چاره حتما جز اینه که ناله ی شبگیر کنیم!

حرف آخر: با هم باشیم... بر هم نباشیم


Share/Save/Bookmark

چاره حتما جز اینه که ناله ی شبگیر کنیم!
by flertishia11
07-Jan-2012
 

سی و سه سال از انقلاب ننگین 57 می گذرد و تا یک ماه دیگر وارد سی و چهارمین سال انقلاب خواهیم شد. در این مدت بارها و بارها چه از سوی اپوزیسیون های مقیم خارج از کشور چه از زبان مردم کوچه و بازار شنیده ایم که "این ها رفتنی اند" "دیگر کارشان تمام است" و... جملاتی که شاید روزنه ی امیدی در دل هم وطنان داخل کشور روشن می کرد که بالاخره این رنج پایان خواهد یافت. هر روز این حرف ها را شنیدیم ولی هیچ گاه این فرضیه به عمل بدل نگشت. چرا؟ نخواستیم یا نخواستند؟

خیلی از دوستان به اصطلاح روشنفکر (که هر چه می کشیم از ایده های ناقص همین افراد است) معتقدند که این آمریکا یا به اصطلاح غرب نیست که باید ما را نجات دهد بلکه خودمان هستیم که باید با ظلم بجنگیم و نظام را تغییر دهیم. همچون ایده های قبلی این افراد این نظریه نیز در حد حرف قشنگ است! حق با شماست. با شمایی که در خارج از مرز کشورتان جلوی دوربین تلویزیون با لباس آراسته نشسته اید و درباره ی گندکاری که خودتان مسببش بودید نظریه صادر می کنید. غم نانتان در حد گرفتن مواجب از صدای آمریکا و تلویزیون بی بی سی است و نهایتا اندکی حس وطن پرستی و نوستالژیا برای کوچه پس کوچه های دربند و آب زرشک و کباب کوبیده و سایر اطعمه و اشربه!

شما کی می توانید درک کنید که در خانه ی خود آزاد نبودن یعنی چه؟ شما کی می توانید معنا و مفهوم عمیق نسل کشی را درک کنید؟ در جایی که اگر صدایی از من بیرون بیاید این فقط من نیستم که مجرمم بلکه کل خانواده ام به خاطر گناه من از هستی ساقط می شوند. کجایید که ببینید مردم از درون پوسیده اند؟ از فرط بی اعتمادی به انزوا کشیده شده اند. از بس دروغ شنیده اند حتی به وجود خدا هم شک کرده اند. مردمانی که همچون آدم های آهنی بی تفاوت از کنار هم رد می شوند.

من اگر عابری را ببینم که زیر باران پای پیاده راه می رود جرات نمی کنم سوارش کنم. چون می ترسم... فاصله ی طبقاتی وحشتناک که به این دور شدن ها دامن می زند. تجمل گرایی صرف... مادی نگری و تظاهر مبنای قضاوت اقلیت مرفه است و تنگ نظری و کینه و نفرت از زندگی و مجودات زنده مبنای قضاوت اکثریت فقیر. شما که معتقد هستید از غرب کاری ساخته نیست آیا واقعا معتقدید انقلاب 57 جنبه ی صرفا مردمی داشت؟ چرا؟ در حالی که قشر متوسط جامعه که اکثریت را تشکیل می دادند زندگی نسبتا معقولی داشتند و اصولا فاصله ی طبقاتی در حد و اندازه ی امروزش نبود.هیچ کس منکر نارضایتی از رژیم در پاره ای از موارد نیست اما این نارضایتی به هیچ وجه در ابعاد امروزش نبود.

اما چرا انقلاب شد و اصلا چگونه و از چه طریقی نظام تغییر داده شد. آیا غیر از این است که هر نوع شورش در مفهوم قلیل و هر نوع انقلاب در مفهوم وسیع نیاز به رهبر و استراتژی دارد؟ آیا غیر از این است که از سال ها قبل رهبری به عنوان آلترناتیو به جای شاه تربیت شده بود و توسط همین کشورهای غربی حمایت می شد؟ آیا خمینی از میان مردم برخاسته بود؟ خاستگاه خمینی کجا بود؟ جایی که حتی روشنفکران دین گریز هم خام حرف های پوچ انسانی پشت کوهی شدند که حتی ادبیات حرف زدن را نیز نمی دانست؟ غیر از این است که این مهره توسط همین غرب تربیت شده بود تا در جایی که لازم است از پرده برون آید و با عوام فریبی زمام امور را به دست بگیرد؟ درد من از عوام نیست که تکلیفشان مشخص است.

