سرود های ماندگار عشق- ۲


Share/Save/Bookmark

سرود های ماندگار عشق- ۲
by Mahmoud Seraji
10-Feb-2012
 

تذکار

در اجابت از اشارت یار فرزانه ای در این بخش بدوا به مناجات رابعه در قالب مثنوی و بلافاصله به ذکر سلطان العارفین بایزید بسطامی در قالب قصیده می پردازیم امید که مقبول افتد

مناجات

رابعه با ناله به راز و نیاز
سینه گشود از سر سوز و گداز

گفت الهی غم جانم بده
درد دهی بدتر از آنم بده

عاشقم، عاشق تر از این کن مرا
با غم این عشق عجین کن مرا

سوختم از آتش این اشتیاق
سوختم از لذت این احتراق

باز بسوزان همه سر تا سرم
باد بده مانده خاکسترم

آتش دوزخ تو بزن بر دلم
هر چه که از دوست رسد مایلم

دل همه مشتاق چنین آتش است
آتش عشقی که چنین سر کش است

قفل تکلم به زبانم بزن
غیر تو گر گفت عنانم بزن

از تو غم عشق دهد جان مرا
از غم این عشق بسوزان مرا

غیر تو ام نیست بدل آرزو
گر چه بسازند ز خونم وضو

زنده ام ار عشق تو ام زنده کرد
نام مرا شهره آینده کرد

خواهمت ای دوست ببینم دمی
چون به گلی خفته نم شبنمی

میل تو دارم بطلب مر مرا
تا به بر خویش ببینم تورا

قطره ام و میل به دریا مراست
میل وصالت به سرا پا مراست

دل به هوای تو چو دریای خون
تا چه کند لطف تو با راجعون

*********

بایزید بسطامی (سلطان العارفین)

تذکر: برای آشنائی بیشتر با این بحر عمیق و بیکران عشق به منطق الطیر عطار مراجعه فرمایید

از نعره بایزید بسطام
وز جبه و شطح آن سخندان

صد راز مگو بگوشم آید
چون صوت اذان به روزه داران

آن پیر منزه از پلیدی
سقای سراچه صدیقان

یک جرعه چشیده از می عشق
یک ریگ گرفته از بیابان

از اعظم شان میزند دم
واز وحدت و فاعبدون و سبحان

این ذره که در فنای مطلق
داعی شده این چنین به عصیان

این قطره که در ورای هستی
با ذات بحور گشته یکسان

غیر از تو درون جبه اش نیست
چون هسته به میوه درختان

آن لحظه که گفت [لا اله]
الا انا [فاعبد ونی] الان ...

طیفور نبود و خود تو بودی
در قالب آن فقیر پنهان

طیفور یعنی سقا، بایزید بسطامی هفت سال سقاء و شاگرد بیت امام جفر صادق (ع) بود و اندکی از علم آن متفکر جهان شیعه را فرا گرفت نقل است که یکروز امام گفت طیفور کاسه آب را بمن بده پرسید کاسه آب کجاست ؟؟؟ گفت در طاقچه پرسید طاقچه کجاست گفت تو هفت سال در این خانه ای و جای طاقچه نمیدانی ؟؟؟ گفت هفت سال محو کمالم و وقتی برای دیدنطاقچه ام نمانده گفت زود از این خانه برو که هر چه فرا گرفته ای کافی است بیم آن دارم که جهان را پر از کفر کنی بایزید که از خانه امام بیرون شد نعره زد

[لا اله الا انا، سبحانی ما اعظم شانی، فاعبدونی] خدایی جز من نیست و کسی پاکتر و بالاتر از من نیست پس مرا عبادت کنید و ...
- لیس فی جبتی سوا الله] یعنی در لباس من غیر از خدا هیچ نیست
....

