بازگشت مغول


Share/Save/Bookmark

divaneh
by divaneh
02-Apr-2011
 

نفهمیدیم که چطوری این اتفاق افتاد. فقط یک روز صبح بلند شدیم و دیدیم که توپ و تانک و سرباز است که از مغولستان به سوی ایران سرازیر است. هواپیماهایشان آسمان را پر کرده بود و مردم سراسیمه به دنبال ارتش و دولت می گشتند. متاسفانه روسای دولت و نخست وزیر و رهبر و آخوندهای کله گنده همه در رفته بودند و کسی نبود که نیشابور را محافظت کند. نیروهای نظامی ایران و بسیجی ها نیز که فقط بلد بودند با مردم بی دفاع بجنگند با دیدن اسلحه دشمن همه از ترس فرار کرده بودند. مغولها هم عصبانی از کشته شدن سفیر جدیدشان به دست نوه عموی مصباح یزدی بر سر یک معامله تجاری، به سرعت شهرهای ایران را اشغال می کردند و ملت را گروه گروه می فرستادند پیش خالقشان. به تهران که وارد شدند کار تمام شد و فردایش به نام تیمور جغتای خان سکه زدند و تمام روز از تلویزیون ایران رقص مغولی پخش نمودند تا ملت محظوظ شود. لابلای رقص و موسیقی هم خبر اعدام آدمهای پر چانه و دو قورت و نیمی به اطلاع مردم شریف رسید. در عرض یک روز همۀ تصاویر ریش و پشم از در و دیوار کنده شد و جایش را صورتهای گرد و صاف و بدون پشم ختائیان گرفت. هنوز یک ماه نگذشته بود که مجسمه چنگیز در تمام میادین شهرها بر پا شد و به عنوان پدر ملت در رادیو و تلویزیون مورد ستایش قرار گرفت.

ما نمی دانستیم که چه باید کرد. مانده بودیم که حالا بعد از ظلم و جور آن ملاهای سفاک شاید این مغولها بهتر باشند. به خودمان دلداری می دادیم که دفعۀ قبل جذب فرهنگ ما شدند و باعث ترقی ادبیات گشتند. حالا هم شاید روزنامه نگاری را ترویج کنند. از سوئی خودمان را لعنت می کردیم که چگونه یک کلاه دو بار سرمان رفته بود.

- آخه چطوری شد که دوباره همان کلاه سرمان رفت؟

- واسه این که حافظه مان ضعیفه. بعضی از کلاهها بیشتر از دو بار سرمان رفته است. همین آخوندها را نگاه کن. همیشه سر این ملت کلاه گذاشته اند و باز هم ما درس نمی گیریم. توی همین چند صد سال گذشته، هم در دورۀ صفویه کلاه سرمان گذاشتند و مملکت را به باد دادند، هم زمان قاجار و هم در زمان جمهوری الهی اسلامی.

- باورم نمیشه که دولت مملکت را بی دفاع گذاشت و فرار کرد. این را می گویند خیانت درست و حسابی.

- این کلاه هم خیلی سرمان رفته. تاریخ ما تاریخ خیانت بوده. ما مردم خوبی هستیم اما بین ما یک عده خائن هست که همیشه به بقیه خیانت کرده. از آن خیانت به یعقوب لیث در روز جنگ با برادر خلیفه، تا مازیار که برادرش او را تحویل عربها داد، تا محمد خوارزمشاه بزدل که ملت را به دم تیغ مغول داد، تا این آخوندهای موذی خائن که نمک مردم را خوردند و نمکدان را شکستند، در این ولایت هیچوقت کمبود خیانت نبوده.

خوب دوست ما راست می گفت اما این گرهی از کار تو در توی ما باز نمی کرد. چند ماه بعد که همه کشته شدند و بقیه سرشان را زیر انداختند صدر اعظم مغول چنگلی خان برای ملت یک سخنرانی ملی نمود.

