حرف نا هنگام

Manoucher Avaznia
by Manoucher Avaznia
24-Nov-2008
 

چه کسی همهمه مرغ و بهاران را دید؟

چه کسی خوش خبر آمدن باد صبا را می داد؟

مگر او در خواب است؟

ماه آذر اینجا ست.

برگها از قدمش پا به گریزند همه. 

 

تا مه فروردین

پیش رو راه دازی داریم.

سفر دور و درازی خواهد

تا دم جانده فروردین ماه.

صحبت از باد بهاران زود است.

بهمنی نامده است.

گل و سبزه همگی پرده نشینند هنوز.

سخن از کوچ بزرگ غازان

حرف ناهنگامی ست.

 

درهمه حال، رفیق؛

دلم از شوق طلب جز مه خرداد نبیند هرگز.

و یقین می دارم

روز پرمیمنت باده گساری اینجا ست؛

و شب چهره فروزی همراه.

رنج را باید شست.

چه کسی بود ندا داد: "زمستان آمد"؟

 

سوم آذرماه 1387

اتاوا

 

 


Share/Save/Bookmark

Recently by Manoucher AvazniaCommentsDate
زیر و زبر
6
Nov 11, 2012
مگس
-
Nov 03, 2012
شیرین کار
-
Oct 21, 2012
more from Manoucher Avaznia
 
Jaleho

Manoucher,

by Jaleho on

Could you check the email you provided in your account here?

 

Thanks.


default

بخوان و گوش نکن.سگها را رها کرده اند و سنگها را در بند

ابوالفضل معزی (not verified)


درد ما یکی دوتا نیست! اگر حرف دل نزنی، عقده می شود. وقتی هم زدی، جماعت می روند روی سکوی خطابه که آقا چرا تازی گفتی! منوچهرجان برایمان بخوان و گوش نده. مارا غمی عظیم تر از آنکه به چه زبانی بگوییم نشسته در قفا بعد از پانزده هزار سال سیر تکاملی زبان و شکستن مرزهای پانزده هزار قوم،نگران چگونه گفتن نباید باشیم. باید نگران نگفتن باشیم. همانطور که گفتم: دستت طلا! هم وطن .


Manoucher Avaznia

ابی جان؛

Manoucher Avaznia


تا که آن خاطره تفتیده بماند بر پا،

شعله باید افروخت.

غم و نومیدی و تاریکی را

سر به سر باید سوخت.

دست در دست کویر و دریا

پایداری سهند و سبلان وام کنیم

پیش روی توفان

استواری دماوند و دنا پیشه کنیم.

 


Manoucher Avaznia

سوری جان؛

Manoucher Avaznia


مرا نه غم ز راه لغزان است.

اگر چه سال رو به زمستان است.

بدان امید پویم این راه بی انجام

که آن بهار دل آویز خرامان است.

 

شاد باشی 


Manoucher Avaznia

ابی جان؛

Manoucher Avaznia


سلامی از من ای یاران؛

منم همدرد و هم دل در دل این تیره راه بی بن و فرجام

به سنگ و ابر و بر هر دانه باران

سلامی می دهم تفتان.

 کوله بار مژده های گرم می آرم

به همراه نفس های بخارآلوده ام امشب.

آخر ای شب زنده داران سرای بامداد روشن امید

درچه ای را رو به خاور باز بگشایید

فروغ مهر من دامان شب را می درد بی باک

و من چاووشی آن هور رخشانم

سلامی آتشین دارم شمایان را.

دستهایم به پهنای خیابانهایتان پیوسته گسترده است.

می فشارم  دستهاتان را به نیروی جهان افروز بیداری.

 

زمستان نیست.

توفان نیست.

هلا؛ این رزمگاه است: پهنه ی یک آزمایش:

یک غریو تندرآسان است.

  گرمی هر روزگار نو

میوه ی پیکار سخت و بی گسست ژنده انسان است. 

