مداینها

Manoucher Avaznia
by Manoucher Avaznia
16-Oct-2010
 

هلا ای اخگر ژرفا که روبی سردی از دلها؛

خدا را رحمتی دیگر که بسپاریم منزلها

اگر از جام لبریزت نصیبم جرعه ای گردد،

خوشا بخت اپرویژ من و پیکار مشکلها

من از این شعله بی دردم چو دارم تشفشان در دل

کجا دریابد این معنی خردمندیّ عاقلها؟

به دریا می رسد جویی که جوید منزل مقصد

نه مردابی که بنشیند به یکجا همچو کاهلها

دل چهری ز ویرانی نمی ترسد؛ تو خوش باش؛ او

فراوان دیده در دنیا مداینها و بابلها

 

اپرویژ : اپرویز : شکست ناپذیر

بیست و ششم مهرماه 1389

اتاوا


Share/Save/Bookmark

Recently by Manoucher AvazniaCommentsDate
زیر و زبر
6
Nov 11, 2012
مگس
-
Nov 03, 2012
شیرین کار
-
Oct 21, 2012
more from Manoucher Avaznia
 
Manoucher Avaznia

به تحقیق

Manoucher Avaznia


به تحقیق آزمودی؛ دل, طریق فلسفت باری

کزین دفتر نمی خیزد دگر پاسخ به سائلها


Manoucher Avaznia

بجوی احوال ما

Manoucher Avaznia


بجوی احوال ما از موج و دیگر دم مزن چهری

که ناآرام کیهانیم و کاویم راه ساحلها


Manoucher Avaznia

سوری و آقای معزّی عزیز

Manoucher Avaznia


مدد ار از دلی خونین نگیرد خاطر سالک

کجا هرگز کند حاصل فضیلتهای فاضلها؟


aboli_moezzi

Thanks Souri Jaan

by aboli_moezzi on

Your kind words are soothing to my heart. But knowing the works of Manoucher, it is an honor to be able to write a few verse side by side of him. My heart bleeds for my mother land.

Manooch Jaan: Don’t you ever stop writing these beautiful poems. Very inspiring and stimulating! To all of us.

 


Souri

Beautiful conversation between ....

by Souri on

Dear Manouchehr and Mr Moezi

This monazereh between the two of you is very interesting.

Thanks for sharing.


aboli_moezzi

دردنامه ای از تگزاس

aboli_moezzi


دریده جامه ام بنگر، به خون ارغوان غرقم

غریبان را رها باید، گریبان گیر قابیل ها

 

به کال خشک بیدادی، اگر هر دانه ای اوفتد

به خون دل دهم آبش، نهال سرخ حامل ها

 

بیا چهری بمان با ما، "هنوز از شب اندکی باقی است

کران دریای ژرفنایی است، میان ما و عاقل ها 


Manoucher Avaznia

نبارد بارش

Manoucher Avaznia


نبارد بارش رحمت؛ معزی جان: سخن کوتاه

تمنایی اگر ناید همی از سوزش دلها

بلاگردان از این طوفان اگر دلدار من باشد,

به ژرفا لنگر اندازم؛ نجویم امن ساحلها.


aboli_moezzi

چه خوش گفتی

aboli_moezzi


 

بیا چهری بساطی کن به پا، در زورق هستی

کز این بشکسته پارویم، امیدی نیست ساحل ها

 

کجای قصه پایانش خوشی آرد به شهر ما؟

نه سهرابی به جا مانده، نه رستم ها به زابل ها

 

به شاخ خشک باغ ما، حزین صد بلبل خسته

در این وادی همه کورند، به دست سنگ جاهل ها