کودتای 30 تیر 31

آنهایی که قدرت را از طریق تظاهرات خیابانی به دست می آورند لاجرم در تظاهرات دیگری آن را از دست میدهند

Share/Save/Bookmark

کودتای 30 تیر 31
by cyrous moradi
20-Jul-2011
 

روز جمعه اول ژوئیه سال 2011، مجلس یونان به برنامه ریاضت اقتصادی دولت این کشور علیرغم تظاهرات گسترده ای که مردم بر ضد اینگونه تهمیدات اقتصادی انجام دادند، رای موافق داد. این نکته نشان دهنده آن است که در یک دموکراسی واقعی این نهایتاً اعضای پارلمان و به عبارتی نمایندگان مردم هستند که تصمیم نهایی را خواهند گرفت نه تظاهر کنندگان خیابانی. گواینکه مردم حق دارند از هر گونه وسیله مسالمت آمیز استفاده کرده و مخالفت خود را با تصمیمات گوناگون قوه مجریه به صورت انجام تظاهرات نشان دهند. بعد از تصویب پیشنهادات دولت، تظاهرکنندگان، خیابانها را خالی کرده و به منازل خود بازگشتند. ادامه تظاهرات نوعی بی احترامی به نمایندگانی بود که مردم خود، آنها را انتخاب کرده بودند. همه نخبگان و مردم عادی یونانی به عنوان بازیگران اصلی این ماجرا دقیقاً به نقشی که باید اجرا کنند واقف بودند. در دموکراسی های واقعی هر کسی خط قرمز اقدامات خود را میداند. کسی که برای تظاهرات به خیابان آمده میداند تا چه زمانی و چه مکانی به تظاهرات ادامه دهد. نمایندگان هم خواست های رای دهندگان خود و اعتراض آنها و منافع بلند مدت کشورشان را در نظر داشته و نهایتاً تصمیم نهایی را میگیرند.

غرض از آوردن این نمونه آن است که بگویم، دموکراسی نوعی بازی است که همه باید اصول و قواعدش را رعایت کنند. نکته مهم این است که اگر کسی با توسل به شکستن این قوانین در صدد کسب امتیاز بر آید، شاید در کوتاه مدت پیروزی هایی به چنگ آورد ولی در نهایت بازنده است. البته در صورت عدم رعایت قواعد بازی همه بازنده خواهند شد و هیچ برنده ای در دراز مدت بر جا نخواهد ماند. از طرفی مراعات کنندگان قواعد بازی در دراز مدت برنده اند. دموکراسی همواره در طولانی مدت، بازی برد برد برای همه بازیگران است. قبل از شروع بحث تاکید بر این نکته ضروری است که دکتر محمد مصدق نخست وزیر ملی ایران، شخصیتی است که در حسن نیت و وطن پرستی وی به تایید دوست و دشمن شکی نیست ولی همه اینها باعث نمیشود که موضوعی راتابو دانسته و در باره اش صحبت نکنیم. در تمام مدت 1500 سال از تولد مسیح تا رنسانس، در همه دانشگاه ها، گفته های ارسطو و سایر فلاسفه یونانی را کلمه به کلمه تفسیر کرده و احدی جرات تشکیک در صحت گفته های این بزرگان را نداشت. با اینحال دانشمندان عصر روشنگری بطلان خیلی از نتیجه گیری های این فلاسفه را مردود اعلام کردند. با همه این حرفها از احترام جامعه علمی به فلاسفه یونانی ذره ای کم نشده است. این دقیقاً می تواند در خصوص تاریخ معاصر ایران اتفاق بیفتد. بدون آنکه از عظمت شخصیت ها کم شود میتوان تصمیمات تاریخی آنها را مورد بازبینی و سوال مجدد قرار داد.

نکته بعدی اینکه دموکراسی ناقصی که ایران از سال 1320 تا 28 مرداد سال 1332 تجربه کرد، با وجود آنکه از دموکراسی ایده آل فرسنگها دور بود با اینحال در منطقه خاورمیانه نظیر و مانندی نداشت. همه انتخابات انجام شده مجلس در این دوره 12 ساله حرف و حدیث های زیادی در خصوص مخدوش بودن و تقلب به دنبال داشت با اینحال هم محمد رضا در این مدت تا حدود زیادی مطابق اصول قانون اساسی سلطنت کرد , و محبوبیت قابل ملاحظه ای بین مردم داشت و هم مجلس با همه نقایصش، از منافع ملی ایران دفاع جانانانه ای کرد. بنابراین به نظر میرسد که نگهبانی از نهال نورس و آسیب پذیر دموکراسی باید در راس برنامه های همه سیاستمداران و روشنفکران ایران می بود که چنین نشد و باقی داستان را همه می دانند. به چالش کشیدن صلاحیت های چنین مجلس و چنان شاهی در خیابانها به قصد براندازی، به نظر میرسد درست نبود و سیر حوادث بعدی صحت این نتیجه گیری را تایید میکند. در 59 سال گذشته هیچگاه تجربه آزادی 12 ساله 32-1320 در ایران تکرار نشد ارباب جراید و سیاستمداران حرفه ای هنوز در خماری آزادی های فردی و رسانه ای و سیاسی هستند که ایران در آن دوران تجربه کرد. کودتای 30 تیر31 سرآغاز حمله ای بود بر این دستاورد و دموکراسی نوپا که متاسفانه با همکاری خواسته و ناخواسته نخبگان کشور صورت گرفت.

حالا سناریوی 30 تیر سال 1331 (21 ژوئیه 1952) را با هم مرور می کنیم:

دکتر مصدق نخست وزیر وقت به دلیل اختلافاتی که با شاه داشت (در خصوص انتخابات دوره هفدهم مجلس و دخالت های ارتش)، تقاضا دارد که ارتش زیر نظر دولت باشد نه شخص شاه که محمدرضا زیر بار نمیرود و روز 25 تیر، مصدق استعفاء میدهد.

مجلس طبق سنت های موجود سیاسی در ایران، به نخست وزیری قوام السلطنه ابراز تمایل میکند و شاه فرمان نخست وزیری ایشان را امضاء میکند و به وی ماموریت تشکیل کابینه میدهد.

تظاهراتی از سوی طرفداران حزب توده ایران، کاشانی و مصدق بر ضد قوام السلطنه صورت میگیرد.

روز 30 تیر بعداز آنکه به قولی 25 و به روایتی 180 نفر در تظاهرات سیاسی تهران کشته می شوند، سرانجام تحت چنین جوی، شاه فرمان نخست وزیری قوام را لغو و دوباره علیرغم میل باطنیش با نخست وزیری مصدق موافقت میکند. مجلس هم تحت فشار افکار عمومی با وجود آنکه به نخست وزیری دکتر مصدق تمایل قلبی نداشت، تحت فشار محیط ارعاب و وحشتی که تظاهرات ایجاد کرده بود به نخست وزیری دکتر مصدق رای مثبت داد.

نکته مهم آن است که در حال حاضر که 59 سال از این واقعه میگذرد و برخی ابعاد آن با جزئیات بیشتری بر ملا شده است، هنوز هم در همه کتابهایی که نوشته شده با عنوان قیام ملی سی تیر از آن یاد می شود. حتی پژوهشگرانی هم که دردانشگاه های خارجی مشغولند و در محیط آزاد تری فعالیت میکنند این کلیشه قدیمی را قبول دارند و در باره آن هر ساله قلم فرسائی می کنند. این حادثه رویداد مهمی در تاریخ معاصر کشورمان است که همانگونه که عرض کردم اهمیت آن، آنگونه که شایسته است پرداخت نشده است. غرض بنده در اینجا وارد شدن در جزئیات نیست که هر کسی عقیده و نظری دارد. نکته مهمی که میخواهم عرض کنم این است که این حادثه دموکراسی نوپای ایران را که بیش از 11 سال از عمرش نمیگذشت از ریشه خشکانید و زمینه کودتای 28 مرداد را فراهم ساخت. نکته مهم در باره حادثه 30 تیر آن است که در این واقعه تنها عوامل ایرانی موثر بودند. بازیگران اصلی خود ایرانی ها بودند( میدانم عده ای هستند که این نتیجه گیری را قبول نداشته و طبق معمول عوامل خارجی را پشت صحنه موثر میدانند). این حادثه نشان میدهد که همه ما ایرانیها زبان مشترکی برای گفتگو و یافتن راه حلی برای مشکلاتمان نداریم.