به عنوان یک ایرانی دغدغه ی اصلی من همواره این بوده و هست که چرا و چگونه قشر روشنفکر نیز حامی چنین فردی شد و عوامانه ادای خواص را درآورد و نکته ی جالب تر اینجاست که اولین ضربه را همین قشر از رهبر به اصطلاح کاریزماتیکشان خوردند و هر کدام در اولین فرصت بار و کوچشان را جمع کرده و به مهد آزادی و دموکراسی گریختند که من با فرارشان مسئله ای ندارم بلکه بحث من بیانیه دادن و از دور دستی بر آتش داشتنشان است.

نصیحت من به شما عزیزان این است یا سکوت کنید و حرف نزنید و نظریه نپردازید و با احساسات این مردم بازی نکنید یا به واقع به فکر چاره باشید. بد نیست کمی با خود خلوت کنید و بیندیشید که در این چند سال چه کار مثبتی برای هموطنانتان انجام داده اید جز این که مشتی اطلاعات سوخته از بیت رهبری را حواله ی ماهواره ها و شبکه ها کرده اید که آقا الآن در بیت نشسته و بعد از تریاکش چای و نبات میل می کند و با آقا زاده اش برای فلان کار نقشه می کشد؟ حالا دانستن این امر چه دردی از ملت بدبخت دوا می کند؟ چقدر سعی کردید در طول این سال ها توجه نهادهای بین المللی را به عمق فاجعه جلب کنید؟ نه فقط جنایات سیاسی رژیم بلکه جنایات فرهنگی و اجتماعی که اثراتش تا سالیان سال بر روی نسل ها باقی خواهد ماند؟ ما نه تنها 33 سال از هر نوع پیشرفت اجتماعی-اقتصادی و سیاسی محروم بودیم بلکه به لحاظ فرهنگی دچار پسرفت های چشمگیری شده ایم که حتی با تغییر نظام نیز آسیب های وارده به ساختار فرهنگی مان در یکی دو روز و یکی دو سال قابل اصلاح نیست!!! تمام حرف نسلی که بر باد رفت این است: "گذشته ها که گذشت چه خوابی برای آینده ی کشورتان دیده اید.

بعد از انتخابات یا همان انتصابات 88 آمدید در تلویزیون های مختلف اعلام کردید که تحریم سران مملکت تنها راه چاره است. یک سال گذشت برای سران هیچ اتفاقی نیفتاد. فقط روز به روز فقیرها فقیرتر شدند... پولدارها مرفه تر و قشر متوسط بدبخت تر. هم اکنون خیل عظیمی از شرکت ها ورشکست شده و عذر کارمندانشان را خواسته اند. آنهای دیگر پولی ندارند که به کارمندانشان بدهند. داروهای خارجی کمیاب و بعضا نایاب شدند. بیچاره خانواده هایی که یکی از اعضایشان دچار بیماری حاد هستند و نیازمند این داروها. انواع و اقسام شرکت های تولید کننده ی داخلی به خاطر تحریم مواد اولیه به خاک سیاه نشسته اند. قیمت دلار به مرز دو هزار تومان می رسد اما رژیم هست و هیچ آسیبی به پیکره اش وارد نشده است. چون همه می دانیم که میلیلاردها دلار از پول مردم را در کشورهای بی طرف سرمایه گذاری کرده اند و هر جا هم کم بیاورند با افزایش مبلغ قبض آب و برق و گاز و... از جیب مردم می زنند و چرخ کشور را می چرخانند و دلارها را به جیب قدرت های بزرگ جهانی می ریزند تا آن ها هم فراموش کنند کشوری به نام ایران مردمش به خاطر یک ماجراجویی ابلهانه در مضیقه اند. فردا هم لابد پرونده ی جنگ به میان کشیده می شود و دوباره داستان مرگ وفلاکت و بدبختی سال های 59 تا 67 تکرار خواهد شد.

