شهر : در زنجیری از سروده ها


Share/Save/Bookmark

M. Saadat Noury
by M. Saadat Noury
28-Nov-2011
 

 

 

نگر تا نباشی به آباد شهر
ترا از جهان دشت و کوهست بهر: فردوسی

که دید ای عاشقان شهری که شهر نیکبختان ست
که آن جا کم رسد عاشق و معشوق فراوان ست
که تا نازی کنیم آن جا و بازاری نهیم آن جا
که تا دلها خنک گردد که دلها سخت بریان ست : مولوی

دانی که شهر بی تو مرا حبس می شود
آوارگی وکوه و بیابانم آرزوست
زین همرهان سست عناصردلم گرفت
شیرخدا و رستم دستانم آرزوست : مولوی

شهر_خاموش من آن روح_ بهارانت کو؟
شور و شیدایی_ انبوه_ هزارانت کو؟
می خزد در رگ هر برگ تو خوناب خزان
نکهت صبحدم و بوی بهارانت کو؟
کوی و بازار_ تو میدان_ سپاه_ دشمن
شیهه ی ا سب و هیاهوی سوارانت کو؟
آ سمانت همه جا سقف یکی زندان است
روشنای_سحر_این شب_تارانت کو؟ شفیعی کد کنی

در شهر ناشناخته اي پرسه مي زدم
ديوارهاي شهر مرا مي شناختند
اما ز آشنايي خود دم نمي زدند
گويي نقاب ترس به رخساره داشتند
من جز سكوت خويش ، نقابي نداشتم: نادر نادرپور

خواهم بروم میان _ آن شهری
جا یی که لهیب _ عا طفه بر پا ست
آنجا که من و تو دل به هم دادیم
هرکنج و گذر، نشان ز عشق ماست
خواهم بروم به سر ز مین _ نور
خورشید رخ ات به روی من تابد
دانی که کنون ، دلم چه می خواهد
هر جا که نظر کنم ، ترا یابد : دکتر منوچهر سعادت نوری

شهرِ سابق من
سلامی ز من/ گو دوست
به برف و کوه و باران/ به همکاران دوستان
به آن سوزن/ سر داده به آسمانها
و درچشمش عزیزان جای دارند
سلامی کن به هر دریاچه
به بازار/ به هر باغ و به هر کوجه
گر گذر کردی از خیابانم
بنگر کمانش/ دَرَش منزل داشتم
سلامی گو به گِردی
به  آن خانه/ به هر شیب و درخت ش
و گر دیدی تو  آنجا/ پرنده در پرواز
به یاد آور
که بالش/ مرا هم داد پرواز : آناهید حجتی

بر قلب_ آن  د یا ر  که  پیوسته یا د_ما ست
د لبسته ما ند ه ا یم که روزی سفر کنیم
آنجا که سینه چا ک ، بگرد یم گرد_ شهر
از یک سبوی_ پا ک ، لب_ تشنه ، تر کنیم
در پرتو_ تشعشع_ خورشید_ آن د یا ر
جا ن و روا ن_ خویش ، بسی  تا زه تر کنیم
با  کا ر وا ن_ با بک و ا فشین و ما زیا ر
کاخ_ عد و خراب و زبن ، زیر و بر کنیم ... : دکتر منوچهر سعا دت نوری

در دامنه ی دماوند برفی/ بر دشتهای وسیع جنوب خاکی
با تپه های اخرایی/ بین آبهای مواج شمال و خلیج فارس
تهران با آسمان آبی/ شهر من است
شهر جنبش، شهر شعر/ نبض تحرک خاور میانه
میدان تاریخی بهارستان
با صف تظاهرات دانشجو و کارگر ... : بیژن باران

لاله ا ی روئید در سنگفرش شهر
لاله ا ی پر بار و آزاده
لاله ا ی چون ژاله ا ی بی‌ غش
پاک و پا بر جای ایستاده
در میان شهر دور افتاده ی تنها
لاله با صدها هنرها
مردمان با چشم حیرت
لاله را کز رنگ ‌و رویش
راه ایران رسم ایران بوی ایران بود
یکایک پر ز پرسش پر ز پوزش
از سرا پا تدبیر می کردند
لاله را کز رنگ ‌و رویش یاد گیلان بود
تفسیر می کردند
لاله، با زبان بی‌ زبانی مژده می داد
در پس این شهر خالی
شهر با دینی خیالی، شهر اعدام، شهرفحشا
در پس این شهر آغشته به خاک و خون مردم
شهر فردا
شهری ست پر رونق، شهری ست پر معنا : مهربان
 

برگشته ام به شهر قدیمی که داشتم
شهری که یاد و قلب خود آنجا گذاشتم
امروزه شهر_ من، رخت سیاه داردوگریان وخسته است
افسرده مانده است و ز شادی گسسته است
آن روز های دور، چه دل ها که با خدا
عاشق به کار نیک و فضیلت ها
این روز ها ، رخ ابلیس بر فضا
جمعی به چنگ و ساز_ رذ یلت ها
امروزه شهر_من،افسرده مانده ست وزشادی گسسته است
دیوار ها شکسته و بس کوچه بسته است
این قهقرا به کجا می کشاندم
دراین هوای دوزخی شهر
هر سوکه می روم نفسی خوش نیست
هرآشنا وغریبی که می رسد
گوید درین دیارکسی خوش نیست
هریک به انتظار، درحدانفجار
امروزه شهر_من، رخت سیاه داردوگریان وخسته است
بغضی زخا طره ، به گلوها نشسته است
دکتر منوچهر سعا دت نوری