هر گونه کسب قدرت از راه های غیر قانونی، نوعی کودتا محسوب می شود. حادثه 30 تیر درحقیقت کودتائی بود که در نتیجه آن دکتر مصدق نه با تصویب مجلس بلکه با توسل به تظاهرات خیابانی مجدداً به قدرت رسید. شاه فرمان نخست وزیری دکتر مصدق را تحت فشار امضاء کرد. درست مثل انتصاب سید ضیاء الدین طباطبائی توسط احمد شاه تحت فشار قزاق ها در نتیجه کودتای سوم اسفند سال 1299.

حادثه 30 تیر این باور را در جامعه مشروعیت بخشید که برای کسب قدرت لزومی ندارد به نهاد های قانونی نظیر شاه و یا مجلس متوسل شد بلکه می توان قدرت را از کف خیابان برداشت. این حادثه به مردم فهماند که فاتحان واقعی در حقیقت مالک خیابانها هستند نه اکثریت مجلس و شاه. این حادثه دستگرمی مناسبی برای کودتای 28 مرداد بود. آنهایی که قدرت را از طریق تظاهرات خیابانی به دست می آورند لاجرم در تظاهرات دیگری آن را از دست میدهند. کودتای 28 مرداد، 13 ماه بعد از کودتای 30 تیر ولی با استفاده از همان اسلوب و روشها صورت گرفت. آنهایی که کودتای 30 تیر را تایید کردند، بهانه ای برای مخالفت با کودتای 28 مرداد نداشتند.

روز 30 تیر 31،دکتر محمد مصدق که نهادینه کردن دموکراسی در ایران را از اهداف همیشگی خود اعلام کرده بود، نظیر همه روشنفکران ایرانی، قول خود را فراموش کرد و با روشی غیر دموکراتیک و به شکل کودتا، مجدداً قدرت را در دست گرفت.

با وجود آنکه در رفراندوم 16 مرداد سال 1332، مردم به انحلال مجلس رای دادند با اینحال، انحلال واقعی آن در همان روز 30 تیر سال 1331 و به دست خود دکتر مصدق صورت گرفته بود. ایشان واقعاً میدانستند که مجلس تمایلی به نخست وزیری وی ندارند و موافقت و تایید بعدی تحت تاثر عوامل خیابانی و فشار صورت گرفت. بی اعتبار کردن نهاد مقننه، بزرگترین ضربه کودتای 30 تیر بر جامعه استبداد زده ایران بود.

نکته جالب اینکه، همه آنهایی که خود را برنده کودتای 30 تیر میدانستند، مطابق اصلی که عرض کردم، در نهایت به دلیل عدم رعایت قوانین بازی دموکراسی بازنده شدند. دکتر مصدق، 13 ماه بعد از قدرت ساقط شد. آیت الله کاشانی در دهه 1340 شمسی در حالی فوت کرد که دیگر از آن احترام و قدرتی که در دهه 1330 از آن برخوردار بود، هیچ نشانی نبود. قوام السطنه قربانی این کودتا که نخواست و یا نتوانست در مقابل تظاهرات خیابانی مقاومت کند، به سرنوشت بهتری دچار نشد و در سال 1335 فوت کرد در حالی که اعلامیه " کشتیبان را سیاستی دگر آمد " را به یاد روزگاری که دبیر و منشی و مستوفی اعلامیه مشروطیت بود، در باره این این روز تاریخی از خود به یادگار گذاشت. همه نمایندگان مجلسی که تحت فشار عناصر خیابانی با نخست وزیری مصدق موافقت کردند در حدود یک سال بعد با انحلال مجلس دیگر نمایندگی خود را از دست دادند. آنها اگر در مقابل فشارهای خیابانی تسلیم نمی شدند و ثابت میکردند که تنها مجلس و شاه و نهاد قانونی مسئول عزل و نصب وزراء هستند، شاید به این روز سیاه دچار نمی شدند.

شاید هم اکنون زمان مناسبی باشد که حوادث را نه بر مبنای شخصیت ها و آدم ها و نظرات کلیشه ای در باره آنها بلکه بر پایه روند ها قضاوت کنیم. بزرگترین قربانی کودتای 30 تیر، همانگونه که عرض کردم، دموکراسی ایران بود و بیشترین ضربه را از سوی کسانی خورد که خود را مدافع دموکراسی و اصول آن معرفی میکردند. هم اکنون هم در بین ایرانیها این رسم جاری است که عین فیلم های هندی عده ای خوبند و لاجرم همه کارهایشان مطلوبند و اگر کسی نگاه بد به آنها کند و از اقداماتشان ایراد بگیرد، دشمن ملت و کشور و مزدور اجنبی و هزاران انگ دیگر به آنها می چسبانند. بهترین نمونه این گروه دکتر محمد مصدق نخست وزیر ملی ایران است که ظاهراً همه اقداماتش در دوران زندگی سیاسیش خوب و مطلوب است و وای به حال کسی که از ایشان ایراد بگیرد. در مقابل خوب ها، ضد قهرمانان قرار دارند که بهترین نمونه آن را شاه می توان ذکر کرد. در همه تحلیل های گروه های سیاسی، شاه همیشه مزدور، انگلیس و آمریکا قلمداد می شود و اصلاً قابل باور نیست که در مرحله ای از زندگیش اقدام مثبتی در باره کشورش انجام داده و از آن بد تر وای به حال کسی که در خصوص نادیده گرفتن حقوق شاه در دوران حکومتش از سوی مجلس و یا نخست وزیران، تذکری بدهد. شاه مدیریت خوبی در عبور مطمئن ایران از دوران جنگ سرد داشت ولی در این خصوص هیچگونه تحقیق دانشگاهی مبسوطی تاکنون صورت نگرفته است.

