کودتای 30 تیر 31

آنهایی که قدرت را از طریق تظاهرات خیابانی به دست می آورند لاجرم در تظاهرات دیگری آن را از دست میدهند

Share/Save/Bookmark

کودتای 30 تیر 31
by cyrous moradi
20-Jul-2011
 

روز جمعه اول ژوئیه سال 2011، مجلس یونان به برنامه ریاضت اقتصادی دولت این کشور علیرغم تظاهرات گسترده ای که مردم بر ضد اینگونه تهمیدات اقتصادی انجام دادند، رای موافق داد. این نکته نشان دهنده آن است که در یک دموکراسی واقعی این نهایتاً اعضای پارلمان و به عبارتی نمایندگان مردم هستند که تصمیم نهایی را خواهند گرفت نه تظاهر کنندگان خیابانی. گواینکه مردم حق دارند از هر گونه وسیله مسالمت آمیز استفاده کرده و مخالفت خود را با تصمیمات گوناگون قوه مجریه به صورت انجام تظاهرات نشان دهند. بعد از تصویب پیشنهادات دولت، تظاهرکنندگان، خیابانها را خالی کرده و به منازل خود بازگشتند. ادامه تظاهرات نوعی بی احترامی به نمایندگانی بود که مردم خود، آنها را انتخاب کرده بودند. همه نخبگان و مردم عادی یونانی به عنوان بازیگران اصلی این ماجرا دقیقاً به نقشی که باید اجرا کنند واقف بودند. در دموکراسی های واقعی هر کسی خط قرمز اقدامات خود را میداند. کسی که برای تظاهرات به خیابان آمده میداند تا چه زمانی و چه مکانی به تظاهرات ادامه دهد. نمایندگان هم خواست های رای دهندگان خود و اعتراض آنها و منافع بلند مدت کشورشان را در نظر داشته و نهایتاً تصمیم نهایی را میگیرند.

غرض از آوردن این نمونه آن است که بگویم، دموکراسی نوعی بازی است که همه باید اصول و قواعدش را رعایت کنند. نکته مهم این است که اگر کسی با توسل به شکستن این قوانین در صدد کسب امتیاز بر آید، شاید در کوتاه مدت پیروزی هایی به چنگ آورد ولی در نهایت بازنده است. البته در صورت عدم رعایت قواعد بازی همه بازنده خواهند شد و هیچ برنده ای در دراز مدت بر جا نخواهد ماند. از طرفی مراعات کنندگان قواعد بازی در دراز مدت برنده اند. دموکراسی همواره در طولانی مدت، بازی برد برد برای همه بازیگران است. قبل از شروع بحث تاکید بر این نکته ضروری است که دکتر محمد مصدق نخست وزیر ملی ایران، شخصیتی است که در حسن نیت و وطن پرستی وی به تایید دوست و دشمن شکی نیست ولی همه اینها باعث نمیشود که موضوعی راتابو دانسته و در باره اش صحبت نکنیم. در تمام مدت 1500 سال از تولد مسیح تا رنسانس، در همه دانشگاه ها، گفته های ارسطو و سایر فلاسفه یونانی را کلمه به کلمه تفسیر کرده و احدی جرات تشکیک در صحت گفته های این بزرگان را نداشت. با اینحال دانشمندان عصر روشنگری بطلان خیلی از نتیجه گیری های این فلاسفه را مردود اعلام کردند. با همه این حرفها از احترام جامعه علمی به فلاسفه یونانی ذره ای کم نشده است. این دقیقاً می تواند در خصوص تاریخ معاصر ایران اتفاق بیفتد. بدون آنکه از عظمت شخصیت ها کم شود میتوان تصمیمات تاریخی آنها را مورد بازبینی و سوال مجدد قرار داد.

نکته بعدی اینکه دموکراسی ناقصی که ایران از سال 1320 تا 28 مرداد سال 1332 تجربه کرد، با وجود آنکه از دموکراسی ایده آل فرسنگها دور بود با اینحال در منطقه خاورمیانه نظیر و مانندی نداشت. همه انتخابات انجام شده مجلس در این دوره 12 ساله حرف و حدیث های زیادی در خصوص مخدوش بودن و تقلب به دنبال داشت با اینحال هم محمد رضا در این مدت تا حدود زیادی مطابق اصول قانون اساسی سلطنت کرد , و محبوبیت قابل ملاحظه ای بین مردم داشت و هم مجلس با همه نقایصش، از منافع ملی ایران دفاع جانانانه ای کرد. بنابراین به نظر میرسد که نگهبانی از نهال نورس و آسیب پذیر دموکراسی باید در راس برنامه های همه سیاستمداران و روشنفکران ایران می بود که چنین نشد و باقی داستان را همه می دانند. به چالش کشیدن صلاحیت های چنین مجلس و چنان شاهی در خیابانها به قصد براندازی، به نظر میرسد درست نبود و سیر حوادث بعدی صحت این نتیجه گیری را تایید میکند. در 59 سال گذشته هیچگاه تجربه آزادی 12 ساله 32-1320 در ایران تکرار نشد ارباب جراید و سیاستمداران حرفه ای هنوز در خماری آزادی های فردی و رسانه ای و سیاسی هستند که ایران در آن دوران تجربه کرد. کودتای 30 تیر31 سرآغاز حمله ای بود بر این دستاورد و دموکراسی نوپا که متاسفانه با همکاری خواسته و ناخواسته نخبگان کشور صورت گرفت.

حالا سناریوی 30 تیر سال 1331 (21 ژوئیه 1952) را با هم مرور می کنیم:

دکتر مصدق نخست وزیر وقت به دلیل اختلافاتی که با شاه داشت (در خصوص انتخابات دوره هفدهم مجلس و دخالت های ارتش)، تقاضا دارد که ارتش زیر نظر دولت باشد نه شخص شاه که محمدرضا زیر بار نمیرود و روز 25 تیر، مصدق استعفاء میدهد.

مجلس طبق سنت های موجود سیاسی در ایران، به نخست وزیری قوام السلطنه ابراز تمایل میکند و شاه فرمان نخست وزیری ایشان را امضاء میکند و به وی ماموریت تشکیل کابینه میدهد.

تظاهراتی از سوی طرفداران حزب توده ایران، کاشانی و مصدق بر ضد قوام السلطنه صورت میگیرد.

روز 30 تیر بعداز آنکه به قولی 25 و به روایتی 180 نفر در تظاهرات سیاسی تهران کشته می شوند، سرانجام تحت چنین جوی، شاه فرمان نخست وزیری قوام را لغو و دوباره علیرغم میل باطنیش با نخست وزیری مصدق موافقت میکند. مجلس هم تحت فشار افکار عمومی با وجود آنکه به نخست وزیری دکتر مصدق تمایل قلبی نداشت، تحت فشار محیط ارعاب و وحشتی که تظاهرات ایجاد کرده بود به نخست وزیری دکتر مصدق رای مثبت داد.

