بلاگ جدید برای مشاعره

Souri
by Souri
10-Oct-2009
 

 

ترانه خوان عشق

 

تو رفتی و نفس گرم عاشقان با من
ستاره سوختگانند مهربان با من
به یاد عشق تو تا من ترانه خوان گشتم
جهان و جمله جهان شد ترانه خوان با من
ز بیخ و بن بکند کوه درد و غم این سیل
چنین که گریه کند چشم آسمان با من
رسد همیشه به فریاد باده نوشان حق
بگفت این سخن آن میر می کشان با من
بساط خویش به جای دگر برم زین شهر
چنین که گشته عسس سخت سرگران با من
شرار شوق تو در دل نمی شود خاموش
هنوز یاد تو این یاد مهربان با من
دلم گرفت از این لحظه های تنهایی
ترحمی کن و بازآ بمان با من
چه سالها که گذشت و نرفتی از یادم
هنوز عشق تو این عشق جاودان با من

 

حمید مصدق


Share/Save/Bookmark

Recently by SouriCommentsDate
Ahamdi brings 140 persons to NY
26
Sep 24, 2012
Where is gone the Babak Pirouzian's blog?
-
Sep 12, 2012
منهم به ایران برگشتم
23
May 09, 2012
more from Souri
 
Nazy Kaviani

این دال و همان دال را بدهید دیر شد!

Nazy Kaviani


دامنی گر چاک شد در عالم رندی چه باک
جامهء در نیکنامی نیز می باید درید


HollyUSA

Har vaght khastin beginد

HollyUSA


lotfan! :)


Anahid Hojjati

Now , we need «ی »

by Anahid Hojjati on

 

 هر که با من همره و پیمانه شد
 عاقبت شیدا دل و دیوانه شد
قصه ام عشاق را دلخون کند
 عاقبت ، خواننده را مجنون کند
 آتش عشق است و گیرد در کسی
 کاو ز سوز عشق ، می سوزد بسی 
 

از : قصه ی رنگ پریده ، خون سرد

شاعر  «نیما یوشیج»


HollyUSA

oooh

by HollyUSA on

just checked out behnevis. I likeS it :) thanks Now all I gotta do is improve my Farsi lol


Souri

Hollyjan

by Souri on

My own trick:

I just copy/paste from the poetry sites, like www.avayeazad.com or www.hafezonlove.com 

sometimes thoug, I need to use www.behnevis.com like for all my Farsi posts.

 


HollyUSA

Question

by HollyUSA on

What do u guys use to type in Farsi?


Souri

Thank you so much Anahid jan, much appreciated

by Souri on

دل به رویاهای دامنگیر و گرم شعله بستن
آری آری زندگی زیباست
زندگی آتشگهی دیرنده پا برجاست

گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست
ورنه خاموش است و خاموشی گناه ماست


پیر مرد آرام و با لبخند
کنده ای در کوره افسرده جان افکند
چشم هایش در سیاهی های کومه جست و جو می کرد
زیر لب آهسته با خود گفتگو می کرد


زندگی را شعله باید برفروزنده
شعله ها را هیمه سوزنده
جنگلی هستی تو ای انسان
جنگل ای روییده آزاده


بی دریغ افکنده روی کوهها دامن
آشیان ها بر سر انگشتان تو جاوید         (حالا اینجا داره جی جی رو میگه :)
چشمه ها در سایبان های تو جوشنده


Anahid Hojjati

سوری جان , شعری برای شما

Anahid Hojjati


 

 دیدارِ تو  باغ ها , چمن ها دارد
در هر قدمش دلم وطن ها دارد
در لحظهُ دیدار تو خاموشم از آنک
دل , پیش تر از زبان , سخن ها دارد.

شعر  «لحظهُ دیدار»  از استاد محمد رضا شفیعی کدکنی

 


Souri

سماع سوختن

Souri


مشرق و مغرب است هر گوشت
آسمان و زمین در آغوشت
 گل سوری که خون جوشیده ست       (ل.و.ل ، منو میگه‌ها )
شیره ی آفتاب نوشیده ست


آن که از گل , گلاب می گیرد
شیره ی آفتاب می گیرد
جان خورشید بسته در شیشه ست
شیشه از نازکی در اندیشه ست


پری جان اوست بوی گلاب
می پرد از گلابدان به شتاب
لاله ها پیک باغ خورشیدند
که نصیبی به خاک بخشیدند


چون پیامی که بود ، آوردند
هم به خورشید باز می گردند
برگ ، چندان که نور می گیرد
باز پس می دهد چو می میرد

 

هوشنگ
ابتهاج


Souri

Moshtari akhare shab may khaneh, baz khodamam ;)

by Souri on

یکی از عـقـل می‌لافد یکی طامات می‌بافد
بیا کاین داوری‌ها را بـه پیش داور اندازیم
بـهـشـت عدن اگر خواهی بیا با ما بـه میخانـه
کـه از پای خـمـت روزی بـه حوض کوثر اندازیم
سـخـندانی و خوشـخوانی نـمی‌ورزند در شیراز
بیا حافـظ کـه تا خود را بـه مـلـکی دیگر اندازیم


