New Moshaereh Blog

Souri
by Souri
18-Dec-2009
 

I think this is a great time to start a new blog on poetry.

Yalda is coming soon. Are you ready for a long evening with Persian poetry?

By the way, it is also our poet Orang's Birthday tomorrow. Another reason for celebration with poetry.

I have a new idea for the Moshaereh.

I propose for each day, we keep with one letter of the Farsi alphabet. We will start with "alef" for today.

Tomorrow night, we will hit the "b" and so on .Agree?

So let get started. I will open the blog with the first beautiful poem of Deevan Hafez (the biggest lover of all the times)

Also: HAPPY BIRTH DAY ORANG JAN. MAY ALL YOUR WISHES COME TRUE.

Share/Save/Bookmark

Recently by SouriCommentsDate
Ahamdi brings 140 persons to NY
26
Sep 24, 2012
Where is gone the Babak Pirouzian's blog?
-
Sep 12, 2012
منهم به ایران برگشتم
23
May 09, 2012
more from Souri
 
Souri

من از نهایت شب حرف میزنم

Souri


هدیه

 

من از نهایت شب حرف میزنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف میزنم
اگر به خانه من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیار
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم

 فروغ
فرخزاد
»

 

 


Souri

I really loved all your poems

by Souri on

Dear Divaneh: great and timely poem from Adibol-mamalek. Thank you so much.

Anahid aziz: so beautiful poem of my beloved Akhavan-Sales. Isn't true that all his poems are just great?

Dr Saadat Noury: So true that our generation should be a lesson to the future generation. I truly love your idea in this poem. I suggest you blog this one. Thanks a lot for posting it in this blog.


Souri

Dear Shazdeh

by Souri on

Thank you for the very beautiful and sensitive poem of "mother" you posted here. I know you loved your late mother and you  always cherish her memories. May her soul rest in peace.

My mother will have an open heart surgery next week and I worry a lot for her, given her old age. Your nice poem, touched my heart and made me thinking how much I love my mother and how much we lost without being together, since I've left Iran.

Thank you for your beautiful thought.


M. Saadat Noury

ما ، ازبرای_ نسل_ بشردرس_ عبرت ا ‌یم

M. Saadat Noury


دوستدارعشق
ما ، نسل ضربه دیده زپرگار_نفرت ا ‌یم
ما ، ازبرای_ نسل_ بشردرس_ عبرت ا ‌یم

باشد د یار و کلبه ی ما ،پرشود ز مهر
ما ، دوستدار_حربه ی عشق و مسرت ا ‌یم

منو چهر سعا د ت نوری


Anahid Hojjati

من با تو نگویم که تو پروانهُ من باش

Anahid Hojjati


 


من با تو نگویم که تو پروانهُ من باش
چون شمع بیا روشنیِ خانهُ من باش

درکلبهُ من رونق اگر نیست , صفا هست
تو رونق این کلبه و کاشانهُ من باش

من یادِ تو را سجده کنم , ای صنم اکنون
برخیز و بیا خود بتِ بتخانهُ من باش

دانی که شدم خانه خراب ِ تو , حبیبا
اکنون دگر آبادیِ ویرانهُ من باش

لطفی کن و در خلوتِ محزونِ من ای دوست
آرام و قرارِ دلِ دیوانهُ من باش

 

از شعر «آرزو»  سرودهُ «مهدی اخوان ثالث»