کودتای 30 تیر 31، کودتای 28 مرداد 32، حادثه 15 خرداد 42، 19 بهمن 49، 17 شهریور 57، 22 بهمن 57 و دهها تاریخ دیگر در تاریخ معاصر ایران، به صورتی کلیشه ای و همانگونه که محقق اولی نوشته، بازگو می شود و کسی به دنبال روایت جدیدی از این حوادث نیست. به عنوان مثال در حالی که در 25 مرداد سال 1332، با توجه به نبود مجلس و دوران فترت، همه اقدامات شاه در عزل مصدق و نصب زاهدی قانونی بودند، هنوز هم خیلی ها حاضر به باور این موضوع نیستند و گوینده را نه یک دانشگاهی صرف بلکه سلطنت طلب و مزدور و.... می نامند. نکته جالب در این میان آن است که برخی کاتولیک تر از پاپ شده اند. در حالی که دکتر محمد مصدق به عنوان یک حقوقدان در طول محاکمه خود هیچگاه اختیارات قانونی شاه در صدور فرمان عزل 25 مرداد را مورد تردید قرار نداد و تنها به انشای این فرمان و احتمال اینکه این فرمان به زور و تحت فشار از شاه گرفته شده ایراد میگرفت، برخی همچنان این استدلال دکتر مصدق را نادیده گرفته و حرف خود را میزنند. اخیراً بحث جالبی در مورد قانونی بودن اقدامات محمد رضا در حوادث 28 مرداد به نقل از پسر ارشدش رضا پهلوی مطرح شد. خیلی ها چون نظر مطلوبی نسبت به رضا پهلوی ندارند، صرفاً به این دلیل (عدم صلاحیت گوینده) گفته های وی را مردود دانسته و حادثه را کودتا به حساب آوردند. کسی به استدلالات حقوقی پشت این ادعا که به شاه امکان میداد فرامین عزل دکتر مصدق و انتصاب سرلشگر زاهدی به نخست وزیری را صادر کند، توجهی نکرد. دکتر مصدق با انحلال مجلس شورای ملی عملاً فرصت طلائی و قانونی به شاه داد تا هر کاری میخواهد انجام دهد. در دوران فترت (تعطیلی مجلس) شاه دیگر مجبور نیست در مورد نصب و عزل نخست ویز نظر مجلس را بپرسد و هر کاری را در این خصوص صلاح بداند میتواند انجام دهد. همان گونه که معروض افتاد کسی اصلاً به محتوای استدلالات حقوقی توجهی نمیکند. طرفداران رضا پهلوی همه گفته های وی از جمله این نتیجه گیری ها را کلاً قبول دارند و مخالفان خاندان پهلوی اینگونه استدلال می کنند که امکان ندارد عضوی از این خاندان حرفی منطقی و محکمه پسند بزند!!

مهمترین نکته در انجام پژوهش های سیاسی، منفک شدن کامل پژوهشگر از موضوع تحقیق است که در مورد ایرانی ها هرگز صورت نمیگیرد. اغلب پژوهشگران ایرانی به ویژه محققان تاریخ معاصر، قبل از شروع کار، هدف و یا اهداف معینی دارند و بیشتر در پی جمع آوری اطلاعات برای اثبات نتیجه گیری از قبل تعیین شده خود هستند واگر با اطلاعات متناقضی روبرو شدند، به کل پژوهش خود دست نمیزنند بلکه اطلاع و یا سند ارائه شده را مشکوک، جعلی و فاقد اعتبار اعلام میکنند. خاطرم است که یکی از همین پژوهشگران و نویسندگان معروف، از اقدامات دکتر مصدق در انحلال مجلس حمایت و با حرارت بسیار زیادی از کودتای 30 تیر به عنوان حماسه 30 تیر یاد میکرد. وقتی فهرست نمایندگان مجلسی را که مصدق منحل کرده بود به ایشان نشان دادم نتوانست در صلاحیت و کارآمدی بسیاری از آنها تردید کند وفقط نحوه انتخاب آقایان را به نمایندگی مجلس مشکوک ارزیابی و به این اعتبار، مصدق را در دور زدن مجلس و شاه کاملاً محق می دانست!!

خبرنگاری از مائو پرسیده بود نظرت در باره انقلاب فرانسه چیست؟ مائو در پاسخ گفته بود بعد از گذشت 200 سال از انقلاب کبیر فرانسه هنوز برای اظهار نظر زود است. یعنی باید حقایق و شواهد و مدارک زیادی در باره این رویداد مهم تاریخی جمع آوری و سپس در خصوصش قضاوت کرد. به نظر میرسد در مورد رویدادهای ایران همیشه این کلیشه ها هستند که به پژوهش ها می چسبند هر چند مدارک تازه کشف شده قوی تر و مستدل تر باشند. امیر کبیر، دکتر مصدق، سید حسین فاطمی، کلنل تقی خان پسیان و... همچنان قهرمان و تا ابد جزو خوب ها باقی خواهند ماند در مقابل ناصرالدین شاه، رضا و محمد رضا شاه، سرلشگر زاهدی، قوام السلطنه و... تا آخر دنیا جزو بدها هستند و به هیچ وجه برخی عملکردهایشان قابل دفاع نیستند.

وقتی در تابستان سال1945 تنها چند ماه بعد از پایان جنگ جهانی دوم سران متفقین در کنفرانس پوتسدام در آلمان دور هم جمع شده بودند (استالین، ترومن، چرچیل) انتخابات پارلمانی انگلیس در جریان بود. انگلیسی ها به پاس چهار سال خدمت چرچیل به کشورشان در طول جنگ به حزب وی رای ندادند!! و در نتیجه چرچیل انتخابات را باخت. این خبر وقتی به پوتسدام رسید، بیش از همه استالین از اتفاق تعجب کرد ولی چرچیل نتیجه را با طیب خاطر پذیرفت و به استالین مات و مبهوت با طنز انگلیسی توضیح داد که: دموکراسی اصلاً چیز خوبی نیست ولی تا پیدا کردن جایگزین مناسبی برای آن مجبوریم با نتاج حاصل بسازیم!!!البته انگلیسی ها چند سال بعد تغییر عقیده دادند و چرچیل مجدداً نخست وزیر شد تا تاییدی بر این ادعا باشد که همه بازیگران دموکراسی در دراز مدت برنده اند.

نتیجه گیری

به نظر میرسد فرمت همه بحث های تاریخ معاصر کشورمان که بین ایرانیان جریان دارد مثل گفتگوهای دون کیشوت و سانچو است. هر کسی ذهنیتی از حوادث دارد و نمیخواهد آن چیزی را که مقابل چشمانش می بیند و مدرک و سندی برای اثباتش وجود دارد معیار قرار داده و به عینیت ها بپردازد و از ذهنیت های از پیش ساخته دست بشوید. چند جمله جالب از گفتگوهای دون کیشوت و سانچو را در اینجا می آورم تا ثابت شود فامیل های دور و نزدیک این دو نفریم. سانچو می خواهد دختر دهاتی و کثیفی را در اینجا برای دون کیشون بانوی اشرافی و موقری نشان دهد:

دون کیشوت:

چه میگوئی دوست من سانچو! به دنبال این مباش که مرا دلداری دهی یا با شوخی های دروغین، اندوه راستین مرا به امید مبدل سازی.

سانچو:

از شوخی و دلداری بیهوده چه عاید من میشود عالیجناب ؟بیائید و شاهزاده خانمتان، بانوی شکوهمند ما را ببینید که با البسه و زیود آلات شایسته خود در انتظارند (سانچو می کوشد جلوی خنده اش را بگیرد). دون کیشوت را به بیرون راهنمایی می کند. دختر روستایی در کنار جاده خم شده و چوبهایش را به زمین می اندازد و دوباره آنها را بر میدارد.

دون کیشوت به دختره زل میزند و می گوید: این کیست سانچو ؟ من غیر از دختر دهاتی کثیف، کسی دیگری را نمی بینم.

سانچو:

خدایا شیطان را از ما دور کن! چشمانتان را بمالید ارباب. دوباره نگاه کنید

دون کیشوت:

چشمان من فقط دختر دهاتی زشت و وحشتناکی را می بیند که دست ها و زانوانش را روی کف جاده گذاشته و خم شده است.

سانچو:

آقا بیائید و به بانوی رویاهایتان خوش آمد بگوئید. او اینجا مقابلتان ایستاده و منتظر سلام و احوالپرسی شماست.

انگار ما ایرانیها هم هر لحظه مثل دون کیشوت و سانچو در پی آنیم که دختران کثیف روستائی را بانوان آرزوهایمان تصور کرده و آسیاب های بزرگ بادی را دیو دانسته و با شمشیر های چوبی به آنها حمله ور شویم. اندوه راستین که دون کیشوت به آن اشاره دارد، خیلی بهتر از امید هایی است که بر پایه غلط قرار گرفته است. درک ما هم از حوادث تاریخ معاصر کشورمان، شاید امید ما را به اندوهی راستین مبدل سازد ولی ارزشش را دارد.

