برگریزان / پاییز / خزان : در زنجیری از سروده‌ها


Share/Save/Bookmark

M. Saadat Noury
by M. Saadat Noury
28-Sep-2012
 

 

 

 

بیا ای هم دل محرم بگیر این باده خرم
چنان سرمست شو این دم که نشناسی مقامی را
برو ای راه ره پیما بدان خورشید جان افزا
از این مجنون پرسودا ببر آن جا سلامی را
بگو ای شمس تبریزی از آن می‌های پاییزی
به خود در ساغرم ریزی نفرمایی غلامی را : مولوی
 
نیست آسان خون نعمت های الوان ریختن
برگریزان مکافات است دندان ریختن!
سال‌ها گل در گریبان ریختی چون نوبهار
مدتی هم اشک می‌باید به دامان ریختن : صائب تبریزی

شنیدستم که وقت برگریزان/شد از باد خزان، برگی گریزان
میان شاخه‌هاخود رانهان کرد/رخ ازتقدیر،پنهان چون توان کرد
بخود گفتا کازین شاخ تنومند/قضایم هیچگه نتواند افکند
سموم فتنه کرد آهنگ تاراج/ز تنها سر، ز سرها دور شد تاج
قبای سرخ گل دادند بر باد/ز مرغان چمن برخاست فریاد
ز بن برکند گردون بس درختان/سیه گشت اختر بس نیکبختان
به یغما رفت گیتی را جوانی/کرا بود این سعادت جاودانی
ز نرگس دل، ز نسرین سر شکستند
ز قمری پا، ز بلبل پر شکستند .... : پروین اعتصامی

کنون که فتنه فرا رفت و فرصتست ای دوست
بیا که نوبت انس است و الفتست ای دوست
دلم به حال گل و سرو و لاله می سوزد
ز بسکه باغ طبیعت پرآفتست ای دوست
مگر تاسفی از رفتگان نخواهی داشت
بیا که صحبت یاران غنیمتست ای دوست
عزیز دار محبت که خار زار جهان
گرش گلی است همانا محبتست ای دوست
به کام دشمن دون دست دوستان بستن
به دوستی که نه شرط مروتست ای دوست
فلک همیشه به کام یکی نمیگردد
که آسیای طبیعت به نوبتست ای دوست
بیا که پرده ی پاییز خاطرات انگیز
گشوده اند و عجب لوح عبرتست ای دوست
مآل کار جهان و جهانیان خواهی
بیا ببین که خزان طبیعتست ای دوست
گرت به صحبت من روی رغبتی باشد
بیا که با تو مرا حق صحبت است ای دوست
به چشم باز توان شب شناخت راه از چاه
که شهریار چراغ هدایت است ای دوست : شهریار
 
یاد تو یاد عشق نخستین ست
یاد تو آن خزان دل انگیزست/کو را هزارجلوه ی رنگین ست
بگذار زاهدان سیه دامن/ رسوای کوی و انجمنم خوانند
نام مرا به ننگ بیالایند/ اینان که آفریده ی شیطانند
اما من آن شکوفه اندوهم/کز شاخه های یاد تو می رویم
شب ها ترا بگوشه ی تنهایی
در یاد آشنای تو می جویم : فروغ فرخزاد

جانی شکسته دارم از دوستی گریزان
در باورم نگنجد بیداد از عزیزان
وایا ستیزه جویان با دشمنان ستیزند
آیا برادرانیم با یکدیگر ستیزان
آه آن امیدها کو چون صبح نوشکفته
تا حال من ببینند در شام برگریزان
از جور دوست هرچند از پا فتادگانیم
ما را ازین گذرگاه ای عشق بر مخیزان : فریدون مشیری
 
