گوی شیرینی ربودیم از کف فرهادها.
.داد دل را خوش گرفتیم از پی بیدادها
روز و حالت به شود، ای دل، نگفتم غم مخور؟
پشت هر بهمن درآید گرمیِ مردادها.
اندک اندک شور و حالی می رسد از دور دست
بانگ آوازی رسد خوش از دل فریادها.
هان جوانروزی که دل در مهر لیلا بسته ای،
می ندانی عشق مجنون می کَنَد بنیادها؟
آن جوان چون زد رهی در پردۀ شور و عراق
کز نوایش جمله در رقص آمدند استادها؟
گفته بودم یاد یک زیبا گرفتی دامنش
که زدود از سینه اش آثار دیگر یادها.
چهریِ ما می شتابد تا قرارآباد دل
او نبوده ست پرّ کاهی؛ چون پرد بر بادها؟
گفته بودم: گفته بود مرا
بیست و هفتم 1388
اتاوا
Recently by Manoucher Avaznia | Comments | Date |
---|---|---|
زیر و زبر | 6 | Nov 11, 2012 |
مگس | - | Nov 03, 2012 |
شیرین کار | - | Oct 21, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
آقا رضا؛
Manoucher AvazniaThu May 21, 2009 09:55 PM PDT
نوش جان!
ابن دفعه هم به شیرینی خربزه مشهد بود
Reza 41Thu May 21, 2009 09:25 PM PDT
دانم تو خود سر شوریده داری
در پیچ زلفش تو خود میخانه داری
این بشکسته سبویی که تو داری
هر از گه زان شهد وصالش پر آيي
مرسی
سوری جان
Manoucher AvazniaThu May 21, 2009 08:40 PM PDT
مایۀ خوشوقتی ست.
سپاس
Wow!!
by Souri on Thu May 21, 2009 07:26 PM PDTThank you for this great information about my own land!!
I had never heard this vaajeh "tapour"
Many thanks to you Manouchehr jan, for sharing so much of your knowledge with us. It is a bless to have you among us. I always said that.
سوری جان؛
Manoucher AvazniaThu May 21, 2009 07:17 PM PDT
دقیقأ درست است. با این تفاوت که تپورستان منطقه ی کوهستانی جنوب مازندران بوده است. برخی تپور را کوهستان دانسته اند و برخی سرزمین مردم تپور. طبر معرب اژه ی تپوراست.
thank you dear
by Souri on Thu May 21, 2009 06:49 PM PDTwhere is Tapourestan?
Is the same as Tabarestan (mazandaran)?
سوری جان سلام؛
Manoucher AvazniaThu May 21, 2009 06:35 PM PDT
از آنجا که دوستش داشتی دو بیتی هم برای شما:
پارسی چون شکّرستان است اگرچه گیلکی
هم بسان جویباری قند در اذهان ما ست
از تپورستان بگویم یا ز شور ترکمن؟
یا به لرستان بپردازم که قلب خاک ماست؟
سپاس
Bah Bah !
by Souri on Thu May 21, 2009 06:25 PM PDTManouchehr aziz
I came back to congrats you again for this very beautiful poem you just said for Tahirih. I just loved it...but agian, I love them all :-)
طاهره جان؛
Manoucher AvazniaThu May 21, 2009 06:20 PM PDT
با درود
اینهمه زیبایی از فرهنگ ایرانیّ ما ست
آنکه این آتش ندارد در حقیقت بی نوا ست
گرچه کُردیم یا عرب یا از بلوچیم یا ز ترک
کوچه باغان وطن سرشار ازین دُردانه ها ست
ما اگر خوبیم؛ اگر بد؛ یا ریاکار و دغل
درد بیدرمانمان را دستهای ما دوا ست
سپاس
درود بر مهما ن گرانمایه؛
Manoucher AvazniaThu May 21, 2009 10:39 PM PDT
سخن بسیار زیبایی گفته ای.
