بلاگ جدید برای مشاعره

Souri
by Souri
10-Oct-2009
 

 

ترانه خوان عشق

 

تو رفتی و نفس گرم عاشقان با من
ستاره سوختگانند مهربان با من
به یاد عشق تو تا من ترانه خوان گشتم
جهان و جمله جهان شد ترانه خوان با من
ز بیخ و بن بکند کوه درد و غم این سیل
چنین که گریه کند چشم آسمان با من
رسد همیشه به فریاد باده نوشان حق
بگفت این سخن آن میر می کشان با من
بساط خویش به جای دگر برم زین شهر
چنین که گشته عسس سخت سرگران با من
شرار شوق تو در دل نمی شود خاموش
هنوز یاد تو این یاد مهربان با من
دلم گرفت از این لحظه های تنهایی
ترحمی کن و بازآ بمان با من
چه سالها که گذشت و نرفتی از یادم
هنوز عشق تو این عشق جاودان با من

 

حمید مصدق


Share/Save/Bookmark

Recently by SouriCommentsDate
Ahamdi brings 140 persons to NY
26
Sep 24, 2012
Where is gone the Babak Pirouzian's blog?
-
Sep 12, 2012
منهم به ایران برگشتم
23
May 09, 2012
more from Souri
 
Souri

Thanks Holly jan, my last poem for tonight, give me a "T" again

by Souri on

تلخی سرد کدورت در تو
پای پوینده ی راهم بسته
ابر خاکستری بی باران
راه بر مرغ نگاهم بسته
وای ، باران
باران ؛
شیشه ی پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست ؟
آسمان سربی رنگ
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
می پرد مرغ نگاهم تا دور
وای ، باران
باران ؛
پر مرغان نگاهم را شست
خواب رؤیای فراموشیهاست
خواب را دریابم

که در آن دولت خاموشیهاست

pas man ham raftam keh bekhabam, lol

 حمید
مصدق
قصیده آبی خاکستری سیاه

HollyUSA

Moshiri

by HollyUSA on

تاریک

 

چه جای ماه
که حتی شعاع فانوسی
درین سیاهی جاوید کورسو نزند
به جز طنین قدمهای گزمه سرمست
صدای پای کسی
سکوت مرتعش شهر را نمی شکند
به هیچ کوی و گذر
صدای خنده مستانه ای نمی پیچد
کجا رها کنم این بار غم که بر دوش است ؟
چراغ میکده آفتاب خاموش است


Souri

Mehman raft bekhabeh? so I give the "MIM", now a "che"

by Souri on

من در ایینه رخ خود دیدم
و به تو حق دادم
آه می بینم ، می بینم
تو به اندازه ی تنهایی من خوشبختی
من به اندازه ی زیبایی تو غمگینم
چه امید عبثی
من چه دارم که تو را در خور ؟
هیچ
من چه دارم که سزاوار تو ؟
هیچ
تو همه هستی من ، هستی من
تو همه زندگی من هستی
تو چه داری ؟
همه چیز
تو چه کم داری ؟ هیچ

 

قصیده آبی خاکستری سیاه

حمید
مصدق

 


Souri

salam be Mehman aziz, lotan "Mim" bedeh

by Souri on

هر چند که در کوی تو مسکین و فقیریم
رخشنده و بخشنده چو خورشید منیریم
خاریم و طربناک تر از باد بهاریم
خاکیم و دلاویز تر از بوی عبیریم

از نعره مستانه ما چرخ پر آواست
جوشنده چو بحریم و خروشنده چو شیریم
از ساغر خونین شفق باده ننوشیم
وز سفره رنگین فلک لقمه نگیریم

بر خاطر ما گرد ملالی ننشیند
ایینه صبحیم و غباری نپذیریم
ما چشمه نوریم بتابیم و بخندیم
ما زنده عشقیم نمردیم و نمیریم

 

چشمه نور

رهی
معیری
»

 


Mehman

اینم دال

Mehman


 

در ایران  بیامد چنان آگهی

که بردند از باغ سرو سهی

 

