تا ستیغ

Manoucher Avaznia
by Manoucher Avaznia
14-Nov-2009
 

گفتمش استاد دانش کو مرا

تا کنم درکی چنین استاد را

من که اندر درس اول مانده ام

مشق و درس پارسی ناخوانده ام

نی لغت می دانم و دستور آن

بی خبر از رنگ جوراجور آن

نه ز شعرم آگهی بودی عمیق

نی به دریای معانی ام غریق

بی خبر از واژهگان تازیان

بی خبر از علم طب رازیان

نی ز بوسینا بود علمی مرا

نی ز بونصرم بود شمع هدی

نی ز خوارزمی سخن آموختم

نه به پهنای ریاضت سوختم

نی ز خیامی بود توشه مرا

نی که دمخور بوده ام یک پیر را

همره پشمینه پوشان ناشده

کی توان گفتن سره از ناسره

چون توانم درک آن عنقا کنم

فهم حال پیر می پیما کنم؟

درک حال چون منی شاید کنی

گر نظر اندازیم از روزنی

در دهان موج و توفانم رها

تیرگی در پیش رو بی منتها

زین سبب در جستجوی اخترم

روز و شب چشمی به راه و رهبرم

از کجا آغاز سازم این سخن

قله در پیش است و لنگان پای من

تا ستیغ قله چون بالا روم

در خور فهمی چنین والا شوم؟

 

 

شانزدهم آبان 1388

اتاوا


Share/Save/Bookmark

Recently by Manoucher AvazniaCommentsDate
زیر و زبر
6
Nov 11, 2012
مگس
-
Nov 03, 2012
شیرین کار
-
Oct 21, 2012
more from Manoucher Avaznia
 
Souri

Thanks Manouchehr jan

by Souri on

Nice poem.

We are waiting for the next part :)


pedro

How very nice.

by pedro on

I like this poem. Afarin.