خانه زادان

Manoucher Avaznia
by Manoucher Avaznia
10-Sep-2009
 

و سی سالی بعد

خانه زادان کوچیدند

بر روال ثناگویانی پیر بیمقداری

که میدان را برخویش تنگ یافته،

آغوش رقیب را پناهگاهی گرم.

 

و پس به تمنای همخوابگان جوانشان

که رؤیاهای رنگین می پختند

کاسه دیگر کرده، زبان به دشنام تر؛

و سیلابی دادخواهی گریستند در آستان دروج؛

بی آن که شرمسار آوازۀ نه چندان دور خود باشند.

 

آسمان هنوز آبی ست.

چشمان چهری سبز است.

رنگ کوری بر وی سایه انداخته،

بانگ ثناگویان پیر اما

در گوشش طنین انداز است.

 

زیر لب می گوید:

گفتمت حق با تو ست.

رنگ در پیکر پنهان معانی جان داد.

عشق در قالبک هندسه مرگی سرد است.

شعر در حوزۀ دستگاه ریاضی بیچیز.

دل خون می خواهم

تا برون آیم ازین حال نژند.

 

بیست و یکم شهریور 1388

اتاوا

 

 


Share/Save/Bookmark

Recently by Manoucher AvazniaCommentsDate
زیر و زبر
6
Nov 11, 2012
مگس
-
Nov 03, 2012
شیرین کار
-
Oct 21, 2012
more from Manoucher Avaznia
 
Shazde Asdola Mirza

Lovely poem, let me guess the hidden point; tell me if I'm wrong

by Shazde Asdola Mirza on

30 years after the fact, the good old IRI bunch is now trying to repent and join the lines of liberals and freedom seekers?

That makes your heart ache, but dear, same thing happened in Russia ;-)