divaneh

ما را چه که باغ لاله دارد

divaneh


ما را چه که باغ لاله دارد

ما را چه که خسته ناله دارد

ما را چه که گربه می کند تخم

ما را چه که گاو می زند شخم

ما را چه که گوش خر دراز است

ما را چه که چشم گرگ باز است

ما را چه که حمله می کند ببر

ما را چه که قطره بارد از ابر

ما را چه که شاخ گاو تیز است

ما را چه که تخم قحبه حیز است

ما را چه که میش بره دارد

ما را چه که اسب کره دارد

ما را چه به جنگ روس و ژاپن

یا حمله بالن و دراگن

ما در غم خویش ناله داریم

کاندوه هزار ساله داریم

هستیم چو مرغ پر شکسته

از تیر قضا نژند و خسته

نه جفت و نه آب و دانه داریم

نه لانه، نه آشیانه داریم

ما شکوه ز بخت خویش داریم

زاری به درون ریش داریم

ما پشۀ دام عنکبوتیم

باد برهوت بر بروتیم

چون سگ به هوای استخوانیم

وز فضلۀ سگ مگس پرانیم

بی توشۀ علم و مایۀ فن

افتاده به گرد بام و برزن

بی خاصیت کمال و تقوی

از علم و هنر کنیم دعوی

انواع هنر به خویش بندیم

بیهوده به ریش خویش خندیم

ادیب الممالک فراهانی


Shazde Asdola Mirza

شعر از شاعر افغان : جاوید جویا

Shazde Asdola Mirza


 

مادرم مهر تو  روشنگر شبهای من است

ياد تو خاطرهء اين  دل تنهای من است

مادرم مهر و وفا  را  به من آموخته ای

هر دعای تو مرا توشه فردای من است

مادرم لحظه ای از چشم تو گر دور شدم

ناله كردی و پريشان كه چه سودای من است

مادرم  ديدن  رخسار  تو  بود  عالم  من

ايكه تصوير تو آئينهء رؤيای من است

مادرم  آه  و  فغان  دل  « جویا » بشنو

 ايكه ميگفتی بمن سينه تو جای من است


Souri

می خوام بخونم از چشای تو ، نگو نمی شه

Souri


شیرین

 

می خوام بخونم از چشای تو ، نگو نمی شه
غمی که از نگاه تو میاد ترانه می شه
تو شیرینی با نمک ترین ترانه هامی
نه دیروزی نه امروزی ، تو فردایی همیشه


نشونی تو رو شبیه گریه هام می دونم
می خوام گمت کنم ، نبینمت ، اگر بتونم
میون خاطرات من نشستی ، گم نمی شی
اگه هستی ، اگه نیستی می خوام برات بخونم

می خوام بخونم از چشای تو ، نگو نمی شه
غمی که از نگاه تو میاد ترانه می شه
میون خاطرات من نشستی ، گم نمی شی
اگه هستی ، اگه نیستی می خوام برات بخونم

حسین متولیان

 


Souri

بنال ای دل که رنجت شادمانیست, بمیر ای دل که مرگت زندگانیست

Souri


سکوت

 

مباد آن دم که چنگ نغمه سازت
ز دردی بر نیانگیزد نوایی
مباد آن دم که عود تار و پودت
نسوزد در هوای آشنایی


بنال ای دل که رنجت شادمانیست
بمیر ای دل که مرگت زندگانیست
دلی خواهم که از او درد خیزد
بسوزد ، عشق ورزد ، اشک ریزد

فریدون مشیری

:Homayoun Shajarian

//www.semahal.net/song/38.htm


Souri

WOW!!!

by Souri on

What a good event I've missed here! So good contribution from all the permanent residents of the blog (plus Monda jon who honors us occasionally)

I really loved all your posts dear friends, many many thanks.

Dear Faramarz: Your nice contribution are always very welcome and very much appreciated. Don't sous estimate yourself, we need your great input here.

Daneshjooye aziz: The more it goes, the more I feel like I know you since a long time. It surprises me  because it is not so long that I have discovered you in this site. I am a true fan of your poetry.

Orang jan: Well, you on the contrary, are not a new friend, as we knew each other's family from France. But still I always discover a new aspect of your talent of poetry, day by day. Thanks for the last two poems here. I loved Fana Na Paziran.

Dear Dr Saadat Noury and Shazdeh and Rad  and all: You honor me each time you pass by here and visit us with a great post.

Thank to all of the friends who read these precious poems.