هفته دیگر ذکر شیخ ابوالحسن خرقانی است
محمود سراجی م.س شاهد


Share/Save/Bookmark

Recently by Mahmoud SerajiCommentsDate
ترانه های فراق ۸
18
Nov 27, 2012
ترانه های فراق ٧
23
Nov 21, 2012
ترانه های فراق ٦
16
Nov 15, 2012
more from Mahmoud Seraji
 
Mahmoud Seraji

سپاس

Mahmoud Seraji


سپاس مجدد
از عزیزان صاحبدل خانم ها بهرخ مهنا و دکتر پریدخت صمیمانه سپاسگزارم ... محمود سراجی م.س شجاهد


Paridokht

قطره ام و میل به دریا مراست

Paridokht


درود بر شما استاد گرانقدرم

 

جرعه جرعه از جام عشقی که می سرایید نوش می کنیم و محظوظ می شویم ... تا همیشه پایدار باشید و برقرار


Behrokh Mohanna

  توان هنری

Behrokh Mohanna


 

توان هنری شما دوست و استاد عزیز و ارجمند ستایش برانگیز است. افکار و اشعارتان از عشق الهام میگیرد و آسمان دل را تسخیر می‌کند. درود بر شما. مانا و توانا باشید


Mahmoud Seraji

با هزاران مهر و سپاس

Mahmoud Seraji


از نغز اندیشان وادی عشق وعرفان  رضا طیبی فرزانه ، که انگیزه پست این مناجات و ذکر مختصر حضرت بایزید شد ...  از مهندس رضا شیرینکام که همیشه با  کلامش سخن میکارد و شکر درو مکند ... از مهندس شهاب طنا زم که بی طنز هم عالی می نویسد و همیشه حسن توفیق را برایم تداعی کرده ... از دوست و شاعر فرهیخته ام محمود بدوحی گرانمایه ... از خانمها مینا و مینو اسپللربرگ صد ها سپاس دارم و به حضور تک تک شان هزاران درود و مهر تقدیم میکنم  محمود سراجی م.س شاهد    

reza tayebi

سپاس فراوان

reza tayebi


جناب سراجی عزیز،
دست مریزاد. الحق که با این دو قصیده حق این دو گوهر مرصع بر تاج عرفان را ادا کردید.
از نقطه پایانی کفر و پوشش و آغاز "لا اله" تا محو در "الا انا" برزخ و گستره ای به درازا و سعی بایزید را طلب می کند.
عارف سلطانی که از وادی تعین و حصار اسم " لا اله الا الّله" عبور کرد.
و به وادی احدیت بی تعین " لا اله الا هو" رسید. همه چیز اوست و در اوست.
از پای ننشست و به بستر حیرانی " لا اله الا انت" وارد شد. همه جا حضور
است و شهود و دیگر " من " جایگاهی ندارد تا "او یی" مضمون داشته باشد. من و
او به زیر سوال می رود. اما تکلیف " تو " این میان چیست؟
و سرانجام سی مرغ را سیمرغ می بیند. به سیمرغ که می رست زبانش از "تو" گفتن بند می آید. خود را سیمرغ می بیند و سیمرغ را خود.
به اتحاد می رسد و این ذره ورز دیده محو می شود. " لا اله الا انا". لیس فی جبتی سوا الله.
چقدر زیبا بیان نمودید که:
این ذره کـــــــــه در فنای مطلق
داعی شده این چنین به عصیان
*
این قطره که در ورای هستـــی
با ذات بحــــــــور گشته یکسان
ذره ای که داعی می شود و عصیان می کند. عصیانی که حیرت آور است. قطره ای
که خود را ذات بحور و دریا می بیند. قطره ای که ادعای در یا بودن دارد.
این است که بگویی بایزید برایم تافته جدا بافته است و نامش همواره شورشی در دلم ایجاد می کند.
شاد و برقرار باشید و سایه وجودتان مستدام.