میهمانا، تا سخن از روی جانان راندی
فاش خواندم که توهم پیرو این آیینی
پاس از مهربانی شما
So beautiful Mr Avaznia, your capacity to create such a poetry..
by Tahirih on Thu May 21, 2009 09:51 AM PDTreminds me of this great statement by Bahaullah about Socrates :
" Methinks he drank one draught when the Most Great Ocean overflowed with gleaming and life-giving waters. "
Wishing you spiritual joy, sir.
Tahirih
چهریا!
MehmanThu May 21, 2009 11:51 AM PDT
گر تو شیرین سخن محفل ا ُنسی چهری
میهمانت شده فرهاد از آن شیرینی
شازده جان؛
Manoucher AvazniaTue May 26, 2009 05:05 PM PDT
در هجر یارِ خوش دهن آواز شیدایی زنم
تا صورتش بینم به چشم مانم چو شهر لالها
این گونه صحبتهای ما دانند تنها اهل دل
نه شاه و شحنه فهمد این؛ نه هوش این دلالها
سپاس
کاپیتان عزیز؛
Manoucher AvazniaMon Sep 14, 2009 10:48 PM PDT
گفته های دوستان جانی بیفزاید مرا
آورده ای بوی خوشی از جان جانان غم مخور
سپاس
سیمای گرمی؛
Manoucher AvazniaWed May 20, 2009 09:20 PM PDT
ماه اسفند ار نمود نامهربانیها به گل
ماه فروردین بیارد گل فراوان غم مخور
سپاس
Manoucher jaan: thanks for another gem of a poem. Molavi replies
by Shazde Asdola Mirza on Wed May 20, 2009 04:14 PM PDTای طایران قدس را عشقت فزوده بالها
در حلقه سودای تو، شیداییان را حالها
کوه از غمت بشکافته وان غم به دل درتافتهیک قطره خونی یافته، از فضلت این بیمارها
ای سروران را تو سند، بشمار ما را زان عدد
دانی سران را هم بود، اندر تبع دنبالها
عشق امر کل ما رقعهای، او قلزم و ما جرعهای
او صد دلیل آورده و ما کرده استدلالهاآغاز عالم غلغله، پایان عالم زلزله
یاران و "چهری" با گله، همگام با زلزالها
خانم روستا
simaWed May 20, 2009 03:56 PM PDT
خا...مالی آدم وقتی میکند که یک چیزی از این کار نصیبش بشود. نکند آقای منوچهر خان سر گنجی نشسته و ما بی خبریم!
منوچهر
capt_ayhabWed May 20, 2009 02:25 PM PDT
منوچهر عزیز
طبق معمول شعر زیبا و دلپذیر.
حسویم شد به ایهمه ذوق و سلیقه
سپاس
-YT
زنده باد
simaWed May 20, 2009 02:11 PM PDT
منوچهر جان این ژاله خانم چند وقت پیش به من گفت که شعرهای شما را بخوانم. راست میگفت شعرتان خیلی زیباست! من متاسفانه این روز ها کمتر به این سایت میآیم ولی حالا میروم و بقیه شعرهایتان را میخوانم. واقعا دست مریزاد.
در مورد تیتر شعرها هم ژاله خانم درست میگوید!
آناهیتای عزیز؛
Manoucher AvazniaWed May 20, 2009 12:02 PM PDT
آنکه می جوید گهر در قعر این دریای ژرف
هم بداند دانۀ گوهر نیابد سهل و آسان غم مخور.
سپاس
How beautiful....
by Alexx on Wed May 20, 2009 11:14 AM PDTThank you, Manuchehr!
سوری جان؛
Manoucher AvazniaWed May 20, 2009 10:31 AM PDT
گفته بودندم که جای صحبت دل با دل است
حرف جان خوش می رود تا قلب جانان غم مخور.
سپاس
ژاله جان؛
Manoucher AvazniaWed May 20, 2009 10:25 AM PDT
رویِ یک زیبایِ مطلق دادش این لطف قلم
ورنه چهری می ندیدی چامه در رؤیای خویش
سپاس
ایراندخت عزیز؛
Manoucher AvazniaWed May 20, 2009 10:21 AM PDT
مایۀ خوشوتی است.