که  شاه و سپهدار لشکر همه

اسیرند و چوپان برفت از رمه

 

 

ب. مهمان

ازدواج کیکاوس و سودابه

 

 


Souri

thank you Holly jan, next person please give a "D"

by Souri on

می توان
بر درختی تهی از بار ، زدن پیوندی
می توان در دل این مزرعه ی خشک و تهی بذری ریخت
می توان
از میان فاصله ها را برداشت
"دل من با دل تو
هر دو بیزار از این فاصله هاست “
قصه ی شیرینی ست
کودک چشم من از قصه ی تو می خوابد
قصه ی نغز تو از غصه تهی ست
باز هم قصه بگو
تا به آرامش دل
سر به دامان تو بگذارم و در خواب روم


گل به گل ، سنگ به سنگ این دشت
یادگاران تو اند
رفته ای اینک و هر سبزه و سنگ
در تمام در و دشت
سوکواران تو اند
در دلم آرزوی آمدنت می میرد
رفته ای اینک ، اما ایا
باز برمی گردی ؟
چه تمنای محالی دارم
خنده ام می گیرد

قصیده آبی خاکستری سیاه

حمید
مصدق


HollyUSA

Shamloo (...again and then I'm out for a few)

by HollyUSA on

  ماهی

 

من فکر می کنم
هرگز نبوده قلب من
این گونه
گرم و سرخ:

احساس می کنم
در بدترین دقایق این شام مرگزای
چندین هزار چشمه خورشید
در دلم
می جوشد از یقین؛
احساس می کنم
در هر کنار و گوشه این شوره زار یاس
چندین هزار جنگل شاداب
ناگهان
می روید از زمین.
***
آه ای یقین گمشده، ای ماهی گریز
در برکه های اینه لغزیده تو به تو!
من آبگیر صافیم، اینک! به سحر عشق؛
از برکه های اینه راهی به من بجو!
***
من فکر می کنم
هرگز نبوده
دست من
این سان بزرگ و شاد:
احساس می کنم
در چشم من
به آبشر اشک سرخگون
خورشید بی غروب سرودی کشد نفس؛

احساس می کنم
در هر رگم
به تپش قلب من
کنون
بیدار باش قافله ئی می زند جرس.
***
آمد شبی برهنه ام از در
چو روح آب
در سینه اش دو ماهی و در دستش اینه
گیسوی خیس او خزه بو، چون خزه به هم.

من بانگ بر گشیدم از آستان یاس:
(( - آه ای یقین یافته، بازت نمی نهم! ))


Souri

"T" and please give a "Mim"

by Souri on

تو آفتاب روشن امیدی
بر جانم ای فروغ سعادتبخش
دیر است این زمان که تو تابیدی
دیر آمدی و دامنم از کف رفت
دیر آمدی و غرق گنه گشتم
از تند باد ذلت و بدنامی
افسردم و چو شمع تبه گشتم

هر جایی

فروغ
فرخزاد
»

 

 


HollyUSA

Shamloo (and it's ok Anahid jan)

by HollyUSA on

 میان ماندن و رفتن

 

میان ماندن و رفتن حکایتی کردیم

که آشکارا در پردهٔ کنایت رفت

مجال ما همه این تنگمایه بود و، دریغ

که مایه خود همه در وجه این حکایت رفت


Anahid Hojjati

Sorry Holly jan for ghalatgeeri, من هم غلط کردم

Anahid Hojjati


Sorry Holly jan for ghalatgeeri, من هم غلط کردم

I should have written it nicer, I guess.


هنوز یادم هست:
چهار سالم بود,
که با نوازش سیمرغ,
به خواب می رفتم.
به بانگ شیههُ رخش
ز خواب می جستم
چه مایه شوق به دیدارِ موی زالم بود!
به خواب و بیداری
لب از حکایت «رستم» فرو نمی بستم

باز هم از شعر «خروشِ فردوسی» از زنده یاد «فریدون مشیری»

 


HollyUSA

.

by HollyUSA on

.


