قول داده بودم که در این بخش به ذکر شیخ ابوالحسن خرقانی و منشآت گهر بار او بپردازم اما این بار نیز به انگیزه عنایت خاص دوستان فرزانه ام به بایزید بسطامی بر آن شدم که این هفته نیز از این عارف بزرگ سخن بگویم [این بار به مثنوی]، ابتدا به سخنان فاخر او اشارا تی خواهیم داشت و در پایان نظر شیخ شهاب الدین سهروردی را در تمثیل نور و ارتباط آن با خدا نقد خواهیم کرد.
امید که مقبول افتد
مثنوی بایزید بسطامی [سلطان العارفین]
******************
روی تو را گر همه عالم ندید
در تن خود دید تو را بایزید
گفت منم هر چه که خواهی منم
غیر خدا نیست به پیراهنم
گفت که سر منشاء هستی منم
عامل این هستی و مستی منم
گر چه ز مستی نشناسم کیم؟
هم می و هم ساغر و هم ساقیم
گفت منم مقصد و مقصود او
از همه منزلت و بود او
گفت منم از سر مو تا بن ام
کل جهان خفته سر ناخن ام
گفت بجز من نبود ذوالمنن
واجب عینی است عبادت بمن
نیست زمن بر تر بر من فزون
نیست چو من پاک مرا فاعبدون
****************
وه که چه زیباست چنین معرفت
در دل موصوف نشسته صفت
حل شده موصوف و صفت در عمل
داخل یک کوزه چو شیر و عسل
تا نشود دیده پر ازاشک و خون
تا نشود یکسره غرق جنون
وصل تو را هر که کند آرزو
تا نگرفته است ز خو نش وضو
عین نمازی است که باطل بود
طالب دیدار تو عا طل بود
دیدن محبوب میسر نبود
عشق بباید که بسوزد چو عود
تا که حجاب از رخ خود واکند
وای بر ان دیده که پروا کند
جز تو ندیدیم به اعماق خویش
زانکه تو بودی به تنم پیش پیش
دیده عالم همه دنبال تو
ورد همه قیل تو و قال تو
هر که بنوعی کندت جستجوی
این بره کعبه و آن کو به کوی
اهل کلیسا و کنیسا جدا
گبر به آتشکده جوید تو را
این به سماوات و یکی در زمین
غرق تکاپوی بهشت برین
********
گفته یکی ذات تو را عین نور
لیک ندیده است تو را در حضور
[منظور شیخ شهاب الدین سهروردی است]
شیخ جوانمرد و یل سهر ورد
صاحب اشراق و دلی پر ز درد
گفته خدا نور بود در جهان
کرده به انواریه توصیف آن
گر چه چو نور است وجود خدا
نور هم از خلق نباشد جدا
نور اگر مظهری از ذات اوست
جلو ای از مظهر مرآت اوست
ظلمت اگر هست ز فقدان نور
نور ز فقدان چه یابد حضور؟
علت و معلول بود این دوتا
ذات خدا هست ز علت جدا
نور هم از عشق جدا گشته است
پرتوی از دوست رها گشته است
نور عرض باشد و جوهر خدا
گر چه عرض نیست ز جوهر جدا
فارق خورشید ز یک ذره چیست؟
ذره و خورشید به خلقت یکیست
نور هم ار وصف صفات خداست
مثل من و ما و همه ماسواست
کل عرض هست به عالم عدیم
اوست در این عالم خلقت قدیم
جوشش عشق است که جان میدهد
هستی و مستی به جهان میدهد
محمود سراجی
م.س شاهد
Recently by Mahmoud Seraji | Comments | Date |
---|---|---|
ترانه های فراق ۸ | 18 | Nov 27, 2012 |
ترانه های فراق ٧ | 23 | Nov 21, 2012 |
ترانه های فراق ٦ | 16 | Nov 15, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
سپاس و درود
Mahmoud SerajiTue Feb 21, 2012 03:57 PM PST
از همه سروران و فرهیختگان همراه بخاطر توجه شان در فیس بوک و اظهار لطف شان در سایت ایرانیان صمیمانه تشکر دارم که موجب سربلندی گردید ضمنا به استحضار میرسانم که تا چند روز دیگر
ذکر شیخ ابوالحسن خرقانی احتمالا به مثنوی تقدیم خواهد شد .... با احترام محمود سراجی م .س .شاهد
ماندگار و یادگار
shahabhmTue Feb 21, 2012 12:46 PM PST
ماندگار و یادگار
جوشش عشق است که جان میدهد
بسیار زیبا و
AlbalooMon Feb 20, 2012 01:31 PM PST
بسیار زیبا و دلنشین
الهی از فضل و کرم تو به تو رسم نه از فعل خود
reza shirinkamMon Feb 20, 2012 01:39 PM PST
الهی از فضل و کرم تو به تو رسم نه از فعل خود
الهی در من نگر ,
الهی در من نگر , الهی در من نگر ,
الهی در من نگر , الهی در من نگر , الهی در من نگر.
