(قسمت سوم از پنج قسمت)
بعد از ظهر آن روز یکی از مگسهای چاق و شکم گنده به نام پرویزی، سر خوش از تناول بی حد شیرینی، لودگی می کرد و روبروی جعبه ای از قند به چپ و راست می رفت و این شعر شیخ اجل را می خواند که:
از پیش تو راه رفتنم نیست
همچون مگس از برابر قند
عده ای مگس هم که به تماشایش ایستاده بودند می خندیدند و ریسه می رفتند که ناگهان مرداب العلوم که در آن نزدیکی بود با خشم و غضب به طرف آنها رفت و عمامه اش را زد زمین و فریاد کشید: ای درد و مرض بگیری. ای طاعون بگیری. الحاد بنی آدم را چرا رواج می دهی قرتی رقاص؟ ای خفه خون بگیری مگر ما خودمان وزوز نداریم؟ کفر نگو ملحد، ببر آن زبان بی صاحب را. آدم دشمن خدا است. از غضب خدا بترسید که همه را غضب می کند. ای واویلا، توبه، توبه.
همۀ مگسها سر جایشان خشک شدند و آیت الله گندابی که حال بعد از دیدار دیگری از قوطی پیف پاف تازه بازگشته و از ماجرا با خبر شده بود گفت: این ملعون را بگیرید و زندان کنید تا بعد تکلیفش معلوم بشود. با دستور او چند مگس کت و گنده به سوی پرویزی که رنگش پریده بود رفتند و پاها و بالهایش را گرفتند و او را درون قوطی کبریتی درآشپزخانه زندان کردند.
سپس آیت الله گندابی همه را پای جعبه گزجمع کرد و خودش رفت روی جعبه و به ارشاد آنها پرداخت: ای مردم گمراه نشوید که شیطان در کمین است. مهملات رکیک آدمها را نخوانید. کفر و زندقه نخوانید. از غضب خدا بترسید که اگر غضب کرد خشک و تر با هم می سوزد. از خدا بترسید. از روز مجازات بترسید. از عنکبوت بترسید. از نک گنجشک بترسید. از پشه کش بترسید. این دنیا و آن دنیا دار مجازات است. همه بروید و به درگاهش وزوزکنید تا از تقصیرتان بگذرد. تا فردا صبح هم روزه بگیرید و هیچ نخورید تا خدا شما را ببخشد.
همۀ مگسها با وحشت به هم نگاه کردند. آنها طاقت هر چیز را داشتند مگر طاقت گرسنگی را. روشن العلما که موقعیت خوبی را برای موازنۀ قدرت از دست داده بود حال موقعیت دیگری برای بهره برداری سیاسی می یافت و از در مخالفت رقیق در آمد: آقا درست می فرمایند. غضب خدا دامن همه را می گیرد. ابیات الشیطان بنی آدم را نباید خواند. اما گناه همۀ این لا طائلات به یک اندازه نیست و اگر محاربی زبانم لال، زبانم لال، زبانم لال، ای مگس عرصه سیمرغ را می خواند، بنا بر عرف باید محارب را گردن می زدیم و تا سه روز کسی چیزی نمی خورد تا خشم خدا فروکش کند. این مزخرفاتی که خواند اما از مگس تمجید می کند و گناهش کمتر است. خدا رحیم است و اگر آقا اجازه بدهند و تا شب هم کسی چیزی نخورد، گناه همه بخشیده می شود.
وزوز الفضلا که از قدیم الایام متحد روشن العلما بود به تائید او پرداخت: البته که خدا رحیم است و کریم است. عادل است و مجازات به حد گناه می دهد. به نظر من هم امتناع از خوردن تا شب کافی است که بهره نگرفتن از نعمات کفران نعمت است و خود معصیت مستوجب عقوبت است.
مرداب العلوم که همیشه منفعت را در اتحاد با آیت الله گندابی یافته بود به پاسخ در آمد: البته که خداوند رحمان غفور است و ستار است و کریم است. بنده اما باید که احتیاط کند و اگر در غضب خدا شک دارد احتیاط بیشتر لازم است. بنا بر احتیاط اقرب به صلاح خوب است که تا صبح کسی چیزی نخورد.
آیت الله گندابی می دانست که دو دستگی موقعیت او را تضعیف خواهد نمود و چه بسا که بسیاری از مگسها که تحملشان در مقابل گرسنگی بسیار کم بود با مجوز شرعی روشن العلما شبانگاه دوباره خوردن را آغاز کنند و موقعیت او و اقتدار روز افزونش را تضعیف نمایند. از سوئی اگر حال با نظر روشن العلما و وزوز الفضلا موافقت می کرد امتیاز بزرگی به آنها داده بود و نظر آنها را بر نظر خود ارجح شمرده بود. اینک همه سرها متوجه او بود و او با سیاستی که جزئی از ذاتش گشته بود به سخن در آمد: البته که خدا مجازات به حد می دهد و غفور است و بنده اش را می بخشد اما بنده نیز باید به عمل طلب مغفرت کند. حزم و احتیاط واجب شرعی است. خدا همان طور که همه را برای گناه یکی غضب می کند، گاهی هم همه را برای صواب یکی مشمول عنایت می فرماید. نظر من آن است که هر کس که نمی تواند تنها تا شب چیزی نخورد و هر کس که می تواند از جانب احتیاط تا فردا صبح صبر کند. آنهایی که تا صبح چیزی نمی خورند قاطعاَ رحمت خدا را شامل همه می کنند. من خودم تا فردا صبح از طعام جسمانی چشم می پوشم و از خدا برای همه طلب مغفرت می کنم.