- مردم شریف ایران بدانید و آگاه باشید که خان اعظم تیمور جغتای خان مغول نسب از چنگیز دارد. همان چنگیز خانی که در قلب یک یک شما جای دارد و هر ایرانی نامش را با افتخار بر زبان می آورد. او نیز مانند جد اعلای خویش یوق بردگی عرب را از گردن شما رعایای خان مغول برداشت و باعث سرفرازی شما گردید. حال از این پس قانون ظالمانۀ اساسی آخوندی جای خویش را به عدل و انصاف یاسای چنگیزی می دهد که شما آنگونه مشتاق بازگشت آن بودید، و خائنین به قانون جدید، خائنین به ولایت مغول و سیادت ایران شناخته شده و نمد مال خواهند شد تا بدانند که نمد بیش از یک خاصیت دارد. حال همه برای سلامت خان اعظم تیمور جغتای خان دعا کنید.

نفهمیدیم که یک دفعه از کجا یک مشت ایرانی که لباسهای مغولی پوشیده بودند پیدا شدند و پریدند وسط و شروع کردند به ورجه وورجه و رقص مغولی و شعار دادن و طلب عمر جاودان کردن برای جغتای خان. هر کدام را که میدیدی به همت واجبی موهای صورت را پاک نموده و دو تار سبیل هم از گربه اش قرض کرده و بالای لبش چسبانده بود. بعد هم یک بز انداختند وسط و یکی داد زد پدرش را در بیاورید که هر چه بدبختی می کشیم از دست همین ریشوهاست، و سپس همگی از هر طرف دنبالش دویدند و هر کس یک لنگ آن را گرفته و می کشید تا بز بدبخت جر خورد و دل و روده اش به سلامتی خان مغول ریخت روی زمین.

بعد هم معلوم شد که اصلاَ هر چه در تاریخ به ما یاد داده بودند دروغ و تحریف حقیقت بوده و حملۀ مغول آن چیزی نبوده است که ما می پنداشتیم. شرح راست حسینی این حادثۀ تاریخی را در کتابهای درسی جدید گنجاندند که توضیح میداد چگونه چنگیز خان یک کاروان نمد اعلا برای مردم ایران که آن روزها روی خاک می نشستند فرستاده بود و چگونه پسر عموی بی معرفت محمد خوارزمشاه آنها را برای خود تصاحب کرد و شتربانان را کشت. زمانی که شکایت چنگیز به محمد خوارزمشاه برای احقاق حق رعایای ایرانی کارگر نمی افتد و داد و فریادهای او که بابا این جوری کون مردم ایران خاکی میشود به گوش کسی نمی رود برای نجات مردم ایران از دست شاه خائن راهی ایران می شود. به نیشابور که می رسند می بینند که لشکریان ایران بسیاری از مردم را به گروگان گرفته اند. جنگاوران مغول با رشادت تمام با سربازهای بزدل و بزهکار خوارزمی می جنگند ولی متاسفانه آنها قبل از شکست چند صد هزار نفر از مردم نیشابور را سر می برند. رزمندگان با شرف مغول نیز از روی خیر خواهی و انسان دوستی زنان و خواهران و مادران آنها را به عقد خویش در می آورند.

چند سال بعد مغازه ها پر از لباسهای مغولی شده بود و مردم لباسهای مغولی تن بچه های خردسال می کردند و از آنها عکس می گرفتند. بچه هایی که حالا دیگر اسمهایشان جغتای و یوجس و جوچی و کوشی و بایکو و گمبو و از این جور چیزها بود. آنهایی که قبای بلند مغولی می پوشیدند و کلاه مغولی سرشان می گذاشتند می گفتند که تا قبل از حملۀ چنگیز ما هیچ چیز نبودیم و مغولها ما را آدم کردند. مجلات و روزنامه ها پر بود از شاعرانی که در مدح تیمور جغتای خان و جدش چنگیز مدیحه و قصیده و شعر نو و کهنه می سرودند. دیگر حتی معیارهای زیبایی نیز تغییر کرده بود و شاعری جوان سروده بود.