نکته مهم آن است که در حال حاضر که 59 سال از این واقعه میگذرد و برخی ابعاد آن با جزئیات بیشتری بر ملا شده است، هنوز هم در همه کتابهایی که نوشته شده با عنوان قیام ملی سی تیر از آن یاد می شود. حتی پژوهشگرانی هم که دردانشگاه های خارجی مشغولند و در محیط آزاد تری فعالیت میکنند این کلیشه قدیمی را قبول دارند و در باره آن هر ساله قلم فرسائی می کنند. این حادثه رویداد مهمی در تاریخ معاصر کشورمان است که همانگونه که عرض کردم اهمیت آن، آنگونه که شایسته است پرداخت نشده است. غرض بنده در اینجا وارد شدن در جزئیات نیست که هر کسی عقیده و نظری دارد. نکته مهمی که میخواهم عرض کنم این است که این حادثه دموکراسی نوپای ایران را که بیش از 11 سال از عمرش نمیگذشت از ریشه خشکانید و زمینه کودتای 28 مرداد را فراهم ساخت. نکته مهم در باره حادثه 30 تیر آن است که در این واقعه تنها عوامل ایرانی موثر بودند. بازیگران اصلی خود ایرانی ها بودند( میدانم عده ای هستند که این نتیجه گیری را قبول نداشته و طبق معمول عوامل خارجی را پشت صحنه موثر میدانند). این حادثه نشان میدهد که همه ما ایرانیها زبان مشترکی برای گفتگو و یافتن راه حلی برای مشکلاتمان نداریم.

هر گونه کسب قدرت از راه های غیر قانونی، نوعی کودتا محسوب می شود. حادثه 30 تیر درحقیقت کودتائی بود که در نتیجه آن دکتر مصدق نه با تصویب مجلس بلکه با توسل به تظاهرات خیابانی مجدداً به قدرت رسید. شاه فرمان نخست وزیری دکتر مصدق را تحت فشار امضاء کرد. درست مثل انتصاب سید ضیاء الدین طباطبائی توسط احمد شاه تحت فشار قزاق ها در نتیجه کودتای سوم اسفند سال 1299.

حادثه 30 تیر این باور را در جامعه مشروعیت بخشید که برای کسب قدرت لزومی ندارد به نهاد های قانونی نظیر شاه و یا مجلس متوسل شد بلکه می توان قدرت را از کف خیابان برداشت. این حادثه به مردم فهماند که فاتحان واقعی در حقیقت مالک خیابانها هستند نه اکثریت مجلس و شاه. این حادثه دستگرمی مناسبی برای کودتای 28 مرداد بود. آنهایی که قدرت را از طریق تظاهرات خیابانی به دست می آورند لاجرم در تظاهرات دیگری آن را از دست میدهند. کودتای 28 مرداد، 13 ماه بعد از کودتای 30 تیر ولی با استفاده از همان اسلوب و روشها صورت گرفت. آنهایی که کودتای 30 تیر را تایید کردند، بهانه ای برای مخالفت با کودتای 28 مرداد نداشتند.

روز 30 تیر 31،دکتر محمد مصدق که نهادینه کردن دموکراسی در ایران را از اهداف همیشگی خود اعلام کرده بود، نظیر همه روشنفکران ایرانی، قول خود را فراموش کرد و با روشی غیر دموکراتیک و به شکل کودتا، مجدداً قدرت را در دست گرفت.

با وجود آنکه در رفراندوم 16 مرداد سال 1332، مردم به انحلال مجلس رای دادند با اینحال، انحلال واقعی آن در همان روز 30 تیر سال 1331 و به دست خود دکتر مصدق صورت گرفته بود. ایشان واقعاً میدانستند که مجلس تمایلی به نخست وزیری وی ندارند و موافقت و تایید بعدی تحت تاثر عوامل خیابانی و فشار صورت گرفت. بی اعتبار کردن نهاد مقننه، بزرگترین ضربه کودتای 30 تیر بر جامعه استبداد زده ایران بود.

نکته جالب اینکه، همه آنهایی که خود را برنده کودتای 30 تیر میدانستند، مطابق اصلی که عرض کردم، در نهایت به دلیل عدم رعایت قوانین بازی دموکراسی بازنده شدند. دکتر مصدق، 13 ماه بعد از قدرت ساقط شد. آیت الله کاشانی در دهه 1340 شمسی در حالی فوت کرد که دیگر از آن احترام و قدرتی که در دهه 1330 از آن برخوردار بود، هیچ نشانی نبود. قوام السطنه قربانی این کودتا که نخواست و یا نتوانست در مقابل تظاهرات خیابانی مقاومت کند، به سرنوشت بهتری دچار نشد و در سال 1335 فوت کرد در حالی که اعلامیه " کشتیبان را سیاستی دگر آمد " را به یاد روزگاری که دبیر و منشی و مستوفی اعلامیه مشروطیت بود، در باره این این روز تاریخی از خود به یادگار گذاشت. همه نمایندگان مجلسی که تحت فشار عناصر خیابانی با نخست وزیری مصدق موافقت کردند در حدود یک سال بعد با انحلال مجلس دیگر نمایندگی خود را از دست دادند. آنها اگر در مقابل فشارهای خیابانی تسلیم نمی شدند و ثابت میکردند که تنها مجلس و شاه و نهاد قانونی مسئول عزل و نصب وزراء هستند، شاید به این روز سیاه دچار نمی شدند.

شاید هم اکنون زمان مناسبی باشد که حوادث را نه بر مبنای شخصیت ها و آدم ها و نظرات کلیشه ای در باره آنها بلکه بر پایه روند ها قضاوت کنیم. بزرگترین قربانی کودتای 30 تیر، همانگونه که عرض کردم، دموکراسی ایران بود و بیشترین ضربه را از سوی کسانی خورد که خود را مدافع دموکراسی و اصول آن معرفی میکردند. هم اکنون هم در بین ایرانیها این رسم جاری است که عین فیلم های هندی عده ای خوبند و لاجرم همه کارهایشان مطلوبند و اگر کسی نگاه بد به آنها کند و از اقداماتشان ایراد بگیرد، دشمن ملت و کشور و مزدور اجنبی و هزاران انگ دیگر به آنها می چسبانند. بهترین نمونه این گروه دکتر محمد مصدق نخست وزیر ملی ایران است که ظاهراً همه اقداماتش در دوران زندگی سیاسیش خوب و مطلوب است و وای به حال کسی که از ایشان ایراد بگیرد. در مقابل خوب ها، ضد قهرمانان قرار دارند که بهترین نمونه آن را شاه می توان ذکر کرد. در همه تحلیل های گروه های سیاسی، شاه همیشه مزدور، انگلیس و آمریکا قلمداد می شود و اصلاً قابل باور نیست که در مرحله ای از زندگیش اقدام مثبتی در باره کشورش انجام داده و از آن بد تر وای به حال کسی که در خصوص نادیده گرفتن حقوق شاه در دوران حکومتش از سوی مجلس و یا نخست وزیران، تذکری بدهد. شاه مدیریت خوبی در عبور مطمئن ایران از دوران جنگ سرد داشت ولی در این خصوص هیچگونه تحقیق دانشگاهی مبسوطی تاکنون صورت نگرفته است.