کاش می شد سرزمین عشق را
در میان گامها تقسیم کرد
کاش می شد با نگاه شاپرک
عشق را بر آسمان تفهیم کرد
کاش می شد با دو چشم عاطفه
قلب سرد آسمان را ناز کرد
کاش می شد با پری از برگ یاس
تا طلوع سرخ گل پرواز کرد
کاش میشد با نسیم شامگاه
برگ زرد یاس ها را رنگ کرد
کاش می شد با خزان قلب ها
مثل دشمن عاشقانه جنگ کرد ... : مریم حیدرزاده

دیدم او را آه بعد از بیست سال
گفتم این خود اوست ؟ یا نه دیگری ست
چیزکی از او در او بود و نبود
گفتم این زن اوست ؟ یعنی آن پری ست
هر دو تن دزدیده و حیران نگاه
سوی هم کردیم وحیران تر شدیم
هر دو شاید با گذشت روزگار
در کف باد خزان پر پر شدیم
از فروشنده کتابی را خرید
بعد از آن آهنگ رفتن ساز کرد
خواست تا بیرون رود بی اعتنا
دست من در را برایش باز کرد
عمر من بود او که از پیشم گذشت
رفت و در انبوه مردم گم شد او
بازهم مضمون شعری تازه گشت
باز هم افسانه ی مردم شد او : حمید مصدق
 
مهر آمد آبان و آذر شد/ نوبت غارت خزان آمد
هر چه گل بود و شاخه بود شکست
باغ زین داغ درفغان آمد
زرد شد سبزه ها و مرد درخت
باغ از این دردها به جان آمد ... : مهدی سهیلی

من در شبی برهنه تر از مرمر سیاه
بر فرش برگ های خزان راه می روم
اما نگاه من به عبور پرنده هاست
وین اشک بی دریغ که از طاق آسمان
در دیدگان خیره ی من چکه می کند
مانند شیشه ایست که از ماورای آن
سنگ و گیاه و جانور و آدمی : ترند
من ، از نسیم سرد خزان ، بوی خاک را
همچون شراب تلخ
هر دم به یاد خانه ی ویران مادری
می نوشم و گریستن آغاز می کنم ... : نادر نادرپور
 
شهر خاموش من ! آن روح بهارانت کو ؟
شور و شیدایی انبوه هزارانت کو ؟
می خزد در رگ هر برگ تو خوناب خزان
نکهت صبحدم و بوی بهارانت کو ؟
کوی و بازار تو میدان سپاه دشمن
شیهه ی اسب و هیاهوی سوارانت کو ؟
زیر سرنیزه ی تاتار چه حالی داری ؟
دل پولادوش شیر شکارانت کو ؟
سوت و کور است شب و میکده ها خاموش اند
نعره و عربده ی باده گسارانت کو ؟
چهره ها در هم و دل ها همه بیگانه ز هم
روز پیوند و صفای دل یارانت کو ؟
آسمانت همه جا سقف یکی زندان است
روشنای سحر این شب تارانت کو ؟ دکتر شفیعی کدکنی

شب ِ دشمن، شب ِ زمستانی‌ست
سبز ما نوبهار ايرانی‌ست
سبز ِفرداست، سبز ِ نور و نشاط
آخرين ريگ ِ کوزه‏ی خیّاط
سبز ِ نوروزِ ِ صد خزان‏گـُذر است
سبز ِ نور و نشاط را خبر است ... : محمد جلالی (م‏.سحر) 
 

شا هد بد روزگاری بوده ایم
روزگا ر تیره تاری بوده ایم

اوفتاده در ‌پی خیل فریب
خوش خیالی را قراری بوده ایم

بهراستقرار آزادی و عدل
قهقرا را ، رهسپاری بوده ایم

جای صلح ومهربانی و وداد
ظلم وکین را پاسداری بوده ایم

از زمان سلطه ی جهل و ريا
در کف بس کجمداری بوده ایم

بلبل عاشق زبستان پرکشید
چون خزان درهر بهاری بوده ایم

عاشقان در وصل معشوقه به کام
ما خم کوی نگاری بوده ایم

عشق در پستوي خانه شد نها ن
گراسیر موی یاری بوده ایم

چون خزان درهر بهاری بوده ایم
شاهد بد روزگاری بوده ایم
 
دکتر منوچهر سعادت نوری
 
مجموعه‌ ی گٔل غنچه‌های پندار

About this Blog

 