ذکرها گفت که الهی در من نگر که خدایا تو بر هرجا نگری آنجا نیکو شده که گویی نظر افتاده است . من هم خواهم نیکو شوم , جان و تنم از تو لبریز شود گر مرا یک نظر کنی و بر من نگری ,
الهی در من نگر ... که خواهم از تو شوم و هیچ نباشم و خود را یادم نیاید !
الهی ؟ پس چگونه است وصل به تو ! گر لایق نیستم بگو که میروم , کیف الوصول الیک ؟
ندا آمد : طلق نفسک ثلثا ثم قل الله ! نخست خود را سه طلاق ده و آنگاه حدیث ما کن و ما را بخواه .
تو کز سرای طبیعت نمیروی بیرون
کجا بکوی حقیقت گذر توانی کرد
جمال یار ندارد نقاب و پرده ولی
غبار ره بنشان تا نظر توانی کرد
دلا زنور ریاضت گر اگهی یابی
چو شمع خنده زنان,ترک سر توانی کرد
الهی , جمله ریاضت ها کنار زدم و عبادت خلق را بر زیر سر نهادم و از هرجا گویی گذشتم تا به تو رسم !
ندا آمد : با کوزه و پوستینی که داری تو را هنوز راه بر ما نیست بایزید . پوستین و کوزه برکن و آنگاه نزد ما بیا . پوستین و کوزه برانداختم و به حق وصل شدم و حال چه جای گفت و گویی است با خداوند جل جلاله .
ندا آمد بایزید ؟ بر خلق و مدعیان گو که بایزید را بعد از چهل سال ریاضت بخاطر داشتن پوستین و کوزه ای شکسته راه ندادند و آنگاه شما را که چندین علایق به خود بسته اید و دینتان را اسیر هوای نفس خویش ساخته اید حاشا و کلا که هرگز راه نیابید .
آنــها کـه طلبکـار خدائــیــد , خدائــیــد
بیرون ز شما نیست,شمائید , شمائید
چیزی که نکردید گم از بهر چه جویید؟
ونـدر طـلـب گـم نشده بـهـر چرائـیـد
اسمـید و حـروفید و کـلامـیـد و کتـابـیـد
جـبـریـل امـیـنـیـد و رسولان سمائـیـد
در خانـه نشینید و نگردید بـه هر سـوی
زیرا که شما خانه و هم خانه خدائـیـد
ذاتید و صفاتید,گهی عرش و گهی فرش
در عـیـن بـقـائـیـد و مـنـزه ز فـنـائـیـد
خواهـید بـبـیـنـیـد رخ انـدر رخ معـشوق
زنـگار ز آئـیـنـه بـه صـیـقـل بزدائتیـد
هر رمـز که مـولا بسراید بـه حـقـیـقـت
می دان که بدان رمز سزائید , سزائید
شرح حالی عارفانه به قلم رضا شیرینکام از زندگانی سلطان العارفین بایزید بسطامی رحمة الله علیه.
بایزید بسطامی مرید اولین عارف دنیای اسلام یعنی حضرت امام جعفر صادق (ع) بود . خواجه عبدالله انصاری مرید شیخ ابوالحسن خرقانی بود اما همیشه بایزید را پیشوای خود میدانست . تمام مناجات های سوزناک خواجه عیدالله انصاری الهام گرفته و سرمشقش مناجاتهای عمیق و دلنشین بایزید بسطامی بود .
خواجه عبدالله انصاری , شیخ اجل سعدی , شیخ ابوالحسن خرقانی , شیخ ابوسعید ابو الخیر , شمس تبریزی , مولانا و انبوهی از عارفان دیگر... خود را از مریدان بایزید بسطامی میدانستند و بقول جنید بغدادی او در میان ما مانند جبرئیل میان ملائکه است و حال بدانید که شیخ منصور حلاج و بایزید بسطامی از مریدان و نمک خورده عرفان امام جعفر صادق بودند که بدین حال رسیدند که یکی قطب عاشقان و دیگری قطب عارفان شد پس ببینید مقام امام جعفر صادق میتواند چگونه باشد که از قوه ادراکی ما خارج است .
و اما نکاتی چند در بارۀ این سرودۀ بسیار زیبا: .
