پالون زریها

من افتخار میکنم که فرار کردم


Share/Save/Bookmark

پالون زریها
by azad.k
29-Jan-2012
 

- مزخرف نگو طویله بود دیگه.

- خیلی باحالی. بدبختی اینه که تو جلوی این خارجیهام برمیگردی همینو میگی. سرتم صاف بالا میگیری و میگی طویله بود.

- آخه چرمنگ. مثلا با این حرفا میخوای چی رو ثابت کنی؟ اگه بهشت بود واسه چی اومدی؟

- چیزی واسه ثابت کردن ندارم. اما خنده داره که سرتو بالا بگیری و بگی اقای مایکل و الیزابت، من از طویله اومده م. تو طویله دنیا اومده م. تو طویله بزرگ شده م. بابا ننه ام و همه ی فک و فامیلم دارن تو طویله زندگی میکنن، ولی من از شما آدمترم. دست کم قد شما آدمم.

- چرت میگی. اراجیف میبافی. از چی داری دفاع میکنی؟ از کی دفاع میکنی؟ از یه مشت دزد و دروغگو و عوضی؟ من افتخار میکنم که فرار کردم از اون طویله و جون زن و بچه م رو نجات دادم.

- آره دیگه. تو اون وسط یه آدمی بودی که عوضی تو طویله از پدر و مادر گوسفند عمل اومده بودی.

- خوب حالا این حرفا رو میزنی که چی؟ خودت واسه چی اومدی؟ چرا برنمیگردی؟

- نمیدونم چرا اومدم. یعنی میدونم ولی منطقم واسه خودم هم جور در نمیاد. شایدم قد شما شجاعت ندارم که بگم از طویله اومده م. خجالت میکشم. یعنی یه وقتایی میگم اونجا رو دوست دارم. بعد میگم خوب واسه چی ولش کردی اومدی.

یا میگم اگه اونجا طویله بود و من بدنیا اومده بودم واسه سواری دادن و خاصیت چارپا رو داشتن، پس چرا اینجا که رسیدم حالا هی به اینا میگم که نخیر، من طیاره سوار شده م و اومدم پس من هم همونقدر آدمم که شما هستید.

- سوار طیاره میشدی کله مله ات به جایی نخورده؟ قاط زدی در حد تیم ملی ها.

- آره... آره... این هفته جلسه ی بزرگنمایی مولاناست میری؟

- نه بابا اینام دلشون خوشه ها.

- آره دیگه. اونجا دل خوش رو مسخره میکردی. اینجام مسخره میکنی؟ همه ی دنیا زور میزنن واسه همون دل خوش. هرچند که مولانام واسه تو یه خر بزرگی بوده تو همون طویله.

- مولانا فرق میکنه.

- نه دیگه. مولانا هم حتمن یه خری بوده یه قدری چاقتر از بقیه. حالا میری یا نه؟

- حوصله ی این مسخره بازیها رو ندارم.

- چی؟ با مایکل و الیزابت میرین جاجرود استانبولی بخورین؟ یا اختلاط کنین حال کنین؟

- این مایکل و الیزابت خیلی لطف کنن یه سلام به این دختر ما بکنن محبت کرده ن.

- آقا میری واسه مولانا یا نه؟ هرچند که تو میگی مولانا هم یه خر بزرگ عینکی پالون زری بوده که همون بهتر که ترکا و افغانا ورش دارن واسه خودشون. ما سوار طیاره شدیم. خارجی شدیم. مولانای هفت کفن پوسیده ی زنگ زده ی یه لا قبا رو میخوایم چیکار. شکسپیر داریم که خیلی هم شیکتره. اسمشم کلی کلاس داره.

- مزخرف میگی ها. قرصاتو خوردی؟ مولانا مولانا بود، ولی اونجام طویله بود. اصلا خودت میری؟

- نه. من مهمون دارم. اگه نداشتم میرفتم.