مجموعه ی گل غنچه های پندار


Share/Save/Bookmark

more from M. Saadat Noury
 
M. Saadat Noury

Dear Anahid

by M. Saadat Noury on


M. Saadat Noury

رفتی و دل ربودی یک شهر مبتلا را

M. Saadat Noury


همه ی ایرانیان گرامی

باسپاس و در پاسخ ، سروده ای ازسیف فرغانی تقدیم می شود

رفتی و دل ربودی یک شهر مبتلا را
تا کی کنیم بی تو صبری که نیست ما را
بازآ که عاشقانت جامه سیاه کردند
چون ناخن عروسان از هجر تو نگارا
ای اهل شهر ازین پس من ترک خانه گفتم
کز ناله ‌های زارم زحمت بود شما را 
از عشق خوب رویان من دست شسته بودم
پایم به گل فرو شد در کوی تو قضا را.... : سیف فرغانی


M. Saadat Noury

Dear Mehrban

by M. Saadat Noury on

Thank you for reminding us this beautiful poem which will be added to the text 

لاله یی روئید در سنگفرش شهر

لاله یی پر بار و آزاده

لاله یی چون ژاله یی بی‌ غش

پاک و پا بر جای ایستاده

در میان شهر دور افتاده تنها

لاله با صدها هنرها

مردمان با چشم حیرت

لاله را کز رنگ ‌و رویش راه ایران رسم ایران بوی ایران بود

یکایک پر ز پرسش پر ز پوزش

از سرا پا تدبیر میکردند

لاله را کز رنگ ‌و رویش یاد گیلان بود

تفسیر میکردند

لاله، با زبان بی‌ زبانی مژده میداد

در پس این شهر خالی‌، شهر با دینی خیالی، شهر اعدام، شهر فحشا

در پس این شهر آغشته به خاک و خون مردم

شهر فردا، شهریست پر رونق  شهریست پر معنا

 

فروردین ۱۳۸۹

 

 


Mehrban

One from Mehrban

by Mehrban on


M. Saadat Noury

شهرخالی

M. Saadat Noury



Anahid Hojjati

just remembered that couple weeks ago

by Anahid Hojjati on

i wrote a poem about living close to zendane ghasr and how i could go from where i lived to many places either by bus or by couple times "mostagheem goftan" to the taxi. by the way, that mirdamad song by "shahrzad sepanlo" was nice. it was featured on ic few months ago.


All-Iranians

فضای امنیتی در روز کارگر در شهر تهران

All-Iranians



All-Iranians

شعرهای سپانلو

All-Iranians


مضمون و لحن نوستالژيك شعرهای سپانلو بسياری از حاضران را كه تصويری دور و زيبا از شهر تهران پيش از مهاجرت در ذهن خود داشتند، به شدت تحت تاثير قرار داد:

تو از تخت طاووس تا جام جم صاحب تخت جامي

تو از سهروردی به ميدان فردوسی و پيچ سعدی به دنبال تنديس های كلامی

هر چيز در جای خود نيست

از كوچه آبشار بی آب

كوچه در دار بی در

و دروازه غار بی غار

و دروازه شميران

تلاقی گه شش خط بی قواره

كه راهی به شمران ندارد

...

كوچه بی درخت درختي


M. Saadat Noury

Dear Anahid

by M. Saadat Noury on

Thank you for your kind comment; please accept this in return

I have been one acquainted with the night.
I have walked out in rain -- and back in rain.
I have outwalked the furthest city light.

I have looked down the saddest city lane.
I have passed by the watchman on his beat
And dropped my eyes, unwilling to explain.

I have stood still and stopped the sound of feet
When far away an interrupted cry
Came over houses from another street,

But not to call me back or say good-bye;
And further still at an unearthly height,
A luminary clock against the sky

Proclaimed the time was neither wrong nor right.
I have been one acquainted with the night:
Robert Frost
//www.poemhunter.com/poem/acquainted-with-the-night/

 


M. Saadat Noury

امام شهر که سجاده می‌کشید به دوش

M. Saadat Noury


 

ناقد ادبی ارجمند

باسپاس و در پاسخ ، سروده ی دیگری از حافظ تقدیم می شود

ز کوی میکده دوشش به دوش می‌بردند
امام شهر که سجاده می‌کشید به دوش 
دلا دلالت خیرت کنم به راه نجات
مکن به فسق مباهات و زهد هم مفروش : حافظ 


M. Saadat Noury

بیرون کسی نرفت که در شهر بند تست

M. Saadat Noury


همه ی ایرانیان گرامی

باسپاس و در پاسخ ، سروده ای از فروغی بسطامی تقدیم می شود

گفتی ز شهر بند خیالم به در مرو
بیرون کسی نرفت که در شهر بند تست
داند چگونه جان فروغی به لب رسید
هر کس ،  که در طریق طلب دردمند تست :  فروغی بسطامی


Anahid Hojjati

Thanks Ostaad Noury

by Anahid Hojjati on

for including my poem in your collection. There are many great poems in this "gozeeneh", so it is difficult to choose my favorite, I enjoy them all.


Literary Critic

شهر یاران

Literary Critic


شهر یاران بود و خاک مهربانان این دیار مهربانی کی سر آمد شهریاران را چه شد

 



حافظ  

 


All-Iranians

Thanks for the great lines

by All-Iranians on

امروزه شهر_من،افسرده مانده ست وزشادی گسسته است
امروزه شهر_من، رخت سیاه داردوگریان وخسته است