اصل خود جویم که تا باری دگر
خویش را بیگانه سازم سر به سر
قطره ای گردم گُم اندر موج یم
نه ز دریا کم شوم؛ نه بیشتر
آتشی کو کز دم تفتان او
وام گیرم شعله هایی پر شرر؟
این کلوخ و خاک تن در وی نهم
تا روان سازم از آن صد جوی زر
تا رسانی دست تا دست نگار
خاطری مجموع خواهی ای پسر
ذره تا ذره روانند سوی او
پا ز سر هرگز ندانند در سفر
گاه کوچیدن رسید از گرد راه
ماندنی بیهوده کی دارد ثمر؟
پنجم اردیبهشت 1388
اتاوا
Recently by Manoucher Avaznia | Comments | Date |
---|---|---|
زیر و زبر | 6 | Nov 11, 2012 |
مگس | - | Nov 03, 2012 |
شیرین کار | - | Oct 21, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
شازده ممنو نم از راهنمائی شما ،
MoorcheWed Apr 29, 2009 07:47 AM PDT
در مورد تبدیل تو را به ترا
کاملاحق با شماست.
با تشکر،
مورچهء فرنگی
Dear Moorche, your latest version is great. Here is my 2 cents.
by Shazde Asdola Mirza on Sun Apr 26, 2009 07:29 PM PDTرها کنم اگر ترا،
رها نمی کنی مرا،
در انتظار وصل توست،
پشت درای بسته ام
قسم به تار موی تو،
به گرمی صفای تو
برای دیدن رخت،
دیوانه ای سرگشته ام
Souri Jaan,
by Moorche on Sun Apr 26, 2009 07:18 PM PDTI got you totally wrong! lol
Have a good one,
My good English again!!
by Souri on Sun Apr 26, 2009 07:01 PM PDTHoney :-)
By saying "so much perseverance" I meant : you have lots of "poshtekaar" to get your poem right!! I should say "Ant" maybe?
Sorry for the confusion, my English is my best enemy :-)
Okay , got it!
by Souri on Sun Apr 26, 2009 10:10 PM PDTYou know? I don't worry about that .Being the target of free-animosity is now something I got used to. I live with this.
Believe it or not, I just forgive and go my way, because I know that there is yet another story waiting for me at the next crossroad!
As I said, this is my life!! Don't worry about it, I don't either.
Thanks for the nice words. I appreciated it.
سوری جان درجایی که شما نوشتید:
MoorcheSun Apr 26, 2009 06:50 PM PDT
(As I see so much perseverance like a real bug!)
من فکر کردم که شما از کسانی و چیزی دلخور هستی.!
مورچهء فرنگی
Moorche jaan ????
by Souri on Sun Apr 26, 2009 06:44 PM PDTصحبتهای خیلی قشنگی کردی ولی من اصلا متوجه منظورت نشدم!
در رابطه با چی این صحبت رو کردی؟
راستش من اصلا هیچ ربطی بین این صحبت هایی که کردی و شعرت که ما در موردش حرف میزدیم ندیدم!
من از چی باید بگذارم؟ رک گو کیه؟ من الان کجام؟ شما کی هستی؟:-)
در ضمن، عزیز من، اینم بگم که ممکنه که منوچهر ما رو از بلاگش بندازه بیرون، چونکه داریم حرفهای بی ربط میزنیم!
ولی من ازش خواهش میکنم که یک کم بردباری نشون بده و چون شما این
موضوع رو اینجا نوشتی، همین جا هم توضیح بدی که همه آگاه بشند. فکر
میکنم که واسهٔ خیلیها مثل خود من الان توهماتی ایجاد شده.
با تشکر.
سوری عزیزم
MoorcheSun Apr 26, 2009 06:20 PM PDT
امیدوارم که خستگی مشاعره از
تنت بیرون رفته باشه. بسیار ممنونم از لطف و محبتت.
مشاعره همانطوری که گفتی بی اثر نبود (چونکه من اشنائی بیشتری با کارهای
کلاسیک وعرفانی پیدا کردم). ولی از ١٧-١٨ سالگی شروع به نوشتن کرده ام...
و بعلت اینکه بیشتر نوشته هایم خاطرات روزهای زندگیم است، سعی کردم که
انها را بصورت دفترچه خاطرات نگهدارم.