Share/Save/Bookmark

more from M. Saadat Noury
 
M. Saadat Noury

Thank you all

by M. Saadat Noury on

WHO visited this thread, and very special thanks go to those who made kind comments or posted some beautiful poems and very interesting links. 


amirparvizforsecularmonarchy

Sadness for the separation and yet beautiful memories

by amirparvizforsecularmonarchy on

//www.youtube.com/watch?v=UQlFOX0YKlQ

The falling leaves drift by my window

The autumn leaves of red and gold

I see your lips, the summer kisses

The sun-burned hands I used to hold

Since you went away the days grow long

And soon I'll hear old winter's song

But I miss you most of all my darling

When autumn leaves start to fall 


anglophile

Forever Autumn

by anglophile on

From the original version of the film, War of the Worlds, sang by Justin Hayward of the Moody Blues. With fond regards to Ladan Farhangi//www.youtube.com/watch?v=hsCdlX-5UjE 

All-Iranians

آهنگ قدیمی پاييز قلبم ساكت و سرده

All-Iranians


 

رفتي و بي تو دلم پر درده
پاييز قلبم ساكت و سرده
دل كه ميگفتم محرم بامن
كاشكي ميديدي بي تو چه كرده
اي كه به شبهام صبح سفيدي بي تو كويري بي شامم من
اي كه به رنجام رنگ اميدي بي تو اسيري در دامم من
با تو به هر غم سنگ صبورم
بي تو شكسته تاج غرورم
با تو يه چشمه چشمه اي روشن
بي تو يه جادم كه سوت و كورم
اي كه به شبهام صبح سفيدي بي تو كويري بي شامم من
اي كه به رنجام رنگ اميدي بي تو اسيري در دامم من
//www.ariapatogh12.ir/421/%D8%A2%D9%87%D9%86%DA%AF-%D9%82%D8%AF%DB%8C%D9%85%DB%8C-%D9%88--%D8%B2%DB%8C%D8%A8%D8%A7%DB%8C-%D9%85%D8%B1%D8%AC%D8%A7%D9%86-%D8%A8%D9%87-%D9%86%D8%A7%D9%85-%DA%A9%D9%88%DB%8C%D8%B1-%D8%AF%D9%84/


Ladan Farhangi

A poem dedicated to Anglophile

by Ladan Farhangi on


Souri

dear All Iranians

by Souri on

Your version should be the most accurate. It has more meaning.

Thanks for the correction


M. Saadat Noury

Dear Shazde Asdola Mirza

by M. Saadat Noury on

Thank you for the link; please accept this in return

//www.youtube.com/watch?v=znqxPzJVuJk


M. Saadat Noury

Dear Anglophile

by M. Saadat Noury on

Thank you for the poem; please accept this in return

A Collection of Autumn Poems from the most Famous Poet

//famouspoetsandpoems.com/thematic_poems/autumn_poems.html


M. Saadat Noury

Dear Souri Banoo

by M. Saadat Noury on

Thank you for the poem; please accept this in return

پرنده پر زد و رفت و کوچک و کوچک تر شد
خال سیاه سپندی و  دیگر هیچ
و هوش پنجره های بندر را به آن سو کشید
پرنده که رفت افق - عقاب هیولایی - آمد
آمد دو بال هیولا و بال
بالای آفتاب شکلکی و چشم های مدادی ابرو کشید
عقاب که آمد با پرهای مس رنگ
یک کشتی بزرگ به شکل دماغ عقابی مردی پیر
از زاویه ی دو ابرو ظاهر شد
آمد آمد آمد کنار بندر پا در غروب و بو کشید
پرنده که باز آمد صبح
که نه عقاب مسی بود و نه دماغ عقابی
با بالهای کوچک آبی
در آسمان بندر چرخی زد
چرخی زد و به سمت خار پاییزی پارو کشید : منوچهر آتشی