بقیۀ آن روز را مگسها به سستی و تنبلی گذراندند. گروهی پرویزی را مسبب اصلی این نابسامانی جدید می دانستند و برخی هم معتقد بودند که می بایست او را اعدام کرد. شب که شد چند تن از مریدان روشن العلما به طرف ظرفهای شیرینی پرواز کردند و هنوز خرطومشان را درون شیرینی ها فرو نبرده بودند که انبوهی از مگسهای دیگر به آنها پیوستند و به تلافی ساعتها گرسنگی افتادند به جان شیرینی ها. آیت الله گندابی و مرداب العلوم به همراه گروه دیگری از معتقدین همچنان به پرهیز خویش ادامه دادند. روشن العلما و وزوز الفضلا نیز اظهار نمودند که گرسنه نیستند و از جهت احتیاط و ندادن هر گونه امتیاز به دو روحانی دیگر تصمیم گرفتند که آنها نیز تا صبح روز بعد از تناول هر گونه غذا پرهیز کنند.
مگسهایی که درون ظرفهای شیرینی می لولیدند باعث خشم و حسادت مگسهای روزه دار شده بودند و گروهی از روزه داران آنها را سست عنصر می خواندند.
مرداب العلوم که از مشاهدۀ مگسهایی که ملچ و ملچ می کردند دچار نوعی حسادت شده و حال رنج این حسادت بر رنج گرسنگی اش افزوده شده بود با صدای بلند به طوری که روشن العلما بشنود به مگسی که پهلویش بود گفت: این آقا را برای رنگ پشمهایش روشن خوانده اند و حال امر به ایشان مشتبه شده است.
قبل از این که روشن العلما فرصتی به جواب بیابد وزوزالفضلا با صدای بلند گفت: حالا دیگر هر مگس ریق ریقوئی که از ننه اش قهر کرد و آمد به این ولایت صاحب نظر دینی می شود و نسبش را به هر که دلش خواست می رساند.
مرداب العلوم که همه می دانستند از ولایتی دیگر آمده جواب داد: کسی که به ما نریده بود قلاغ کون دریده بود. اما قبل از این که وزوزالفضلا بتواند جوابی بدهد و کار بالا بگیرد آیت الله گندابی با لحنی تحکم آمیز گفت: بسه.
بدین ترتیب غائله روحانیون خاتمه پیدا کرد اما این آخرین باری بود که آیت الله گندابی خوردن دیگران را تماشا می کرد و مگسهایی که بی خیال درون ظرفهای شیرینی غوطه می زدند از تغییراتی که در انتظار آنها بود کاملاَ بی خبر بودند.
(ادامه دارد)
Recently by divaneh | Comments | Date |
---|---|---|
زنده باد عربهای ایران | 42 | Oct 18, 2012 |
Iran’s new search engine Askali | 10 | Oct 13, 2012 |
ما را چه به ورزش و المپیک | 24 | Jul 28, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
با سپاس از دوستان
divanehThu Jan 27, 2011 01:49 PM PST
دکتر سعادت نوری عزیز:
توجه وتشویق شما باعث دلگرمی و افتخار بنده است. بسیار متشکرم.
فرامرز جان:
آقا ما را هم به هوس انداختی. یک چای دبش و زولبیا بامیه، با مگس یا بی مگس. در مورد این مگسها هم درست فرمودید، دارند عشق می کنند. مال مفت خودش شیرین است چه برسد به این که از قبل هم شیرین باشد.
مم جان:
این روابط که در هر صورت باعث رسوائی است. البته دو رابطه دیگر نیز وجود دارد. رابطه سوم این است که ما بنشینیم روی مگس که در آن صورت می شود زدی ضربتی ضربتی نوش کن. رابطه چهارم هم این است که ما ننشینیم روی مگس که در آن صورت شلوار ما تمیز می ماند.
Divaneh - a big dilemma: should let flies land on me or not
by MM on Thu Jan 27, 2011 01:25 PM PSTرابطه مگس با انسان در جهان هستی دو نوع بیشتر نمیباشد: رابطه اول مگس روی شما مینشیند: در این رابطه معلوم میشه که شما چه انسان گوهی هستی! رابطه دوم مگس روی شما نمیشیند: به خودتان افتخار نکنید در این رابطه نیز معلوم میشود که شما هیچ گوهی نیستی
کجاست اون مگس کش!
FaramarzThu Jan 27, 2011 12:51 PM PST
مرسی دیوانه جان، هوس یک زولبیا بامیه حسابی کردم!
عجب عشقی میکنن این مگس ها! ولی فکر کنم بزودی سر و کله مگس کش پیدا بشه!
A Great Read
by M. Saadat Noury on Thu Jan 27, 2011 12:20 PM PSTThank you for sharing, and cannot wait to read the next part.