Souri

"H" from Saayeh, and please give me a "N"

by Souri on

هر چه به گرد خویشتن می نگرم درین چمن
اینه ی ضمیر من جز تو نمی دهد نشان
ای گل بوستان سرا از پس پرده ها در آ
بوی تو می کشد مرا وقت سحر به بوستان


ای که نهان نشسته ای باغ درون هسته ای
هسته فروشکسته ای کاین همه باغ شد روان
مست نیاز من شدی ، پرده ی ناز پس زدی
از دل خود بر آمدی ، آمدن تو شد جهان

 

همیشه در میان

HollyUSA

Az Asnahid Tarsidam!

by HollyUSA on

Baba man faghat dabestan raftam Iran. Alan inja daram kheyli bi godar beh aab mizanam. Tarssidam baz azam ghalat begireh :P

Befarmayeed 'Dal' as Aghaye Esmaeel Khoyee my favorite :P

اکنون

دور و بیرون از دسترسهرچه تلاش ،
همچنان گرم گریز
توسن تیز تک روی به جاوید گریزنده آینده .
نیز
همچنان سرد درنگ
جاودان اکنون دلگیر دلتنگ :
با همان خامشی روی به خاموشی ،
و همان اندوه و افسوس فزاینده .

من و پرواز نگاه .
من و آه .

 


Souri

Thank you Holly jan, pas koo sheret? Baba don't give up guys

by Souri on

دیدی ای دل که غم عشق دگربار چـه کرد
چون بـشد دلـبر و با یار وفادار چـه کرد
آه از آن نرگس جادو که چه بازی انگیخـت
آه از آن مست که با مردم هشیار چـه کرد


اشـک من رنگ شفق یافت ز بی‌مهری یار
طالـع بی‌شفقت بین که در این کار چه کرد
برقی از مـنزل لیلی بدرخـشید سـحر
وه کـه با خرمن مجنون دل افگار چـه کرد


ساقیا جام می‌ام ده کـه نـگارنده غیب
نیسـت معـلوم که در پرده اسرار چه کرد

:This is my favorite beit

آن کـه پرنـقـش زد این دایره مینایی
کـس ندانست که در گردش پرگار چه کرد


فکر عشق آتش غم در دل حافظ زد و سوخت
یار دیرینـه بـبینید کـه با یار چـه کرد

HAFEZ


HollyUSA

TOBEH!

by HollyUSA on

ای بابا غلط کردم آناهید جان. دیگه تکرار نمیشه. اینهم اسامی:

دیروز

چون دو واژه به یک معنی‌

شاعر: شفیعی کدکنی

شعر: دو خط

دوباره آفتاب خواهد دمید

دوباره ابها جاری خواهد شد

شاعر: میمنت میرصادقی

شعر: دوباره

 


Souri

We are only three for now

by Souri on

Unfortunately, we are not very numerous now.

And I am the own who always mess up with timing of the poems.

I know I'm always hool, lol

but as I already said, you don't have to worry now, because I don't have time to post poems, just enjoying your beautiful contrribution.

Please dear friends, take your time.  Your posts are really great and I enjoy reading them.


Monda

aziz, yek daal digeh :o)) 'til 'later!

by Monda on

دریای من !
ای گاهواره !
ای گور !
وقتی که در تموج آن دور
گنجشک بامداد غزل می خواند ،
وز گستره ی شکوهمند گندمزارانت
دانه برمی چیند ،
این جویبار کوچک آرام
خواب نهنگ می بیند .
    اسماعیل خویی 

Anahid Hojjati

Monda jan, actually hool shodam

by Anahid Hojjati on

This time, I inserted only a short part of poem so I can be first in line to give "dal"!


Anahid Hojjati

برایتان «دال» آورم

Anahid Hojjati


درونِ جنگلِ آتش , شکفته می دیدم
دلم در آتش بود !

از شعر «خروشِ فردوسی» از مشیری


Monda

Anahid that was one lovely piece of Moshiri

by Monda on

hol nasho azizam..take your time:o) I have until 3:30 then gotta bolt!