M. Saadat Noury

Dear FN

by M. Saadat Noury on

Thank you for your informative links; please accept this in return

//www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-e49ee43bf73c40f2a1e138bff5b32e20-fa.html


Shazde Asdola Mirza

... پادشاه فصل ها، پاییز

Shazde Asdola Mirza



anglophile

کودک و خزان

anglophile


 

 

 مادری بود  و  دختری  و  پسری         پسرک  از  می  محبت  مست

دختر  از    غصه ی  پدر  مسلول        پدرش  تازه  رفته  بود  از دست

یک شب آهسته با  کنایه طبیب            گفت با مادر، این نخواهد  رست

ماه  دیگر  که  از  سموم   خزان          برگها را   بود  به  خاک نشست

صبری ای باغبان  که  برگ امید          خواهد از شاخه حیات گسست

پسر این   حال  را  مگر  دریافت         بنگر اینجا  چه  مایۀ  رقّت است

صبح فردا دو دست کوچک طفل         برگها را به شاخه ها می بست

 

شهریار

 


All-Iranians

سؤال

All-Iranians


 

در بعضی منابع ، اولین مصرع شعر جناب منوچهر آتشی را به جای "پاییز مرا به سحال سرود غروب ویران کرد" ، چنین آورده اند 

پاییز مرا به ساحل سرد غروب ویران کرد

//www.uniqueturquoise.blogfa.com/post-20.aspx 

کدام درست تر است؟  


Souri

پاییز

Souri


پاییز

مرا به سحال سرود غروب ویران کرد
پرنده ای
که از آونگ نرم ساقه گسیخت
اجاق قافله با دشت سایه بازی کرد
زمین در انحنای افق پر زد و به دریا ریخت

پرندگان شبند اختران بی آواز
فراز آمده با خوشه های خرمن روز
نسیم های غروب آهوان دربدرند
که می دوند به سرچشمه های روشن روز

 منوچهر
آتشی

 

Friendly Notes

اسم پاییز در فرهنگ لغت

Friendly Notes



M. Saadat Noury

فصل پروانه نیست فصل خزان

M. Saadat Noury


Dear Ms Ladan Farhangi  Thank you for the poem; please accept this in return

در هوای گرفته ی پاییز/ وقت بدرود شب ، طلوع سحر
پیله اش را شکافت پروانه/ آمد از دخمه ی سیاه به در
بالها را به شوق بر هم زد/ از نشاط تنفس آزاد
با نگاهی حریص و آشفته/ همره آرزو به راه افتاد
نقش رخسار بامداد هنوز/ بود پر سایه از سیاهی سرد
داشت نقاش خسته از پستو/کاسه ی رنگ زرد می آورد
رد شد از دشت صبح پروانه/ با نگاهی حریص و آشفته
دید در پیله زار دنیایی/ چشم باز و بصیرت خفته
آی ! پروانگک ! روی به کجا ؟/ آمد از پیله زار آوایی
باد سرد خزان سیه کندت/ چه جنونی ، چه فکر بیجایی
فصل پروانه نیست فصل خزان/ نیم پروانه کرمکی گفتا
لااقل باش تا بهار آید/ لااقل باش ، محو شد آوا... : مهدی اخوان ثالث