هم اکنون در آستانه ی انتخابات ریاست جمهوری آمریکا هستیم. باراک اوباما به همه ی ما ثابت کرد که اگر برای ملت خودش خوب کار کرد برای ما چیزی جز دروغ و عوام فریبی نداشت. اشک های تمساح او برای ندا و سخنان ضد و نقیض وزیر امور خارجه اش هیچ تاثیری به حال ما نداشت جز افزایش فشار و تحریم های پی در پی که فقط دودش به چشم ملت رفت نه دولت! و همه می دانیم در این دو سال جز ضربه زدن به جنبش آزادی خواهانه ی مردم ایران نه تنها هیچ کمکی به پیشرفت روند موجود نکردند بلکه با عوامل خود در شبکه های مختلف ماهواره ای در جهت عکس عمل کرده و با پیشنهاد راهکارهای نامناسب جنبش موجود را از ریشه خشکاندند. این وسط تعداد زیادی از جوانان کشورمان قربانی این سیاست های غلط شده و جانشان را از دست دادند.

حال مطمئنا چه جمهوری خواهان چه دموکرات ها حداقل برای خریدن رای بیشتر به شما نیاز خواهند داشت. شما به عنوان قشر تحصیلکرده که عمدتا پست های مهمی در بسیاری از امور دارید به عنوان یک شهروند ایرانی-آمریکایی این حق را دارید که برای آینده ی هم وطنان خود تلاش کنید و سعی کنید توجه این نامزدها را به جامعه ی ایرانی ساکن ایالت متحده جلب کرده و رای خود را منوط بر برداشتن فشار اقتصادی از روی هم وطنانتان در ایران کنید. حداقل یک بار هم که شده منافع خودتان را در نظر نگیرید. آمار ایرانیان ساکن آمریکا رقم کمی نیست و مسلما هر نامزدی به رای شما نیاز خواهد داشت. اکنون زمان آن است تا خودتان را نشان دهید و خواستار رفع تحریم و حذف پروژه ی جنگ علیه مردمتان باشید.

شاید رویایی به نظر برسد و به این حرف ها بخندید و بگویید که شما چنین قدرتی ندارید. اما این تنها راهی است که شاید 1٪ بتوانید توجه جامعه ی جهانی را به فشارهای موجود بر هم وطنانتان جلب کنید. تا دو هفته ی دیگر ممکن است حتی همین دسترسی به اینترنت هم از بین برود. این شما هستید که تعیین کننده اید. شما صدای هموطنانتان در داخل ایرانید. بی تفاوت نباشید تا با افزایش تحریم ها و فشارهای جهانی از یکسو و منزوی کردن و سانسور خبری از سوی رژیم کشورتان به کره ی شمالی دوم تبدیل شود. برای یک بار هم که شده صرف نظر از رنگ و حزب و چپ و راست با هم متحد شده و یک کار اصولی انجام دهید. اگر بخواهید می توانید... پس اراده کنید تا ملت را از این همه فشار برهانید و در فضایی مناسب تر و با تمرین بیشتر دموکراسی به فکر تغییر رژیم موجود باشیم. در این فضای بسته هیچ راهی به جایی نخواهیم برد اگر با هم نباشیم.

حرف آخر: با هم باشیم... بر هم نباشیم.


Share/Save/Bookmark

Recently by flertishia11CommentsDate
مسخ شدگان
4
Jan 25, 2012
بند 2 تلیفیزیون
-
Jan 11, 2012
انتظار بیشتری داشتم
16
Dec 06, 2011
more from flertishia11
 
flertishia11

again thank you dear Kaveh

by flertishia11 on

I really appreciate your thoughtful comments, you 're right.


Kaveh V

Alternatively.....

by Kaveh V on

 