کودتای 30 تیر 31، کودتای 28 مرداد 32، حادثه 15 خرداد 42، 19 بهمن 49، 17 شهریور 57، 22 بهمن 57 و دهها تاریخ دیگر در تاریخ معاصر ایران، به صورتی کلیشه ای و همانگونه که محقق اولی نوشته، بازگو می شود و کسی به دنبال روایت جدیدی از این حوادث نیست. به عنوان مثال در حالی که در 25 مرداد سال 1332، با توجه به نبود مجلس و دوران فترت، همه اقدامات شاه در عزل مصدق و نصب زاهدی قانونی بودند، هنوز هم خیلی ها حاضر به باور این موضوع نیستند و گوینده را نه یک دانشگاهی صرف بلکه سلطنت طلب و مزدور و.... می نامند. نکته جالب در این میان آن است که برخی کاتولیک تر از پاپ شده اند. در حالی که دکتر محمد مصدق به عنوان یک حقوقدان در طول محاکمه خود هیچگاه اختیارات قانونی شاه در صدور فرمان عزل 25 مرداد را مورد تردید قرار نداد و تنها به انشای این فرمان و احتمال اینکه این فرمان به زور و تحت فشار از شاه گرفته شده ایراد میگرفت، برخی همچنان این استدلال دکتر مصدق را نادیده گرفته و حرف خود را میزنند. اخیراً بحث جالبی در مورد قانونی بودن اقدامات محمد رضا در حوادث 28 مرداد به نقل از پسر ارشدش رضا پهلوی مطرح شد. خیلی ها چون نظر مطلوبی نسبت به رضا پهلوی ندارند، صرفاً به این دلیل (عدم صلاحیت گوینده) گفته های وی را مردود دانسته و حادثه را کودتا به حساب آوردند. کسی به استدلالات حقوقی پشت این ادعا که به شاه امکان میداد فرامین عزل دکتر مصدق و انتصاب سرلشگر زاهدی به نخست وزیری را صادر کند، توجهی نکرد. دکتر مصدق با انحلال مجلس شورای ملی عملاً فرصت طلائی و قانونی به شاه داد تا هر کاری میخواهد انجام دهد. در دوران فترت (تعطیلی مجلس) شاه دیگر مجبور نیست در مورد نصب و عزل نخست ویز نظر مجلس را بپرسد و هر کاری را در این خصوص صلاح بداند میتواند انجام دهد. همان گونه که معروض افتاد کسی اصلاً به محتوای استدلالات حقوقی توجهی نمیکند. طرفداران رضا پهلوی همه گفته های وی از جمله این نتیجه گیری ها را کلاً قبول دارند و مخالفان خاندان پهلوی اینگونه استدلال می کنند که امکان ندارد عضوی از این خاندان حرفی منطقی و محکمه پسند بزند!!

مهمترین نکته در انجام پژوهش های سیاسی، منفک شدن کامل پژوهشگر از موضوع تحقیق است که در مورد ایرانی ها هرگز صورت نمیگیرد. اغلب پژوهشگران ایرانی به ویژه محققان تاریخ معاصر، قبل از شروع کار، هدف و یا اهداف معینی دارند و بیشتر در پی جمع آوری اطلاعات برای اثبات نتیجه گیری از قبل تعیین شده خود هستند واگر با اطلاعات متناقضی روبرو شدند، به کل پژوهش خود دست نمیزنند بلکه اطلاع و یا سند ارائه شده را مشکوک، جعلی و فاقد اعتبار اعلام میکنند. خاطرم است که یکی از همین پژوهشگران و نویسندگان معروف، از اقدامات دکتر مصدق در انحلال مجلس حمایت و با حرارت بسیار زیادی از کودتای 30 تیر به عنوان حماسه 30 تیر یاد میکرد. وقتی فهرست نمایندگان مجلسی را که مصدق منحل کرده بود به ایشان نشان دادم نتوانست در صلاحیت و کارآمدی بسیاری از آنها تردید کند وفقط نحوه انتخاب آقایان را به نمایندگی مجلس مشکوک ارزیابی و به این اعتبار، مصدق را در دور زدن مجلس و شاه کاملاً محق می دانست!!

خبرنگاری از مائو پرسیده بود نظرت در باره انقلاب فرانسه چیست؟ مائو در پاسخ گفته بود بعد از گذشت 200 سال از انقلاب کبیر فرانسه هنوز برای اظهار نظر زود است. یعنی باید حقایق و شواهد و مدارک زیادی در باره این رویداد مهم تاریخی جمع آوری و سپس در خصوصش قضاوت کرد. به نظر میرسد در مورد رویدادهای ایران همیشه این کلیشه ها هستند که به پژوهش ها می چسبند هر چند مدارک تازه کشف شده قوی تر و مستدل تر باشند. امیر کبیر، دکتر مصدق، سید حسین فاطمی، کلنل تقی خان پسیان و... همچنان قهرمان و تا ابد جزو خوب ها باقی خواهند ماند در مقابل ناصرالدین شاه، رضا و محمد رضا شاه، سرلشگر زاهدی، قوام السلطنه و... تا آخر دنیا جزو بدها هستند و به هیچ وجه برخی عملکردهایشان قابل دفاع نیستند.

وقتی در تابستان سال1945 تنها چند ماه بعد از پایان جنگ جهانی دوم سران متفقین در کنفرانس پوتسدام در آلمان دور هم جمع شده بودند (استالین، ترومن، چرچیل) انتخابات پارلمانی انگلیس در جریان بود. انگلیسی ها به پاس چهار سال خدمت چرچیل به کشورشان در طول جنگ به حزب وی رای ندادند!! و در نتیجه چرچیل انتخابات را باخت. این خبر وقتی به پوتسدام رسید، بیش از همه استالین از اتفاق تعجب کرد ولی چرچیل نتیجه را با طیب خاطر پذیرفت و به استالین مات و مبهوت با طنز انگلیسی توضیح داد که: دموکراسی اصلاً چیز خوبی نیست ولی تا پیدا کردن جایگزین مناسبی برای آن مجبوریم با نتاج حاصل بسازیم!!!البته انگلیسی ها چند سال بعد تغییر عقیده دادند و چرچیل مجدداً نخست وزیر شد تا تاییدی بر این ادعا باشد که همه بازیگران دموکراسی در دراز مدت برنده اند.