- پالون زری شدی؟

- آره پالون زری شدم. پالون زری شدیم. خنده م میگیره که زور میزنم بچه م فارسی یادش نره. زبونی که مال یه طویله ی بزرگ بوده. یه چیزی در حد زبون کلاغها و غازها و سوسکا. شایدم میخوام بچه م فارسی یادش بمونه که تو مهمونیها یه چیزی واسه پز دادن داشته باشم. فکر میکنم یه چند سال دیگه اگه از بچه م بپرسن از کجا اومدی؟ یواشی بگه افغانستان یا تاجیکستان. یا اصلا بزنه زیر همه چیز و بگه اسپانیا... ولی من مشکل اصلیم اینه که اگه یه روزی دخترم از من بپرسه از کجا اومدیم من نمیدونم چه جوابی باید بدم.

- عمون جون از مامانت بپرس ببین بابات قرصاشو خورده؟


Share/Save/Bookmark

Recently by azad.kCommentsDate
دیوار
1
Jan 06, 2011
حسن شله-3
5
Jan 04, 2011
حسن شله-2
1
Jan 04, 2011
more from azad.k
 
JustAnIranian

Omeedvar

by JustAnIranian on

You are correct!

I have been all around the world and among all the different nationalities that I have met - and believe me I have met MANY different nationalities - the only people that have lifted their hands to help, were Iranians. 

Many Iranians have NOT helped, but some HAVE.

In the respect of all those people,  I refuse to bring my country down in front of any European or American. 

 


omeedvar

واقع بین باشیم

omeedvar


اوائل که از ایران آماده بودیم، و در یک مجموعه آپارتمانی زندگی‌ میکردیم، در همسایگی ما خانم مسنی به تنهایی زندگی‌ میکرد . ما گاهی او را دعوت کرده و با غذاهای ایرانی‌ از او پذیرایی میکردیم، و او هم غذاهای ما را خیلی‌ دوست داشت. چند ماه بعد مدتی‌ پیدایش نبود تا یک روز که برگشته بود از او علت غیبتش را پرسیدیم. گفت که بیماری کلیوی داشته و در بیمارستان بستری بوده است و از اخلاق و کار دکترش خیلی‌ تعریف کرد. اسم دکترش را پرسیدم و بعد از شنیدن اسم دکتر متوجّه شدم که ایرانی‌ است. به او گفتم که آن دکتر ایرانیست و من او را می‌شناسم، او گفت که دکترش ایرانی‌ نیست و خودش به او گفته که ایتا لیأیست. فهمیدم که آن دکتر نخواسته ایرانی‌ بودن خود را به مریضش بگوید، به او گفتم که حتما این یک تشابه اسمی است و من اشتباه کرده ام. ولی‌ قلبا متاسف شدم که چرا این انقلاب وجهه‌ ایرانیها را آنقدر پایین آورده که یک دکتر متخصص ایرانی‌ خجالت می‌کشد ملیت خود را به بیمارانش بگوید.

البته بسیاری از خارجیها که از آگاهی و تجربه بیشتری برخوردار هستند و مسائل سیاسی را بهتر می‌فهمند،  به ایرانیها بخاطر ادبیات و سابقه‌ تاریخی‌ آنها احترام می‌گذارند، و حساب مردم ایران و حاکمان رژیم جمهوری اسلامی را از هم جدا می‌دانند. ضمنا در هر کشور دنیا هم درصدی از جامعه را افراد خرافاتی، و یا شرور تشکیل میدهند و ما نباید همگی‌ جامعه را یکسان بدانیم. بهتر است بچه‌هایمان را با زبان و ادبییات و خصوصیات  خوب ایرانی‌ اشنا کنیم و بدانیم که وضع موجود پایدار نخواهد ماند. هنوز هم میلیونها ایرانی‌ خوب در سراسر دنیا و ایران زندگی‌ میکنند که میتوانند دوستان خوبی‌ برای ما و فرزندان ما باشند.

 


JustAnIranian

Taarof chera?

by JustAnIranian on

The truth is ironic and painful. But we belong to this "taveeleh". There is nothing we can do about it. 

I have been there too! Disgusted and hurt at the same time. But a while back, I came to the conculsion that there is no fighting it. I belong to that country and these were the cards that were dealt for me the day I was born. No fighting it.

I don't make my kids learn how to read and write in Farsi, but I think they should at least be able to understand it. Otherwise they will not be able to understand ME when they are older.