reza shirinkam

که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکلها

reza shirinkam


مروری بر احوالات حضرت سلطان العارفین، بایزید بسطامی؛
 
حضرت ايشان فرموده اند: تا بنده، در اين انديشه است كه بر روي زمين بدتر از او كسي هست، متكبر است!
 در مناجات ایشان نیز آمده است: پروردگارا، مرا از سوي خويش بفهمان، كه من از تو، جز به تو چيزي نفهمم.
 بار خدايا، هر كس كه با من بد كرده است و بد گفته است نعمت خويش را بر او انبوه كن ، آن گونه كه باد، دم برف را در ميان دره، توده و انبوه مي كند.
 مرا آن تهيدستي تسليم تو كرد كه با آن جز تو كسي برايم باقي نماند.حاصل همه، در نهايت، رجوع ايشان به يك چيز : طلب عفو.
و نيز فرموده اند: حظ من از خداي در ياد كرد اوست و حظ او از من در غفلت من.
همچنين گفته اند: زاهد گويد من چه كنم ؟ و عارف گويد او (حضرت حق) چه خواهد كرد.
بايزيد مي فرمود: مرا با خويش به در آمد نگاهي درآورد ، پس همۀ خلق را از ميان دو انگشت ديدم.
نقل كرده اند: ابو موسي گفت كه مردي آمد و در سراي بايزيد را كوفت. بايزيد گفت: چه مي جويي؟ گفت بايزيد را. بايزيد گفت: و من نيز بيست سال برآمده ام، در طلب بايزيد کوشیده ام، اما وی را نجسته ام، تو چطور می خواهی با یک در زدن بایزید را بجویی!!!
و بايزيد گفت : من، نه منم. نه من منم زيرا كه من، منِ اويم ، و او ، من او. او (حال از خود بي خود شدن و خود را در برابر حضرت محبوب نديدن).
بايزيد را گفتند به چه چيز معرفت را يافتي؟ گفت: به تني برهنه و شكمي گرسنه از همه.
از او دربارۀ (( اسم اعظم)) الاهي پرسيدند. گفت : بگو «لا اله الا الله» و خود آنجا استوار باش. او را گفتند اين چه گونه است؟ گفت: بشناسي اش چون يادش كني ، اگر یک تهلیله ( لااله الاالله ) از من باصفا برآید، پس ازآن پروای هیچ چیزم نیست.
و گفت : به هنگام فراموش كردن نفس است يادكرد آفريدگار نفس................................................................................................
آسمان بلند فرهنگ و هنر ایران زمین، پیوسته پرستاره باد و فروغ فرهنگ فرزانگی ایرانیان هماره دل و دیده جهانیان را روشنی و گرمی بخشیده است که جوهر این فرهنگ ناب، ایمان است و جان مایۀ آن عشق، و این است راز ماندگاری و جاودانگی عارفان و اندیشمندان حکیم و فرزانۀ ایران زمین.----------------------------------------------------------------------------------نازنین پدر مهربان و گرانقدرم، استاد العارفین و حکیم و اندیشمند فرزانه، جناب دکتر محمود سراجی ...
خدای را شاکرم که دوباره، فرصتی فراهم شد تا از محضر شما استاد بزرگوارم مستفیض شوم و بتوانم از کلام و سروده های عارفانۀ حضرتعالی، ره توشه ای معنوی را در مسیر پر از فراز و نشیب سیر و سلوک، به همراه داشته باشم و بر دانش خود بیفزایم.
 ..............................................................
.................................
با مهر و احترام، ارادتمند همیشگی شما - رضا شیرینکام


shahabhm

قدردانی

shahabhm


استاد سراجی بزرگوار

قلم توانا و زیبای شما خود نمایشی از

لا اله الا انا ، سبحانی ما اعظم شانی است ، که هر چه هست از یک ذات است

ای کاش همه چون شما بکوشیم به هر ورق که خوانیم  

درود بر شما


mina64

زیبا و باشکوه

mina64


عمیق ،زیبا و باشکوه ،،،خسته نباشید استاد

از تو غم عشق دهد جان مرا
از غم این عشق بسوزان مرا

غیر تو ام نیست بدل آرزو
گر چه بسازند ز خونم وضو

زنده ام ار عشق تو ام زنده کرد
نام مرا شهره آینده کرد

خواهمت ای دوست ببینم دمی
چون به گلی خفته نم شبنمی


Minoospellerberg

wow - so beautiful

by Minoospellerberg on

Minoospellerberg

غیر تو ام نیست بدل آرزو

گر چه بسازند ز خونم وضو


Boddooh

نازم قلمت که چشمه جوش شرابست

Boddooh


استاد سراجی عزیزم
با سکر می ات خراب و مستم کردی
صد ساغر و صد جام به دستم کردی
نازم قلمت که چشمه جوش شرابست
ازطعم خوشش باده پرستم کردی
درود برشمااستاد ادیب وفرزانه

Mahmoud Boddoohi

محمود بُدّوحی