Share/Save/Bookmark

Recently by cyrous moradiCommentsDate
به صندوق رای ایمان آوریم
3
Nov 04, 2012
چه باید کرد؟
9
Oct 02, 2012
سازش تاریخی
2
Sep 03, 2012
more from cyrous moradi
 
cyrous moradi

واقعاً متشکرم

cyrous moradi


از خوانندگان و دوستان عزیزی که اظهار نظر فرموده اند ، واقعاً متشکرم. جداً استفاده کردم. انشاء ا...  این رویه مرضیه مستدام باشد.


Esfand Aashena

حزب فقط حزب‌الله! رهبر فقط روح‌الله!

Esfand Aashena


همیشه همه‌جا صحبت از "قانون" هستش.  کی‌ میاد بگه من غیر قانونی‌ عمل کردم؟!

همین دو سال پیش سید علی‌ تمام صحبتش بر سر این بود که "من از اول اصرار داشتم که همه چیز از روی قانون باشد".  دیروز احمدی از "انتصاب" رئیس شورای حل اختلاف به دست سید علی‌ "اهتمام" کرد و گفت "دولت بر اجرای قانون اصرار دارد".  رئیس مجلس "قانون باید ..." و و و 

در غرب وحشی "قانون" یعنی‌  say hello to my lilttle friend حالا "قانون" شکستن روز ۳۰ تیر شده پیرهن عثمان؟!  گیرم هم که قانون روز ۳۰ تیر طبق مقررات مو به مو اجرا میشد، چی‌ تفاوت میکرد؟  مگه صحبت از عقل سالیم نیست؟  یعنی‌ ممد رضا از ۳۰ تیر تا ۲۲ بهمن دیگه هیچ دست از پا خطا نمیکرد؟

خانه از پای بست ویران است خواجه در پی‌ نقش ایوان است! "قانون" رو عزیز بشاش توش!  تا زمانی‌ که قانون من در آوردیه و مهم تر از اون خود قانون گذار به قانون احترام نمی‌ذاره و تخمشم حساب نمیکنه، تاوانشو ما باید بپردازیم و بخوریم که "قانون" شکنی نکنیم؟!  عجب بدبختیه ها! 

Everything is sacred


Parham

نتیجه گیری اخلاقی اینکه...

Parham


... قلم سلیس جایگزین عقل سلیم نمیشود.
تحریر شود.


Parham

اول به خر مگس بپردازیم

Parham


گوید ”کافر همه را ز کیش خویش پندارد”.

صحبت غیر قانونی بودن اعمال مصدق بر سر انحلال مجلس پیش آمد، که نظر این حقیر این بود که ”چون متخصص قانون اساسی نمیباشم، نمیدانم. اما فرض کنیم که این عمل غیر قانونی بود، آنهم برای ادامه بحث...٬”

اتفاقات روز ۳۰ تیر که جنابعالی به آن اشاره دارید که غیر قانونی نبود! مردم قیام کردند. بقول شما محمد رضا از شکر خوردن خویشتن پشیمان گشت! اینهمه ”مادر، من در اینجا غریبه میباشم” ندارد!

واقعاً اگر به سیر بحث با فکری باز و عاری از نگاه دانشگاه منشانه که به آن عقیده ندارید توجه فرمایید، میان طرف ما و شما، آنانی که به زور میخواهند حرف خود را بکرسی بنشانند ما نیستیم.

از ما گفتن.

کافر همه را...


cyrous moradi

مگس کجاست؟

cyrous moradi


آقایان پرهام ، کریم زاده و دیگران فکر میکنم داریم دور خودمان می چرخیم  و همان حرفهای قبلی را تکرار می کنیم. برای تلطیف اوضاع داستانی فلسفی ریاضی را نقل میکنم ( با معذرت از آقای کریم زاده که فعلاً نمی توانم ریفرنس معتبری برایش نقل کنم) . رنه دکارت فیلسوف فرانسوی روز روی تخت خوابش دراز کشیده بود( ایشان بیشتر عمرش را مریض بودند و اغلب افقی بودند تا عمودی) مگسی را بالای سرش و در اطاق دید که قبلاً ما ها به کرات دیده ایم ( احتمالاً آقای لاجوردی و آبراهامیان و .... دیگران هم دیده اند. حتی آقای کریم زاده هم ممکن است دیده باشد) بعد این سئوال ساده را مطرح کرد : مگس کجاست ؟ این عادت همه فلاسفه است که معمولاً به سئوالات ساده پاسخ های بغرنج میدهند بنابراین ایشان هم برای اینکه از قافله عقب نماند همین کار را کرد منتها با ذهنی کاملاً باز. یعنی برایش مهم نبود که در آینده آقای کریم زاده در باره ایشان چه فکری خواهد کرد. نکته همین جاست. شانس بزرگ دکارت این بود که از دانشگاهیان به اندازه کافی دوری میکرد و همین نکته منجر به ایجاد تحول مهمی در ریاضیات گشت که همه ما مدیون دکارتیم. ایشان دستگاه کارتزین را ابداع کرد که از نظر سادگی و زیبایی محشر است. بنابراین پیشنهاد ساده بنده این است که در کار پژوهش از قضاوت های قبلی خود داری کنیم و عصبانی نشویم. به عنوان مثال همین الان در بین  اغلب دانشگاهیان به ویژه آنهایی که ساکن آمریکا هستند ، محمد رضا را نهایتاً به قول فرانسوی ها  Despote Claire می خوانند. غافل ار اینکه نمی توان همه دوران 37 سال سلطنت محمد رضا را با تنها به قول پرهام با یک بنچ مارک اندازه گیری کرد. محمد رضا با معیارهای رژیم های مشروطه به ویژه در دوره 1320 تا 32 پادشاه قانونمندی بود. ( میدانم حالا داستان ملاقاتهایش را با فلان سفیر و نماینده فلان کشور خواهید آورد و توطئه دربار و اشرف و ... هژیر و ... میدونم) . وابسته بودن محمد رضا به آمریکا و انگلیس درست مثل ادعای وابسته بودن قوام السلطنه به انگلیسی هاست که من تا حال به قول دوستان توده ایی هنوز فاکتی پیدا نکرده ام. بازهم ادعای سابقم را تکرار میکنم که به نظر بنده محمد رضا با عملکردش در فاصله زمانی که گفتم نشان داد که به وظایف پادشاه مشروطه به خوبی آشناست. بگذریم.داره داستانم طولانی می شود. حداقل به یکی از ادعاهای پرهام پاسخ دهم که فرمودند حتی اگر مصدق قانون شکنی هم کرده باشد ، دربار قبل از وی مرتکب قانون شکنی شده است. بنده نظر ایشان را به این نکته جلب میکنم  که این دکتر مصدق بود که در نطق های مختلفش خود را طرفدار دموکراسی و مدافع آن معرفی میکرد. اینقدر که افکار عمومی از دکتر مصدق در رعایت معیارهای قانونی انتظار داشت از شاه نداشت. از طرفی نقض قانون از سوی کسی ، قانون شکنی شخص دیگری را توجیه نمیکند. انگار شما قبلاً  تصمیم گرفته اید که دکتر مصدق را جدا از اقداماتش برای همیشه جزو خوبها قرار دهید و برخی ها از جمله محمد رضا را برای ابد جزو بدها بدانید. حالا بازهم تکرار میکنم: برای پیدا کردن موقعیت مگس خیلی هم لازم نیست دنبال لاجوردی و دیگران باشید. شاید اگر تلاش کیند رو دست دکارت بلند شده و تعریف بهتری از موقعیت مگس بدهید. خدا را چه دیدید.


