جستجو


Share/Save/Bookmark

Manoucher Avaznia
by Manoucher Avaznia
23-May-2008
 

چه نیازیست به برهان ملوّن که برد راه بسویت؟

چه نیازیست به الفاظ مشعشع که دهد نشان رویت؟

چو شَمال بامدادی همگی به پای و دستم

چه نیازیست به رغبت که براندم به سویت؟

تو چنان قریب و جاری به تمامت وجودی

که غریو هوشیاران طلبد به شهر و کویت.

به کجا تیشه بجویم که کَنم نقش تو بر کوه؟

یا، ره چشمه بپویم که روم قطره به جویت؟

یا، چه آداب گزارم که شوم در خور دیدار؟

که تو آداب ندانستی و سنت شکنی ذاتی خویت.

همه شب در انتظارت شمرم ستاره ها را

تا نسیم بامدادان اثر آورد ز بویت.

من از آن سبب شدم گُم ز حریم حرمت یار

که شدم به دل گرفتار پیچ و تاب مویت.

به بساط شبهه سازان همه قیل و قال و بحث است

که به بزم دوستداران نرود بگو مگویت.

خنک آن دم بهشتی نگهم به رویت افتد

چو برند جان روشن ز تنم در آرزویت.

من و چهری غزلخوان نه سری ز پا شناسیم

چو شویم دو قطره باران غرق بحر جستجویت.

 

به در مصرع سوم: بی؛ بدون

شَمال: باد

 

 

بهار 1383

اتاوا


Share/Save/Bookmark

Recently by Manoucher AvazniaCommentsDate
زیر و زبر
6
Nov 11, 2012
مگس
-
Nov 03, 2012
شیرین کار
-
Oct 21, 2012
more from Manoucher Avaznia