اوهام فرمانبردار
ساقه خراشید درخت
فصل فصل بی تاریخ وزید
دل خواه خندید تن زجر
زمین می چرخیدم رازنبودم فرمان ستاره رقص
بی آرزو ریشه مست
هیچ کجا آسمان هیچ بالا آبرو
مچاله برگ هیچ غربت تن هیچ له
دوست دنبال می گردیدم ذره دور ِهست
تمام تو تمام من بی زبان رایحه شدم رنگ
بی مکان می شناخت
می خوانم
می خوانم
پله
پله
بشکنی حجم
چنگ
چنگ
آهنگ
خاکسترباز دروغ خراشیدیم جان تراش
درک همه حس بی روزن بی پایان
نور ابریشم ذوق حریریم اشک شناس
ِرختخواب چرخ چرخ چرخ دورسر
ناگه زحل بود نفس نفس شعرم نقش سر
قفل جُستیم بیدارتن نابود اراده پوشال
قسم خوردیم پیچد ستاره بی نظر
اوهام پاشد زمان زمین چکد وزد باد سربه باد نیستی
جان لرزد بی امان شهد
تصویرکشیدم سایه تن موجم شرمسار اینبار شاخسارنجوا رنگ رنگ باختم
هم زمین
آینده کور گفتم شاید گور
بی فصل
دست نیافتنی اصیل محوشد خط خلاص عریان
گلویم گرفت
بی لب حرف گَزیدم آخر
صحرا سر
چه فصل
جان
گران؟
هنگامه
مهر۱۳۹۰
Recently by Hengameh Fouladvand | Comments | Date |
---|---|---|
درد پوش تماس ِشب | - | Apr 29, 2012 |
رد پای خودی | 1 | Feb 21, 2012 |
رنگ زنگ درخشش کهکشان | 2 | Nov 26, 2011 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
سرپا
Hengameh FouladvandFri Oct 07, 2011 07:17 PM PDT
ز گل بوی باشد خلیدن ز خارخانم شاهق گرامی درود ، چه سرابی ! سرپا کنیم سراب
خواندن شعرسرابتان فرصتی فراهم آورد تا برخی از مقالات شما را درفضای مجازی بخوانم و به درجه تحقیقات شما و وسعت این همه معلومات تبریک بگویم ،مخصوصن اولین مقاله شما سبک های ادبی در شعر، مقاله تطبیقی شما راجع به پروین و فروغ وهمینطورمقاله آن ماری شیمل و"دکمه احساس"را نیزخواندم وبه این نکته پی بردم که لقب استاد زیبنده
خودتان می باشد
گل می نهد بمحفل نادانان
برقلب جاوید بخلد خارش
با احترام
سراب
Mahvash ShaheghFri Oct 07, 2011 05:47 AM PDT
هنگامه خانم خیلی ممنون از توضیحات شما در بارۀ شعر. بسیار روشنگر بود و الهام بخش. من هم به تبعیّت از شما و با سرمشق قرار دادن شعر شما، شعر زیر را سروده ام که امیدوارم مورد قبول استاد قرار گیرد. این هم شعر من
سراب
خلیدم ناخن پس پشت
خرچنگ، سنگ، پارسنگ
دوید تا رسید
جهید، جهید
برگ مچاله
ابر آویزان، ابر آبستن
بچّه بی سر ، شکم تهی ، اشک قطره
چکید
آن سر دنیا تا این سر صحرا
بی سر مردمان می رقصاندم
آه آهنگ آه، آه
چه پربار
چه سرشار
من در وسط ماه
درختان لخت
شعر اگر نه تعریف از هنگامه
جاوید ناپدید در
سایبر اسپیس.
با تشکّر از راهنمائیهای شما
Ms. Fouladvand, thanks for your explanation
by Anahid Hojjati on Wed Oct 05, 2011 03:31 PM PDTI still prefer the old style poetry but thanks to your explanation, now I know what your goal is which you explained nicely in your comment, such as where you wrote;
"قصدم این ست که اطمینانی نه به حسِ خواننده نه به تفکرش و نه به تخیلش بدهم .خواننده باید آزاد باشد شعررا با ایمپرشن خود و به خواست ذهنی خودمانند یک پیشنهاد برداشت کند. این ابهام و انتزاع می تواند راهی برای ورود به تخیل شما برایم بازکند، برای ورود به قلمرویی تازه، برای ورود به ذهن یا مکانی نرفته تا بتوانم شمای خواننده رابا خود به سرزمینی ناشناخته پرواز دهم و درگیر نمایم، بدون بارتفسیری یا کنترل حسی وعاطفی"
thanks, both for your poem and also taking the time to write about your style. I think actually my comment was not far from what you explained.