Monda

:o) Faramarz I know what you mean

by Monda on

I used to be tah e kelaass too on these moshaaereh blogs, then gave up the addiction va rofoozeh shodam.  Now yavaashaki I stop by and read a few poems at a time.... be Souri nagoo baasheh?

 

 


Faramarz

Monda, This is the Happening Place

by Faramarz on

اين كلاس ِ مشاعره سورى خانم پر از افراد ِ با استعداده
اورنگ خان هم كه كارشون درجه يكه
اين وسط فقط من بيخودى بر خوردم
البته كلى پارتى بازى كرديم كه ما رو توى كلاس راه دادن
فقط قول داديم كه ساكت ته ِ كلاس بشينيم و هيچى نگيم


daneshjoo

من تشنه ی آن جام می دوشینم

daneshjoo


Daneshjoo

 

 من تشنه ی آن جام می دوشینم

سر گشته ی آن لعل لب نوشینم

بر من کرمی کرده دگر باره بیا

تا سر به رهت تا به ابد بنشینم


Monda

bah bah inja che khabareh!

by Monda on

Souri, Orang, Faramarz, I just saw Faramrz's comment ang got curious... I'm sooo behind on reading the beautiful poems on this blog! Orang's last piece was lovely... Faramarz have you read Orang's new one? It really speaks to us ..... 

Orang, delam ro aab kardi baa oon she'eret  :o)


Faramarz

من ميخوام يك دسته گل به آب بدم

Faramarz


آهنگ ِ سيب ِ سيمين غا نم

//www.youtube.com/watch?v=ZXwLTQ-6bC4

من از اون آسمون ِ آبى ميخوام
من از اون شبهاى مهتابى ميخوام

دلم از خاطره ها ى بد جدا
من از اون وقتهاى بيتابى ميخوام
من از اون وقتهاى بيتابى ميخوام

من از اون آسمون ِ آبى ميخوام
من از اون شبهاى مهتابى ميخوام

دلم از خاطره هاى بد جدا
من از اون وقتهاى بيتابى ميخوام
من از اون وقتهاى بيتابى ميخوام

من ميخوام يك دسته گل به آب بدم
آرزوها مو به يك حباب بدم

سيبى از شاخه حسرت بچينم
بندازم رو آسمون و تاب بدم
بندازم رو آسمون و تاب بدم

گل ِ ايوون ِ بهار ِ دل ِ من
يك بيابون لاله زار ِ دل ِ من

من از اون آسمون ِ آبى ميخوام
من از اون شبهاى مهتابى ميخوام

دلم از خاطره هاى بد جدا
من از اون وقتهاى بيتابى ميخوام
من از اون وقتهاى بيتابى ميخوام

مثل ِ يك دسته گل اقا قيا
دلم آواز ميكنه بيا بيا

تو ميرى پشت ِ علفها گم ميشى
من ميمونم و گل اقا قيا
من ميمونم و گل اقا قيا

گل ِ ايوون ِ بهار ِ دل ِ من
يك بيابون لاله زار ِ دل ِ من
گل ِ ايوون ِ بهار ِ دل ِ من
يك بيابون لاله زار ِ دل ِ من