Souri

یکی‌ از زیبا ترینهای حافظ، حالا "ی" بده

Souri


 

درودی چو نور دل پارسایان
بدان شمـع خـلوتـگـه پارسایی
نـمی‌بینـم از همدمان هیچ بر جای
دلـم خون شد از غصه ساقی کجایی


ز کوی مغان رخ مـگردان کـه آن جا
فروشـند مفـتاح مشکـل گشایی
عروس جهان گر چه در حد حسن است
ز حد می‌برد شیوه بی‌وفایی


دل خسته من گرش همتی هسـت
نـخواهد ز سـنـگین دلان مومیایی
می صوفی افکن کـجا می‌فروشـند
کـه در تابـم از دسـت زهد ریایی


رفیقان چنان عهد صحبت شکستـند
کـه گویی نبوده‌ست خود آشـنایی
مرا گر تو بگذاری ای نـفـس طامـع
بـسی پادشایی کـنـم در گدایی


بیاموزمـت کیمیای سـعادت
ز همـصـحـبـت بد جدایی جدایی
مـکـن حافـظ از جور دوران شکایت
چـه دانی تو ای بـنده کار خدایی


Anahid Hojjati

what happened to Moshaereh, don't let it die, Give "dal"

by Anahid Hojjati on

.


تا ز میخانه و می نام و نشان خواهد بود
سر ما خاک ره پیر مغان خواهد بود
حلقهُ پیر مغان از ازلم در گوش است
ما همانیم که بودیم و همان خواهد بود

از حافظ


Souri

Voila your "M"

by Souri on

مرا به خانه ام ببر
کسی به یاد عشق نیست
کسی به فکر ما شدن
از آن تبار خود شکن
تو مانده ای و بغض من
از این چراغ مردگی
از این بر آب سوختن
از این پرنده کشتن و
از این قفس فروختن
چگونه گریه سر کنم
که یار غمگسار نیست
مرا به خانه ام ببر
که شهر ، شهر یار نیست
مرا به خانه ام ببر
ستاره دلنواز نیست
سکوت نعره می زند
که شب ، ترانه ساز نیست
مرا به خانه ام ببر
که عشق در میانه نیست
مرا به خانه ام ببر
اگر چه خانه ، خانه نیست

 

مرا به خانه ام ببر

ایرج
جنتی عطایی


Anahid Hojjati

Need an "M" now

by Anahid Hojjati on

 


تو آمدی ز دورها و دورها
ز سرزمین عطرها و نورها
نشانده ای مرا کنون به زورقی
ز عاجها , ز ابرها ,بلورها
مرا ببر امید دلنواز من
ببر به شهر شعرها و شورها

به راه پر ستاره می کشانیم
فراتر از ستاره می نشانیم
نگاه کن
من از ستاره سوختم
لبالب از ستارگان تب شدم
چو ماهیان سرخ رنگ ساده دل
ستاره چین برکه های شب شدم

«آفتاب می شود»
فروغ فرخزاد

 


Souri

Sobh be khir....Next person give a "T" please

by Souri on

دلا دیدی که خورشید ازشب سرد
چو آتش سر ز خاکستر بر آورد
زمین و آسمان گلرنگ و گلگون
جهان دشت شقایق گشت ازین خون
نگر تا این شب خونین سحر کرد
چه خنجر ها که از دل ها گذر کرد
زهر خون دلی سروی قد افراشت
ز هر سروی تذروی نغمه برداشت
صدای خون در آواز تذرو است
دلا این یادگار خون سرو است

 

یادگار خون سرو

هوشنگ
ابتهاج

 


Anahid Hojjati

حافظ می گوید:

Anahid Hojjati


 


دوش وقت سحر از غصّه نجاتم دادند
و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بیخود از شعشعه  پرتو ذاتم کردند
باده   از جام تجلّی  صفاتم  دادند
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
آن شب قدر که این تازه براتم دادند
بعد ازین روی من و آینهُ وصف جمال
که در آنجا خبر از جلوهُ ذاتم دادند
من اگر کام روا گشتم و خوشدل چه عجب
مستحق بودم و اینها بزکاتم دادند
هاتف آنروز بمن مژدهُ این دولت داد
که بدان جور و جفا  صبر و ثباتم دادند
این همه شهد و شکر کز سخنم  میریزد
اجر صبریست کز آن شاخ نباتم دادند
همّت حافظ  و انفاس سحرخیزان بود
که ز بند غم ایّام  نجاتم دادند


Souri

Sorry for the delay (got a technical problem)

by Souri on

دو تا آهو از این صحرا گذشتند
چه بی آوا چه بی پروا گذشتند
از این صحرای بی حاصل دو آهو
کنار هم ولی تنها گذشتند

My beloved

 سیاوش
کسرایی


Anahid Hojjati

باز در جستجوی «دال» و آماده برای خوابم ,

Anahid Hojjati


.