توضیحی راجع به شعر
Hengameh FouladvandWed Oct 05, 2011 02:33 PM PDT
با تشکر ازمهوش وآناهید گرامی، این چند نکته شاید کمی روشنگر باشد
برای من "فرم" در رابطه با مفهومِ رویا و"وَهم" اصل می باشد. بطوریکه جای سئوال و خوانشِ متفاوت و شک همیشه در اثر باز بماند و شعردر آنِ واحد بطرف چند جهت حرکت کند، نوعی که شعر هم از نظرساختار و هم دررابطه با جهت فکری ومحتوی سیال بماند. فرم های روشن، حکم های مسٌجل ونتیجه گیریِ قطعی نسبت به محیط و دنیا به شکل یک امر واقع و معلوم را در شعرم نفی می کنم .نمی خواهم ذهن یا حس مخاطب را کنترل کنم ودر نقشِ راهنما راه و چاره زندگی را برایش توضیح و تفسیرکنم وجهت تعیین کنم. به نظرم آن نوع شعر مشخصه بسیاری از شعرهای کلاسیک و صفت بزرگانی چون سعدی و فردوسی و شاعران گذشته ما بوده. به بهترین وجهی هم در گذشته گفته شده. روشنگری، پند وامربه معروف ونهی ازمنکر، منعکس کننده واقعیت من ِ نوعی وجواب گوی وضع کنونی ما نیست. حتی توضیح حال واحساس هم به شکل ِ آبکی و سانتی مانتال آن دیگرموردی ندارد
قصدم این ست که اطمینانی نه به حسِ خواننده نه به تفکرش و نه به تخیلش بدهم .خواننده باید آزاد باشد شعررا با ایمپرشن خود و به خواست ذهنی خودمانند یک پیشنهاد برداشت کند. این ابهام و انتزاع می تواند راهی برای ورود به تخیل شما برایم بازکند، برای ورود به قلمرویی تازه، برای ورود به ذهن یا مکانی نرفته تا بتوانم شمای خواننده رابا خود به سرزمینی ناشناخته پرواز دهم و درگیر نمایم، بدون بارتفسیری یا کنترل حسی وعاطفی .خواننده امروز دیگر رل فرزند ندارد که مابه اوحکم کنیم وبرایش تصمیم بگیرم و راه نشان دهیم حتی راه احساسی. و چندین بار با زبان روشن توضیح بدهیم که نکند خدای ناکرده مفهوم را اشتباه درک کند. ذهن اتفاقا با همین تَرَک ها در همین اشتباه ها و خلاء ها روشن ومرتبط می شود
بسیاری از ما به طورسنتی یاد گرفته ایم واژه فارسی صاحب دارد و نمی شود به قلمرو آسمانی و ربٌانی آن دست برد. تجربه های جدید ذهنی عاطفی یا بصری را با رنگ و فرم و محتوی در نقاشی و هنرهای انتزاعی قبول می کنیم اما در زبان به خود این اجازه را نمی دهیم. در حالیکه این شهامت رامیشود داشت. سعی من دراین شعرها ویران کردن پسزمینه های زبانی ست. می توان با واژه هم مثل رنگ و فرمِ تجسمی نترس بود و تجربه کرد. واژه ها هم می توانند آزاد باشند و صاحب نداشته باشند و ندارند، این نگاه به شاعر شهامت می دهد. معانی وحس ها پیشنهاد می شوند و به شکل یک امپرسیون وافکت پیش می روند. ضرباهنگ آهسته آهسته معلوم می شود وبازي با زبان اجازه تخیل به خواننده می دهد. پروازبا ایماژها همراه با ریتم ِ متن، مخصوصن برای آزادی دادن بیشتر به برداشت متفاوت.
روش ساختار زدایی، بازی با واژه و گاه پیروی نکردن از دستورو قواعد نقطه گزاری در انگلیسی که اصلن تازه نیست. کسانی مثل گینزبرگ، جان اشبری، شاعران بیت، حتی جیمزجویس یا نوشته های گرترود اشتاین بهترین تجربه ها را در مورد این سرپیچی ها به ما ارائه می دهد و نتیجه آن درکی چند لایه ست از خوانش شعر که لذت بخش ست. مخصوصن که نقش خواننده از مصرف کنندهُ واژه مبدل می شود به کسی که در خلق اثر هم سهیم است. به این ترتیب هژمونی مولف تقلیل پیدا می کند و خواننده تجسم و ذهن خود را مشترکن با شاعر یا نقاش به پرواز درمی آورد
امیدوارم این شعر و دیگر آثارم را با نگاهی این چنین پذیرا شوید، پیشنهادی برای تفاوت ها وخوانش های متفاوت ِ ذهنی
سپاس از شما
May be we don't understand this but it has a great meaning?
by Anahid Hojjati on Wed Oct 05, 2011 10:50 AM PDTI have to admit that I don't understand this poem but if I remember correctly, I have seen poems from this poet that I liked. I think the new style is very different than Persian classic poetry or even "shere nimayee". In some new Persian poetry, words seem to have been thrown out there for a very imaginative and patient reader to catch them along with some kind of meaning. Be it the meaning that the poet meant or a meaning that the very imaginative and patient reader can come up with. Hopefully, Ms. Fouladvand can help us undertsand her poem.
Help me!
by Mahvash Shahegh on Wed Oct 05, 2011 10:41 AM PDTمن سالهاست که در کار زبان و ادب فارسی هستم ، مدرککی هم از دانشکدۀ ادبیّات دانشگاه تهران دارم و تا حدّی هم خود را در این دو موضوع صاحب نظر و آشنا می دانم. با شعر شاعران کهنی نظیر رودکی، خاقانی، ناصرخسرو گرفته تا شعر شاعران معاصر نظیر اخوان، شاملو ، سپهری و دیگران آشنائی کامل وتبحّردارم.آنچه که امروزه مرا شدیداً نگران کرده این ست که من از خواندن اشعار خانم هنگامۀ فولادوند، هیچ چیز دستگیرم نمی شود و فکر می کنم که مبادا نداشتن اطّلاعات کافی از شعر و شاعری این دوره و زمانه سبب این کوتاهی و عدم دریافت کافی من شده است. به همین دلیل از خانم فولادوند و یا هرکس دیگری که بتواند مرا برای درک بهتر و جامعتر این اشعاربه ماخذی ، مرجعی، کتابی رجوع دهد صمیمانه سپاسگزار خواهم بود.من به کوتاهی خود در فهم این اشعار اذعان دارم . بهمین جهت دست نیاز به سوی شما دراز میکنم و می خواهم که مرا در درک این شعر یاری دهید و از من رفع نگرانی کنید.با مهر و سپاس فراوان،مهوش شاهق