من از مجاورت_ یک درخت می آیم
که روی پوست آن دست های ساده غربت
اثر گذاشته بود
به یادگار نوشتم خطی ز دلتنگی
شراب را بدهید، شتاب باید کرد
من از سیاحت ، در یک حماسه می آیم ... سهراب سپهری
رهایی ، را اگر راهی ست
جز از راهی که روید زان گلی ، خاری ، گیاهی نیست
نه ، خواهر جان ! چه جای شوخی و شنگی ست ؟
غریبی، بی نصیبی ، مانده در راهی
پناه آورده سوی سایه ی سدری
ببنی ش ، پای تا سر درد و دلتنگی ست ... مهدی اخوان ثالث
این چهره های دیروز ، این چشم های دیروز
این قلبهای پریشب در فردا ؟
کجا می روند این پاهای فردا در دیروز ؟
چه می کنند این واژه های پرسه با چشم و موی مشکی
در خیل واژه های با چشم های سبز و با گیسوان بور ؟
خیال و عشق ، شانه به شانه نفرت و دل کنار فلز چه می کنند
این خنده ها ، که انگار الان از پستو های دلتنگی آمده اند
و در خیابان می گردند ؟
چه می کنند این دلتنگی های خندان
میان خندان های دلتنگ ؟ ... منوچهر آتشی
آیا جهان به وسعت دلتنگی ست ؟
از آن حصار سخت گذشتم ، اما حصار خاطره ها را
این حنظل همیشه به کامم ویران که می تواند ؟
اینک تو رفته ای و نمی دانم
آیا کدام هلهله ات شاد می کند
آیا کدام عاشق صادق، نام تو را شبانه
در کوچه های شب زده، فریاد می کند
من از حصار تیره گذشتم
دیدم ، سیماب صبحگاهی
از سر_ بلندترین کوهها فرو می ریخت : حمید مصدق
خداوندا ، ملال گریه دارم
ز دلتنگی ، خیال گریه دارم
به یاد لاله های رفته برباد
چنان داغم ، که حال گریه دارم : مهدی سهیلی
ای آمده با شعر ، ای رفته با گریه
ای خط دلتنگی ، از بغض تا گریه
با من صبورانه ، سر کردی و ساختی
اما چه بی حاصل ، دردامو نشناختی ... : اردلان سرفراز
در این شهر به خون خفتن ، خوشا در چنگ شب مردن
ولی از مرگ شب گفتن ، چرا تن زنده و عاشق
کنار مرگ فرسودن ، چرا دلتنگ آزادی
گرفتار قفس بودن ... : ایرج جنتی عطایی
بر آن سرم که سرم را ، ز جای برگیرم
چو جام شیشه ، بکوبم بر این شب_ سنگی
کجاست سینه ی پر آفتاب_ دیواری
که تا بر آن بنویسم ، خطی به دلتنگی
کلاف ابر ، در اندیشه ی گسستن بود
و آسمان خزان ، بی دریغ می بارید
به بام خانه ی ویرانه ای ، که در من بود : نادر نادرپور
دلتنگم از برون و ز خامو شي
جانم کشان ، زعشق ، درون_ خویش
آن التها ب_ خفته ، فروزا ن سا ز
آتش فکن مرا ، ز فسون_ خویش
دکتر منوچهر سعادت نوری
xxxxxxxxxxxx
Recently by M. Saadat Noury | Comments | Date |
---|---|---|
برای نسرین ستوده : در زنجیری از سرودهها | 11 | Dec 01, 2012 |
ای دوست : در زنجیر اشاره | 1 | Dec 01, 2012 |
آفریدگار | 7 | Nov 04, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
من اینجا بس دلم تنگ است
All-IraniansSun Dec 02, 2012 08:46 AM PST
چاووشی
بسان رهنوردانی كه در افسانه ها گویند
گرفته كولبار زاد ره بر دوش
فشرده چوبدست خیزران در مشت
گهی پر گوی و گه خاموش
در آن مهگون فضای خلوت افشانگیشان راه می پویند
ما هم راه خود را می كنیم آغاز
سه ره پیداست
نوشته بر سر هر یك به سنگ اندر
حدیقی كه ش نمی خوانی بر آن دیگر
نخستین : راه نوش و راحت و شادی
به ننگ آغشته ، اما رو به شهر و باغ و آبادی
دودیگر : راه نمیش ننگ ، نیمش نام
اگر سر بر كنی غوغا ، و گر دم در كشی آرام
سه دیگر : راه بی برگشت ، بی فرجام
من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی كه می بینم بد آهنگ است
بیا ره توشه برداریم
قدم در راه بی برگشت بگذاریم
ببینیم آسمان هر كجا آیا همین رنگ است ؟ ... مهدی اخوان ثالث
//sarapoem.persiangig.com/link7/zemestan.htm
Dear Anglophile
