و ترازویی جست


Share/Save/Bookmark

Manoucher Avaznia
by Manoucher Avaznia
13-Jun-2008
 

باز در خانۀ من صبح مِه آلود آمد.

کسی از نای سحر با من گفت:

از شفق تابه فلق راه درازی رفتم

و ز هر روزنه ای باز تماشا کردم.

 

فصل هشیاری پولاد رسید.

سال شوریدن شهوت آمد.

مادران زمزمۀ مهر فرامُش کردند.

کوچه از همهمۀ باده گساران خالیست.

چشمه های غزل و شعر همه خشکیدند.

مِه و باران و زمین جمله سترون گشتند.

بیشه ها تفتیدند.

رودها گندیدند.

نغمه در حنجرۀ مرغان مُرد.

 

باز از صخرۀ لب بسته صدایی بر خاست:

مژده گانی مردم

موشها مفتی پرهیز شدند.

کوسه ها داعیه داران محبّت گشتند.

گرگ و کفتاران هم

صحبت از صلح و مسیحا کردند.

سیل اشک تمساح

مرحم درد فقیران گردید.

و سیاستکاران

همه قدّیس شدند.

 

دل بیچاره و درماندۀ من:

راه گُم کردۀ این بیغوله،

جست و کاوی فرمود

و ترازویی جست.

از درخت و علف و آب و زمان پرسش کرد:

مگر اینجا کَس نیست؟

سروبالای قلم

پیش شلّاق شقاوت خم شد؟

حرمت واژه و دژهای رفیع خامه

جملگی طعمۀ تاراج زراندوزان شد؟

سخن ازخویشی و همدردی انسان کردن

پس چرا ممنوع است؟

گفتمان سخنی راست درین شهر نرفت؟

کسی آیا سخن از عشق توانستی راند؟

 

سیزدهم ژوئن 2008

اتاوا


Share/Save/Bookmark

Recently by Manoucher AvazniaCommentsDate
زیر و زبر
6
Nov 11, 2012
مگس
-
Nov 03, 2012
شیرین کار
-
Oct 21, 2012
more from Manoucher Avaznia
 
default

سخن ازخویشی و همدردی انسان کردن..

سخنی راست (not verified)


شعرهای دوست داشتنی شما رو همیشه خونده و گاه گاهی هم برای ِعزیزی گه در این زمینه علاقه بسیار دارد به صورت بلند بازگو میکنم.

چند دقیقه ای قبل دو کتابِ شما -- Sky in River و A Path to Nowhere -- را online پیدا کرده و به فکر این بوده که چه هدیه خوبی برای روزِِ پدر خواهد بود. . این شعر شما مثلِ همیشه فوق العاده زیبا ست و یادِ شادروان سهرابِ سپهری رو زنده میکنه. . امیدوارم همیشه شاد وکامیاب باشید. . .