Sohrab_Ferdows

Poor judgement and questionable credibility

by Sohrab_Ferdows on

Dear Mr. Kazemzadeh,

Such explanation that you presented maybe enough for you to justify credibility of some so called "scholarly documents" but the question remains: how a person with such poor judgement (if we can call it that)regarding an organization that its questionable agendas have been brought to open under scrutiny from some non-scholar people, can produce a reliable document about historical events? If Mr. Lajevardi is not competent enough to discover and understand the information regarding a simple contemporary matter, how can he accurately study and interpret the events of the past no matter how many people have put their signature under his document? I am not asking these questions because I do not know the answers. I am just exposing and questioning the credibility of the author of document that you presented as solid proof to back your assertions in response to Mr. Ali P.

Warm regards


Masoud Kazemzadeh

Sohrab jaan

by Masoud Kazemzadeh on

Sohrab jaan,

1. Dr. Habib Ladjevardi is one of the top scholars of Iran. His work was published at the International Journal of Middle East Studies (IJMES). IJMES is one of the top two scholarly journals on the Middle East in the whole world. The other one is called Middle Eastern Studies.

These scholarly journals are peer-reviewed. That is the anonymous reviewers do not know the person who authors the submitted articles. In order to be published in these top peer-reviewed journals, the submitted article has been oked by the editor-in-chief, and then sent for review to 2 or 3 other scholars in that field. Only if the anonymous peer reviewers find the work of the highest scholarly quality do they say, "yes publish it." When 2 or 3 other scholars review a work, probably they are from various paradigmatic or ideological perspectives. They would vote "yes" if the article does make the case scholarly and without bias.

As a rule, in these top scholarly journals, a biased article does not get published. Many of us do have our views and political leanings and affiliations, but in order to have our scholarly works published, the work has to stand on its own based on the documents presented.

 

2. Dr. Ladjevardi has presented huge amount of documents in his seminal article. One should read the article and judge the article based on its merit. The documents presented speak for themselves. The inferences made are fully logical; otherwise, the peer reviewers would have rejected the article.

3. I was very shocked and sad when I saw Dr. Ladjevardi’s name on the NIAC thing a few years ago. I was really really sad. In my opinion, NIAC is an enemy. But that I despise NIAC does not mean that Dr. Ladjevardi’s scholarly works are not top scholarly works. I do not understand why in the world someone with the great scholarly reputation like Dr. Ladjevardi would join NIAC. My personal hope is that Dr. Ladjevardi would leave NIAC. That is his decision, not mine.

4. Please, I plead with you, do spend the time and read this article and the documents presented. Then, form a judgment based on the DOCUMENTS.

Best,

Masoud

 


Parham

در ضمن، جناب مرادی...

Parham


داشتم به این فرمایش شما فکر می کردم که گله داشتید چرا دکتر کاظم زاده (نه کریم زاده) دلیل و مدرک برای ادعاهای خود می آورد. تا آنجایی که ما خبر داشتیم، معمولاً بحث در مورد تاریخ با استناد به مدارک موجود پایه دار تر میباشد تا بدون استناد به آن.

و بجز این، شاعر می فرماید: ”اینجا بشکنم یار گله داره، اونجا بشکنم یار گله داره.” بالاخره ما نفهمیدیم دلیل و مدرک آوردن در بحث خوب است یا بد! لطفاً راهنمایی بفرمایید. بچه ها متشکریم


Sohrab_Ferdows

About Mr. Habib Lajevardi

by Sohrab_Ferdows on

Dear Mr. Kazemzadeh,

I was compelled to write a few words about your reference material and its author after I noticed your insistence to present that as something unquestionably acceptable.
I am very familiar with IOHP and its director but I personally would not get my hopes up about someone's flawless reliability because of association with such project. I have studdied many of the interviews conducted by Mr. Lajevardi and others in that project and I have noticed Mr. Lajevardi's bias in many occasions especially when interviewing non-Iranian figures about the events of the past. Moreover, association of Mr. Lajevardi with NIAC (which you despise a lot) as a member of advisory board, makes one wonder why using such references with associations with questionable organizations and questionable agendas? I personally have no problem Using interview materials produced under IOHP as reference materials (not 100% of course) although I could clearly see certain pointed direction of questions in different occasions but relying on personal interpretations of someone like Mr. Lajevardi of our history is not very scholarly in my view no matter where and by whom it is published.

Here is one of the interviews conducted by Mr. Lajevardi:

//www.fas.harvard.edu/~iohp/rockwell2.html

and here is NIAC related information (search for his name):
//www.niacouncil.org/site/PageServer?pagename...

//www.niacouncil.org/site/PageServer?pagename...

Why should we believe that Mr. Lajevardi has an accurate, scholarly, and impartial interpretaion of our history?

Warm regards


Parham

Masoud jan

by Parham on

I might buy it then, in that case. Thanks!
I'll have to break my piggy-bank for that first, though.

Ali P aziz

I believe that was better than any response I could have given. But then in general, where it is not the Shah's duty to intervene in the affairs of the state and he does, it's considered not going by the law. When his sister does too, I don't know what that can be considered, but it should be a very special interpretation of the law in that case...


hirre

...

by hirre on

Those who want to create new enemies in Iran are in favour of reinstalling the old monarchy. If a country lacks real opposition and political leaders then sometimes the former government is reinstalled. Nowadays it is political suicide for any foreign leader who wants to reinstall the old monarchy in Iran. That is why no serious political leader is considering e.g. RP for the future of Iran... Iranians in general don't want the old monarchy back and the current monarchists sure won't get any help from the leaders in the west!


Masoud Kazemzadeh

Dear Parham

by Masoud Kazemzadeh on

Patham jaan,

Unfortunately, I was not able to find the article available for free on the web.  It is available for purchase.  I placed a small excerpts of the article in my blog.  For the actual documents, one really needs to read the whole article.

Best regards,

Masoud


Masoud Kazemzadeh

For Ali P., on numerous pre-1953 Shah Dictatorial Actions

by Masoud Kazemzadeh on


Ali P.

مفسد فی الارض

Ali P.


رفیقی دارم که پدر و مادرش ترک آذربایجان هستند. او هم بسیار به قومیت ترک خود میبالد. هر وقت یک بار هم بالای منبر رفته از ظلم هایی که  فارس ها به ترک ها در طول تاریخ کرده اند شکوه میکند.( بماند که من هنوز فلسفه بعضی از هموطنان آذری را نفهمیده ام که ایران را به دو قوم ترک و فارس تقسیم میکنند)

 

یک بار از این رفیقم پرسیدم:" از این همه ظلم که فارس ها به ترک ها در طی قرون شده کمی برای ما بگو". گفت انقدر هست که از اندازه بیرون است"

گفتم : یک کرور نخواستیم. شما یک نمونه اش را بگو". کمی فکر کرد و گفت الان یادم نمیآید، دفعه دیگر بهت خواهم گفت.

سه سال از این موضوع گذشته است و او همچنان رفته که نمونه بیاورد.

 

دوستان از خیانت و نوکری و قانونشکنی محمد رضا شاه در پیش از 28 مرداد سخن میگوئند و اینکه این خیانت ها، نوکری ها، و قانون شکنی ها "به کرات" بوده اند.

 

بنا به رسم رایج در این مکان، لطفا نمونه یکی از این قانونشکنی های به کرات محمدرضا شاه قبل از 28 مرداد را در اینجا با مدرک بیاورید تا ما هم روشن شویم. دعایتان هم خواهیم کرد.

با تشکر


Parham

از بخت شما...

Parham


من نه قرمز بودم نه آبی. لا اقل آبی تاجی نبودم، همایی بودم!...