Monda

salam be rooye maahetoon...DAAL dobaareh

by Monda on


1

شعری در سوگ احمد شاملو
شعرم نصیب غم شد
و بر آستانه 
باد پیراهن ترا
دیگر به بازی نخواهد گرفت 
تنها، زوزه تنهایی به گوش خواهد آمد
از پشت درهای بسته.
خاک، به عریانی ات آغوش می گشاید
- باشکوه و غمناک –
و فراموشی 
در پیراهن سیاه 
طعنه ایست 
که از سعی حقیقت می گریزد.
تماشای تو در زندگی مکرر می شود
و واژه های عزادار را
دستی به سرایش 
رقم نخواهد زد
-که مرگ 
عاقبت 
بر واژگان آزاد تو نیز 
رقم خورد-
دیدن تو در شعر
مکرر می شود.

طیبه تیموری نیا
 


Anahid Hojjati

You ladies got my T too, oh no!!

by Anahid Hojjati on

this was going to be my "T"


تب و تابی ست درموسیقیِ آب
کجا پنهان شده ست این روحِ بی تاب؟
فرازش , شوقِ هستی , شورِ پرواز
فرودش , غم ,سکوتش مرگ و مرداب

از شعر «سبکباران ساحلها» سرودهٌ «فریدون مشیری»

You ladies are so fast.  I have to speed up.


Souri

inham "T" from Frough for 2 ziba rouy ;)

by Souri on

تا داغ و پر تپش نشود قلبم
از شعله نگاه پریشانش
می بندم این دو چشم پر آتش را
تا بگذرم ز وادی رسوایی
تا قلب خامشم نکشد فریاد
رو می کنم به خلوت  و تنهایی
ای رهروان خسته چه می جویید
در این غروب سرد ز احوالش

but don't count on me tonight, I'm very busy


Anahid Hojjati

I had my "Dal" all planned Monda jan, Give me time to find T

by Anahid Hojjati on

Any way I was going to use this one for «دال»

دورگردون گر دو روزی بر مراد ما نگشت
دائمأ یکسان نباشد حال دوران غم مخور
هان مشو نومید چون واقف نه از سرّ غیب
باشد اندر پرده بازیهای پنهان غم مخور

but don't get confused, now we have to bring T.


Souri

Not gilty ;)

by Souri on

Anahid jan,

You are absolutely right and I understand your point.

I tried to mention the name of the poet each in every post. The last poems I've posted, were all from Sayeh and I always mentioned it.

Some of the other poems, I know them:

HollyUSA
Thu Oct 15, 2009 10:05 PM PDT

Is from Nima: Mahtab

Mr Lakani's poem was from Frough, Mr Yassri's were from Molana and Hamid Mosadegh.

There are only two poems from Holly jan, that I don't know the poet.

but, shoma be bozorgvarie khodetoun bebakhshid :)

Next month I will launch another Moshaereh blog, which will be more complete and I ask all the friend to participate, more seriously.

Thanks for your interest and support, dear.


Monda

een ham DAAL....Te lotfan

by Monda on

  (HollyUSA jan Thanks for the Axiom Of Choice clip) دوری ،طلوع توست ...
همچون حضور ِ نور ، در خیال ِ شب .
وقتی تو نیستی،
باران خیالم،
در زیر ِآفتاب ِ حضورت ،
زیباترین درخشش ِ رنگین کمان ِ دوستی ست :
قرمز به رنگ ِ عشق
زردش ، نشاط و شور،
نیلی ، سکوت ِ هوشمند ِنیلوفران ِ آب ،
سبزش ، شکوه ِ رستن از میان ِ خاک .
باقی به رنگِ توست:
گاهی عتاب ، گه ملال
اغلب ولی به مهر ، یا به کام ِ توست.
اینک
خیال ِ من و آفتاب ِ نام ِ توست
  م. زیباروز  (khoob shod Anahid jan?)