در سال 1381 دوباره در تاریخ 18 تیر از جانب دانشجویان و مردم اعتراضاتی صورت گرفته بود که بیشتر متمرکز در خیابان انقلاب و خیابان امیرآباد بود که به نوعی به خاطر محل کارم هر روز از آن جا رد می شدم.معترضین اصلا هم مرفه نبودند و همه قشر متوسط جامعه و دانشجویان بودند.مسئله ی بوق زدن های ممتد به عنوان اعتراض اصلا از همان سال شروع شد.فکر می کنید تاکتیک آقایان برای مقابله با این صحنه چه بود ؟ تمام مسیر امیرآباد و کوی دانشگاه تا پل گیشا چماق به دستانی به فاصله ی یک متر از هم ایستاده بودند که لباس شخصی بوده و به هیچ وجه هم اسمشان حزب اللهی نبود.چون لباس های کاملا عادی مردم جنوب شهر را بر تن داشتند و وظیفه ی آن ها این بود که هر ماشینی بوق زد خردش کنند و می کردند.چرا؟ نه فقط به خاطر پولی که به آن ها وعده داده شده بود بلکه به خاطر عقده های فروخورده! آن ها فکر میکردند حقشان را باید از گلوی کسی بگیرند که 206 سوار می شود.تفکرشان تا همین اندازه بود که این ها حق ما را خورده اند و اکنون فرصت خوبی برای انتقام گیری و تسویه حساب است..ما چنین مردمانی داریم! دلیلش باز هم همین فرهنگ فاشیستی هست که این ها ظرف 33 سال به مردم تزریق کرده اند

 

Alternatively, when there is such a rift between different social classes, the more affluent class must feel the responsibility to reach out to engage and communicate with the hostile lower class at whatever level possible, for no other reason than your own survival!

This is a well-practiced form of social activism in the west, from Europe to Americas. When you live in a divided society with a significant number of impoverished and hostile population, you are in danger and you must reach out, engage and build-up some trust between the two sides. At the same time deny the Islamist regime their power-base of manipulated ignorant zealots. This is an issue you must tackle with or without the Islamists in power. Both sides share the same language and (more-or-less) the same culture, reaching out and building trust should not be difficult.

Alas, even the affluent upper class in Iran may not posses the level of social development in identifying these common threats and adopt practical solutions.

 


Kaveh V

  Dear

by Kaveh V on

 

Dear flertishia11,

"The people" in the addict analogy are the close family of the addict who live in the same house. Unfortunately, the close family and relatives are the ones who suffer the most from abusive and self-destructive behavior of the addict. This should not be news to anyone.

The blueprint for dealing with these Islamists is clear and well executed. There will be no serious military engagement with IRR without imposing several years of tight sanctions to restrict the fanatic core. Remember Saddam's Iraq ? I'm afraid things will only get worse for the people inside, unless they are willing to make the sacrifice. The people will get hurt anyway, they may as well get hurt fighting the regime.

 


flertishia11

to kaveh

by flertishia11 on

yes, but what about the people???


flertishia11

ما همه گیجیم

flertishia11


منکر گیج کردن شما نیستم.چرا که به واقع وضع گیج کننده ای داریم.منظور من این نوع کمک کردن راه به جایی نمی برد جز به بدبخت شدن قشر متوسط جامعه!  تمام حرف من این است دوست من فکر چاره باشیم.اگر همه با هم فکر کنیم (صرف نظر از نوع عقاید فردی خودمان راجع به حکومت بعدی) شاید به یک نتیجه ای برسیم.دنیا اکنون به این نتیجه رسیده که تفکر جمعی بازدهی بهتری دارد.من می گویم همه با هم فکر کنیم و پیشنهاد بدهیم.همین! خاموشی اکثریت چه تاثیری به حال ما خواهد داشت؟ این که آخرین سنگرمان سکوت باشد ما را به کجا خواهد رساند؟ ممنون از نظر شما دوست من.


flertishia11

To rashid

by flertishia11 on

من تا این لحظه تصمیم نداشتم پاسخ نظر شما را مبنی بر وابستگی جنبش به قشر مرفه و..بدهم.نه اینکه پاسخی نداشته باشم بلکه بحث اینقدر مفصل است که خود مقاله ای دیگر می طلبد.دوست من با نظر شما در این باره به هیچ وجه موافق نیستم.جنبش سبز بیش از هر چیز متعلق به طبقه ی متوسط و زنان جامعه و دانشجویان بودآیا ندا یا سهراب و بقیه ی جان باختگان جزو قشر مرفه بودند؟ مشارکت قشر مرفه قابل انکار نیست اما اکثریت با آن ها نبود.بنده به هیچ عنوان طرفدار جنبش سبز نبوده و نیستم اما یک نکته برای من قابل اهمیت است و آن اینکه خواستار جنبش در مدت زمان کوتاهی از "رای من کجاست؟" رسید به نفی اصل ولایت فقیه و براندازی نظام.این خواسته ی اصلی مردم بود حالا اصلاح طلب و فلان حزب چه فکر می کرد یا چه تحلیلی داشت؟ یا آقایان کروبی و موسوی چه می اندیشند و هنوز بر اصل قانون اساسی پافشاری می کردند وغیره به نظر من تعبیر کودکانه ای بیش نبود از خواست اصلی مردم که همان تغییر کلیت نظام بود.اما درباره ی همراهی قشر فقیر 100٪ با شما موافقم که اگر این همراهی و مشارکت به واقع انجام می شد الان اینجا نبودیم!!! اما چرا نشد؟ 