Orang Gholikhani

فنا ناپذیران

Orang Gholikhani


ما فنا ناپذیران هستیم

شمشیر بدست

در دشت بی انتها

رفتیم بدنبال دشمن

از ما و رای افق

ما فنا ناپذیران هستیم

زمان را فراموش کرده ایم

تحقیر را پشت سر گذاشته ایم

رفتیم بدنبال غرور

به ماورای کوه دماوند

ما فنا ناپذیران هستیم

نوای پدران مان اینجا نیست

ولی روحشان را فراموش نکرده ایم

رفتیم با قلبی پر از حسرت

پشت کردیم به چاه های نفت

ما فنا ناپذیران هستیم

با دوست میجنگیم

با خطر میرقصیم

رفتیم با زمان بدنبال سرعت

به فراسوی اقیانوس ها

ما فنا ناپذیران هستیم

فراموش نکرده ایم

که آنها کاشتند و ما خوردیم

رفتیم بدنبال خواب

درانتهای شب یلدا

ما فنا ناپذیران هستیم

بدنبال خاطره میرویم

فریاد میکشیم برای آزادی

میگردیم بدنبال وحدت

در صحرای هستی

ما فنا نا پذیران هستیم

زبان ما زنده خواهد ماند

ولی روح ما به کجا خواهد رسید

میرود بدنبال ابدیت

در انتهای زمان
او رنگ Février 2006

//iranian.com/main/blog/orang-gholikhani-29


Orang Gholikhani

مسافر

Orang Gholikhani


مسافر همیشگی

مرا به آغوش بکش

تو که خسته ای

تو که به دورها میروی

به دنیاهای خیالی

افق را تو میگیری

یا او تو را از من میگیرد

میروی تنها

سبکبار با دلی سنگین

مسافر همیشگی

مرا به آغوش بکش

من آن جاده ام که میمانم

به انتظار تو زیر آفتاب

//iranian.com/main/blog/orang-gholikhani-16


Souri

گرفتم عاقبت دل بر منت سوخت, پس از مرگم سرشکی هم فشاندی

Souri


مرا عمری به دنبالت کشاندی
سرانجامم به خاکستر نشاندی

ربودی دفتر دل را و افسوس
که سطری هم از اين دفتر نخواندی

گرفتم عاقبت دل بر منت سوخت
پس از مرگم سرشکی هم فشاندی

گذشت از من ولی آخر نگفتی
که بعد از من به اميد که ماندی ؟

مرا عمری به دنبالت کشاندی
سرانجامم به خاکستر نشاندی

ربودی دفتر دل را و افسوس
که سطری هم از اين دفتر نخواندی

گرفتم عاقبت دل بر منت سوخت
پس از مرگم سرشکی هم فشاندی

گذشت از من ولی آخر نگفتی
که بعد از من به اميد که ماندی ؟

From Moshiri (?)

//www.backupflow.com/g.htm?id=37


Souri

Thanks dear friends for the great poems, we start with "M" today

by Souri on

Thanks to dear Daneshjoo for the wonderful contribution, to Shazdeh and Dr Saadat Noury and Orang, for the beautiful poems that they have posted here. I'm very grateful to you for your nice thought and help with the blog.


M. Saadat Noury

حرف " ل" از سیف فرغانی

M. Saadat Noury


لطفت که چو اندیشه حد نیست کنارش را

از روی تو انعامی دیدیم مگر بوسه

سیف ار ز تو می‌خواهد بوسه تو برو می‌خند

کز لعل تو خوش باشد گر خنده و گر بوسه

سیف فرغانی

 


Shazde Asdola Mirza

لب از خیام

Shazde Asdola Mirza


 

لب بر لب کوزه بردم از غایت آز 

تا زو طلبم واسطه عمر دراز

لب بر لب من نهاده، میگفت به راز

می خور که بدین جهان نمی‌ آیی  باز


daneshjoo

لاله های عشق را پر پر مکن

daneshjoo


Daneshjoo

 

لاله های عشق را پرپر مکن

با رقیبان گفتگو  از سر مکن

نیمی از عمرم به تلخی ها گذشت

خون به جامم ، نیمه ی دیگر مکن


Orang Gholikhani

لذت

Orang Gholikhani


لذت من

کلبه إی کوچک در قلب  کوه

دور از خشم پوچ وطغیان روح

لذت من

گرمی خشک و بوی لطیف نعنا

شراب سرخ در دست یار رعنا

لذت من

خرمالوی تنها آویخته بر درخت

میان رود خوابیده  روی تخت

لذت من

قصه رستم و شیر و پلنگ

قهقه خنده بی فکر و درنگ

لذت من

خبری کوتاه از یاری  نا آشنا

شعری کوتاه  , ساده   و بی ادعا

اورنگ

 Jan 2010

//iranian.com/main/blog/orang-gholikhani-139

 


Souri

Great one, dear Anahid!

by Souri on

This one is one of my favorite from our dear Moshiri. I was trying to find it but I couldn't. I'm so glad that you did. Many many thanks.