ولی امروز قادرم که تقاوت خاطرات و هجوم یک دسته کلماتی را که همانند
( حمله مورچه ها که افکارو عواطف مرا قلقلک میدهند, باشم) و انها را ازهم جدا نگهدارم.
باز هم ممنونم از لطفت،
ببخش حشراتی را اینجا و انجا نیشی زده اند.
در چهار شنبه شب هفته ای که گذشت، یکی ازدوستان عزیز خانوادگی
خود را که زنی ٥٣ ساله و دارای چندین درجه عالی تحصیلی بود و برای
جامعه خود خیلی چیزها بجای گذاشت به اضافه یک پسر ١٩ ساله ای که او تیز
همانند مادر دارای ضریب هوشی بسیار بالا یست، خدا حافظی ابدی کردم.
وقت خداحافظی ، وقتیکه صورت یخ کرده او را بوسیدم ... با خود فکر میکردم؛
که این جسم به شخصی که من سالها با او در ارتباط بودم تعلق ندارد...
او ان جسم را ترک کرده بود.
ان زن گرم و بسیار مهربان بود ...( لاکی بمبوهایی ) که در منزل و محل کارم
به یادگار از او دارم ... حال و احساس گرم او را زنده نگهمیدارد.
هرکدام از ما مسئول رفتار خود هستیم و فقط یک خوبی و بدی ازاسم ما
در خاطر انهائیکه ما را میشناختند، بجا میماند.
میدانم که بیشتر مردم در جامعه ایرانی ؛ افرادی را که رک و پوست کنده
حرف میزنند, دوست ندارند، ولی این را بدان که افرادی هم هستندکه
بسیار راحت هستند با رک کویی ... چونکه چیزی در رک گوئی پنهان نیست.
به قول المانیها که میگویند؛ سگهائی که پارس میکنند ... گاز نمیگیرن.
میدانم که بعضی وقتها این افراد به زیر پوست ما راه پیدا
میکنند ... ولی بگذر از انچکه که پیش امد و ان افراد را بدست زندگی
بسپار. همانجائی که هرکدام از ما پشت درهای بسته وبدور از چشم
دیگران باید باچیزی به نام وجدان دست و پنجه نرم کنیم.
قربانت
مورچهء فرنگی
Moorche jaan
by Souri on Sun Apr 26, 2009 03:54 PM PDTI love you :-)
As I see so much perseverance like a real bug!
You are so cute!!
Your poem is very very beautiful. I think that Moshaereh blog helped a lot to bring up your hidden talent "ghariheh Shaeri"
I, as a simple reader who likes poetry, would just like to see the "st" at "tost" removed (the last word in the 11th line.)
Honestly this is a miracle. Have faith, you rock girl.
اقای عوض نیا،
MoorcheSun Apr 26, 2009 01:58 PM PDT
یک دنیا از لطف و راهنمائی شما ممنونم.
بسیار خوشحالم که از شما در خواست کمک کردم، و سپاسگزام
که از کمک فکری بمن دریغ نکردید.
شازده، از شما هم ممنونم ، چونکه طریقهء شما نیز بکار گرفته شد.
حالا چی فکر میکنید؟
قسم به راستی و صفا،
چو مرغک شکسته دل
سر به هوای عشق تو،
به خاک تو نشسته ام
رسم وفای کوی توست،
جز تو کسی نمانده است
غیر تو راه نیست مرا،
غمین و زار و خسته ام
رها کنم اگر تو را،
رها نمی کنی مرا،
در انتظار وصل توست،
پشت درای بسته ام
قسم به تار موی تو،
به گرمی صفای تو
برای دیدن رخت،
دیوانه ای دیوانه ام.
مورچهء فرنگی
Well, I tried and tried ;-)
by Shazde Asdola Mirza on Sun Apr 26, 2009 01:49 PM PDTآنچه سعی است من اندر طلبش بنمودم
اینقدر هست، که تغییر قضا نتوان کرد!
شازده جان؛
Manoucher AvazniaSun Apr 26, 2009 09:14 AM PDT
قشنگ تر شد برار. ولی هنوز هم مصرع آخر از آهنگ خارج است. هر چه اندیشیدم چیزی برای جانشینی نیافتم.