چشمهای زیبا را

بادام می گویند

بادام نمی خواهم

من نخودچی دوست دارم

تنها چیزی که در میان این همه بردگی و اسارت دلمان را خوش می کرد این بود که دیگر از آخوند خبری نبود. می گفتیم حال که دیگر خبری از ملاهای حیله گر نیست می توانیم خرافات را از جامعه پاک کنیم. این مغولها را هم دوباره آدم می کنیم. این خیال خوش هم دیری نپایید و کم کم معابد بودایی در نقاط مختلف شهر برپا شد و تنبلهای قم و کاشان شدند رهبانهای چهار آتشه بودایی. بعد هم مردم شروع کردند به نذر و نیاز بردن به معبدها. می نشستند و گریه می کردند که ای حضرت بودا ننه ام را شفا بده، آبله مرغون بچه زری را خوب کن، بگو یک خرده بارون بیاد. آرزوی طول عمر برای حضرت جغتا می کردند. راهبها هم به تقلید از مجسمه بودا که حال در هر معبدی جلوه می کرد، می نشستند و زیر پیراهنهایشان را می زدند بالا و شکم گنده شان را می انداختند بیرون و یا بودا یا بودا میگفتند و مومنین را به حذر نمودن از خواهشهای نفسانی تشویق می نمودند و علایق دنیوی را از آنها می گرفتند و می کردند زیر قالیچه.

اوضاع به همین منوال بود تا یک روز توکتا دختر ارشد تیمور جغتای خان که بچه دار نمی شد به درخت صنوبر نظر کردۀ حضرت چنگیز دخیل بست تا بچه اش بشود. خبر به جغتای خان رسید و اعلام نمودند که ایشان خیال دارد روز بعد پیامی از رادیو و تلویزیون جمهوری خان خانی ایران به ملت فرخنده بدهد. فردای آن روز همه چشم به تلویزیون و گوش به رادیو نشسته بودیم تا سر ساعت شش بعد از ظهر پیام زندۀ تیمور جغتای خان شروع شد.

- ای مردم شریف ایران. شما دهن منو سرویس کردید. من زمانی که به این خراب شده حمله کردم یک خان بیشتر نبودم. شما من رو کردید پیغمبر. آنقدر قصیده و مدیحه گفتید و تملق کردید که نزدیک بود یادم بره من هم آدم هستم. حالا فهمیدم که چرا جد عاقلم چنگیز در کشور شما نماند. در هر کاری شورش را در آوردید. ما شورت پای بچه هامان میکنیم. شما برای بچه هاتان دیل می دوزید. ما سوار بر اسب یک لاشه بز را از همدیگر قاپ می زنیم، شما کاسه های از آش داغتر دنبال بز زنده می دوید و لت و پارش می کنید. دین ما را گرفتید و پر از خرافات کردید و یک آش شله قلمکاری ازش درست کردید که دیگر هیچ شباهتی به اصلش ندارد. اگر ما به شما حمله نظامی کردیم، شما هم به ما حمله فرهنگی کردید و تمام فرهنگمان فاسد شد. حالا کار به آنجا رسیده که خرافات شما در خانوادۀ من هم راه پیدا کرده. ما نخواستیم. این مملکت ارزونی خودتون. ما بر می گردیم بلکه خودمان و دینمان و آبروی بودا را نجات بدهیم. آمدیم سوختیم ماندیم سوختیم رفتیم.

روز بعد هم با عجله از همان راهی که آمده بودند برگشتند. حالا هم که میبینی، مردم برای حضرت جغتا شمع روشن می کنند و هر روز جنگ و بزن بزن بین مسلمانها و بودایی ها است.


Share/Save/Bookmark

Recently by divanehCommentsDate
زنده باد عربهای ایران
42
Oct 18, 2012
Iran’s new search engine Askali
10
Oct 13, 2012
ما را چه به ورزش و المپیک
24
Jul 28, 2012
more from divaneh
 
divaneh

دوستان عزیز

divaneh


اری جان

ما را هم به فکر انداختی. شما کاملاَ درست می فرمایید. با اطلاعات اندک من در دین زرتشت دروج به معنای دیو است و دروغ هم احتمالا از همان دروج مشتق شده است. از این روست که داریوش در سنگ نامه بغستان (بیستون) پادشاهان بعدی را سفارش می نماید که با دروغگویان و زورگویان دوستی نکنند. تاریخ به ما نشان داد که هراس داریوش از این صفات ناشایستی که می توانست بقای امپراطوری بوجود آمده را به خطر بیاندازد کاملاَ به جا بوده است. در مورد خیانت هم که تاریخ ما را به خود آلوده است همین بس که بزرگترین قهرمان اساطیری ما رستم نیز با خیانت برادرش کشته می شود. همانطور که فرمودید میبایستی که مسئله بسیار بزرگ و تهدید کننده ای بوده باشد که اینچنین مردم را از آن برحذر می داشته اند.