نه قربان، بعضی چیزها آنجوری که شما میفرمایید وجه تشابه ندارند. ”کار ملت بود” با اینکه قدیمی است، ولی صحیح است. پس کار که بود؟

منطقتان اینست که چون قانون شکسته شده بود، بعداً هم شکسته شد؟ قبل از اینکه از ِطرف مصدق شکسته شود، از طرف دربار به کرات شکسته شده بود، تازه اگر این احتمال را بدهیم که با ۳۰ تیر شکسته شد.

عبارت ”انگلیسی ها” شما را بیاد دایی جان ناپلئون می اندازد؟ حقیقت اینست که در آن زمان انگلیسی ها اتفاقاً سخت مشغول دخالت بودند، کما اینکه اگر بخاطر داشته باشید کودتایی هم شد.

اگر مسأله انتقاد از مصدق است که ما خودمان هم داریم، گرچه این چیزهایی که شما میگویید، نیستند.

و بالاخره اگر اصطلاح ”شاه اللهی” ناراحتتان میکند، بگذارید آنرا پس بگیرم. معمولاً فقط اینان هستند که این انتقادات را دارند، و باور کنید، اولین کسی نیستید که آنرا مطرح میکند. آیا راضی تر شدید؟

این هم رجوع به عقل ما، حالا دیگر اگر با این نوع رجوع هم موافق نیستید، بحث، بحث دیگری میباید باشد.


Darius Kadivar

Forgot to Mention Norway ;0)

by Darius Kadivar on


TheCurrent Norwegian  Dynasty  dates back only to 1905

 

They were briefly Ousted after the German Occupation during WWII during which contrary to other European dynasties they lived in exile only to return to the Throne after their country's liberation by allied forces.

 

So basically the Norwegian dynasty is a product of the 20TH CENTURY and Not and ancient one like in the UK or other European dynasties.

 

 

Related Blog:

 

PEACEFUL REALM: Shah and Shahbanou Visit Norway (1967) 

 

 


Darius Kadivar

On the contrary Spain & Combodia restored their monarchy

by Darius Kadivar on

On the contrary Spain & Combodia actually restored their monarchy quite recently during the 20th Century:

Spain in 1975 with Juan Carlos

Combodia in 1993 with Norodom Sianouk

Spain:

Spain was a Republic since 1874 followed by a Restoration of the monarchy until a revolution ousted King Alphonse XIII the grandfather of the current king who died in exile. Juan Carlos himself was even born in exile in Rome and not spain which did not stop him to claim his legitimacy to the spanish throne.

The Second Spanish Republic was declared in 1931 before a civil war tore the country apart once again leading to the Totalitarian rule of General Franco. 

King Juan Carlos was proclaimed King in 1975 upon Franco's death after more than half a century of Republican ideas were firmly planted in the minds of Spaniards followed by decades of a dictatorial regime under general Franco:

//www.youtube.com/watch?v=sX-ZW-AgybI

 

As such the Spaniards are actually said to be more Juan Carlist than Monarchists per se. Only time will say if Juan Carlos' legacy will pass on well to the next generation with the current Crown Prince Felipe.

 

Combodia: 

King Norodom Sianouk was forced into exile in 1976  by Khmer Rouge but was restored back on his throne against all odds in 1993.

Today he is succeeded by his son Norodom Sihamoni

Not to mention of course Great Britain which also restored it's monarchy after beheading their king ( we only sent them to exile) and establishing a Theocracy very similar to that of the Islamic Republic today with Cromwell as Lord Protector (aka Velayeteh Fagih) and then by putting the son of the former Beheaded King on the throne after Cromwells Theocracy came to an end with his death. The Point from Which Parliamentary Democracy took root in Great Britain. Prior to both the French and American Revolutions both of which merely copy and pasted the British Bill of Rights into their drafts.

RESTORATION: Britain's 'Glorious Revolution' of 1688 and the 'Bill of Rights'

Proving if needed that contrary to what Abbas Milani claims the Monarchy is Not incompatible with Modernity:

ROYAL FORUM: Explaining the Concept of a Constitutional Monarchy to a Staunch Republican

 

Just to say NEVER say NEVER ! 

 

;0)

My Humble Opinion,

DK



Recommended Reading:

 

 

World's Top Democratic Governments: Economist Intelligence Unit's Democracy Index 2010 (PHOTOS) (Huffington Post)



cyrous moradi

قرمزته ! آبیته !

cyrous moradi


آقای پرهام ! در قرن بیستم تا آنجائیکه من اطلاع دارم هیچ حکومت سلطنتی که از قدرت خلع شده توانسته باشد دوباره به اریکه فرمانروائی برگردد. تا اینجا مطابق خواست مارکسیستها پیش میرود که تاریخ همیشه حرکتی رو به جلو دارد. به این ترتیب اصطلاح شاه اللهی شما اینجا دیگر مصداق ندارد. هیچ شخص واقع بینی در هیچ نقطه جهان روی بازگشت سلطنت در هیچ کشوری شرط نمی بندد. ایران هم مستثنی از این قاعده نیست. بنده متولد اول خرداد سال 1332 هستم. یعنی حدود 3 ماه قبل از تحقق کودتای 28 مرداد. آشنائی من با این حوادث از خواندن کتابها و به قول آقای کریم زاده داکیومنت  و مقالاتی بودند  که نشان میدهند کشورهای غربی تشنه به خون همه ملیون ایرانی بودند و احتمالاً هنوز هستند . چیزی را که در عمل دیدم با این نوشته ها از زمین تا آسمان فرق میکند. پیشنهاد بنده این است که عقل سلیم را معیار قرار دهیم و از خود سئوالات ساده ای بپرسیم و سعی کنیم تا جائی که امکان دارد بدون اینکه به سبک دانشجویان دوره های دکتری علوم سیاسی که سعی دارند مقالات خود را مطابق  استاندارد های ASA نوشته و صدها ریفرنس در انتها بیاورند ، خیلی ساده در خصوص سئوال مطرح شده اندیشده و چیزی را که فکر می کنیم درست است بیاوریم. مثال جالبی یادم آمد. چند سال پیش استادی سر کلاس این سئوال را مطرح کرد که اگر آمریکائی ها به اصطلاح انقلاب نمیکردند و بر ضد انگلیس قیام نمیکردند اکنون چه موقعیتی داشتند. به عنوان کشور شاهد میتوانیم کانادا را مثال بیاوریم. مردم کانادا هم اکنون از امنیت اجتماعی و اقتصادی بهتری نسبت به آمریکا برخوردارند. یعنی آمریکا با کسب استقلال نه تنها محبوبیت خود را ( البته سالها بعد از استقلال) در بین کشورهای جهان از دست داد بلکه رفاه اقتصادی و بهداشتی مردم کانادا را ندارد. ( با این توضیحات شک ندارم مرا دست نشانده انگلیس معرفی کنی !)  میخواهم بر این نکته بدیهی تاکید کنم که حوادث مختلف تاریخی آزمایشگاه علوم سیاسی هستند. ما تنها با بررسی مجدد این حوادث می توانیم به درک درستی از آنها نزدیک بشویم.  مصدق به زور " ملت" نخست وزیری را به دست آورد. جمله خیلی قدیمی است. درست از روز اول مرداد سال 1331 این جمله کلیشه ای را همه جا میشد یافت. راستش از بس این جمله و مشابهات آن را خوانده ام خسته شده ام. باز جای شکرش باقی است که شما به سبک مارکسیستها نگفتید مصدق به زور " خلق " نخست وزیری را به دست آورد. بهتر است با ذهنی باز به دنبال تفسیر و توضیح جدید از حادثه باشیم. پرهام عزیز !از زمان ارسطو تا گالیله مردم نظر مشترکی در باره سقوط آزاد اجسام داشتند( به مدت حدود 1700 سال) گالیله و بعدها نیوتون توانستند تفسیر جدیدی از این پدیده بدهند. الان داستان ماست. چون در شصت سال گذشته همه تفاسیر داده شده در خصوص حادثه 30 تیر، فرمت مشترکی داشته بنابراین بعید به نظر میرسد که غلط باشند. به احتمال زیاد ( به قول آقای کریم زاده 100%) خود نویسنده ریگی به کفش دارد. انتقاد از مصدق یعنی تایید مخالفان سیاسی وی و این موضوع اصلاً به صلاح نیست.  خلاصه نظرات شما اینه : هر گونه انتقاد از بازی تیم استقلال ( آبی) یعنی طرفداری از پرسپولیس ( قرمز) بنابراین یا طرفدار قرمز باش یا آبی.


