خانم سروان حمیدی
-------------------------
بابا از حمیدی خوشش نمیآمد. چند بار شنیدم که مسخرهاش میکرد. من هنوز مدرسه میرفتم. حمیدی بیست و پنج سالی داشت. خوشقیافه بود و بلندبالا، مخصوصا با آن فرنج/شلوار آبی نفتی نیروی هوایی کلی تو دل برو بود. تازه مهری و فریده قرار گذاشته بودند تورش بزنند، ولی تیر هر دوشان به سنگ خورده بود. حمیدی نه مهری تپل خوشخنده را تحویل گرفته بود و نه فریدهی دراز لاغر مردنی را که بیشتر به درد دزدی میخورد، تا صفا کردن؛ از بس که دراز بود. من اسمش را گذاشته بودم «نردبون دزدا» که حرصش را درمیآورد.
یک بار که دو تا از هم دورهایهای بابا آمدند عید دیدنی خانهی ما، موقع رفتنشان شنیدم که پشت سر حمیدی حرف میزدند. پشت سر خودش که نه، پشت سر زنش صفحه میگذاشتند.
خانم حمیدی زن قشنگی بود، شیک میپوشید. البته به بلندی همسرش نبود، ولی کفشهای پاشنه بلندش کمکش میکردند. خودش معلم ما بود و من از نزدیک چند تا چین کوچولو را گوشهی چشمهای عسلی خوشحالتش دیده بودم. به نظرم از حمیدی بزرگتر بود؛ دست بالا چهل یا چهل و پنج سالی داشت؛ ولی خیلی به هم میآمدند.
بابا نمیدانست حمیدی چه چیز زنش را دوست دارد؟!
بعد میخندید که حمیدی گفته، زنش، همه چیزش است، هم مادرش، هم همسرش، هم دوستش و... آنقدر دوستش دارد که حاضر نیست یک تار موی نازنینش را با خوشگلترین زن دنیا عوض کند.
بعدها فهمیدم دوست داشتن شناسنامه لازم ندارد!
در جستجوی دنبلان
-------------------------
جلو آئینه ایستاد و هر چه بد و بیراه بود به حجاب اجباری و چماق اجباری داد. موهای خوشترکیبش مشت مشت میریختند و کلافهاش میکردند. حالا که دیگر مجبور نبود با چماق، روسری به سرش بکشد، از کچل شدن میترسید. مامان تلفنی برایش نسخه پیچید که اگر «دنبلان» به مغز سرش بمالد و شب تا صبح با دنبلان در کله بخوابد؛ حتما ریزش موهایش متوقف خواهد شد.
حالا باید دنبلان پیدا میکرد. لغت «دنبلان» را هم بلد نبود...
بالاخره شجاعت به خرج داد و در یک قصابی، از دخترک پشت پیشخوان پرسید: «ببخشید، شما «چیز» دارید؟»
فروشنده خندید که: «من نه، ولی رئیس دارد!»
و رئیس را صدا کرد.
وقتی فهمید که لغت را عوضی گفته، با کلی خجالت از قصابی بیرون رفت. صدای خندهی رئیس و دخترک قصاب تا پشت در قصابی به گوش میرسید.
موهایش تا مدتها مشت مشت میریختند...
نادره افشاری
//www.nadereh-afshari.org
Recently by Nadereh Afshari | Comments | Date |
---|---|---|
نادره افشاری درگذشت | 10 | Nov 10, 2012 |
پیش از حکومت کهریزکی اسلامی | - | Jun 29, 2012 |
جادو | - | Apr 01, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
در جستجوی دنبلان
onlyinamricaTue Feb 07, 2012 08:55 PM PST
Dear Nadereh, Who are you talking about? who is loosing his/her hair? Are you talking about the wife of sarvan Hamidi? Very convoluted and incoherent.
بسيار زيبا
eshghi2Sun Feb 05, 2012 05:28 AM PST
بسيار زيبا بود،كاش ادامه دار بود!
Very Funny Story
by Maryam Hojjat on Fri Feb 03, 2012 12:17 PM PSTI enjoyed it. Thanks for posting.