از شاه رفت، مقاله ای که خاطره روز تاریخی رفتن آخرین شاه ایران را در 26 دی ماه 1357 باز می گفت تا امروز که شاه دیگری در لباس جمهور ازتونس می گریزد، چند سالی می گذرد.
نه تنها "شاه" که شعارهای روز، چون "دیو" درحال رفتن می دیدش، بلکه "امام" هم که عوام الناس تصویرش را در ماه می دید و در شعارهایش "فرشته" خطابش می کرد، هر دو به "تاریخ استبداد" پیوسته اند. شاه و شیخ ـ یکی با تاج زرین که چهره خود را در آینه شاهان تاریخ کهنسال ایران می دید، ودیگری باعمامه سیاه سیدی که نسب به خاندان عربی "بنی هاشم" می برد ـ- دوچهره معاصر استبداد جان سخت ایرانی اند که هنوز به نام هر دوسکه می زنند. نام شاه در غربت تلخ مرده، پرچم مستبدان دیروز است، ومیراث شیخ صاحب بارگاه، سنگ پایه برپائی خونین ترین و خشن ترین استبداد تاریخ ایران که تا نظامی "توتالیتر" تنها یک قدم فاصله دارد.
اکنون باید، "شاه رفت" و"امام آمد" را اوراق نخستین ازیک فصل تاریخ ایران دید که با قرار گرفتن نامی ایرانی ـ با نیایی عربی-ـ در کنار بیرحم ترین و مشهورترین خونریزان تاریخ، بسته خواهد شد.
و این"فصل" دیگری است که تاریخ خودکامگی عصر نو، نماد دیگر خود را از ایران به ثبت می رساند. آدولف هیتلر-ـ زاده اتریش که سرنوشت آلمان رابعهده گرفت- جنون خودکامگی را بنام "ملت" پیش برد. ژوزف استالین-ـ گرجی زاده ای که انقلاب روسیه را به نماد جنایت مبدل ساخت - به نام "تاریخ" سخن می گفت.
سیدعلی حسینی خامنه ای ـ- مردی که تبار سیدیش به صحرانشینان عرب می رسد–ـ بر مرکب مذهب می رود که سه گانه دوران مدرن را تمامیت بخشد.
32 سال پیش درچنین روزی "شاه رفت" راجشن گرفتیم: "محمد رضا شاه پهلوی رفت، اما « شاه نرفت» و تا «شاه» نرود، سرزمين ايران بر زخم های کهنه و مهلک خود مرهمی نخواهد دید."
چنین بود، فرجام مقاله "شاه رفت" که به شاه آمد پیوند خورد: "روزی که بعد از تاريخی طولانی - يعنی همه تاريخ ايران – "آخرين شاه" با چشمانی گريان رفت، ما زخميان، شلاق خوردگان، زندان رفتگان، ممنوع شدگان، ما مدعيان آزادی همگان و برابری بشريت، مناديان آزادی ليبرالی و عدالت سوسياليستی و بهشت مذهبی؛ تاج شاهی را که هزاران پاره شده بود بر سر گذاشتيم."
"شاه رفت" و ما شاه شدیم. نه، شاهی از درون مابر جوشید و جامه ما شد. شعارهای دیگر می دادیم. برای آزادی گلومی دریدیم. "ستمشاهی" راروزی هزار بار به زباله دان تاریخ می فرستادیم. به هزار زبان تاریخ ستم و استبداد را دشنام می دادیم، و فقط در یک فریاد که در درون خود می زدیم، همصدا بودیم:
اری باید 26 سال می گذشت تادریابیم: شاه ماند، کيهان رفت. اکنون روزگاری دیگر بود. استبداد جدید به تمامی درآینه کیهان تهران متجلی می شد. شایدبار نخست بودکه درجهان ماموران امنیتی، بازجویان و شکنجه گران رخت روزنامه نگاری می پوشیدند. واین آغاز راهی بود که همه مناصب کشور را قبضه کنند.
و راه با کودتای انتخاباتی هموار شد. با فریاد "مرگ بر دیکتاتور" به خیابانها
درآمدیم.جهان انگشت حیرت به دندان گرفت. تا رهبرانی نمادین یافتیم، آداب چندساله دیکتاتور پروری از خونمان بال گشود.
سخن از میرحسین و آغاز دیکتاتوری رفت: "امروز ششم مهر ماه 1388 است. میر حسین موسوی پایش را روی پله اول نردبام نمی گذارد. متوجه هستیم چه حادثه مهمی است؟ و یا تلاش خواهیم کرد نردبام را جائی دیگر زیر پایش بگذاریم. یادمان نرود. این مائیم که از آخوند وقزاق و شاهزاده و بچه آهنگر، دیکتاتور می سازیم."