شازده عزیز

 با تشکر از پیام شما باید بگویم که هر چه هم کهن تر می شویم حافظه مان ضعیفتر می شود.

   آناهید گرامی

با شما در مورد انعطاف موافقم و شاید باید قدری در مقابله با تهاجم به فرهنگ و آیینمان سرسخت تر باشیم. پذیرفتن اقوام مهاجم اما شک دارم که از روی مهمان نوازی بوده باشد.  


Anahid Hojjati

Not only this is a great blog, but comments are great too

by Anahid Hojjati on

Along the same lines of this story, I think few characteristics that Iranians are proud of them, should not be looked so favorably. One is flexibility and the other is "mehman navazee". If we Iranians were less flexible and less mehman navz, may be by now we would not still have IRI around.


Shazde Asdola Mirza

Well said ...

by Shazde Asdola Mirza on

"واسه اینکه حافظه مان ضعیفه. بعضی از کلاهها بیشتر از دو بار سرمان رفته است."


Ari Siletz

جناب دیوانه

Ari Siletz


طنز شما مارا کلی‌ به فکر انداخت. چرا خاک گلستان ایران همچنین مستعد علف هرزه خیانت نیز می‌باشد؟ راستش هنوز نمیدانم، ولی‌ از هرودُت می‌شنویم که در ایران باستان دروغ گویی بزرگترین ننگ بشمار میرفت (و در دین زردشت واژه و مفهوم "دروغ" تعبیریست از اهریمن) ، در حالیکه از حیرت و تحسین هرودُت می‌توان حدس زد که برای یونانیان دروغ گویی هم فقط یکی‌ از عیب های بیشمار بشر حساب میشد . تا بحال در این مورد به‌‌ به‌‌ و چه چه می‌کردم و به نیاکان آفرین می‌گفتم ولی‌ داستان شما مارا به این فکر انداخت که شاید دو رویی و ریاکاری در ایران باستان مساله بزرگی‌ بوده است که اینقدر ننگ به آن نسبت میدادند. همانطور که در دوران بحرانی جنگ گناهان کوچک مجازات مرگ پیدا میکنند، شاید فرهنگ باستانی ما همیشه از گزند دروغ در بحران بوده و نزدیک به فروپاشی. قلم خوش و ژرفای افکار شما بالاخره ملت را به درد سر می‌اندازد. 


divaneh

Dear Aladin

by divaneh on

Thanks for reading and for your kind comment.


default

مرحبا

Aladin Katoor


الحق که جالب بود.


divaneh

همساده قدیمی عزیز

divaneh


از اطلاعات پر ارزشی که اضافه نمودید بسیار متشکرم. معلوم شد که از همان زمان باستان اینگونه بوده ایم. بنده که از آن زمانها اطلاعات بسیاری ندارم اما وقتی به زمان حال و چند صد سال گذشته نگاه می کنم در می یابم که این ملت تا حدی هم بی تقصیر بوده و هیچ دلیلی برای جان فشانی و نگهداری فرمانروایان چپاولگرش نداشته است. وقتی که قرار است به آدم ظلم شود و حقی در مملکتش نداشته باشد، خواه خارجی آن بالا نشسته باشد و خواه داخلی، فرقی نمی کند. فقط یکی دو تا انقلاب دیگه لازم داریم که یک اعتدالی در آن مملکت بوجود بیاوریم.


hamsade ghadimi

دیوانه جان،

hamsade ghadimi


دیوانه جان، داستان شیرین و همچنان تلخی‌ نوشتی‌.  همان ویژگی‌ جماعت ایرانی‌ که موجب حفظ زبان فارسی و فرهنگ ایرانی‌ شده، متأسفانه باعث برقرار داشتن تسلط اقوام بیگانه بر ایران زمین بوده و هست و (شاید) خواهد بود. اسماعیل فصیح در کتابیش نقل می‌کند که در زمان تصرف ایران به دست یونانی‌ها، مردم با مهارت خارج از خانه یونانی صحبت میکردند و به مدح فرمانروایان یونانی مشغول بودند و در خانه فارسی صحبت میکردند، مراسم باستانی را جشن می‌گرفتند و پشت سر یونانی‌های "بی‌فرهنگ" چغلی میکردند.  نوروزت ایدون باد.


divaneh

دوستان گرامی

divaneh


با سپاس از پیامهای ارزشمند شما.