 


ebi amirhosseini

نشانی

ebi amirhosseini


من از خراسان و
 تو از تبریز و
 او از ساحل بوشهر
با شعرهامان شمع هایی خرد
 بر طاق این شبهای وحشت بر می افروزیم
 یعنی که در این خانه هم
چشمان بیداری
باقی ست
 یعنی در اینجا می تپد قلبی و
 نبض شاخه ها زنده ست
 هر چند
با زهر سبز آلوده و از وحشت کنده ست
این شمع ها گیرم نتابد
در شبستان ابد در غرفه ی تاریخ
 گیرم فروغ فتح فردایی نباشد
لیک
گر کور سو
گر پرتو افشان
هر چه هست این است
 یاد آور چشمان بیداری ست
وز زندگانی
 گرچه شامی شوکران کند
 باری نموداری ست

***********

شفیعی کدکنی


Manoucher Avaznia

پیر مرد و صحرا؛

Manoucher Avaznia


پاس سپاسگزاریت را دارم.  مگذار فراموش کنم که 

 

تا خراسان راهی است 

به درازای قرون

و به پهنای کویر... 


Souri

Raasti, che kassi bood ?

by Souri on

Thank you Manouchehr jan for this beautiful chekaameh. We all loved it. You are the greatest. This is the second time you write about " Farvardin" .....I hope we won't wait too long. I hope we can see this spring in our life time.

PS: Your poem is always the most beautiful here. I love their rhythm and their meaning. Don't worry about Farsi, Tazi...and so on. Who care?


ebi amirhosseini

زمستان

ebi amirhosseini


سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه جز پیش پا را دید ، نتواند
که ره تاریک و لغزان است
وگر دست محبت سوی کسی یازی
 به کراه آورد دست از بغل بیرون
 که سرما سخت سوزان است
نفس ، کز گرمگاه سینه می اید برون ، ابری شود تاریک
 چو دیدار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است ، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟
 مسیحای جوانمرد من ! ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... ای
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای
منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم
منم من ، سنگ تیپاخورده ی رنجور
 منم ، دشنام پس آفرینش ، نغمه ی ناجور
نه از رومم ، نه از زنگم ، همان بیرنگ بیرنگم
بیا بگشای در ، بگشای ، دلتنگم
حریفا ! میزبانا ! میهمان سال و ماهت پشت در چون موج می لرزد
 تگرگی نیست ، مرگی نیست
صدایی گر شنیدی ، صحبت سرما و دندان است
من امشب آمدستم وام بگزارم
 حسابت را کنار جام بگذارم
چه می گویی که بیگه شد ، سحر شد ، بامداد آمد ؟
فریبت می دهد ، بر آسمان این سرخی بعد از سحرگه نیست
حریفا ! گوش سرما برده است این ، یادگار سیلی سرد زمستان است
و قندیل سپهر تنگ میدان ، مرده یا زنده
به تابوت ستبر ظلمت نه توی مرگ اندود ، پنهان است
حریفا ! رو چراغ باده را بفروز ، شب با روز یکسان است
سلامت را نمی خواهند پاسخ گفت
هوا دلگیر ، درها بسته ، سرها در گریبان ، دستها پنهان
نفسها ابر ، دلها خسته و غمگین
درختان اسکلتهای بلور آجین
زمین دلمرده ، سقف آسمان کوتاه
غبار آلوده مهر و ماه
زمستان است

  

************

مهدی اخوان ثالث


default

چه زیبا گفته ای

Texas Old man (not verified)


حرفهایت شیرین است و به جان خوش می آید. بیشتر بنویس و زود چاپ کن تا سرطان غربت مثل خوره در وجودمان نیفتاده. از سبک شیوایت خیلی خوشم می آید و نخواسته مرا تا دره های خراسان می برد. دستت طلا هم وطن.


Manoucher Avaznia

Irandokht Jaan;

by Manoucher Avaznia on

Thank you for the comment.  Thoughtfull people like you entice me to keep rolling.

Sepaas 

 

 


Manoucher Avaznia

Jaleho Jaan;

by Manoucher Avaznia on

Thank you for the comment.  You live in the same environment as I do.  Finance and lack of information and contact are determining factors that take the time and thought away from you.  I so much care about collecting these as book.  I hope one day I will do just that.  For now, I thank Jahanshah Javid and his Iranian.com that provided us with the opportunity of, at least, talking and knowing one another.

 

Sepaas


IRANdokht

Beautiful

by IRANdokht on

Another great piece of poetry

دلم از شوق طلب جز مه خرداد نبیند هرگز

Thank you Manoucher jan

IRANdokht


Jaleho

Another beautiful one,

by Jaleho on

and now I am going over some of your former poems, printed before I came here regularly. But, is it difficult to put all these poems in a book, or you just don't care to do so? Maybe you're waiting for a final version, don't know. It is a much better feeling to have poems in in PAPER and turn the pages...

But, thanks for sharing them here Manoucher. You have such a fine and able pen.