در خیابانها می رفتیم و در سکوت حق خود را می خواستیم. با نیروهای نظامی سراپامسلح و جوخه های سازمان یافته آدم کشی که دیکتاتور برای اولین بار در تاریخ ایران، از اوباش سازمان داده بود، سینه به سینه در آمدیم. نمادهای آزادی از خون زاده شدند. ما همه ندا بودیم.ما همه سهراب بودیم. ما همه یکصدا بودیم. یادتان هست؟ یادمان هست؟
درهای زندان ها رابیشتر گشودند. کهریزک مقیاس کوچکی از آشویتس شدو نام ننگینش جهانی. و ما پراکنده شدیم. از ما شاهان سبز سر بر داشتند.
فصل به تمامی دیگر است. عصر "ستمشاهی" را می توان تمام شده دانست. از درون "نظام جمهوری اسلامی" استبدادی نو سر بر کشیده است. هسته های سخت استبدادی با درونمایه مذهبی به صورت افراد، نهادها و سازمانها پا گرفته اند. این استبدادی است شکل گرفته بر بستر استبداد دیر سال ایرانی با تاریخی متفاوت و دیدگاهی دیگر.
32 سال بعد از روز "شاه رفت"، آسمان ایران را ابر سیاه استبداد گرفته است. ازتولد "گفتمان آزادی" - دستاورد بزرگ جنبش سبز- تانهادینه شدنش، تا تبدیل شدنش بعنوان یک عنصر جاری فرهنگی، عمر درازی باید.
ما. من و تو. همه ما. دیگر تاج شاهی برداشته و عبای آخوندی بدوش انداخته ایم. در لفظ گفتمان آزادی را فریاد می کنیم، در عمل به آن رنگ استبداد می زنیم. من خونریز ازتبار تاریخی ما آمده، چرخی زده و گفتمان روزرا به رنگ خود درآورده است.
می گوئید نه؟ به من 5 نفر را نشان بدهید. فقط 5 نفر از عاشقان آزادی را نشانم بدهید که حاضر باشند بنام آزادی، برای ایران، به احترام ندا، "من" خود را پشت در بگذارند و گرد یک میز بنشینند و برای میهن دراستانه تباهی تمام، خطی به اشتراک بنویسند.
شاید روزی، محسن مخملباف، سکوت خود بشکند و نام آن پنج نفر راببرد که دراوج جنبش سبز دعوتشان کردکنار هم بنشینند و مانع بریدن سر جنبش شوند. وهر پنج نفر- از جناح های گوناگون سیاسی "نه" گفتند، چون دیگری یا دیگران را بر نمی تابیدند.
در سی و دومین سال "شاه رفت"، در ماههای پایانی هزار و سیصد و هشتاد و نهمین سال تاریخ هجری که در پشت خود چند هزاره دیگر دارد، آسمان روح و اندیشه ایرانی را ابر سیاه استبداد سراسر پوشانده است. می بینم که ستارگانی سو سو می زنند. می بینم. و ما شاهان سیاه و سرخ دیروز، شاهان سبز امروز این ستارگان را فرومی کشیم. ما خود، خود را می کشیم.
و تا آسمان اندیشه ما را ابرهای کهنسال استبداد پوشانده اند، از بارش آنها جز مستبدی دیگر نخواهد زاد، می خواهد قزاقی باشد بیسواد از شمال، درس خوانده ای در سوئد، پرروش یافته ای در کوچه فریدونی مشهد و یا آهنگر زاده ای از کویر.
و ماایستاده ایم و نگاه می کنم. تبارخونریز ما خرسند است. او مارا به شکل عنصری از نظام در آورده است، چه با شاه و شیخ باشیم و چه در برابر او....
هوشنگ اسدی
From roozonline.com
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
متن چیده شده برای تحریف تاریخ
CallmeRedTue Jan 18, 2011 08:23 PM PST
من واقعا نمیدونم کی به شما گفته نویسنده بشین؟؟
این کنار هم چیدن کلمات که نشد نویسندگی
درضمن از کدام استبداد سخن میگویید؟؟
امثال شما توده ایهایی که حتی به مکتب خود ایمان کافی نداشتید باعث فنا شدن مملکت شدید
زمانه زمانه روشنفکر بازی بود و هر که از راه میرسید خود را کمونیست مینامید برای اینکه مد روز روشنفکری آنزمان بود. .