پاسخ بسیار ساده است: تزریق پول فراوان به جیب اقشار فقیر جامعه در بحبوحه ی انتخابات و حتی قبل از آن و این بحث هدفمند کردن یارانه ها هم اصولا فقط به نفع همین قشر بود.چرا؟ چون آن ها به طور کلی از پرداخت بسیاری از قبوض سنگین که قشر متوسط ملزم به آن هستند معافند.در عین حال تعداد اعضای خانواده هایشان معمولا به علت فقر فرهنگی بیش از حد هست و مسلما قشر فقیری که مثلا ماهی 200000تومان درآمد نداشته وقتی به ازای هر عضو خانواده اش 45000 تومان می گیرد (بی چک و چانه) آیا می آید به آینده ی کشورش فکر کند و اینکه این پول ها از کجا می آید و به کجا میرود؟ و اینکه سهم واقعی او از درآمد نفتی این کشور چقدر بیشتر از پولی است که دولت صرفا جهت بستن دهانشان به آنها می دهد؟ اصلا فقر برای کسی فکر باقی می گذارد؟

اما نکته ی آخر: شاید جالب باشد بدانید در سال 1381 دوباره در تاریخ 18 تیر از جانب دانشجویان و مردم اعتراضاتی صورت گرفته بود که بیشتر متمرکز در خیابان انقلاب و خیابان امیرآباد بود که به نوعی به خاطر محل کارم هر روز از آن جا رد می شدم.معترضین اصلا هم مرفه نبودند و همه قشر متوسط جامعه و دانشجویان بودند.مسئله ی بوق زدن های ممتد به عنوان اعتراض اصلا از همان سال شروع شد.فکر می کنید تاکتیک آقایان برای مقابله با این صحنه چه بود ؟ تمام مسیر امیرآباد و کوی دانشگاه تا پل گیشا چماق به دستانی به فاصله ی یک متر از هم ایستاده بودند که لباس شخصی بوده و به هیچ وجه هم اسمشان حزب اللهی نبود.چون لباس های کاملا عادی مردم جنوب شهر را بر تن داشتند و وظیفه ی آن ها این بود که هر ماشینی بوق زد خردش کنند و می کردند.چرا؟ نه فقط به خاطر پولی که به آن ها وعده داده شده بود بلکه به خاطر عقده های فروخورده! آن ها فکر میکردند حقشان را باید از گلوی کسی بگیرند که 206 سوار می شود.تفکرشان تا همین اندازه بود که این ها حق ما را خورده اند و اکنون فرصت خوبی برای انتقام گیری و تسویه حساب است..ما چنین مردمانی داریم! دلیلش باز هم همین فرهنگ فاشیستی هست که این ها ظرف 33 سال به مردم تزریق کرده اند وگرنه اگر همین مردم پایین شهر دلشان را به گونی های سیب زمینی و بسته های مرغ و از آن بدتر کیک و ساندیس خوش نمی کردند و در خیزش طبقه ی متوسط همکاری می کردند شاید 1٪ راه به جایی می بردیم.قشر فقیر جامعه ی ما به فقر و کاهلی و پول از آسمان رسیده عادت کرده اند دوست من.درد ما خیلی بزرگ تر از حد تصور است.باز هم ممنون از این که مطلب را خواندید و نظرتان را گفتید. 


Kaveh V

A collective show of will to change is required

by Kaveh V on

 

The Islamic republic is a knife-wielding addict that is shunned and isolated from the humanity. The world has no interest in relating to a vulgar, parasitic addict (aka Islamic) in a downward spiral. Unless, and until, this addict shows his will to stop this behavior and seek help, there is nothing anyone can do to help him.