 


Anahid Hojjati

«گ » مثل «گرگ»

Anahid Hojjati


 

 

لاجرم جاری ست پیکاری سترگ
روز و شب , ما بین این انسان و گرگ
زورِ بازو چارهُ این گرگ نیست
صاحبِ اندیشه داند چاره چیست

ای بسا انسانِ رنجورِ پریش
سخت پیچیده گلویِ گرگِ خویش

وی بسا زور آفرین مردِ دلیر
هست در چنگالِ گرگِ خود اسیر

*

هر که گرگش را در اندازد به خاک
رفته رفته می شود انسانِ پاک

و آن که از گرگش خورد هر دم شکست
گر چه انسان می نماید , گرگ هست !

و آنکه با گرگش مدارا می کند ,
خُلق و خوی گرگ پیدا می کند .


از شعر «گرگ» , شاعر, فریدون مشیری


 


Souri

و آنچه به جا مانده بهای دل است

Souri


لیک چنان خیره و خاموش ماند
کز همه شیرین سخنی گوش ماند
خلق همان چشمه ی جوشنده اند
بیهوده در خویش  خروشنده اند
یک دو سه حرفی به لب آموخته
خاطر بس بی گنهان سوخته


لیک اگر پرده ز خود بردرند
یک قدم از مقدم خود بگذرند
در خم هر پرده ی اسرار خویش
نکته بسنجند فزون تر ز پیش


چون که از این نیز فراتر شوند
بی دل و بی قالب و بی سر شوند
در نگرند این همه بیهوده بود
معنی چندین دم فرسوده بود


آنچه شنیدند ز خود یا ز غیر
و آنچه بکردند ز شر و ز خیر
بود کم ار مدت آن یا مدید
عارضه ای بود که شد ناپدید
و آنچه به جا مانده بهای دل است
کان همه افسانه ی بی حاصل است

نیما
یوشیج


Souri

لحظه ی دیدار نزدیک است

Souri


لحظه ی دیدار

 

لحظه ی دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام ، مستم
باز می لرزد ، دلم ، دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم
های ! نخراشی به غفلت گونه ام را ، تیغ
های ، نپریشی صفای زلفکم را ، دست
و آبرویم را نریزی ، دل
ای نخورده مست
لحظه ی دیدار نزدیک است


 مهدی
اخوان ثالث


Souri

Thanks Shazdeh, this one is for you

by Souri on

معراج

 

گفت : آنجا چشمه خورشید هاست
آسمان ها روشن از نور و صفا است
موج اقیانوس جوشان فضا است
باز من گفتم که : بالاتر کجاست
گفت : بالاتر جهانی دیگر است
عالمی کز عالم خاکی جداست
پهن دشت آسمان بی انتهاست
باز من گفتم که بالاتر کجاست
گفت : بالاتر از آنجا راه نیست
زانکه آنجا بارگاه کبریاست
آخرین معراج ما عرش خداست
بازمن گفتم که : بالاتر کجاست
لحظه ای در دیگانم خیره شد
گفت : این اندیشه ها بس نارساست
گفتمش : از چشم شاعر کن نگاه
تا نپنداری که گفتاری خطاست
دورتر از چشمه خورشید ها
برتر از این عالم بی انتها
باز هم بالاتر از عرش خدا
عرصه پرواز مرغ فکر ماست

 فریدون
مشیری
»


Souri

My dear Daneshjoo

by Souri on

You embarassed me. I'm so thankful for the good impression you have of me. I hope I deserve it.
It feels so good to know that the people whom we respect and value a lot, have a good opinion about us. I thank you and Maziar and all the good friends out here who encourage me with their nice words.


daneshjoo

Dear Souri

by daneshjoo on

Daneshjoo

I agree with maziar58 totally. You are very knowlegable. This was the reason that I asked you to run the other Blog. Best, Daneshjoo