دَردِ خُماری

Manoucher Avaznia
by Manoucher Avaznia
28-Jan-2010
 

چهری ببین از عشق نو گرمی به جانم می رسد

نقش رخ آن دلستان از گلستانم می رسد

گر گاه و بیگه از هنر ازخامه می بارم گهر

یک پرتو زیبا از آن قدسی بیانم می رسذ 

در ماه بهمن ای عجب بوی فوردین می رسد

پیرانه سر دریافتم یار جوانم می رسد

با این که پیمانه کشیم: درد خماری می کشیم

نایی سروشی گفته است رطل گرانم می رسد

گفتم که باید زین قفس ره سوی آزادی کنم

دیدم که زنجیری گران در هر زمانم می رسد

دیدم به ره خار رهی؛ پرسیدمش چون می چمی

گفتا که از جان جهان هم آب و نانم می رسد

دریاب؛ چون با سر شدم؛ در مهر آن دلبر شدم

مهری خدایی بی نیاز از این و آنم می رسد

 

هفتم بهمن ماه 1388

اتاوا


Share/Save/Bookmark

Recently by Manoucher AvazniaCommentsDate
زیر و زبر
6
Nov 11, 2012
مگس
-
Nov 03, 2012
شیرین کار
-
Oct 21, 2012
more from Manoucher Avaznia
 
Manoucher Avaznia

ای بندیان مهر

Manoucher Avaznia


ای بندیان مهر او: در بند سحر چهر هو

در رشک حال و روزتان آه و فغانم می رسد


ebi amirhosseini

منوچهر جان,با سلام ....

ebi amirhosseini


 

دل وقت سماع بوی دلدار برد

ما را به سراپردهٔ اسرار برد

این زمزمهٔ مرکب مر روح تراست

بردارد و خوش به عالم یار برد

ابوسعید ابوالخیر

 

Ebi aka Haaji


jamshid

Dear Manouchehr

by jamshid on

Aghaye manouchehr, shomaa lotf daarid! az injaaneb, haghire bihonar, moshaaereh baa mesl bar nemiyaad va faghat ferestaadane yek dorooded garm az raahe door barmiaad!


IRANdokht

منوچهر جان

IRANdokht


منوچهر جان

 
بسیار زیبا سرودی و حتی از خوندن اشعاری که در جواب جمشید نوشتی‌ لذت بردم. عالی‌ بود! مرسی‌


Manoucher Avaznia

هرگز ندانستم

Manoucher Avaznia


هرگز ندانستم که چون از چالش عقل و جنون

گُلواژه از ژرفای دل تا بر زبانم می رسد

ای آن که پور آرشی؛ از مهر ایران آتشی

بنگر ز گُردان کهن تیر و کمانم می رسد

 


jamshid

hamsangare geraami

by jamshid on

As I said, you are good! A non-poet like myself wonders how do people like you come up with these beautifully placed words... It is an amazingly artistic talent, and just like in music, it can invoke deep emotions in others.

Tonight is Friday and I will be spending it alone. I'll take some shots from my bottle of wine and re-read that beyt and see how it will make me feel... A little wine can open up the mind and make it see things better.

Have a nice weekend!


Manoucher Avaznia

فاشت بگویم یار

Manoucher Avaznia


فاشت بگویم یار من ای همدم اسرار من

آواز شوری جاوان از کهکشانم می رسد

کلک و چکامه بشکنم؛ اندیشه از بن برکَنم

تا بشنوم بی خویشتن از ره روانم می رسد

تن بندی و بیمار او؛ اندیشه اندر کار او

یاران بگوییدم که کِی آن کاردانم می رسد

 


jamshid

Manouchehr

by jamshid on

:You are a good poet! I loved this beyt which is so meaningful:

گفتم که باید زین قفس ره سوی آزادی کنم

دیدم که زنجیری گران در هر زمانم می رسد