدادی که شما صحبتش را میکنید فقط در مورد افراد هرهری مذهبی مثل شما وحزب اللهی های دوآتشه بود 

آن زمان هم شاه میدانست که نباید مملکت را به دست کسانی مثل رهبران شما یا آخوندها بسپارد-چون نگران آینده مملکتش بود

 

 

برای خامنه ای مدیحه سرایی می کنید وکتاب خاطرات شیرینتان را مینویسید و به خورد مردم بینوا میدهید

و حالاهم با شاه در یک تراز قرارش میدهید

چرا تاریخ را تحریف میکنید؟؟‌ماموریتتان این است؟؟؟-

 

 

 

 

 

 

 


Darius Kadivar

A Last Remnant Jomhurykhah Loser with Bankrupt Arguments

by Darius Kadivar on

As much as I regret what Mr. Hooshang Assadi had to put up with equally in the Shah's Prisons and far more harshly to his own admission ( Letters to My Torturer by Houshang Asadi) in those of Khomeiny's dungeons, I cannot help but think that he represents one of the Last Remnant Jomhurykhah Losers with Bankrupt Arguments ...

With nothing to offer but their tested solutions to compensate for their frustrated illusions on a Revolution they irresponsibly called for wholeheartingly only to regret their OWN poor choice subsequently ...

Hichi !!!

Unlike a minor but patriotic few:

pictory: Bakhtiar Denounces Bazargan's Provisionary Government in exile (1979)

SPIRIT OF RESISTANCE: Iranian Intelligenstia Remembers Shapour Bakhtiar

My Humble Opinion,

DK

***************************************************

***************************************************

 

Miscellaneous Counter Observations To Mr. Assadi's Conclusions

 

**************************************************

**************************************************

1979:

Pro Bakhtiar Demonstration in Support of the 1906 Constitution

1989:

Shahpour. Bakhtiar Calls for REGIME CHANGE based on RESTORATION OF THE 1906 Constitution

2011:

A Genuine Irandokht's Response

GIVE ME BACK MY COUNTRY: Bold Poem by a fellow compatriot denounces Ahmadinejad's Iran

Recommended Blog:

Tunisia could benefit from bitter lessons of Iran’s clumsy '79 revolution by DK


jasonrobardas

You said it brother .

by jasonrobardas on

It seems like it is in our very nature to nurture and strengthen dictators who rule over  us with iron fists . Sycophancy ( chap loosy) and (khaye mali) and culture of (Tamallogh) , is an inherent part of the Iranian culture . Thus we place them in authority , right on a pedestal . We  give them great titles  , kiss their hands , bow in front of their glory , obey them , worship them , see their images in the moon and

    in return, they get inebriated with illusions of grandeur start to believe that they are the supreme and invincible and treat us subjects like worthless animals with no rights ...


Jeesh Daram

می آیند و میروند.....

Jeesh Daram


 

 

قصه شنیدم که بوعلاء به همه عمر     لحم نخورد وذوات لحم نیازرد

درمرض موت بااجازه دستور   خادم اوجوجه ای به محضراو برد

خواجه چوآن طیرکشته دید برابر     اشک تحسر ز هردو دیده  بیفشرد

گفت چرا ماکیان شدی نشد ی شیر      تا نتواند کست به خون کشد وخورد

مرگ برای ضعیف امرطبیعی ست    هرقوی اول ضعیف گشت وسپس مرد


mahmoudg

Only appropriate to mention Simin Behbahani's poem

by mahmoudg on

قلم چرخید و فرمان را گرفتند ورق برگشت و ایران را گرفتند به تیتر شاه رفت اطلاعات  توجه کرده کیهان را گرفتند  . . . .

pas-e-pardeh

poor writing

by pas-e-pardeh on

افکار پراکنده و جملات سر در گم از اول خواننده را گیج کرد. 


mahmoudg

نوشتار خوبیست

mahmoudg


نوشتار خوبیست  باشد که در چند جا، از  موظوع اصلی خارج شد، والی حقایق به سادگی بیان شدند Keep up the good work as we say here.

Imam-e Zaman

You said it so well

by Imam-e Zaman on

This is an excellent article pointing to the heart of the matter. The problem is that despotism is built into every cultural fabric of this nation, and unless we don’t change it, it’s all the same, mullah or Shah. Even those with best intentions are quickly turned into terrible despots. We have had at least four examples in our recent history: Reza Khan, Muhammad Reza, Khomeini, and Khamenei. Before coming to power they all appeared nice, virtuous and even democratic- minded. In a short time they were turned into the worst beasts.  Remember Muhammad Reza, just right after his father’s abdication of the throne. A young, innocent, educated lad. Who could imagine that one day he may turn into such a   megalomaniac?  And the same is true about Khomeini and Khamenei in another form.  I always remember the adage attributed to a famous philosopher (Montesquieu?): every nation deserves the government it has.  I wonder when we’ll deserve something better.


default

Extremely confused essay

by Hooshang Tarreh-Gol on

You ask anyone to show you: only five people who, despite their political differences, would get together and organize.

 

For an answer to yout query, just take a look at Iranian universities and factories where many many students and workers despite all their political differences have always been united against their common enemy. It might do you some good to actually take a look at the on-going, living, fighting social movements in Iran.