نتیجه گیری

به نظر میرسد فرمت همه بحث های تاریخ معاصر کشورمان که بین ایرانیان جریان دارد مثل گفتگوهای دون کیشوت و سانچو است. هر کسی ذهنیتی از حوادث دارد و نمیخواهد آن چیزی را که مقابل چشمانش می بیند و مدرک و سندی برای اثباتش وجود دارد معیار قرار داده و به عینیت ها بپردازد و از ذهنیت های از پیش ساخته دست بشوید. چند جمله جالب از گفتگوهای دون کیشوت و سانچو را در اینجا می آورم تا ثابت شود فامیل های دور و نزدیک این دو نفریم. سانچو می خواهد دختر دهاتی و کثیفی را در اینجا برای دون کیشون بانوی اشرافی و موقری نشان دهد:

دون کیشوت:

چه میگوئی دوست من سانچو! به دنبال این مباش که مرا دلداری دهی یا با شوخی های دروغین، اندوه راستین مرا به امید مبدل سازی.

سانچو:

از شوخی و دلداری بیهوده چه عاید من میشود عالیجناب ؟بیائید و شاهزاده خانمتان، بانوی شکوهمند ما را ببینید که با البسه و زیود آلات شایسته خود در انتظارند (سانچو می کوشد جلوی خنده اش را بگیرد). دون کیشوت را به بیرون راهنمایی می کند. دختر روستایی در کنار جاده خم شده و چوبهایش را به زمین می اندازد و دوباره آنها را بر میدارد.

دون کیشوت به دختره زل میزند و می گوید: این کیست سانچو ؟ من غیر از دختر دهاتی کثیف، کسی دیگری را نمی بینم.

سانچو:

خدایا شیطان را از ما دور کن! چشمانتان را بمالید ارباب. دوباره نگاه کنید

دون کیشوت:

چشمان من فقط دختر دهاتی زشت و وحشتناکی را می بیند که دست ها و زانوانش را روی کف جاده گذاشته و خم شده است.

سانچو:

آقا بیائید و به بانوی رویاهایتان خوش آمد بگوئید. او اینجا مقابلتان ایستاده و منتظر سلام و احوالپرسی شماست.

انگار ما ایرانیها هم هر لحظه مثل دون کیشوت و سانچو در پی آنیم که دختران کثیف روستائی را بانوان آرزوهایمان تصور کرده و آسیاب های بزرگ بادی را دیو دانسته و با شمشیر های چوبی به آنها حمله ور شویم. اندوه راستین که دون کیشوت به آن اشاره دارد، خیلی بهتر از امید هایی است که بر پایه غلط قرار گرفته است. درک ما هم از حوادث تاریخ معاصر کشورمان، شاید امید ما را به اندوهی راستین مبدل سازد ولی ارزشش را دارد.

Share/Save/Bookmark

Recently by cyrous moradiCommentsDate
به صندوق رای ایمان آوریم
3
Nov 04, 2012
چه باید کرد؟
9
Oct 02, 2012
سازش تاریخی
2
Sep 03, 2012
more from cyrous moradi
 
rashid

کودتا یعنی چه ؟

rashid


کودتا یعنی  نوعی اقدام خشونت آمیز جناح پائین دست حکومت بر ضد جناح بالا دست .
اگر واقع بینانه سنجیده شود کودتا را مصدق شروع کرد که با قیام مردم در 28 مرداد شکست خورد .
اینکه بیگانگان و فرصت طلبان داخلی هم از آن کودتا و  قیام استفاده یا سوء استفاده کردند و یا نقشی ایفا کردند باعث نمیشود اصل ماجرا مخدوش شود . در مجموع هم محمد رضا شاه و هم مصدق در حد توان خود و ظرفیت آنروز ایران و جهان به این مملکت خدمت گردند. ضمننآ هم شاه هم مصدق و هم مردم ایران تا حد زیادی تحت تآثیر نفوذ بیگانگان شرقی و غربی به ویژه انگلستان بودند همانطور که هنوز هم هستیم . ما اگر تنگ نظر نباشیم همیشه باید از خدمات بزرگان ایران قدر دانی کنیم .

Mash Ghasem

Thanks for another though provoking article

by Mash Ghasem on

As far as Mosadegh's " black spots," some might consider, his work with the Brits in crushing the natives in south, or ordering to fire on striking Oil workers, were dark spots. But since his presence was violently removed, internally exiled, and now virtually denied to ever exist, it's  still very hard to establish a critical tone regarding any 'objective' balance sheet of his legacy.

With all due respect for the ancient Greeks,  I'm always a big fan of  Greek democracy, Iranian civil society of late 40's and early 50's was the most advanced in Middle East. Amalgamation of political parties (and this includes far right Pan-Iranists to far Left,..), labor, students, women and civic organizations. independent newspapers,...were bedstones of some of teh most progressive social movements in Iranian history. They were simply  unmatched for that time period..

Your narrative constitutes a coherent 'liberal revisonist' argument  for incorrectness of Mosadegh's dismisal of Majlis. and though in general I'm often inagreement with 'liberal revisionists,' I still think Mosadegh's was correc  on 30 Tir.

It's a shame that we write and discuss Mosadegh so much, and there's  hardly a word on Dr. Fatemi. The truly spotless person of that movement,

Enjoyed the ending, Cervantes is always delightful, though I was expecting Beckett,

Waiting for Mosadegh? cheers

 

 

 