استبدادی که شما صحبتش را میکنید فقط در مورد افراد هرهری مذهبی مثل شما وحزب اللهی های دوآتشه بود
آن زمان هم شاه میدانست که نباید مملکت را به دست کسانی مثل رهبران شما یا آخوندها بسپارد-چون نگران آینده مملکتش بود
برای خامنه ای مدیحه سرایی می کنید وکتاب خاطرات شیرینتان را مینویسید و به خورد مردم بینوا میدهید
و حالاهم با شاه در یک تراز قرارش میدهید
چرا تاریخ را تحریف میکنید؟؟ماموریتتان این است؟؟؟-
A Last Remnant Jomhurykhah Loser with Bankrupt Arguments
by Darius Kadivar on Tue Jan 18, 2011 08:24 AM PSTAs much as I regret what Mr. Hooshang Assadi had to put up with equally in the Shah's Prisons and far more harshly to his own admission ( Letters to My Torturer by Houshang Asadi) in those of Khomeiny's dungeons, I cannot help but think that he represents one of the Last Remnant Jomhurykhah Losers with Bankrupt Arguments ...
With nothing to offer but their tested solutions to compensate for their frustrated illusions on a Revolution they irresponsibly called for wholeheartingly only to regret their OWN poor choice subsequently ...
Hichi !!!
Unlike a minor but patriotic few:
pictory: Bakhtiar Denounces Bazargan's Provisionary Government in exile (1979)
SPIRIT OF RESISTANCE: Iranian Intelligenstia Remembers Shapour Bakhtiar
My Humble Opinion,
DK
***************************************************
***************************************************
Miscellaneous Counter Observations To Mr. Assadi's Conclusions
**************************************************
**************************************************
1979:
Pro Bakhtiar Demonstration in Support of the 1906 Constitution
1989:
Shahpour. Bakhtiar Calls for REGIME CHANGE based on RESTORATION OF THE 1906 Constitution
2011:
A Genuine Irandokht's Response
GIVE ME BACK MY COUNTRY: Bold Poem by a fellow compatriot denounces Ahmadinejad's Iran
Recommended Blog:
Tunisia could benefit from bitter lessons of Iran’s clumsy '79 revolution by DK
You said it brother .
by jasonrobardas on Tue Jan 18, 2011 01:43 AM PSTIt seems like it is in our very nature to nurture and strengthen dictators who rule over us with iron fists . Sycophancy ( chap loosy) and (khaye mali) and culture of (Tamallogh) , is an inherent part of the Iranian culture . Thus we place them in authority , right on a pedestal . We give them great titles , kiss their hands , bow in front of their glory , obey them , worship them , see their images in the moon and
in return, they get inebriated with illusions of grandeur start to believe that they are the supreme and invincible and treat us subjects like worthless animals with no rights ...
می آیند و میروند.....
Jeesh DaramMon Jan 17, 2011 09:31 PM PST
قصه شنیدم که بوعلاء به همه عمر لحم نخورد وذوات لحم نیازرد
درمرض موت بااجازه دستور خادم اوجوجه ای به محضراو برد
خواجه چوآن طیرکشته دید برابر اشک تحسر ز هردو دیده بیفشرد
گفت چرا ماکیان شدی نشد ی شیر تا نتواند کست به خون کشد وخورد
مرگ برای ضعیف امرطبیعی ست هرقوی اول ضعیف گشت وسپس مرد
Only appropriate to mention Simin Behbahani's poem
by mahmoudg on Mon Jan 17, 2011 03:31 PM PSTpoor writing
by pas-e-pardeh on Mon Jan 17, 2011 10:45 AM PSTافکار پراکنده و جملات سر در گم از اول خواننده را گیج کرد.
نوشتار خوبیست
mahmoudgMon Jan 17, 2011 10:30 AM PST
You said it so well
by Imam-e Zaman on Mon Jan 17, 2011 07:47 AM PSTThis is an excellent article pointing to the heart of the matter. The problem is that despotism is built into every cultural fabric of this nation, and unless we don’t change it, it’s all the same, mullah or Shah. Even those with best intentions are quickly turned into terrible despots. We have had at least four examples in our recent history: Reza Khan, Muhammad Reza, Khomeini, and Khamenei. Before coming to power they all appeared nice, virtuous and even democratic- minded. In a short time they were turned into the worst beasts. Remember Muhammad Reza, just right after his father’s abdication of the throne. A young, innocent, educated lad. Who could imagine that one day he may turn into such a megalomaniac? And the same is true about Khomeini and Khamenei in another form. I always remember the adage attributed to a famous philosopher (Montesquieu?): every nation deserves the government it has. I wonder when we’ll deserve something better.
Extremely confused essay
by Hooshang Tarreh-Gol on Mon Jan 17, 2011 06:30 AM PSTYou ask anyone to show you: only five people who, despite their political differences, would get together and organize.
For an answer to yout query, just take a look at Iranian universities and factories where many many students and workers despite all their political differences have always been united against their common enemy. It might do you some good to actually take a look at the on-going, living, fighting social movements in Iran.