بهانه : از زبان برخی سرایندگان این زمانه


Share/Save/Bookmark

M. Saadat Noury
by M. Saadat Noury
05-Aug-2011
 

 

 

گریه را به مستی بهانه کردم / شکوه ها ز دست زمانه کردم
آستین چو از دیده برگرفتم / سیل خون به دامان روانه کردم
عارف قزوینی

ناله ی عاشق، ناز معشوق/ هر دو دروغ و بی اثر شد 
راستی ومهرومحبت فسانه شد/قول وشرافت همگی ازمیانه شد 
از پی دزدی ، وطن و دین بهانه شد / دیده تر شد 
ظلم مالک ، جور ارباب / زارع از غم ، گشته بی تاب 
ساغر اغنیا ، پر می ناب / جام ما پر ز خون جگر شد
ملک الشعرای بهار

بس آزموده توانی شد، آن زمان/ کآ گاه شوی زفتنه ی دامی ودانه ای 
زین آشیان ایمن خود ، یادها کنی/ چون سازد از تو، حوادث نشانه ای 
گردون برآن رهست که هردم زندرهی/گیتی برآن سرست که جوید بهانه ای 
باغ وجود، یکسره دام نوائب است/ اقبال، قصه ای شد و دولت، فسانه ای 
پنهان، بهر فراز که بینی نشیب هاست/ مقدور نیست، خوشدلی جاودانه ای
پروین اعتصامی

به روی سیل گشادیم ، راه خانه ی خویش
به دست برق سپردیم ، آشیانه ی خویش
مرا چه حد که زنم بوسه آستین ترا
همین قدر تو مرانم ز آستانه ی خویش
به جز تو کز نگهی سوختی دل ما را
به دست خویش که آتش زند به خانه ی خویش
مخوان حدیث رهایی که الفتی است مرا
به ناله ی سحر و گریه ی شبانه ی خویش
ز رشک تا که هلاکم کند به دامن غیر
چو گل نهد سر و مستی کند بهانه ی خویش : رهی معیری

زمین ، سخاوت خورشید را به سخره گرفت
که آب صافی نورش ، به دانه ای نرسید
چنان پرنده ی مهر از خدنگ کینه گریخت
که هر چه رفت به هیچ آشیانه ای نرسید
مرا به پاس وفا ، پایمال دشمن کرد
به دست دوست ، به از این ، بهانه ای نرسید : نادر نادرپور

با دلی که بویی از وفا نبرده است
جور بیکرانه و بهانه خوشتر است
در کنار این مصاحبان خودپسند
ناز و عشوه های زیرکانه خوشتر است
فروغ فرخزاد

نه دست اشتیاق ، نه پای پیشواز
درهم شکسته عطر لطیف نیاز و ناز
گلهای من شکفته به گلدان او ، ولی
چشمان سبز فام وی از من گریخته است
لبریز کرده جام من از نوش آن نگاه
اما دریغ ، دست من این جام ریخته است
تا کی به هر بهانه ، سرودی نگاشتن
حرفی نمانده است ، از او ، رمیده است
رویای خواستن ،
از من ، کلام غمزده ی دوست داشتن : سیاوش کسرایی

بیا که رقص کنان جام را به شانه کشم
به بزم گرم تو، چون شعله ای، زبانه کشم
شوم چو پرتو مهتاب و تابم از روزن
که تن به بستر گرمت بدین بهانه کشم
شوم درخت برومند وسرکشم از بام
که دست شوق تو را سوی بام خانه کشم: سیمین بهبهانی

گفتی که به احترام دل ، باران باش
باران شدم و به روی گل باریدم
گفتی که ستاره شو دلی روشن کن
من همچو گل ستاره ها تابیدم
گفتی که ببوس روی نیلوفر را
از عشق تو گونه های او بوسیدم
گفتی که برای باغ دل ، پیچک باش
بر یاسمن_ نگاه تو ، پیچیدم
گفتی که برای لحظه ای دریا شو
دریا شدم و ترا به ساحل دیدم
گفتی که بیا و لحظه ای مجنون باش
مجنون شدم و ز دوری ات نالیدم
گفتی که شکوفه کن به فصل پاییز
گل دادم و با ترنم ات روییدم
گفتی که بیا و از وفای ات بگذر
از لحجه بی وفایی ات رنجیدم
گفتم که بهانه ات برایم کافی ست
معنای  لطیف عشق را فهمیدم : مریم حیدر زاده