cyrous moradi

mamnoon

by cyrous moradi on

از همه دوستانی که زحمت کشیده و اظهار فرموده و کامنت گذاشته اند صمیمانه متشکرم. چند نکته را مایلم تاکید کنم گواینکه  اغلب آنها در متن مقاله آمده اند.1-    دکتر محمد مصدق نخست وزیر ملی ایران که هم در موقعیت نمایندگی مجلس و هم نخست وزیر کشور مصدر خدمات فراوانی بود که هیچکس یارای حاشای آنها نیست. این نکته اصلاً جای بحث ندارد و حتی مخالفان جدی دکتر مصدق نیز بر آن اذعان دارند. مقامات انگلیسی و دوستان ایرانی آنها هیچ لکه سیاهی در پرونده سیاسی دکتر محمد مصدق در طول 60 سال گذشته پیدا نکرده اند. 2-    طرح سئوال از هر کسی و یا در مورد اقدامات هر فردی در فرهنگ ما  نوعی توهین تلقی می شود. این نکته از چند اظهار نظری که شده کاملاً مشهود است.  به طور کلی  در فرهنگ ما وقتی اقدامات کسی را مورد سئوال قرار میدهیم در واقع به صحت آنها شک میکنیم و این نوعی توهین است. به نظر بنده این تابو باید شکسته شود. این افراد به قدری بزرگ اند که طرح سوالی در باره آنها از بزرگیشان کم نمیکند که بر آن می افزاید. در حال حاضر میتوانم کتابهاو منابعی را اسم ببرم که سیاست های جنگی چرچیل را در طول جنگ جهانی دوم زیر سئوال برده اند و جایگزین های بهتری را برای آنها مطرح ساخته اند. حتی در صورت اثبات این ادعا ها ، ذره ای از بزرگی چرچیل و خدماتش به انگلستان کم نخواهد شد. خیلی ها در آمریکا از اینکه فرانکلین روزولت خیلی دیر و تنها بعد از حمله ژاپن به بندر پرل هاربر وارد جنگ جهانی دوم شد از ایشان خرده میگیرند ولی همه این صحبتها ذره ای از  اهمیت خدمات بزرگی را که این رئیس جمهور به کشورش کرد کم نمیکند.  بنابراین مورد سئوال قرار دادن تصمیمات سیاستمداران تاریخ اخیر کشورمان حق مسلم ماست. این کار به نوعی شاید باعث شود که با درک شرایط ویژه ای که آنها را واداشت تصمیمات مورد سوال را بگیرند دید روشنتری به آنها پیدا کنیم. 3-    ممکن است از مورد سئوال قرار گرفتن کسی ، برخی سوء استفاده کنند . اگر به این استدلال توجه کنیم دیگر تا ابد نمی توانیم در باره هیچ دانشمند و سیاستمداری سئوالی را مطرح کنیم. این دقیقاً روش استالین بود. وی همه منتقدان خود را جیره خوار امپریالیست ها می دانست. البته میتوان تصور کرد که رسانه های غربی در جنگشان علیه کمونیزم از آثار نویسندگان ناراضی شوروی استفاده ( تو بخوان سوء استفاده ) میکردند ولی چاره ای نبود. الان هم نمیتوان اینگونه استدلال کرد که چون زیر سوال رفتن اقدامات دکتر مصدق برخی ها را خوشحال میکند ما نباید چنین سئوالاتی جتی به مخلیه مان خطور کند. انتقاد از مصدق یعنی توجیه اقدامات فلان کس و یا رژیم که مورد تایید ما نیست. این برداشت برای ادامه بحث غلط است.  4-    هم اکنون  سئوالات زیاد و انتقادات جدی بر آثار برخی دانشمندان بزرگ وارد است. نیوتون ، انشتین و دهها نفر دیگر. با اینحال همه آنها دانشمند و عالم بزرگیند و مورد احترام. تعدادی از پیش بینی های بیل گیتس در بیست سال گذشته غلط از آب درآمده ولی همه اینها باعث نشده اندکی از احترامی که دنیای کنونی برای ایشان قائل است ، کاسته شود. 5-    به نظر میرسد برخی حتی زحمت خواندن مقاله را هم بر خود نداده اند. همین قدر فهمیده اند که شاید محتوای آن به قولی توهین به مصدق باشد بنابراین همه کلیشه های ذهنی خود را در اینجا آورده اند. 6-    سوالی که در اینجا مطرح شده خیلی ساده است: مجلس شانزدهم روز 8 اردیبهشت سال 1330 با اکثریت 79 از 100 نماینده حاضر به نخست وزیری دکتر محمد مصدق رای موافق داد. مجلس هفدهم روز 15 تیرماه سال 1331 ، با اکثریت قاطع 52 نماینده از 65 نماینده حاضر در مجلس به مصدق رای موافق دادند. اگر بخواهم دنباله ماجراها را در اینجا ذکر کنم داستان به درازا خواهد کشید. دکتر محمد مصدق همین مجلسی را که پشتیبانش بود منحل نمود.  7-    نکته مهمی که شاید بتوان در اینجا مطرح کرد این خصیصه اخلاقی ما ایرانیها است که توان همکاری با کسانی را که مخالف عقاید و نظرات ما هستند نداریم. بیشتر به فکر دور زدن  وانهدام موانع هستیم تا سازش و یا استفاده از آنها. 8-    یکی از خوانندگان محترم مقایسه دموکراسی یونان و ایران دهه 1950 میلادی را  مردود دانسته اند. بنده هم در متن مقاله عرض کرده ام که دموکراسی آن روز ایران در خاورمیانه تک بود. البته همانگونه که عرض کردم از دموکراسی واقعی فرسنگ ها فاصله داشت ولی به هر حال احزاب به ویژه احزاب چپ آزادی کامل فعالیت داشتند که در تاریخ ما هیچگاه تکرار نشد. 9-    در سال 1940 که انگلیس در مقالا حملات هوایی آلمان تنها بود و آمریکا و شوروی وارد جنگ نشده بودند. موضوع تخلیه لندن و انتقال دولت به شمال  کشور و تعطیلی پارلمان مطرح شد. چرچیل در همان زمان مجلس و دموکراسی را بزرگترین ثروت انگلستان نامید که موفقیت های دیگر زیر سایه آن قابل انجام است. این در حالی است که در کشور ما همیشه دموکراسی زیر سایه و تحت الشعاع سایر موضوعات قرار گرفته اند. همین بحث هایی هم که اینجا شد و بیشتر شرکت کنندگان به نظر میرسد ساکن خارج از کشور هستند ، از همان اهرم های سنتی موجود در داخل کشور و صدها سال گذشته برای اثبات درستی نظرات خود استفاده کردند.

 


Masoud Kazemzadeh

Dear Parham

by Masoud Kazemzadeh on

Parham jaan,

I fully agree with you on Shapour Bakhtiar as well.

Best,

Masoud

 


Parham

Dear Masoud

by Parham on

"Mossadegh-JM were light years more progressive, advanced, and modern 60 years ago compared to the ultra reactionary fundamentalist savages who have been ruling Iran..."

Absolutely 100% agree; just too bad that everyone didn't follow suite at JM around the coup days and afterwards.

By the way, I think the same of Shapour Bakhtiar as well, actually.


Masoud Kazemzadeh

Dear Aryo Barzan, and Dear Parham

by Masoud Kazemzadeh on

Dear Aryo Barzan,

 

AB: Now tell me sir, why should I accept your evidence as absolute truth and dismiss Mr Moradi’s one as total nonsense.

 

MK: Because I provided solid evidence from scholarly sources as well as actual UK and US government documents. Mr. Moradi makes assertions which he does NOT provide one single evidence for. He is NOT a historian or political scientist. Nor does he provides one single reference to a scholar.

