جار و جنجال


Share/Save/Bookmark

Manoucher Avaznia
by Manoucher Avaznia
04-Mar-2009
 

جار و جنجالی نمودی، نازنین؛ برپا چرا؟
بار دیگر گفته ها یی گفته ای بیجا چرا؟

چون بر آلوی خراسان می رسد نی دستکت
دست درازیها کنی برخوشه ی خرما چرا؟

تو که کوته تر ز قد کوته ما مانده ای،
پروری اندیشه ی یار بلند بالاچرا؟

در در و دشت وطن جایی نصیب تو نشد
دم تکانی پیش پای مستراوباما چرا؟

ریش بزی و سر طاس و قلم کاری نساخت؟
ادعای خون پاک و گوهر والا چرا؟

گه به چپ چپ می زنی؛ گاهی به اوج راستی
ادعا ها می کنی چون تف سربالا چرا؟

هم دمکراسی بخواهی؛ هم دم از خون می زنی؟
دست مریزادت ولی این نقض بی پروا چرا؟

در دمکراسی نه دم از خون و گوهر می زنند
اینهمه به به به خون پاک و آن هورا چرا؟

نه کسی رأیت بداد و نه کسی امر تو برد
نرخ تعیین کردنت در نیمه ی دعوا چرا؟

حکم بوالقاسم ترا خوش آمدست شاید کنون
ای سپاهی دم زنی از جاه شاهنشا چرا؟

حال چوبینه بجو در داستان طوسیان
یکسره کج فهمی و خودخواهی بیجا چرا؟

فرّ ایزد چون نبودش تاج و دیهیمش نبود
اینقدر آری و نه و آه و واویلا چرا؟

هم دم از اجداد عهد سنگ و مفرغ میزنی
پس از ایشان وام خواهی توشه ی فردا چرا؟

تو که کشتیبان نه ای دریا نوردیت از چه روست؟
بی گدار دل می زنی در سینه ی دریا چرا؟

نام حلوا کام کس شیرین نگرداند سنی
بی سبب دل خوش کنی بر شهد این حلوا چرا؟

بی صلت خورده خبرچینی نه کار بخردی ست
تاجری در حرفه ای بی سود و بی معنا چرا؟

گفتمت پندی دری؛ چهری شنو؛ فکری بکن,
مرد مردم باش و دیگر بیهده سودا چرا؟

سیزدهم اسفند ماه 1387
اتاوا


Share/Save/Bookmark

Recently by Manoucher AvazniaCommentsDate
زیر و زبر
6
Nov 11, 2012
مگس
-
Nov 03, 2012
شیرین کار
-
Oct 21, 2012
more from Manoucher Avaznia
 
Manoucher Avaznia

(No subject)

by Manoucher Avaznia on


Manoucher Avaznia

ایراندخت جان؛

Manoucher Avaznia


شرمنده از اینکه دریافت انسان کوتاه بالا کرده ای.  خود من قد و قواره و زیبایی ندارم.  منظور استعاره ایست از بلندیی اندیشه و وسع معلومات و دیدگاه.  هر کس را که در این باره درنظر ببگرید هم از من زبیاتر است هم خوش روتر و شیرین خو تر. سپاس

Manoucher Avaznia

ابرمرد جان

Manoucher Avaznia


با درود این هم مخاطب شخص حقیقی ندارد بلکه گردآوری تفکرات متفاوت در یک الگوست.  روی سخن با اندیشه هایست که توده های مردم را فراموش کرده اند.  بوی خون و  نژاد هم مشامشان را پر کرده و البته گزافه گویی هم فراوان دارند؛ موضوعات مورد علاقه ی من از نو جوانی.  وقتی چندین شخصیت را در یک پیکر گرد می آوری، ناسازگاری خود را می نماید.  با تو هم عقیده ام.   از نظر شما سپاسگزارم

IRANdokht

Abarmard jan

by IRANdokht on

torokhoda fahmidi be manam begoo

I've been thinking about the poor soul since I read this. Manoucher really gave it to him good, whoever this short guy is...  I have a couple of candidates too, but I don't recall if the rish was bozy.

;-)

IRANdokht


Abarmard

Fun poem

by Abarmard on

Very fun to read. Still trying to think of the "mokhateb". Have some candidates but not sure if they are it.

Rish e bozi va sar e taas, can I use this as a hint?


Manoucher Avaznia

ژاله جان؛

Manoucher Avaznia


سپاس از مهربانی شما.

Jaleho

love it love it!

by Jaleho on

Thank Monoucher jan!


Manoucher Avaznia

Souri Jaan

by Manoucher Avaznia on

Thank you.


Souri

So great

by Souri on

So great, so true , Manouchehr jan. You are a genius. This poem is very well said. If only peopel could hear you !