وانگر تا طوطیِ طبعت شود شکّرشکن
کام تو شیرین کند چون شکّرستان غم مخور
سپاس
ابی جان؛
Manoucher AvazniaWed May 20, 2009 10:34 AM PDT
خاطر مغشوش ما؛ چون از خرابی می ژکی؟
در دل ویرانه است صد گنج پنهان غم مخور.
صورت دلدار ما گه خود نماید از حلب،
گه شود چون ماه نخشب تا خراسان غم مخور.
گرچه اینک زمهریری خاطر ما تلخ کرد،
ای بسا از ره رسد قند فراوان غم مخور.
سپاس
Jalheo : Agree
by Souri on Wed May 20, 2009 09:02 AM PDT(: I thought I was the only one, who had watched this
Yes, it is all the titles and the Tashbihaat, which make Maouchehr's work really unique
:No need to say how much I loved this one. Here
هان جوانروزی که دل در مهر لیلا بسته ای،
می ندانی عشق مجنون می کَنَد بنیادها؟
I agree with Jaleh's great observation
by IRANdokht on Wed May 20, 2009 08:59 AM PDTAs I opened the iranian.com's blog page again, just reading the title of this poem made me sigh and want to click on it to read it again. I've said it before too, you have a way with words Manoucher jan.
IRANdokht
منوچهر جان، علاوه بر شعر قشنگ
JalehoWed May 20, 2009 08:27 AM PDT
بعضی وقتها تیتر و "کلمات" که به کار میبرید بسیار جذاب است و سلیقه انتخاب کلمه، گیرایی شعر را بیشتر میکند. تیتر شعر حاضر یکی از آنهاست! چند تا دیگر از آنها:
قرار آباد دل، عرصه زیبا قلندر، گاه کوچیدن، جلوههای یک دل آرا، آیت بیداری، یک سنت سبحانی، خوی دلیر، جذبه نور دیده ایم، آنکس مرا نخواند، و راست بالای من.... خلاصه سلیقه ادبی بسیار دلپذیر. مرسی.
Manoucher jan
by IRANdokht on Wed May 20, 2009 07:18 AM PDTHamoon keh Ebi goft !! I loved this poem but can't find the right words to praise it adequately
روز و حالت به شود، ای دل، نگفتم غم مخور؟
پشت هر بهمن درآید گرمیِ مردادها.
اندک اندک شور و حالی می رسد از دور دست
بانگ آوازی رسد خوش از دل فریادها.
beautiful
IRANdokht
منوچهر جان
ebi amirhosseiniWed May 20, 2009 03:42 AM PDT
اگر گویم که این چکامه,بهترین یا یکی از بهترین سروده هایت است,سخن به خطا گفته ام!چه اینکه هر آنچه از سروده هایت تا کنون خوانده ام نغز است .همانا بدان که واژه ای در ذهن مغشوشم نمیابم تا با آن بتوانم حق کلام رو ادا کنم!.
یوسف گمگشته بازآید به کنعان غم مخور
کلبه احزان شود روزی گلستان غم مخور
ای دل غمدیده حالت به شود دل بد مکن
وین سر شوریده بازآید به سامان غم مخور
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن
چتر گل در سر کشی ای مرغ خوشخوان غم مخور
دور گردون گر دو روزی بر مراد ما نرفت
دایما یک سان نباشد حال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نهای از سر غیب
باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور
ای دل ار سیل فنا بنیاد هستی برکند
چون تو را نوح است کشتیبان ز طوفان غم مخور
در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم
سرزنشها گر کند خار مغیلان غم مخور
گر چه منزل بس خطرناک است و مقصد بس بعید
هیچ راهی نیست کان را نیست پایان غم مخور
حال ما در فرقت جانان و ابرام رقیب
جمله میداند خدای حال گردان غم مخور
حافظا در کنج فقر و خلوت شبهای تار
تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور
Ebi aka Haaji