هادی جان

این ملت به کابوس و در کابوس زندگی کردن عادت دارد.

شیرین گرامی

اگر چینی ها زرنگ بودند می توانستند مثل خاور میانه ای ها دنیا را با دین و خرافات و حرفهای پوچ بگیرند که هزینه تولید آن هیچ نیست مگر اندکی باد.

دکتر سعادت نوری عزیز

خوشبختم که مقبول نظر افتاد اما دروغ سیزده نبود، پیش بینی آینده بود هر چند که شاید این دفعه مغول نباشند.

جهانشاه گرامی

با تشکر، بنده هم موافقم که در همیشه بر همین پاشنه چرخیده و امیدوارم که روزی پاشنه اش از جا کنده شود.

فرامرز جان

فرقی نمی کند که کدام گروه به ما حمله کند، ما دینشان را عوض می کنیم و چیزهای خودمان را می تپانیم توی آن. گروه مفتخورهای مکار هم فقط باید لباسش را عوض کند.

یک درس هم از عنوان پیامت گرفتم و فهمیدم که ریشه کلمه یغر احتمالاَ از همان مغولهای اویغور بوده. خیلی ممنون.

آقا داریوش عزیز

متاسفانه رفسنجانی اولین نفری بود که فرار کرد به کانادا و اگر نه ممکن بود به مقام رهبان اعظم برسد و ولایت خان را تضمین کند.

آناهید جان

با تشکر از وقتی که صرف نمودید خوشیختم که خوشتان آمد.

 شراب قرمز گرامی

واقعاَ که درست فرمودید. آنها اقلاَ به خودشان ظلم نکردند و همان یاسایشان را برای خودشان و بقیه اجرا کردند. در مملکت ما که همان قانون وامانده هم کشک است و با هر کس هر رفتاری که دلشان خواست می کنند.

سمسام جان

 مگر شوخی هم داشتیم؟ بنده فکر می کنم این پیشگویی جنابعالی بسیار به واقعیت نزدیک است و با داده های تاریخی ما مطابقت دارد. با سپاس از این شعر که نیش حقیر را باز نمود. ادیب الممالک فراهانی نیز با شما همعقیده بود و فرمود.

ما را چه به جنگ روس و ژاپن

یا حمله بالن و دراگن

ما در غم خویش ناله داریم

کاندوه هزار ساله داریم

چون سگ به هوای استخوانیم

از فضلۀ سگ مگس پرانیم

بی توشۀ علم و مایۀ فن

افتاده به گرد بام و برزن

بی خاصیت کمال و تقوی

از فضل و هنر کنیم دعوی

انواع هنر به خویش بندیم

بیهوده به ریش خویش خندیم

مم جان

تا زمانی که خواب هستیم کابوس تمامی ندارد.

  


MM

thanks for another nightmare

by MM on

.


SamSamIIII

ديوانه گرامی

SamSamIIII


 

خوب نوشتي و به حساب خودت داری شوخی ميکنی ولی مغول کيه؟. مغول که هيچ,  اگه همين امروز عمر زنده بشه و يه سرکی بياد ايران يه مشت از همين گلٌه "خاعنين" که تخم و تبار خودشن و تو اين هزار و اندی "زاد و ولد و نشر و حشرم" کردن  نمره ميگيرن و تو صف  "يا عُمَرون يا عُمَرون قدم شگون" را ميندازن. عمو, کيسه کشی امٌت نان به نرخ روز خور رو دس کم نگير. جاش باشه اينا از بادمجون هم يه امام ميسازن و شيخ بچه بازو مراد و مرشد اعلي .