ای عشق همه بهانه ازتوست/من خامشم این ترانه ازتوست
آن بانگ بلند صبحگاهی/ وین زمزمه ی شبانه از توست
من اندُه خویش را ندانم/ این گریه ی بی بهانه از توست
ای آتش جان پاکبازان/ در خرمن من زبانه از توست
افسون شده ی ترا زبان نیست/ورهست همه فسانه ازتوست
کشتی مرا چه بیم دریا ؟/ توفان ز تو و کرانه از توست
گر باده دهی و گرنه غم نیست/مست از توشرابخانه ازتوست
می را چه اثر به پیش چشمت ؟/کاین مستی شادمانه ازتوست
پیش تو چه توسنی کند عقل ؟/ رام است که تازیانه از توست
من می گذرم خموش و گمنام/ آوازه ی جاودانه از توست
چون سایه مرا ز خاک برگیر/ کاینجا سر و آستانه از توست
هوشنگ ابتهاج (سایه)

گفتند: - « لب؟ لب؟، این حلقه ی تب؟
خاموش باید! » ، لب را گزیدیم
از دل صدا خاست : از ما و بر ماست
گفتند: - «دل؟ دل؟ » ، دل را دریدیم
پا و سر و دست، از بُن بهانه ست
نقشی پدیدار ، در ناپدیدیم
بازی دگر شد، شب دربدر شد
تا مشرق عشق ، در خود دمیدیم
هر کس درافتاد ، با مـا ، ور افتاد
در چالش شب ، صبح سپیدیم
کُولی بزن باز ، گلگونه ی ناز
ما سرخ ِ رخسار ، از خون خریدیم
ما کاکُل سرخ ، عطر گل سرخ
در باور قفل ، رمز کلیدیم : پیرایه یغمایی
 
در روزگار پر حرفی ها و وراجی های نفرت انگيز
دلم از اين همه سکوت و نگفتن آنچه بايد گفت ، گرفته
در روزگار غربت حرف ، بايد به جستجوی جايی،
وسيله ای ، بهانه اي ، نشست برای گفتن، حق گفتن
اما وقتی نمی گذارند بگويی
وقتی دهانت را بسته و زبانت را بريده اند
نه با دهان و زبان ، که با چشمها ، دستها ، رگها
بايد فرياد کرد !
دکتر محمد ملکی

به بهانه ی بهاران، سبدی ترانه جویم
بنگرچه شاعرانه، مد د ازبهانه جویم
دل ابریـم چولاله، سـِپــُرَم به دست ژاله
وچوشسته شد زماتم ، ره آشیانه جویم
که چکد اگرچه تلخی زغم، آسمان ِغربت
همه شهد واژه ها را به هوای خانه جویم
بدهـم به کام دفـتر، ز کلام  خود شرابی
که چو نوشی اش بدانی، زوطن نشانه جویم ... : ويدا فرهودی

روزی از مملکت ما
این دیوانه برود
این دروغگو ، تجاوزگر
ازآشیانه برود
ظلمش خواهد شد آشکار
روحانی و لشگر از او گریزان
آن وقت است که او
با این بهانه یا آن بهانه برود : آناهید حجتی

چرا هر لحظه دار ی ، یک  بها نه
تو که بشکسته ا ی  صد با ر  پیما ن

و شا ید آ ن  بها نه  ،  شد  نشا نه
که  بر ا ین عشق  نبا ید برد ، ا یما ن

دکتر منوچهر سعا دت نوری

مجموعه ی گل غنچه های پندار


Share/Save/Bookmark

more from M. Saadat Noury
 
M. Saadat Noury

زخويش سرکن وخود را ، به اين بهانه ببار

M. Saadat Noury


 

همه ی ایرانیان گرامی
با سپاس و در پاسخ، سروده ای از شاعره ی گرانمایه پيرايه يغمايی تقدیم می شود

بيا و از لب ِ افسوس ، ديگرانه ببار
شکسته باد سکوتت ، يکی ترانه ببار

چرا چو ابر نباری ، که تنگدل ز خودی
ز خويش سر کن و خود را ، به اين بهانه ببار ... :  پيرايه يغمايی
//www.asre-nou.net/php/view_print_version.php?objnr=16605