Parham

مصدق تایید شاه و مجلس را در 30 تیر سال 31 به زور گرفت

Parham


به زور ملت! که همه شاه اللهی ها آنرا در استدلالشان فراموش میکنند...


cyrous moradi

برم پیدا کنم یک جای خلوت ، بشینم من بگریم تا قیامت

cyrous moradi


آقای کریم زاده . I am NOT 100% wrong , But you are. : از اول این بحث شما دائم در پی ارائه شواهد و مدارکی هستید که زمین و زمان و آمریکا و انگلیس  و شاید هم روسیه و چین و فرانسه و همه کشورهای کهشکشان شیری بر ضد دولت های دموکرات و اصولاً دموکراسی در ایران توطئه می کنند. از مقالات حبیب لاجوردی نقل میکنی و دهها سند دیگر که مثلاً قوام السلطنه وابسته به انگلیس است و فلانی تایید شده و آلت دست آمریکاست. من چند تا دوست مثل شما دارم و اتفاقاً همیشه در حال جنگ و دعوا هستیم. من اسمشان را گذاشته ام " اصحاب سند" . رفتارشان مثل شماست برای اثبات اینکه آمریکا و انگلیس بر ضد دولت مصدق بودند هر روز سند جدیدی را ارائه میکنند. سند های تازه کشف شده را اسکن میکنند و بعد از رویشان کپی میگیرند.  اینجا این سئوال مطرح است که خوب که چی ؟چون آمریکا  انگلیس بر ضد دولت مصدق اقدام و توطئه میکردند بنابراین ایشان مجاز بودند برای جلوگیری از به قدرت رسیدن آدمی به اصطلاح شما وابسته به انگلیس هرکاری را بکنند از جمله توسل به تظاهرکنندگان خیابانی ( از هر رقمی که باشند ). آقای کریم زاده حدس میزنم جنابعالی به نحوی مدرس باشید و همین هایی را که نوشته اید به مغز دانشجویان بیچاره تان تزریق کرده باشید. عزیز دلم کسی که خود را دموکرات میداند باید اول از همه چیز آزادی دشمنان سیاسی خود را تامین کند  و امتیازات سیاسی را از طریق مبارزات سیاسی به دست آورد. شما اینقدر به مدرک و کتاب دسترسی دارید چرا نمی آئید کارکرد مجالس دهه 1320 تا 32 به ویژه مجالس 16 و هفده را بررسی کنید تا بفهمید که دکتر محمد مصدق نخست وزیر ملی ایران در 30 تیر ماه سال 1331 چه جفائی در حق ملت ایران مرتکب شد. آقای کریم زاده : آی ام نات هاندر پرسنت رانگ بات یو آردکتر محمد مصدق از دست حامیانی مثل تو بیشتر آسیب می بیند تا از دست منتقدانی مثل من. عین اعضای حزب کمونیست شوروی که همیشه سعی داشتند اعمال استالین را توجیه کنند. وقتی استالین با هیتلر پیمان عدم تعرض بست آن را نشانه ای از اراده و نبوغ رهبر زحمتکشان جهان توجیه کردند ، وقتی هیتلر به شوروی تاخت بازهم آن دست از حمایت خود از استالین بر نداشتند و رهبر ستاد زحمتکشان عالم را بری از اشتباه تصور کردند. مسعود جان ! این همه مدرک و کتاب و به قول خودت داکیومنت را ولش کند. به قول ملا نصیرالدین لحظه ای هم به عقل خودت مراجعه کن. دکتر محمد مصدق تایید شاه و مجلس را در 30 تیر سال 31 به زور گرفت. حالا بیا و آسمون و ریسمون به هم بباف و دشمنان مصدق را مستحق حذف از صحنه سیاسی و خائن و وابسته به انگلیس و آمریکا معرفی کند. ما از همان روز اول معتقدیم که همه ملل جهان بر ضد ما هستند. یونانیان ، رومیان ، مصریان ، اعراب ، افغانها ، هندوها و این اواخر آمریکائیان و انگلیسی ها هیچ کاری ندارند و روز و شب بر ضد ما توطئه میکنند. به فرض محال اگر هم چنین باشد ، بهتر نیست استاد محبوب شما آقای حبیب لاجوردی که افکارش دست کمی از جنابعالی ندارد به جای نوشتن مقاله ای در باب اینکه دول غربی در صدد بر اندازی دولت دموکرات ایران بودند چرا اینکار را در کشورهای دیگر انجام نمی دهند و یا ندادند. می ترسم کشور های دیگری را مثال بزنم که آمریکا به تحقق دموکراسی در آنها کمک کرده ، یک دفعه بحث منحرف بشود و آن وقت شما من را متهم کنید که در براندازی دولت مصدق در سال 19 آگوست 1953 دخالت داشته ام  و بلافاصله حبیب لاجوردی هم کتابی در این زمینه نوشته و مدارکی را ارائه دهد. آقای کریم زاده : آی ام نات هاندر پرسنت رانگ بات یو آرداوود جان ! بالا غیرتاً این مدارکت را برای لحظه ای ول کن. فقط در باره ادعای من( قدرت یابی دکتر مصدق از راه های غیر قانونی در 30 تیرسال 31) و با توجه به عقل سلیم خودت صحبت کن. لاجوردی را ولش کن. فقط خودت .


Parham

Princess

by Parham on

My question wasn't whether I can see points from the other side (!), I wanted to know how you saw interpretations in what Mr. Amini was saying in that voice clip where he only mentions clauses of the constitution by number and reads from them!

As for your question, of course I can. As I said previously, I have read (and asked around) about the events of those years from all sorts of points of view (including Tudeh). I even remember making the mistake of thinking Mossadegh had used Kashani's "chomaghdars"/thugs on 30 Tir (which is also something that's been discretely hinted at here), asking an expert in the field and him falling in the trap of thinking that as well!
That's in fact how one makes sure one knows the facts correctly...

The problem with the shahollahis is that they would cling to ANYTHING to make their arguments pass, even extreme absurdities. They always remind me of that Japanese soldier who was discovered on an island after half a century or so thinking WWII was still going on. It's as if they lived in a land of their own (which in fact, they do!) where they can just close their eyes and ears and agree with each other so they feel more comfortable or something.


Parham

Masoud

by Parham on

Thanks for the link! As they say in Iran -- "khorak"!

Unfortunately, I can only see one page of the document. Is that how much you wanted us to see?


Darius Kadivar

The Government You are Entitled to is the Gov you can afford

by Darius Kadivar on

"The Government You are Entitled to is the Government you can afford" - Edmund Burke (1729-1797)

 

Recommended Watching: 

 

Mini lecture on the political philosophy of Edmund Burke (1729-1797) 


Princess

Parham

by Princess on

You might think this is slightly going off on a tangent, but it's not. 

Let's just do an exercise here. Let's just pretend I am asking you to take part in a formal debate with the motion being:

"Dr Mossadegh was the best thing ever that happened to Iran."

I will then ask you to debate against the motion and give a 10 minute talk (3-4 paragraphs) on why he was the worst thing that ever happened to Iran.