تا مگر فکری جوان کاری کند
قربانت
ابی آقا
Manoucher AvazniaSun Apr 26, 2009 10:28 PM PDT
گر چه پنهان شد زچشمم صورت بشاش تو
در بن خاطر رخ آن نرگس بیمار باقی
مخلص
Manoucher jaan: thanks. A bit modified version.
by Shazde Asdola Mirza on Sun Apr 26, 2009 07:51 AM PDTقسم به خوبی و صفا، غمین و زار و خسته ام
چو مرغک شکسته دل، به خاک و خون نشسته ام
سر به هوای عشق تو، رسم وفای کوی تو
غیر تو راه نی مرا، که تا کنون نشسته ام
جز تو به کس نمانده ام، در انتظار وصل تو
رها کنم اگر ترا، غمین و دل شکسته ام
قسم به تار موی تو، به گرمی و صفای تو
دیوانه ای در کوی تو، به آرزو سرگشته ام
ملک الشعرا منوچهر جان؛ ...
ebi amirhosseiniSun Apr 26, 2009 02:47 AM PDT
رفتی و در دل هنوزم حسرت دیدار باقی
حسرت عهد و وداعم با دل و دلدار باقی
عقده بود اشکم به دل تا بیخبر رفتی ولیکن
باز شد وقتی نوشتی یار باقی کار باقی
آمدی و رفتی اما با که گویم این حکایت
غمگسارا همچنان غم باقی و غمخوار باقی
کافر نعمت نباشم بارها روی تو دیدم
لیک هر بارت که بینم شوق دیگربار باقی
شب چو شمعم خنده میآید به خود کز آتش دل
آبم و از من همین پیراهن زر تار باقی
گلشن آزادی من چون نباشد در هوایت
مرغ مسکین قفس را ناله های زار باقی
تو به مردی پایداری آری آری مرد باشد
بر سر عهدی که بندد تا به پای دار باقی
می طپد دلها به سودای طوافت ای خراسان
باز باری تو بمان ای کعبه احرار باقی
شهریارا ما از این سودا نمانیم و بماند
قصه ما بر سر هر کوچه و بازار باقی
Ebi aka Haaji
شازده جان؛
Manoucher AvazniaSat Apr 25, 2009 10:37 PM PDT
فدای قلمت. چی ساختی پسر. حالا که کارستان کرده ای مصرع آخر را دیگر کن. روانتر و نرمتر.
همچو دو آیینه رو در روی هم
آن ازین تصویر گیرد این از آن
این کنش و واکنش با یکدگر
می روند تا روزگار جاودان
قربانت
شراب سرخ گرامی؛
Manoucher AvazniaSat Apr 25, 2009 10:24 PM PDT
داری کارهایی می کنی ها.
از دهان کوزه آن آید برون
که درون سینه اش باشد نهان
مورچه عزیز
Manoucher AvazniaSat Apr 25, 2009 10:20 PM PDT
کار قشنگی کرده ای. آهنگ شعری قشنگی هم دارد. واژهگان هم با مفاهیم همراهی می کنند. دو بیت اولش کامل است. به نظرمن اگر "راهی" را در مصرع چهارم به "راه" تبدیل کنی شعرت روانتر می شود. بقیه را باید دوباره نویسی کنی با واژه های متفاوت تا با دو بیت اول هماهنگی پیدا کند. ببین چه چیزی بشتر با آهنگ دلت همراهی می کند همان را انجام بده. روانی شعر در گرو تکرار آن است. از سنت شکنی مترس. اشتباه را هم اهل دل بر شاعران می بخشایند.
پیروز باشی
سوری جان سلام؛
Manoucher AvazniaSat Apr 25, 2009 10:03 PM PDT
هر که نداند تو می دانی که تا نیمه شب کارگری می کردم. در هر صورت "از دیدار دوبار ات بسی شاد شدم". مشرف فرمودی یم به معنی دریا ست.
سلام خدمت شازده!
MoorcheSun Apr 26, 2009 01:49 PM PDT
کییوت ...ممنون برای خنده ای که تجویز کردید. خیلی خوشحال شدم!
جداً جالب بود... ملاحضه میکنید من ذوق و شوق شعر گفتن را
دارم، ولی متاسفانه سوادش را ندارم. در نتیجه باید جویای کمک
از کاردانان باشم. بازم ممنونم.