All-Iranians

به بهانه ی ترانه های عارف قزوینی

All-Iranians


و ملک الشعرای بهار که شما در این مجموعه چاپ کرده اید بدنیست این را هم بخوانیم
ترانه‌های مشروطیت و نوسازی موسیقی ایران
//www.bbc.co.uk/persian/arts/2011/08/110805_l06_mk_constitutional_songs.shtml


M. Saadat Noury

سوری بانوی گرامی و آگاه

M. Saadat Noury


 

با سپاس از نوشتار سرشار از محبت  شما و پست ویدیویی ترانه ی بهانه با چنان کیفیت ممتاز و بالا ، در پاسخ، سروده ای از خواجوی کرمانی تقدیم می شود


خورشید را ز مشک ، زره پوش کرده‌اند
وانگه بهانه ، زلف و بنا گوش کرده‌اند 
در تاب رفته‌اند و برآشفته ، کز چه روی
تشبیه ما ، بسنبل مه پوش کرده‌اند 
کردند ترک صحبت عهد قدیم را
معلوم می‌شود که فراموش کرده‌اند 
هر شب مغنیان ضمیرم ز سوز عشق
برقول بلبلان سحر گوش کرده‌اند 
منعم مکن ز باده ، که ارباب عقل را
از جام عشق ، واله و مدهوش کرده‌اند 
خواجو بنوش دردی عشقش که عاشقان
خون خورده‌اند و نیش جفا ، نوش کرده‌اند
خواجوی کرمانی 
 


Anahid Hojjati

Thanks Ostaad for the poem from Hakeem Sanaie

by Anahid Hojjati on

Many thanks.


M. Saadat Noury

خوش بر سر بهانه نشسته ‌ست طاقتم

M. Saadat Noury


همه ی ایرانیان گرامی
با سپاس و در پاسخ، سروده ای ازوحشی بافقی تقدیم می شود

صبرم نماند و نیست دگر تاب فرقتم
خوش بر سر بهانه نشسته ‌ست طاقتم 
من مرد حمله‌ی سپه هجر نیستم
گیرم که استوار بود پای جرأتم 
زندان بی در است کدورتسرای هجر
من چون در این طلسم فتادم به حیرتم 
جایز نداشته‌ست کسی هجر دائمی
من مفتی مسائل کیش محبتم 
وحشی منم مورخ زندانیان هجر
زیرا که دیر ساله‌ی زندان حسرتم
وحشی بافقی


Souri

Thank you Dr Saadat Noury

by Souri on

Very beautiful subject.....there are many uses of this exciting word in our literature and art:


M. Saadat Noury

آناهید ارجمند و شیوا گفتار

M. Saadat Noury


 


با سپاس و در پاسخ، سروده ای از حکیم سنایی تقدیم می شود

تا کی از عشوه و بهانه‌ی تو/چند ازین لابه و فسانه‌ی تو
شور و آشوب در جهان افگند/غمزه‌ی چشم جاودانه‌ی تو
هیچ آشوب نیست در عالم/این چه فتنه ‌ست در زمانه‌ی تو
کعبه‌ی عاشقان سوخته دل / هست امروز آستانه‌ی تو
عاشقانت همی طواف کنند /گرد کوی و سرای و خانه تو
 حکیم سنایی


Anahid Hojjati

baa poozesh as Ostaad Ebtehaj

by Anahid Hojjati on

 

This poem of Ostaad Ebtehaj is so great that inspired me to add my own clumsy lines.


 حتی اگر معشوق نخواهدم دیگر
باز سرایم ,  شور شاعرانه از توست
بیمارشدم , آشفته گشت حالم
رمز دوباره رفتارِ ِ عاقلانه از توست
کَرَم کن , دینم ده ای حضرتِ عشق
سجده و دعا کردن مسلمانانه  از توست


All-Iranians

ای چراغ هر بهانه

All-Iranians


 

 گوگوش : ای چراغ هر بهانه //www.youtube.com/watch?v=fLJ1oYcWvD4 


Anahid Hojjati

thanks Ostaad for the beautiful poem from Ebtehaj

by Anahid Hojjati on

I will have to watch the video later but when I read poems like this, I am reminded why Ebtehaj is one of my favorite poets.