:سالک میان دو نسبت است
1- نسبت آدمی
2- نسبت خدایی
نسبت آدمی روز قیامت قطع میشود چون مبدأ ما خداوند جل جلاله میباشد نه حضرت آدم ! بدین صورت است که نسبت خدایی باقی میماند .
(آنکه لطف و کرمش برمن دائم است
بی من و با من به ذاتش قائم است)
آنانکه نسبت آدمی اختیار کردند در نفس اماره و آفات دنیا گرفتار شدند و انانکه نسبت خدایی اختیار کردند در روزی که سایه ای جز سایه عرش نیست همنشین پیامبران و اهل بیت (ع) شدند . ای کسانی که نسبت آدمی اختیار میکنید مگذارید زن و فرزند و مال دنیا شما را از یاد خدا بدور کند که خیلی زود بسوی خدا باز میگردید که هرآنچه از دنیا شما را مشغول بدارد شما را از کمال بدور کرده و از نسبت خدایی باز میدارد .
الهی ....
( آن دم که با تو باشم یک سال هست روزی
وآن دم که بی تو باشم یک لحظه هست سالی) .
همانا آنانکه نماز به پا میدارند و ذکات میدهند و از رضایت خود گذشته و جهت رضایت پروردگارشان میکوشند اینان به نسبت خدایی میرسند .
( مستم ز خرابات ولی از می نه
نقلم همه نقل است حریفم شیء نیست )
حضرت حافظ در این باره چه زیبا و عارفانه سروده اند که:
سر ارادت ما و آستان حضرت دوست
که هر چه بر سر ما میرود ارادت اوست .
نظیر دوست ندیدم اگر چه از مه و مهر
نهادم آینه ها در مقابل رخ دوست .
صبا زحال دل تنگ ما چه شرح دهد
که چون شکنج ورق های غنچه تو بر توست .
رخ تو در دلم آمد مراد خواهم یافت
چراکه حال نکو در قفای حال نکوست
و در پایان دوبیتی بسیار زیبای شیخ ابوسعید ابوالخیر در وصف حضرت دوست:
عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست,
تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست.
اجزای وجودم همگی دوست گرفت
نامیست ز من بر من و باقی همه اوست
......................................
نازنین پدر مهربانم، استاد گرانقدرم و سالک و عارف فرزانه جناب دکتر محمود سراجی در توصیف مثنوی زیبایتان به توفیق حضرت حق توانستم تحقیقی جامع را به عمل بیاورم. امیدوارم در این وادی از مسیر پر پیچ و خم عشق حق شاگردی را به درستی بجا آورده باشم و تحقیقاتم به مانند همیشه مقبول شما استاد گرانقدرم باشد. با مهر و احترام، دوستدار و ارادتمند همیشگی شما - رضا شیرینکام
بدیع و زیبا
mina64Mon Feb 20, 2012 07:11 AM PST
بسیار بدیع و زیبا،،،،، خسته نباشید استاد عزیز
ظلمت اگر هست ز فقدان نور
نور ز فقدان چه یابد حضور؟
علت و معلول بود این دوتا
ذات خدا هست ز علت جدا
درود برآن قلم
BoddoohSun Feb 19, 2012 06:18 PM PST
استاد سراجی عزیزم:
قطره زکلکت چو رها میشود
بحر سخن عاید ما میشود
سیل خروشنده ای ازمعرفت
ازنوک هر دّره جدا میشود
باغ دل تشنه ومشتاق ما
غرقه ازاین سیل وعطا میشود
سپاسگزارم استاد
Mahmoud Boddooh
محمود بُدّوحی
Beautifully said.
by Minoospellerberg on Sun Feb 19, 2012 05:20 PM PSTMinoospellerberg
نیست زمن بر تر بر من فزون
نیست چو من پاک مرا فاعبدو
فوق العاده
Behrokh MohannaSun Feb 19, 2012 04:32 PM PST
فوق العاده بدیع و روحنواز است. درود بر شما استاد گرامی, بدون شک این سروده یکی از یادگارهای جاودانه و بی نظیر پارسی است. حق یارتان
A Freindly Reminder
by All-Iranians on Sun Feb 19, 2012 05:03 PM PSTIt is respectfully suggested that remove the last two lines (your full name and your pen name} from the bottom of the poem composed by Sohrevardi. You may sign immediately without any space left after the first paragraph that is as your introduction. Then, it looks better and it also makes sense.
وه که چه زیباست چنین معرفت
Soosan KhanoomSun Feb 19, 2012 11:27 AM PST
Loved every bit of it ...
Thanks for sharing