Remember this is an exercise, and you don't have to believe in what you say. You just have to put the arguments of the other point of view forward and be able to defend them when challenged. Do you think you can do that?

You see, the reason I am asking you this is because I get the impression that you refuse to see any other perspective on the issue other than yours. I might be wrong. :)

I appreciate your passion, though. Thanks! 

Best regards

 

 


Masoud Kazemzadeh

According to U.K. and U.S. Govt Documents, Shah was Bent on ..

by Masoud Kazemzadeh on

Dear Parham, Sohrab, and Ali,

Mr. Moradi is 100% wrong. The is huge amount of documents from the British and American governments archives that prove that from the get-go the British government and the Shah (and help from the U.S. govt) decided to destroy Iran’s constitutional government and re-establish Shah’s authoritarianism.

Please please READ the following scholarly article. After you read the actual documents, then form a view which is consistent with the actual FACTS.

Here is the seminal scholarly article on the subject:

Habib Ladjevardi, "The Origins of U.S. Support for an Autocratic Iran," International Journal of Middle East Studies, vol. 15, (1983), pp. 225-239.

//www.jstor.org/pss/162991

 

 


Parham

Ali P

by Parham on

Ashraf meddling in the affairs of the state.
The British meddling in the affairs of the state.
Remember, we were talking about chess?


Ali P.

Parhan jaan

by Ali P. on

You state:" But there was already a lot of cheating going on prior to the coup, with Ashraf, the British, etc."

 

 I thought we were talking about the Shah.

Ashraf cheated? Where? How?

British cheated? They watch out for their own interest and try to meddle, but cheat?

I think you are making too much of the telegram, our dear friend MK posted here: Some British agent, supposedly, sent a telegram to his boss, about his impression of the Shah. Who cares?

Anyway. I respect your sense of nationalism.Your heart is in the right place.

Yours,

Ali P. 


Parham

Ali P jan

by Parham on

The stuff I mentioned in my previous post to you (the Obama/Mossadegh comparison) all happened before 1332, not after!

More, the degree of popularity of someone doesn't make him a devil or an angel. Shah had the Savak and the torture and the killings going on mostly in the sixties and the seventies, true. But there was already a lot of cheating going on prior to the coup, with Ashraf, the British, etc. One simple look at the telegram Masoud posted earlier should suffice to know.

And again, bringing back the analogy with Obama -- Obama doesn't have the House of representatives even "sympathizing" (your term) with China, for example. That would be outrageous by any standard. It may not be considered a crime per se (though in many countries it is), but it certainly is considered treason by most standards when that country has meddled with your affairs for ages, has a firm grip on your oil/most important national asset and is exploiting you with it and has been for the past 50 years or so. It's a very different situation.

As for "calling for an inquiry" before dissolving the parliament, again you're transposing what was going on in Iran then with the relatively stable situation of today's United States. Two different things altogether. Apples with apples, oranges with oranges.

In any case, he didn't dissolve the parliament simply because "he wasn't getting along with some of the members"! That can't even be called a simplistic look at things.

Regards.


Parham

Before I answer Ali P...

by Parham on

... I have to make two (or actually one and a half!) corrections to what I brought up before:

1- I was under the impression, following the below conversation, that Ghavam had not accepted the job of Prime Minister on 25 Tir. It's a good thing I checked -- he had. He had even sent a menacing message to the people who, despite the threat, went into the street on the 30th. Ghavam's prime ministership lasted only four days and he had to step down in disgrace.
Please note that this goes on to show how much the claim about him being "ill" has been made out of contempt, rather than as genuine feel for history!

2- I also checked on whether Dr. Fatemi had called for the head of the royal family as it was claimed here. Turns out, according to the sources I checked, that he hadn't. It seems he had referred to them as thieves, as Masoud stated. That will teach me to rely on Behnoud's history-writing next time...

Very sorry for the mistakes! One can get caught up in claims made without paying too much attention sometimes...
Now off to Ali P's points.


Ali P.

A short reply to Parham's short reply

by Ali P. on

I understand your point my friend. I really do.

I am going to go over Obama's conflict with the US Congress analogy, and explain that the frustration of many good people,that is felt, today, is very similar to the frustration felt, in the conflict between different factions in Iran in 1953.

 You state:

"As to your analogy to Obama's administration, Obama doesn't have most of
the House of Representatives and Senate (there was no senate at the
time of Mossadegh, I'm just transposing for the sake of the example) on
British (or Russian or Chinese or Mexican...) payroll. Obama doesn't
have part of the army and various parties plotting against him and his
plans; that, together with a shah/king that's waiting to see what the
Brits will say next so he can abide by that (please refer to the
telegram Masoud posted earlier)! He doesn't have Pat Robertson planning
his overthrow and sending mobs to the street! Mobs that (would) have
already killed one president, a few intellectuals and other figures so
far... He doesn't have an entire media system getting paid by various
factions/foreign entities/parties to write articles against him. It's a
very different situation. Obama hasn't found a major gold mine (oil)
that has everyone drooling and attracts all the greed in the world. All
of this to say you should compare apples with apples, oranges with
oranges".

The problem, is that the law is a bitch. Doen't always work, isn't always fair,doesn't make the good guy win all the time, but the law is the law. You suck it up, and drive on.

Don't you think Obama believes some of these congressmen are on the payroll of the lobbyists? He may believe that, but as long as they are NOT breaking the law, they keep their posts and Obama has got to deal with them, and if they are in violation of the law, Obama and the feds can deal with them by charging them with a crime.

Being a British sympethizer was, and is not a crime. Of course if you are on a foreign govenment's payroll and you are serving in the parliament, that may be a crime. Dr. Mossadegh's judiciary could have investigated, and charged the offenders with a crime, and if convicted, remove them from the parliament. This is what a democratic govenment is supposed to do, not just dissolve a whole branch of government, because you don't get along with it!

 

Your analogy about chess is also interesting, and I agree: It actually may apply to the Shah. But not the Shah of 1953, but the Shah of 1979.

I- as you may have- lived in Iran in 1979, and know first hand, the Shah was not popular. Read the newspapers of the era, and you know he had lost his popularity- that comes by default to any King- among Iranians.

Go back and read the newspapers of 1953. This is way before the creation of SAVAK, before the 2500 celebrations of Persian Empire, before Rastaakheez. The majority of Iranian liked the Shah, like they liked Dr. Mossadegh. You say "one side keep making illegal moves...". The 34 year-old monarch was just too powerless at the time to 'keep making illegal moves."

The Shah had always been the symbol of Iran's unity. The country of Iran has always owed it's existance to a Shah's sword, that united the country. Almost all were dictators, but uniters, nevertheless.

  Mohammad Reza Shah replaced his father after he promised to be a consitutional monarch. The Swiss educated King relaxed all the restrictions(i.e.,censorship, hejaab...etc) his father had imposed, returned all the properties his father had confiscated to people. he had played a major role in azerbaijan crisis, and had backed Dr. Mossadegh in his effort to nationalize the oil. There were those who hated him( Dr. Fatemi, the Tudeh members), but there was just no reason- as far as  the average Iranian on the street was concerned- to hate the Shah!

I believe pulling down the Shah's statutes by radical elements, and calling for his execution made many average Iranians nervous.

The differences between JebhehMelli and the Shah's supporters can not be characterised as a bloody, brutal one, as compared to the Shah's regime's treatment of the armed groups.

Dr. Mossadegh,Bazargan, Sanjabi, Bakhtiar, Sedighi,... all experieced prison, but none was tortured, and the last two even accepted to cooperate with the Shah to save the country in 1979.

An opportunity that was sadly lost.

Yours,

Ali P.

P.S. The commentators- regardless of their views- have been very civil in this discussion. I, personally, learned a lot. Thank you all.