Fred

اکثریت خاموش

Fred


دیوانه؛ همانند شما من هم بر این باورم، یا حداقل امیدوارم، که اکثریت خاموش ایرانیان یک چیز را میخواهند. مخاطب این مقاله  متناقض  غیر خاموشان است و  نظر من هم در مورد آنان.

متأسفانه وحوش اسلامیست، "اصلاح طلب" و غیره کار را به جایی رسانده­اند که شنیدن درخواست و آرزوی قربانیان برای حمله نظامی خارجی دارد به امری عادی تبدیل میشود که در تاریخ ایران بی سابقه نمیباشد.


divaneh

آسان نیست

divaneh


ما یک خرده هم گیج شدیم. شما از سوئی می فرمائید که کشورهای دیگر باید به ما کمک کنند و از سوئی مخالف تحریمها هستید. آری کمک کردن می تواند با پذیرش و تغییر از طریق دوستی باشد اما جمهوری اسلامی سر تغییر ندارد و این را ثابت نموده. از تاثیرات روسیه و چین نیز بر این روند رفتاری جمهوری اسلامی نباید غافل بود. من هم مانند شما می اندیشیدم که تحریم اقتصادی اوضاع را بدتر می کند و آدمهای گرسنه به نان می اندیشند نه به دموکراسی. اما خوب سی و سه سال گذشته نشان داده که هر چه هم اوضاع اقتصادی بهتر باشد بجز دزدی های بزرگتر حاصل دیگری برای ملت نخواهد داشت. قطع شریان اقتصادی شاید آن نتیجه مطلوب را ببار آورد.

بنده بر خلاف فرد و برخی دیگر می اندیشم که اکثریت ما یک چیز را می خواهد اما این اکثریتی است که خاموش است. که متاسفانه به فکر منافع شخصی خویش است. اکثریتی که دچار نوعی ناامیدی نیز گردیده است. به حرکت در آوردن این گروه برای منافع همگانی گره از این کار بسته خواهد گشود. چگونه اش را باشد که بیابیم.  


rashid

تا خود را بیشتر از ایران دوست داشته باشیم

rashid


جناب flertishia11 مطلب ارزشمندی نوشتید  ولی آشفتگی و ابهامات آن هم فراوان است .
این مردم به فرموده شما  آهنی را من هر روز در خیابان و اتوبوس و مترو میبینم و با هاشون هم دمخورم اما همه اش هم  آن سیاهی نیست که شما نوشتید . این مردم امید هم دارند ، حساب و کتاب هم دارند ، تو خودشون همه چیز را نیز میسنجند . بی گدار هم  به آب نمیزنند . بسیاری که در  خارج و حتا ایرانند توده مردم را آنطور که هستند نمیشناسند و به ناچار گرفتار خیالات میشوند .
نمونه ای عرض میکنم :
شورش بعد از انتخابات 88 یک خیزش عمومی مردم نبود . دعوائی بود سر تقسیم سهم بین بالائیها که بخشی از طبقه متوسط را هم به میدان کشید . شناسنامه من اصلن مهر نخورده ولی پیگیر تحولات جامعه نه تنها از طریق رسانه ها بلکه با تماس نزدیک با انواع بالائیها و به ویژه پائینیها بودم . آقای احمدی نژاد رآی واقی بیشتر آورد و از قبل هم برای آنانی که  حال و هوای مردمان به ظاهر خاموش را میدیدند معلوم بود . بروید راجع به آن شورش یا جنبش یا هر چه شما بنامید بیشتر پژوهش کنید تا واقعیت امر دستتان بیاید . در این رابطه یک نکته را میگویم شاید راهنمای شما ایرانیان عزیز باشد  . از یکی دو سال قبل از انتخابات انواع اعتصابات گسترده در شرکت واحد اتوبوسرانی و در کارخانجات وجود داشت . در بعضی شهرهای کوچگ شورشهای محلی به وقوع پیوست . و هنگامی که جنبش بعد از انتخابات روی داد و شرایط عمومی بسیار مناسب تر شده بود  گارگران و اقشار پائین دست جامه تغریبن هیچ مشارکتی نکردند . بروید تحقیق کنید . شورش 88 عمدتن در بخشهای مرفه نشین تهران و دیگر شهرها صورت گرفت و هیچ تظاهراتی در جنوب شهر نبود . اگر کودتائی یا تقلبی بود یا میخواست صورت گیرد از طرف گروهی بود که آقایان کروبی و میر حسین موسوی نمایندگیش را داشتند .  چرا ؟ من در همان وقت یک نوشته مختصر در  وبلاگم و با عنوان ( بحران جهانی و تحولات ایران )  ثبت کردم  که شاید برای علاقه مندان به ایران سودمند باشد .//iran-asha.blogfa.com/post-101.aspx
برای اینکه طولانی نشود به یک مطلب دیگر هم اشاره میکنم . ورد کلام یا شعار همه شده همگرائی و وحدت . سر چی ؟ معلوم نیست ، یا صریح نیست ، و یا اگر در حرف هست در عمل نیست .
چرا نیست ؟