همیشه شاد باشید!
مورچهء فرنگی
Moorche dear: Manoucher is shy and has asked me to take over
by Shazde Asdola Mirza on Sat Apr 25, 2009 08:40 PM PDTقسم به خوبی و صفا، غمین و زار و خسته ام
چو مرغکی شکسته دل، به خاک و خون نشسته ام
سر به هوای عشق تو، رسم وفای کوی تو
غیر تو راه نی مرا، که تا کنون نشسته ام
جز تو به کس نمانده ام، در انتظار وصل تو
رها کنم اگر ترا، غمین و دل شکسته ام
قسم به تار موی تو، به گرمی و صفای تو
دیوانه ای به کوی تو، سرگشتهام سرگشته ام
...
by Red Wine on Sat Apr 25, 2009 06:34 PM PDTساعتهاي بعد از عشق بازي ...
عصری است غريب و آسمان دلگير است
افسوس برای دل سپردن دير است
هر بار بهانه ای گرفتيم و گذشت
عيب از من و توست ، عشق بی تقصير است
با سلام و
MoorcheSat Apr 25, 2009 04:12 PM PDT
با سلام و درود فراوان بر شما آقای عوض نیاء گرامی و قلم توانمندتان،
با آرزوی تندرستی و سعادتمندی شما در تمامی مراحل زندگانی!
اشعار شما برای من یک معلم بسیار عزیز است و در اینجا میخواستم که
انعکاس اشعار خود را بر روی یکی از شاگردهای اینترنتی خود داشته و غلط او تصیح کنید.
*********************
قسم به راستی و صفا، غمین و زار و خسته ام
چو مرغک شکسته دل، به خاک تو نشسته ام
سر به هوای عشق توست، رسم وفای کوی توست
غیر تو راهی نیست مرا، که تا کنون نشسته ام
جز تو کسی نمانده است، در انتظار وصل تو، پشت درای بسته ام
رها کنم اگر تو را ، تو ای نگاه اشنا، رها نمی کنی مرا
قسم به تار موی تو، به گرمی، مرام با صفای تو
سر گشته ام در کوی تو، دیوانهء دیوانهء دیوانه ام.
لوس انجلس
٢٠٠٩/٢٣/مارچ
مورچهء فرنگی
سوریا !
MehmanSat Apr 25, 2009 01:01 PM PDT
با سلام به تو
ای گل سرخ شکفته دم به دم... ای مسیحا نفسا!
ای تو سور محفل هر انجمن... خوش آمدی به محفل فقرا !
مهمان
سلام به دوستان شاعر گرامی
SouriSat Apr 25, 2009 12:13 PM PDT
دیدم دو تا از بهترین دوستان نازنین من اینجا هستند و دارند به همدیگه
تعارف تکه و پاره میکنند، حیفم اومد نیام اینجا برای عرض سلام.
مهمان عزیز: به به، چه عجب، افتخار دادید، مشرف فرمودید:
مرحبا تایر فرخ پی فرخنده پیام
خیر مقدم چه خبر دوست کجا راه کدام؟
منوچهرعزیز:
مثل همیشه با کلام زیبایت همه ما رو شوریده کردی...هر دو شعر شما
بسیار زیبا و لطیف بودند. خیلی هم به جا و با مصداق، سروده شدند. با تشکر.
من معنی " موج یم رو نفهمیدم"
مهمان گرامی
Manoucher AvazniaSat Apr 25, 2009 11:26 AM PDT
این دما و تندی و جوش و خروش
از دم شیرین تو ست، ای مهربان
این ز انعام دل بیدار توست
گاه گه از من همی گیری نشان
نغمه ای می سازی از ژرفای دل
خویش را آباد می سازی از آن
جرعه ای هم در دهان ما نهی
تا از آن در صحبت آید این زبان
چهریا!
MehmanSat Apr 25, 2009 11:04 AM PDT
رود باشی پر ز پیچ و پر خروش
همچو دریایی سراسر جوش و هوش
آتشی گردی مذاب و پر دمان
از پس هر لحظه ای آتشفشان
هر دمی معنی پرانی در جهان
با دمت زنده کنی روح و روان !