You have on one side a scholar who provides evidence from top scholars of the issue as well as direct documents. On the other side you have a person who is a FICTION Writer who does NOT present a single document or a single reference from a scholar.

 

AB: Please mate, give us some credit. We have been reading this sort of BS for the past 33 years. Mostly from people who are now under the flag of IRI. For example can you tell me why the British suddenly decided to come clean and share with us all their evidence? Did they have a dream of Imam Zaman and Hale Noor? Or have they finally decided to apart from their old imperialism ways and become good boys

 

MK: What you think is "BS" is actually the consensus of the scholars (professional historian and political scientists) from many countries and from various perspectives. The British government typically releases their official documents after 30 years. The Americans have a different process and may release some documents under Freedom of Information Act as well as refuse to release any document no matter how long. The documents I cited had been released many many years ago. The fact that YOU were not aware of them show that you are not a scholars of Iran. The documents are well known and have been used by scholars for at least 10 years.

Best,

Masoud

 

=======================================

Parham jaan,

Glad you liked it. Yes, it is amazing how much Mossadegh accomplished 58-60 years ago. Mossadegh-JM were light years more progressive, advanced, and modern 60 years ago compared to the ultra reactionary fundamentalist savages who have been ruling Iran in 2011.

Best,

Masoud

 


Parham

Maryam

by Parham on

Thanks for clarifying that! : )


Maryam Hojjat

Parham, Interpretion of facts & history with misunderstandig

by Maryam Hojjat on

Rather than seening the factual events the way they happened..


Anahid Hojjati

Esfand jan, vaghean ke

by Anahid Hojjati on

At least almost all agree that Mossadegh had good intentions. Mr. Moradi's article is fascinating, but I need to read more about history of Iran in those days before commenting.


Esfand Aashena

جیش جان حق با شماست!

Esfand Aashena


واقعا ما نفهمیدیم چیکار باید بکنیم!  این جا بشکنم یار گله داره!  اون جا بشکنم اون گله داره! کجا بشکنیم که یار و کسی‌ گله نداشته باشه اصل مطلبه.


Everything is sacred


Jeesh Daram

.

by Jeesh Daram on

delete 

Jeesh Daram

اگر ادامه دهیم، همین یک کاسه آش را هم از ما خواهند گرفت

Jeesh Daram


تمام اینها را گفتیم و شنیدیم، ولی اگر کسی توانست برای ما روشن کند که راه
حل برانداختن حکومت مشروطه سلطنتی فعلی چیست؟  کودتا که بد است، تظاهرات
که زشت است،  جنگ مسلحانه که محکوم است، شلوار مان را هم اگر در آوریم که
مخالف دمکراسی یونان است،  پس چکار باید بکنیم که بکسی بر نخورد؟ چطور رضا خان میرپنج که کودتا کرد خوب بود ولی مصدق بد؟ 
کودتای خمینی انگلیسی خوب بود ولی مصدق بد؟ این خود کوچک کردن و ننه من
غریبم ایرانی چه موقع دست از سر ملت ما بر میدارد.  چنان دم از دمکراسی
میزنیم که گویی فراموش کردیم آخرین بار که ملت ما رنگ آزادی دید هوخشتر هنوز از پستان مادر شیر میخورد.  این گداپروری ها و خود کوچک کردن های سبک
شیعه اثنی عشری را کنار بگذاریم و متحد شویم در برانداختن رژیم سلطنتی
فعلی.  تمرکز را باید روی منشاء خیانت قرار داد و دفع آن.  منشاء تمام
بدبختی های هر ملتی اول خیانت است و نهاد خوشبختی آن در یگانگی، حالا کی توی
خیابان راه رفت و کی نرفت از مسایل فرعی است. اکنون باید بیاندیشیم که چگونه میتوان متحد شد در تصحیح اشتباهات فعلی و جلوگیری از اینکه دولت انگلستان دوباره سرنوشت ساز ما شود

Parham

Maryam Hojjat

by Parham on

And do you know what that "important issue" is?


Maryam Hojjat

Thank you for Pointing out an important Issue

by Maryam Hojjat on

which Iranian intellectuals missing in looking at the history & facts.


Parham

MM

by Parham on

It's more like a personal spin!
Good question!

Masoud

Thank you for taking the time to reply to this article! And I just find that telegram you've posted in your second message fascinating! Every time I've read it in the past so many years I've wondered where this people have been and what they've lived through -- but mostly, I've wondered how Mossadegh did what he achieved... It's a wonder with that sort of mentality reigning.


Ali P.

Legality, Popularity and Ligitimacy....

by Ali P. on

...are three different things. Anyone can have any one of these, at any given time, or lose them, at any given time.


MM

Mr. Moradi - where are the references for your article?

by MM on

or, is this a personal opinion?


The Dude

Baba what can of worms

by The Dude on

دلتون خوشه بخدا!

یارو از جونش گذشته، نفتتونو که خود دیوثتون تا صد سال دیگه هم کونِ پیزیشو نداشتین از جاتون جُم بخورین در موردش جیک بزنین ملی کرده، اون یکی خوار... آمده به کمک چند تا چماقدار و جنده لگوری و آمریکایی و انگلیسی و عرض کنم چه پسش زده کودتا کرده، ریده به مملکت رفته. بازم حرف دارین؟ دلیل و مدرک میخواین؟!

والا بخدا بعضی وقتا فکر میکنم حقتونه یه عده آشغال بیان تا دسته چوب تو جاهای حساستون بکنن... بخورین تا آدم شین. ملت لَش پفیوز.

والسلام


Esfand Aashena

یا مرگ یا مصدق!

Esfand Aashena


Everything is sacred


areyo barzan

Masoud Jaan

by areyo barzan on

With all due respect

After reading the above article and your response with an open mind

My conclusion was that the most stereo typical nonsense is coming from your old school BS. This is like listening to a broken record that we have been force fed for the past 33 years

Now tell me sir, why should I accept your evidence as absolute truth and dismiss Mr Moradi’s one as total nonsense. Especially as I do not have any prejudice against none of the parties involved and believe that they both have done grate things for this country and at the same time both have made drastic mistakes

 

Please mate, give us some credit. We have been reading this sort of BS for the past 33 years. Mostly from people who are now under the flag of IRI. For example can you tell me why the British suddenly decided to come clean and share with us all their evidence? Did they have a dream of Imam Zaman and Hale Noor? Or have they finally decided to apart from their old imperialism ways and become good boys

 

Having said that however, I am not sure that I agree with all that Mr. Moradi has said here either.

Sometimes it is necessary for people to come to street and defend their right and occasionally it is even necessary to take up arms against tyrants who are have no intension of respecting their rights.