تنها مانده  ای
تنها نشسته ای
رنج تنهائی کشیده ای
میدانی بی مونسی یعنی چه
بی همدمی چه بلائیست
میدانی چگونه میگذرد
آنگه که غمی داری و غمخواری نداری
حرف ها داری
وکسی را نداری که بشنود

از شعر «تنهائی»  نوشته «جلیل محمودی»

 

 


Souri

sorry, it was from Akhavan Sales, I added the name ;)

by Souri on

امروز نه آغاز و نه انجام جهان است
ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است
گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری
دانی که رسیدن هنر گام زمان است


تو رهرو دیرینه ی سر منزل عشقی
بنگر که ز خون تو به هر گام نشان است
آبی که بر آسود زمینش بخورد زود
دریا شود آن رود که پیوسته روان است

هنر گام زمان

 هوشنگ
ابتهاج

 


Anahid Hojjati

سوری جان, شعرزیبایت ازکه بود؟

Anahid Hojjati


.


مگر چشمان ساقی بشکند امشب خمارم را
مگر شوید شراب لطف او از دل غبارم را
بهشتِ عشقِ من در برگ ریزِ یادها گم شد
مگر از جام می گیرم سراغ چشمِ یارم را
به گوشش بانگ ِ شعر و اشک من نا آشنا آمد
به گوشِ سنگ می خواندم سرودِ آبشارم  را !

قسمتی از شعر «سرودِ آبشار» نوشته «فریدون مشیری»


Souri

inham "daal" for my good friend

by Souri on

دلش می ترکد از شکوای آن گوهر که دارد چون
صدف با خویش
دلش می ترکد از این تنگنای شوم پر تشویش
چه گوید با که گوید ، آه
کز آن پرواز بی حاصل درین ویرانه ی مسموم
چو دوزخ شش جهت را چار عنصر آتش و آتش
همه پرهای پاکش سوخت
کجا باید فرود اید ، پریشان مرغک معصوم ؟

 

پرنده ای در دوزخ

مهدی
اخوان ثالث


Anahid Hojjati

لطفأ «دال» بدهید ! که من آمده ام !

Anahid Hojjati


  مجال من همین باشد که پنهان عشق او ورزم
کنار و بوس و آغوشش چگویم چون نخواهد شد
شراب لعل و جای امن و یار مهربان ساقی
دلا کی به شود کارت اگر اکنون نخواهد شد

از دیوان حافظ

 


Souri

"N" from your favorite Akhavan Salesh

by Souri on

نفس کاین است ، پس دیگر چه داری چشم
ز چشم دوستان دور یا نزدیک ؟
مسیحای جوانمرد من  ای ترسای پیر پیرهن چرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است ... ای
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی ، در بگشای
منم من ، میهمان هر شبت ، لولی وش مغموم


Mehman

اینم ز

Mehman


 

ز هر گوشه ای سرکشی شد به پا

چو دیدند کشور بدون قوا

از آن سو ز توران و روم و یمن

بیفتاد ترسی به هر انجمن 

 

 

ب. مهمان

ازدواج کیکاوس و سودابه

 

 


Souri

pas shoma ham "z" bedeh

by Souri on

زیر خاکستر ذهنم باقی ست
آتشی سرکش و سوزنده هنوز
یادگاری است ز عشقی سوزان
که بود گرم و فروزنده هنوز
عشقی آنگونه که بنیان مرا
سوخت از ریشه و خاکستر کرد
غرق درحیرتم از اینکه چرا
مانده ام زنده هنوز
گاهگاهی که دلم می گیرد
پیش خود می گویم
آن که جانم را سوخت
یاد می آرد از این بنده هنوز

زیر خاکستر

حمید
مصدق


Mehman

ز

Mehman


 

تا رسیدی این خبر به افراسیاب

خنده ای زد سر پر از باد و سراب

گفت اکنون وقت جنگ است و ستیز

وقت کوپال و سنان و تیغ تیز 

 

 

ب. مهمان

ازدواج کیکاوس و سودابه

 

 


Souri

Mim for you

by Souri on

من و این ترکش و این تیر و کمان ؟
من و این بازی خرد
من و این دیو گران؟
اگر این تیر رها گشت ز کف
اگر این تیر نیاید به هدف ؟
من و نابودیم آسان آسان
آخرین تیر من از چله گذشت
ترکش من دگر از تیر تهی ست
دوی می اید دیو
دیگر ای بخت سیاهم
به تو امیدی نیست

آخرین تیر

حمید
مصدق


Mehman

دال

Mehman


 

دخترم اکنون نخواهد این ظفر

او هوای وصل کی دارد به سر 

با شه ایران و گردان بنام

بهر سودابه نهادم مکر و دام

 

 

ب. مهمان

ازدواج کیکاوس و سودابه

 

 


Souri

Thank you dear friends, Monaye aziz & Mehman

by Souri on

قصه ی عشق من آوازه به افلاک رساند
همچو حسن تو که صد فتنه در آفاق فکند
سایه از ناز و طرب سر به فلک خواهم سود
اگر افتد به سرم سایه ی آن سرو بلند


Mehman

  یک هزار از

Mehman


 

یک هزار از سرکشان با گرز و تیر

همره کاوس و گردان اسیر

تاختندی اسب همچون باد و برق

رو به سوی ساحل دریای شرق

 

ب. مهمان

ازدواج کیکاوس و سودابه