Anahid Hojjati

Am I missing something? Where are the poets' names?

by Anahid Hojjati on

I have not participated in Moshaereh for couple days and now I notice that many poems posted don't have poet's name or at laest i can't see it.  To  me, we should name the poets since part of this Moshaereh's appeal for me is to remember great Iranian poets and get familiar with their works.  Was there a decision made to not include poets' names or is it just some oversight?


HollyUSA

Music

by HollyUSA on

The band 'Axiom of Chice' has a deklameh of nima's 'Mahtab' as a prelude to this song. It is simply beautiful. Too bad I couldn't find the delklameh online.

//www.youtube.com/watch?v=Ywx2N6Qc9Q4

 

 


HollyUSA

ro nemisheh nadide gereft م

HollyUSA


می تراود مهتاب

میدرخشد شبتاب

نیست یکدم شکند خواب به چشم کس و لیک

غم این خفتهٔ چند

خواب در چشم ترم میشکند

 

نگران با من ایستاده صحر

صبح میخواهد از من

کز مبارک دم او آورم  این قوم به‌ جان باخته راا بلکه خبر

در جگر لیکن خاری

از ره این سفرم میشکند

 

نازک آرای تن ساق گلی‌

که به‌ جان دادمش آب

ای دریغا به برم میشکند

 

دستها میسایم

تا دری بگشایم

بر عبث میپایم

که به در کس آید

در و دیوار به هم ریخته شان

بر سرم میشکند

میتراود مهتاب

میدرخشد شبتاب

مانده پای آبله از راه دراز

بر دم دهکده مردی تنها

کوله بارش بر دوش

دست او بر در، میگوید با خود:

غم این خفتهٔ چند

خواب در چشم ترم میشکند

 

 

 

 

 

 

 


Souri

yek sher hamasi az Saayeh....shab khosh

by Souri on

دیباچه خون

 

من هزاران بار
تیرباران شده ام
و هزاران بار
دل زیبای مرا از دار آویخته اند
و هزاران بار
با شهیدان تمام تاریخ
خون جوشان مرا
به زمین ریخته اند
سرگذشت دل من
زندگی نامه انسان است
که لبش دوخته اند
زنده اش سوخته اند
و به دارش زده اند
آه ای بابک خرم دین
تو لومومبا را می دیدی
و لومومبا می دید
مرگ خونین مرا در بولیوی
راز سرسبزی حلاج این است
ریشه در خون شستن
باز از خون رستن

در ویتنام هزاران بار
زیر تیغ جلاد
زخم برداشته ام
وندر ‌آن آتش و خون
باز چون پرچم فتح
قامت افراشته ام
آه ای آزادی
دیرگاهی ست ک از اندونزی تاشیلی
خاک این دشت جگر سوخته با خون تو می آمیزد
دیرگاهی ست که از پیکر مجروح فلسطین شب و روز
خون فرو می ریزد
و هنوز از لبنان
دود برمیخیزد
سالها پیش مرا با کیوان کشتند
شاه هر روز مرا میکشت
و هنوز
دست شاهانه دراز است پی کشتن من
هم از آن دست پلید است که در خوزستان
در هویزه بستان سوسنگرد
این چنین در خون آغشته شدم
و همین امروز با مسلمان جوانی که خط پشت لبش
تازه سبزی می زد, کشته شدم
نه هراسی نیست
خون ما راه دراز بشریت را گلگون کرده ست
دست تاریخ ظفرنامه انسان را
زیب دیباچه خون کرده ست
آری از مرگ هراسی نیست
مرگ در میدان, این آرزوی هر مرد است
من دلم از دشمن کام شدن می سوزد
مرگ با دشنه دوست ؟
دوستان این درد است
نه هراسی نیست
پیش ما ساده ترین مسئله ای مرگ است
مرگ ما سهل تر از کندن یک برگ است
من به این باغ می اندیشم

که یکی پشت درش با تبری نیز کمین کرده ست
دوستان گوش کنید
مرگ من مرگ شماست
مگذارید شما را بکشند
مگذارید که من بار دگر
در شما کشته شوم