 

Democracy is more than just a name or a few institutions like Parliament and court and police. As the have all these in IRI but no sign of democracy

 

A perfect example is the current situation it Iran, where people’s vote was ignored and those in charge like Ali Geda did not care about democratic process and even fight it

 

Even if I accept all your analysis I still find it hard to accept that Shah should have has the last word in appointing or sacking the PM.

May be this was his most fatal error. He should have remained a symbolic figure and should have avoided tampering with country’s political affair. Instead it was the duty of Majless to act independently and decide the faith of DR Mosadegh. But is seems that they didn’t

 

As for the argument between those who believe in conspiracy theories and those who think it was an internal mistake. I must say that there is always an element of foreign involvement in any scenario. Even in today’s modern democracies we can easily see the stake holders and protectors of foreign or big business interests trying to influence the events and decision. Their level on influence and success however varies depending on the health of that democratic system and level of knowledge and alertness of the people in those countries.

People of Iran have shown again and again over the past 100 years have they had a poor judgment especially in selecting their leaders. The most resent example of that was in Green Movement when they followed Mosavi and Karoobi without even listening to what they are saying and in return these two have made sure of killing the movement

 

That is why in all these errors the final blame lays at our own door. We need to learn from our mistake and take responsibility for our actions and who ever is trying to win public support by denying these errors is noting short of a traitor

 


Masoud Kazemzadeh

Evidence on the Shah Being Puppet of the British and US

by Masoud Kazemzadeh on

//iranian.com/History/2005/January/Kinzer...

Sir R. Makins -- No: 1085, May 21, 1953

PRIORITY -- TOP SECRET
Persia.

The State Department informed us today on a number of occasions associates of the shah have told Henderson that His Majesty is uncertain about the British attitude towards himself. He is reported to be harping on the theme that the British had thrown out the Qajar Dynasty, had brought in his father and had thrown his father out. Now they could keep him in power or remove him in turn as they saw fit. If they desired that he should stay and that the Crown should retain the powers given to it by the Constitution, he should be informed. If on the other hand they wished him to go, he should be told immediately so that he could leave quietly. Did the British wish to substitute another shah for himself or to abolish the monarchy?

==============================

the folloing is from the book by Dr. Nahavandi, one of the closest advisers to the Shah (and actually Farah):

//www.bbc.co.uk/persian/iran/2010/08/100802_s...


Masoud Kazemzadeh

Fact vs. Nonsense

by Masoud Kazemzadeh on

There are soooooooooooooo many errors of fact and interpretation in this article.

1.

نکته مهم در باره حادثه 30 تیر آن است که در این واقعه تنها عوامل ایرانی موثر بودند. بازیگران اصلی خود ایرانی ها بودند( میدانم عده ای هستند که این نتیجه گیری را قبول نداشته و طبق معمول عوامل خارجی را پشت صحنه موثر میدانند).

1. Actually the British explicitly put Qavam in power. The evidence is absolute and overwhelming from ALL sources including the British themselves. There exists vast scholarly evidence on the role of the British.

Lets see what one of the top scholars of the period writes about this:

Homa Katouzian, Musaddiq and the Struggle for Power (London: I.B. Tauris, 1990). pp. 121-2. The following is direct quote from the book:

The shah had been under pressure from Britain and its Iranian agents and assistants to put Qavam (whom he did not like) into office....

When Robin Zaehner, the Oxford Persian scholar and undercover Foreign Office agent, came to Tehran in the summer of 1951, he concluded that Qavam was the best man to replace Musaddiq and settle the oil dispute with Britain. In the minutes of his conversations with Abbas Iskandari .... ‘After concluding our discussion on the ways and means of overthrowing Musaddiq, Iskandari went on to reassure me (in Persian) that it was Qavam’s desire to work closely with the British and to preserve their legitimate interests in Persia without jeopardizing Persia’s political and economic independence’.... ‘Qavam-us-Saltenaeh greatly preferred that British influence should be exercised in Persia, rather than that of the Americans (who were foolish and without experience), ir of the Russians who were Persia’s enemies"

Qavam himself had made some personal contacts with right-wing British politicians such as Julian Amery.

The shah had therefore agreed to replace Musaddiq by Qavam. But how?... The shah’s attempt at election rigging in the provinces had been only partially successful.... And, in the circumstances, a military coup would have been doomed to failure from the start.

2.

هر گونه کسب قدرت از راه های غیر قانونی، نوعی کودتا محسوب می شود. حادثه 30 تیر درحقیقت کودتائی بود که در نتیجه آن دکتر مصدق نه با تصویب مجلس بلکه با توسل به تظاهرات خیابانی مجدداً به قدرت رسید. شاه فرمان نخست وزیری دکتر مصدق را تحت فشار امضاء کرد. درست مثل انتصاب سید ضیاء الدین طباطبائی توسط احمد شاه تحت فشار قزاق ها در نتیجه کودتای سوم اسفند سال 1299.

2. Mr. Moradi’s assertion is utterly false on several levels.

2.1. "Coup" is one specific form of getting to power. It refers to when a military force uses military arms against those in power. Revolution is a form of gaining power and is not "legal" and is NOT a coup. Mass uprising is a form of gaining power and is NOT a coup.

2.2. The 1921 coup by Reza Khan and Seyyed Zia is a COUP because they used MILITARY power and brought their TROOPS into Tehran.

2.3. On 30 Tir, the pro-democracy forces did NOT use military to violently attacking the Shah. Rather the pro-democracy forces (along with help from non-democratic forces such as supporters of Kashani) uses non-violent street protests. It was the Shah who used BRUTAL SAVAGE VIOLENT forces of tanks and machine guns to mass murder the unarmed protesters.

2.4. Therefore, the 30 Tir Uprising was a non-violent mass uprising by pro-democracy forces.

2.5. Qavam was placed in power by the secret conspiracy of the British and the lackies of the British in the Majles and the Shah (who was nokar of the British). The people used non-violent means to counter the colonial plan of the British and their local puppets. On 30 Tir, the Iranian people won, the British and their local puppets lost.

3.

بنابراین به نظر میرسد که نگهبانی از نهال نورس و آسیب پذیر دموکراسی باید در راس برنامه های همه سیاستمداران و روشنفکران ایران می بود که چنین نشد و باقی داستان را همه می دانند. به چالش کشیدن صلاحیت های چنین مجلس و چنان شاهی در خیابانها به قصد براندازی، به نظر میرسد درست نبود و سیر حوادث بعدی صحت این نتیجه گیری را تایید میکند. در 59 سال گذشته هیچگاه تجربه آزادی 12 ساله 32-1320 در ایران تکرار نشد ارباب جراید و سیاستمداران حرفه ای هنوز در خماری آزادی های فردی و رسانه ای و سیاسی هستند که ایران در آن دوران تجربه کرد. کودتای 30 تیر31 سرآغاز حمله ای بود بر این دستاورد و دموکراسی نوپا که متاسفانه با همکاری خواسته و ناخواسته نخبگان کشور صورت گرفت.