به تصور من علاوه بر عوامل متعدد دیگر عامل اصلی اینست که هنوز بسیاری از ایرانیان به ویژه متوسط به بالا بیشتر دنبال  انواع منافع فردی و گروهی  خود هستند . بیشتر دغدغه جایگاه  و موقعیت آینده خود را دارند تا سرنوشت و آینده ایران . همه ایران را دوست دارند ولی به شرطی که منافع آنها حفظ شود  یا بیشتر شود و  یا دست کم از این که هست کمتر نشود و این است طلسم هم گرا نشدن ایرانیان مخالف یا به ظاهر مخالف  .  یعنی حکایت مثل  :  دیگی که برای من نجوشد کله سگ در آن بجوشد .
تا ته و توی این سرزمین و  مردمش و به ویژه همان بیسوادها و عامه را نشناسیم چه اندیشه راه نمائی میتوانیم عرضه کنیم ؟


flertishia11

to fred

by flertishia11 on

قبل از هر چیز یک توضیح به همه بدهکارم که می خواستم به عنوان پی نوشت به مطلب اضافه کنم ولی متاسفانه فراموش کردم.دوست من و بقیه ی دوستان لطفا توجه کنید که در بیشتر پاراگراف های آغازین مطلبم روی سخنم با کسانی است که اسم خود را فعال سیاسی گذاشته اند و با این اسم فقط نانی به جیب می زنند و دیده ایم که ضربات جبران ناپذیری به بدنه ی جنبش خودجوش مردم زدند.اگر گفتم سکوت کنید روی سخنم با آنها بود  ولی در پاراگراف پایانی روی سخنم با همه ی ایرانیان ساکن خارج از کشور به خصوص ایرانیان مقیم آمریکاست.دوست من امیدوارم از من دلخور نشوید اما به واقع در حواشی انتخابات 88 ایرانیان مقیم اروپا یکدستگی و اتحاد بیشتری از خود نشان دادند اما متاسفانه در آمریکا طبق معمول دو دستگی کامل بین سبزها و سلطنت طلبان بود.تمام این ها به چشم دولت آمریکا نیز خواهد آمد.اما در مورد بازار و بازاریان نیز حق با شماست.انقلاب با حمایت عقیدتی به ظاهر روشنفکران و حمایت مادی بازاریان شکل گرفت.در شرایط کنونی فشار وارده از تحریم هنوز بر بازاریان کله کنده تاثیری نداشته چون بازار به طور کامل دست نظام است و آن ها راه ها و شیوه های خوبی برای مقابله در نظر گرفته اند.بازاریانی آسیب می بینند ک خرده پا هستند یا با نظام ارتباط تنگاتنگ ندارند.بنابراین تحریم روشی کاملا بی اثر در مقابله با نظام فعلی است.ممنون از نظراتتان دوست من.


Fred

اهداف متفاوت

Fred


البته مطلبی که نوشتید و شاه بیت آنرا هم نقل قول مستقیم کردم، پیامی متفاوت از پاسخ مهرآمیز اکنون شما دارد.

فکر همه با هم متحد شدن بسیار زیبا و غیر عملی است؛ دلیل آن هم این است که  هدف همه آنگونه که شما میفرمایید "یک چیز " نمیباشد.