by M. Saadat Noury on Sun Jul 15, 2012 04:32 PM PDTThank you for the song and for the link; please accept this in return
//www.youtube.com/watch?v=wwK-Pd8LsUk
با صدای "ابی" متن ترانه دلتنگی
anglophileSun Jul 15, 2012 04:29 PM PDT
وقتي رسيد آهو هنوز نفس داشت
داشت هنوزم بره هاشو مي ليسيد
وقتي رسيد قلبي هنوز تپش داشت
اما اونم چشمه اي بود که خشکيد
وقتي رسيد آهو هنوز نفس داشت
داشت هنوزم بره هاشو مي ليسيد
دلتنگم دلتنگم دلتنگ از اين بيداد
دلتنگم دلتنگم دلتنگ از اين صياد
گدار بالاي کوه پناه جون قوچه
تفنگ تو ميغره که زندگي چه پوچه
گدار بالاي کوه پناه جون قوچه
تفنگ تو ميغره که زندگي چه پوچه
دلتنگم دلتنگم دلتنگ از اين بيداد
دلتنگم دلتنگم دلتنگ از اين صياد
اينو ميگن جنگ بدون اعلان
جنگي که هيچ قاعده اي نداره
اينو ميگن جدال نابرابر
جدالي که فايده اي نداره
يک نفر از دشت بدون آهو
ميگفت تو غم روي دلم گذاشتي
من نميخوام دشتارو خشک و خالي
عاشق اون آهو بودم که کشتي
دلتنگم دلتنگم دلتنگ از اين بيداد
دلتنگم دلتنگم دلتنگ از اين صياد
دلتنگم دلتنگم دلتنگ از اين بيدا
//www.youtube.com/watch?feature=endscreen&v=EztxN1AxErg&NR=1
Dear Demo
by M. Saadat Noury on Sun Jul 15, 2012 03:56 PM PDTThank you for your supportive comment and for the link; please accept this in return
//ganjoor.net/index.php?s=%22%D8%AF%D9%84%D8%AA%D9%86%DA%AF%DB%8C%22&author=0
وصف دلتنگی مولانا رومی
DemoSun Jul 15, 2012 12:52 PM PDT
با تشکر از استاد بخصوص در تهیه اشعار ساعران قدیم.
//www.youtube.com/watch?v=S1uReT68JhY&feature...
دیوانه ی فرزانه
M. Saadat NourySun Jul 15, 2012 12:19 PM PDT
Thank you for your supportive comment and for the poem; please accept this in return
کی از تو جان غمگینی شود شاد
کی آخر از فراموشی کنی یاد؟
نپندارم که هجرانت گذارد
که از وصل تو دلتنگی شود شاد ... : عراقی
//ganjoor.net/eraghi/divane/ghazale/sh43/
Dear FN
by M. Saadat Noury on Sun Jul 15, 2012 12:11 PM PDTThank you for the poems; please accept this in return
تا خطت آمد به شبرنگی پدید
فتنه شد از چند فرسنگی پدید
چون ز تنگت نیست رایج یک شکر
جان کجا آید ز دلتنگی پدید ... : عطار
//ganjoor.net/attar/divana/ghazal-attar/sh375/
دلتنگی
divanehSun Jul 15, 2012 07:23 AM PDT
بود آیا که خرامان ز درم بازآیی؟
گره از کار فروبستهٔ ما بگشایی؟
نظری کن، که به جان آمدم از دلتنگی
گذری کن: که خیالی شدم از تنهایی
گفته بودی که: بیایم، چو به جان آیی تو
من به جان آمدم، اینک تو چرا مینایی؟
عراقی
با سپاس از استاد گرامی برای مجموعه ای دلنشین
دلتنگی: در چند شعر کلاسیک
Friendly NotesSat Jul 14, 2012 02:51 PM PDT
از مرگ چه اندیشی چون جان بقا داری
در گور کجا گنجی چون نور خدا داری
خوش باش کز آن گوهر عالم همه شد چون زر
ماننده آن دلبر بنما که کجا داری
در عشق نشسته تن در عشرت تا گردن
تو روی ترش با من ای خواجه چرا داری
در عالم بیرنگی مستی بود و شنگی
شیخا تو چو دلتنگی با غم چه هواداری
مولوی
ای که انکار کنی عالم درویشان را
تو ندانی که چه سودا و سرست ایشان را
گنج آزادگی و کنج قناعت ملکیست
که به شمشیر میسر نشود سلطان را
طلب منصب فانی نکند صاحب عقل
عاقل آنست که اندیشه کند پایان را
جمع کردند و نهادند و به حسرت رفتند
وین چه دارد که به حسرت بگذارد آن را
آن به در میرود از باغ به دلتنگی و داغ
وین به بازوی فرح میشکند زندان را
سعدی
دلتنگم و با هیچکسم میل سخن نیست
کس در همه آفاق به دلتنگی من نیست
گلگشت چمن با دل آسوده توان کرد
آزرده دلان را سر گلگشت چمن نیست
وحشی