افسون شده ی تو را زبان نیست
ور هست همه فسانه از توست

so gorgeous, so touching, and so true. At least in this poem, Ebtehaj az Hafez kam nadard.


M. Saadat Noury

نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر

M. Saadat Noury


 

همه ی ایرانیان گرامی

با سپاس و در پاسخ، سروده ای از حا فظ تقدیم می شود

نصیحتی کنمت بشنو و بهانه مگیر/هر آن چه ناصح مشفق بگویدت بپذیر 
ز وصل روی جوانان تمتعی بردار/که در کمینگه عمر است مکر عالم پیر 
نعیم هر دو جهان پیش عاشقان بجوی/که این متاع قلیل است و آن عطای کثیر 
معاشری خوش و رودی بساز می‌خواهم/که درد خویش بگویم به ناله بم و زیر 
بر آن سرم که ننوشم می و گنه نکنم /اگر موافق تدبیر من شود تقدیر 
چو قسمت ازلی بی حضور ما کردند/گر اندکی نه به وفق رضاست خرده مگیر 
چو لاله در قدحم ریز ساقیا می و مشک/که نقش خال نگارم نمی‌رود ز ضمیر 
بیار ساغر در خوشاب ای ساقی/حسود گو کرم آصفی ببین و بمیر 
به عزم توبه نهادم قدح ز کف صد بار/ولی کرشمه ساقی نمی‌کند تقصیر 
می دوساله و محبوب چارده ساله/همین بس است مرا صحبت صغیر و کبیر 
دل رمیده ما را که پیش می‌گیرد/خبر دهید به مجنون خسته از زنجیر 
حدیث توبه در این بزمگه مگو حافظ/که ساقیان کمان ابرویت زنند به تیر 

 


M. Saadat Noury

ای عشق همه بهانه از توست

M. Saadat Noury


سروده ی هوشنگ ابتهاج
//www.youtube.com/watch?v=PUhyR8FJMmc
همان سروده - ترجمه به زبان فرانسه : مهشید مشیری
//www.youtube.com/watch?v=E1_Cjq-MIhE


All-Iranians

بهانه ی عطار

All-Iranians


کنون این دل کجا شد در میانه/ چه گویم زین طلسم و این بهانه : عطار


M. Saadat Noury

Dear Anahid

by M. Saadat Noury on

 

با سپاس و در پاسخ، سروده ای از مولوی تقدیم می شود
 
به دوستان صفا جز می صفا مدهید/ چو می‌دهید بدیشان جدا جدا مدهید
در این چنین قدح آمیختن حرام بود/ به عاشقان خدا جز می خدا مدهید
برهنگان ره از آفتاب جامه کنید/ برهنگان ره عشق را قبا مدهید
چوهیچ بادصبایی به گردشان نرسد/ به جانشان خبراز وعده صبا مدهید
به بوی وصل ، اگرعاشقی قرار گرفت/ بهانه را نپذیرم ، بهانه ‌ها مدهید
مولوی


M. Saadat Noury

Dear AI

by M. Saadat Noury on

Thank you for your kind comment; please accept this in return

‏گریه را به مستی بهانه کردم - مرضیه
//www.youtube.com/watch?v=ctxoD4WnnNc 


M. Saadat Noury

Dear Tavana

by M. Saadat Noury on

Thank you for your kind comment; please accept this in return

‏گریه را به مستی بهانه کردم - عبدالوهاب شهیدی
//www.youtube.com/watch?v=oYh4Ey2csQs


Anahid Hojjati

Ostaad Noury, thanks for the beautiful collection

by Anahid Hojjati on

Very nice selection. Beautiful poems from Kasraie, Maryam Haydarzadeh, Ebtehaj and so many other great ones. Then you had to "khejalat dahee man ra" and you included mine too. I have to read these poems couple more times, you got good ones. Thanks.


All-Iranians

بهانه

All-Iranians



Tavana

با سپاس

Tavana


گریه را به مستی بهانه کردم / شکوه ها ز دست زمانه کردم
آستین چو از دیده برگرفتم / سیل خون به دامان روانه کردم

خداوند دلداده است و بلاگ شما دلگشا!