All-Iranians

ضرب‌المثل‌ های پائیز

All-Iranians



- پائیز عمر ؛ روزگار پیری .
- جوجه را در پائیز میشمارند ؛ یعنی جوجه های بهاره تا بپائیز رسند برخی در چاه و چاله افتد و بعضی را مرغان شکاری و شغال و روباه رباید و مثل در نظایر این مورد مستعمل است . نظیر: گوسفند را در آغل شمارند.
//www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-e49ee43bf73c40f2a1e138bff5b32e20-fa.html
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج
فکر معقول بفرما گل بی خار کجاست ؟
//www.loghatnaameh.org/dehkhodaworddetail-fba2919fd6884f6fb51b576766e94d19-fa.html
ضرب‌المثل‌ های خراسانی

در خواف : جوجه را آخر پاییز مْشمْرند
//fa.wikiquote.org/wiki/%D8%B6%D8%B1%D8%A8%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D9%85%D8%AB%D9%84%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D8%AE%D8%B1%D8%A7%D8%B3%D8%A7%D9%86%DB%8C


مترادف انگلیسی: جوجه را آخر پاییز می شمارند

"Don't count your chickens before they're hatched"


//fa.wikiquote.org/wiki/%D8%B6%D8%B1%D8%A8%E2%80%8C%D8%A7%D9%84%D9%85%D8%AB%D9%84%E2%80%8C%D9%87%D8%A7%DB%8C_%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%84%DB%8C%D8%B3%DB%8C


M. Saadat Noury

Autumn Quotes

by M. Saadat Noury on

Dear First Iranians Thank you for the link; please accept these quotations in return

"Delicious autumn! My very soul is wedded to it, and if I were a bird I would fly about the earth seeking the successive autumns":
 George Eliot
 
"Autumn is a second spring when every leaf is a flower":
Albert Camus

Read more at //www.brainyquote.com/quotes/keywords/autumn.html#0L050MbAA0v4lOUS.99


M. Saadat Noury

پائیز/ خزان/ برگریزان : از نگاه شهریار

M. Saadat Noury


Dear First Amendment  Thank you for your kind comment and for the beautiful poem written by poet Garmaroudi. Please accept this poem in return

پائیز/ خزان/ برگریزان : از نگاه شهریار
 
خراب از باد پائیز خمارانگیز تهرانم
خمار آن بهار شوخ و شهر آشوب شمرانم
خدایا خاطرات سرکش یک عمر شیدایی
گرفته در دماغی خسته چون خوابی پریشانم
خیال رفتگان شب تا سحر در جانم آویزد
خدایا این شب آویزان چه می خواهند از جانم
پریشان یادگاری های بر بادند و می پیچند
به گلزار خزان عمر چون رگبار بارانم
خزان هم با سرود برگریزان عالمی دارد
چه جای من که از سردی و خاموشی ز مستانم ... : شهریار


Ladan Farhangi

پاییز روی وحدت دیوار ، اوراق می شود

Ladan Farhangi


صبح است ، گنجشک محض می خواند
پاییز روی وحدت دیوار ، اوراق می شود
رفتار آفتاب مفرح ، حجم فساد را از خواب می پراند
یک سیب ، درفرصت مشبک زنبیل می پوسد
حسی شبیه غربت اشیا ، از روی پلک می گذرد
بین درخت و ثانیه سبز تکرار لاجورد ، با حسرت کلام می آمیزد
اما ای حرمت سپیدی کاغذ نبض حروف ها
در غیبت مرکب ، مشق می زند
در ذهن ، حال جاذبه شکل از دست می رود
باید کتاب را بست ، باید بلند شد درامتداد وقت قدم زد
گل را نگاه کرد ، ابهام را شنید
باید دوید تا ته بودن ، باید به بوی خاک فنا رفت
باید به ملتقای درخت و خدا رسید
باید نشست ، نزدیک انبساط
جایی میان بیخودی و کشف :
 

سهراب سپهری


All-Iranians

پاییزه : هایده

All-Iranians



First Amendment

.

by First Amendment on

 

 

Thank you very much for another beautiful blog, Ostaad. I should warn those friends of ours who suffer from allergic symptoms before suggesting this poem............Thanks.............