بهر تو گويم من اکنون ,دشمن ايران زمين
اشکارا سام نشانی ميدهد تا لشکر دشمن ببين
من به رندی نام ايران را بقربانش روم
ول به پنهان ناسزا من بهر ان کورش دهم
من بباشم بچه ملا ,نام من سيد کذا
جد من درس خوارج خوانده در کرب و بلا
من به صد جد تخمم از قادص بود
دشمن کورش و دارا و اهورا پرس بود
من برايم فرق نيست مابين ايران و عراق
من بخوانم هر دو را امت ز واحد زير طاق
من اگر راهی شود ,اين نام را کرده دمر
برگزينم از برش نامی ز جدم ول عمر


يا که شايد من بباشم امتی
نام من باشد يدالله يا غلام يا نعمتی
من ندانم اشکارا جد و آوادم کيه
آن زبان پيشينه و فرهنگ و دودمانم چيه
من فقط دانم که يادم داده اند از بچگی
گل بريزم بر سرم ,سينه زنم لبيک گويم جملگی
من امام غيب را کردم خودش پيغمبری
من بجايه ايزدان پرستش کنم حور و ضريح
چون نخواندم و ندانم بهر ايرانش ز جم
من چو بوزينه بخندم بهر پارسی گويش ال عجم

شادی افزون
 

 

Path of Kiaan Resurrection of True Iran Hoisting Drafshe Kaviaan //iranianidentity.blogspot.com //www.youtube.com/user/samsamsia


Red Wine

...

by Red Wine on

در این واپسین لحظات روز سیزده فروردین ماه ۱۳۹۰ شمسی‌ مطلب شما را خواندیم و لذت بردیم.

باور بفرمایید که مغول جماعت هر چه کرد برای منفعت ایل خود بوده است و منت هیچ قوم دیگری را نکشیدند و به خلق خود بدی نکردند و اما این اسلامیون هر چه بدی بود به مردم ایران زمین روا کردند و مملکت را ویران !

بار دگر آرزوی سلامتی برایتان می‌کنیم و امیدواریم که نیکو سالی‌ در پیش داشته باشید.

گرمترین و شیرین‌ترین و قدیمیترین شراب را به سلامتی شما خواهیم نوشید.

دوستدار شما...

شراب قرمز.

 


Anahid Hojjati

thanks divaneh jan, an interesting read

by Anahid Hojjati on

I enjoyed reading about "hamleh mogholha" in future. Thanks for sharing.


aghadaryoosh

دیوانه جان,

aghadaryoosh


انتظار داشتم حد اقل تو با توجه به سوژه نوشته‌ات برای رفسنجانی کوسه  کاری در دستگاه مغولان  پیدا میکردی که بیکار گذاشتن او در این احوال خالی‌ از خطر نیست. بسیار با خلاقیت نگاشتید . 


Faramarz

مغولهای یغر!

Faramarz


 


دیوانه جان، سال نو مبارک!

اگرشانس ما ایرونی هاست که اینبار هم مغول های مسلمان و خاقان چین، نه بودایی بر ایران مسلط میشن و دوباره همین آش است و همین کاسه!

یاد فیلم مغولهای پرویز کیمیاوی و هنرپیشه گانش، ژانتوره ژانقای و ادریس چمنی  بخیر!

عجب اسمهای با حالی!


Jahanshah Javid

Brilliant

by Jahanshah Javid on

Hamisheh hamintor boodeh... great piece with lots to think about REAL issues.


M. Saadat Noury

دیوانه ی خردمند

M. Saadat Noury


گر چه بخشی از این طنز سخن از حقیقت دارد، اما ممکن است شوخی سیزده به در و یا دروغ آوریل باشد.
سپاس که در این سیزده به در ، با این طنز دلنشین ، به ویژه با این سروده ، کلی حال کردیم
چشمهای زیبا را بادام می گویند
بادام نمی خواهم، من نخودچی دوست دارم


ahang1001

این که چیزی نیست

ahang1001


چینی ها مدتهاست که بهمه دنیا لشگر کشیده اند

نه با سرباز و توپ و تفنگ...بلکه با آشغالهایی که صادر میکنند.

شیرین 


 


hadi khojinian

کابوس

hadi khojinian


مرسی رفیق جان