عده­ای بدلایل بسیار روشن در پی تداوم نظام پربرکت در مدل "اصلاح " شده هستند، عده­ای دنبال بازگشت به نظام پادشاهی با وعده وعید پایبندی به قانون مشروطه، گروهی در پی تکه پاره کردن و از آن کلاه نمدی بردن، جماعتی خواهان کومونیست بازی با لعاب دموکراسی؛ تعدادی در پی  امامت فوکلی بازی شارلاتان علی شریعتی و  الی آخر.

وضع موجود در ایران سابقه سی و سه ساله دارد و از لحاظ بنیادی هیچ چیز تغییر نکرده؛ گاهی اندکی شل تر گرفته و اکثراً هم نه.

من هوادار سرنگونی کلیت نظام پربرکت هستم؛  باند "اصلاح طلب" و غیره و  برای بازی "انتخابات " و "اصلاح طلبی" هم کوچکترین ارزشی قائل نیستم و شواهد هم آنرا تأیید میکند. بر این باورم که پس از رهایی؛ ایرانیان خوب بلدند که چکار کنند؛ در جهنم نظام پربرکت چشمها باز شده و احتمال کلاه سر مردم گذاشتن به حداقل ممکن رسیده است.  

سرانجام؛ با این فرمایش شما در مورد "حتمی بودن تغییر رژیم" کاملاً موافقم؛ مسئله تاکتیک و زمان است. اینها برای بقای خود در راه به آتش کشیدن ایران و فدا کردن بسیار ایرانی دیگر هستند.

باید کمر اقتصاد باند بازی اینها را شکست و در عین حال به مردم آزادیخواه ایران کمک کرد تا پیش از بروز فاجعه دخالت نظامی خارجی که حضرات اسلامی بسیار برای آن تلاش میکنند؛ خود ایرانیان کار را یکسره کنند.

ایام بکام.


flertishia11

پندار نیک جان

flertishia11


اون که فقط حرف بود...در عمل چه کردیم و چه می خواهیم بکنیم؟ یک مصاحبه از آقای رضا پهلوی پخش شد چقدر به هم فحش دادیم؟ به کجا رسیدیم؟ ما به جون هم می افتیم اونا حالشو می برن! غیر اینه؟ تا اونجایی که من یادمه جوهره ی اون انقلاب "نه شرقی نه غربی جمهوری اسلامی" و "استقلال آزادی جمهوری اسلامی"بود که چقدرم قشنگ به مفاهیمشون رسیدیم!

 


flertishia11

fred jan

by flertishia11 on

تغییر رژیم که حتمیه و شکی در اون نیست.ولی تا زمانی که ما میایم اینجا می بینیم هنوز سلطنت طلب و اصلاح طلب و...با هم دعوا دارن یعنی تو الفبای دموکراسی موندیم.هدف همه یک چیزه.پس همه با هم متحد بشیم به هدف برسیم بعد راجع به ایدئولوژیهامون بحث کنیم.من حرفم اینه مردم داخل ایران تحت فشار هستند شماهایی که دستتون بازتره چه چاره ای می بینید؟ بگید؟ حرف بزنید.بحث کنید اما به نتیجه هم برسید.


Fred

واعظ غیر متعظ

Fred


"نصیحت من به شما عزیزان این است یا سکوت کنید و حرف نزنید و نظریه نپردازید و با احساسات این مردم بازی نکنید یا به واقع به فکر چاره باشید."

نصیحت خوبی است؛ ولی اگر راهکار این است که :

" پس اراده کنید تا ملت را از این همه فشار برهانید و در فضایی مناسب تر و با تمرین بیشتر دموکراسی به فکر تغییر رژیم موجود باشیم. در این فضای بسته هیچ راهی به جایی نخواهیم برد اگر با هم نباشیم."

یعنی فضا تازه بسته شده و قبلاً باز بوده؟ 

آیا نتیجه این نوشته شما جز  تداوم آنچه بوده در سی و سه سال گذشته و "در فکر تغییر رژیم موجود" بودن دارد؟

آیا به نصیحت خودتان نباید عمل کنید؟


پندارنیک

ببخشینا!

پندارنیک


 

 

"با هم بودن و بر هم نبودن"، جوهره اصلی‌ انقلاب فراگیر، مردمی و
شکوهمند ۵۷ بود..........بنظر می‌رسد که بعد از بیش از سه‌
دهه، اول و آخر
برخی‌ از ما هنوز یکیست....