3. The interpretation of the situation is FALSE. After Iran was occupied by Allied Forces (U.K., USSR, and U.S.), there existed an equilibrium. The brutal tyrannical forces of Reza Shah’s system of total control were severely weakened. The forces of civil society had risen and organized. They included political parties, labour unions, free press, and the like. Mohammad Reza Shah simply did not have the ability to re-impose the brutal (fascistic ?) Savage violent tyranny of this father.

The British had been the de facto colonial power in Iran (under Qajar and Reza Shah). And when Reza Shah tired to jump ship and side with Hitler, the Allied invaded Iran in 1941. After 1941 and 1945, the U.K. was determined to restore their colonial subjugation of Iran. Mohammad Reza Shah was 100% nokar of the British (I will quote evidence at the end of this post).

The U.S. administration had a debate on what to do with Iran. There were some early on who promoted the notion that the U.S. should help Iran become independent and prosperous as a model of how close friendship with the U.S. would bring. But after debate, the decision was to leave Iran primary to the British as their sphere of influence.

The Soviet Union at this period (circa 1947-1952) regarded the U.S. at its primary enemy. Therefore, Stalin was worried that Iran’s enormous oil would go under American control if the Shah was replaced with JM. Stalin viewed JM as pro-American and the Shah was puppet of the U.K, and Stalin’s primary goal was to weaken the U.S. Therefore, Stalin strongly OPPOSED Mossadegh-JM. Stalin strongly preferred Iran to remain under the control of the U.K. (And Shah) than become independent and ally with the U.S. (under JM).

After Stalin’s death in 1953 (if I remember correctly he died in March 1953). The Soviets were confused and did not know what to do. The Tudeh Party which was nokar of Stalin and USSR had been totally following Stalin’s orders. Tudeh Party’s main policies from the time JM came to power was to viciously attack JM-Mossadegh. Tudeh Party only began to change its policies sometimes in early 1953 (some say sometimes in 1952).

In sum, from 1945 onward, Iran was in a state of flux. The Shah was nokar of the British and their policy was to restore the old de facto colonial subjugation of Iran with the British owning our oil and through the Shah impose a brutal savage tyranny.

Mossadegh-JM was the movement to counter the British-Shah plan. Mossadegh-JM plan was to gain Iran’s independence from the British economic and political control. The plan was to pressure the Shah to stop his drive towards absolute tyranny via pressuring him to hold free elections for the Majles. So, JM was to bring independence from Britain and to bring democracy to Iran.

The Shah’s plan was to get rid of the freedom and lukewarm democracy which had emerged and re-impose Pahlavi savage tyranny for the benefit of his own and the British.

The 30 Tir, 1331 was a HUGE VICTORY for the forces of democracy and independence and a HUGE defeat for the British design to re-impose their colonial subjugation of Iran and a huge defeat for the Shah to re-impose his absolute tyranny.

30 Tir was the height of JM’s power. Dr. Mossadegh made a huge mistake in my opinion. After coming back to power, Dr. Mossadegh should have allowed the Iranian people in a referendum to make a major decision: Republic or Monarchy. Dr. Mossadegh’s mistake was that he thought that he could gradually teach Mohammad Reza Pahlavi to stop being puppet of U.K. and stop his drive for absolute dictatorial anti-constitutional power. Mossadegh believed that he could change the heart and mind of Mohammad Reza Pahlavi. The 28 Mordad coup proved the Mossadegh was wrong.

Trying to teach Mohammad Reza Pahlavi to accept the democracy is like trying to teach Khomeini and Khamanei to accept democracy.

We came very very close to achieving our independence and freedom and democracy in 1953. On that horrible day in August 1953, Iran totally LOST its independence, lukewarm democracy, and freedom.

4. روز جمعه اول ژوئیه سال 2011، مجلس یونان به برنامه ریاضت اقتصادی دولت این کشور علیرغم تظاهرات گسترده ای که مردم بر ضد اینگونه تهمیدات اقتصادی انجام دادند، رای موافق داد. این نکته نشان دهنده آن است که در یک دموکراسی واقعی این نهایتاً اعضای پارلمان و به عبارتی نمایندگان مردم هستند که تصمیم نهایی را خواهند گرفت نه تظاهر کنندگان خیابانی

3. FALSE analogy. Greece is a democracy. True representatives of the people have been elected in free elections.

In 1951, we did NOT have democracy. A major battle was being waged by pro-democracy forces to establish democracy in Iran. The Shah was trying very very hard to oppose the pro-democracy movement. The Majles elections were only clean in large cities. In many provinces, the Shah was using the armed forces and gendarmerie to rig the elections. Many Majles members were selling their votes to the British.

In Tir 1331 (July 1952), the British conspired to get rid of Mossadegh and bring Qavam to prime minister in order to destroy the democratic process and re-impose their economic and political control with the help of the Shah. The mass protests by the people of Iran was NOT a coup. It was a wonderful legal non-violent march to consolidate democracy and prevent the forces of tyranny and colonial subjugation from re-establishing their colonial-tyrannical plans.

In conclusion, Mr. Moradi's assertions are FALSE on basic facts and FALSE on interpretation of the situation. Scholars (political scientists, historians), ALL of whom who call 30 Tir (July 21) an uprising are correct. Mr. Moradi is totally wrong in all aspects (definition, actual historical facts, and historical interpretation). I know of no scholar (actual professional political scientist or historian) who has ever called the uprising of July 1952 a "coup."

In Mr. Moradi’s Orwellian double-speak, non-violent mass uprising of the pro-democracy forces is a coup. What is next, Ahmadinejad and Khamenei are going to call the "khas o khashak" who marched non-violently after the June 12, 2009 "election" those who wanted to make another coup!!!!!!!!!!!

Non-violent protests against a brutal dictatorship is not a coup. It is what it is: non-violent struggle for democracy against brutal tyranny. One such was against the brutal tyranny of the Pahlavi tyranny and the other against the brutal tyranny of the Islamic Republic.

Masoud


Jahanshah Javid

Mamnoon!

by Jahanshah Javid on

Thank you for opening this can of worms! I could not agree more with your conclusions:

به نظر میرسد فرمت همه بحث های تاریخ معاصر کشورمان که بین ایرانیان جریان دارد مثل گفتگوهای دون کیشوت و سانچو است. هر کسی ذهنیتی از حوادث دارد و نمیخواهد آن چیزی را که مقابل چشمانش می بیند و مدرک و سندی برای اثباتش وجود دارد معیار قرار داده و به عینیت ها بپردازد و از ذهنیت های از پیش ساخته دست بشوید.