MINISTER
Former Minister of Islamic Guidance calls for impeachment of Ahmadinejad and Khamenei
by Tara Mahtafar
Mohajerani did not mince words when it came to the nuts-and-bolts questions facing the opposition movement in Iran's ongoing internal crisis. He began by cautioning against haste and expectations for fast results. "The Green Movement is an opportunity for the Iranian people to define themselves on their own terms. The process requires time -- it's not a sprint, but a marathon." He warned that any act toward radicalization would spell "the death of the Green Movement," and stressed the need to preserve its non-violent nature.
>>>
CONFUSION
هر جا افرادی با گرایشهای مختلف دور هم جمع شدند و هركدام چیزی گفتند دمكراسی پدیدار نمیگردد
متأسفانه برخی ابهام این جریان را حسنش میشمرند و مدحش را میگویند، تحت این عنوان كه حركت را فراتر از جبهه گیری های معمول سیاسی قرار میدهد . یا چندصدایی بودنش را میستایند كه به هر سخن و فكری فرصت ابراز میدهد و هیچ گرایشی را از خود نمیراند. باید به آنها یادآوری كرد كه دمكراسی به سخن گفتن همگان میدان میدهد ولی خواست دمكراسی از میان همهمه زاده نمیشود و كلام روشن و محكم میخواهد
>>>
MUSIC
Fared is allowing the music in his bones to flow out in a language he knows how to communicate in
On Saturday, September 26th, I wandered into San Francisco’s gorgeous Palace of Fine Arts ten minutes late like any good Iranian. This was one time I regret coming even one minute late. Before my butt hit the red velour seat, my jaw fell down as I finally heard something I’ve been hunting for for years: the Iranian Jeff Buckley and his motley band of strings and drums that spanned the Old and New worlds with creativity, melancholy, and good ‘ol Iranian silliness. At intermission, while Fared was flocked by newfound fans to sign his CD
>>>
STORIES
پشت ميز کوچک بوتيک حميد زرگاني داشت کانادا دراي خنک سر مي کشيد. عکس رنگي شاه و فرح زيرشيشه ميز بود. باد خنک کولر حالش را جا آورد. ساق هاي خوش تراش دخترها آنسوي ويترين بوتيک قيامت بود. پشت سرشان اينهمه بيتل! روزنامه فروش سر چهارراه اميري بليطهاي بخت آزمائي را جلو دکه اش به کش بلندي آويزان کرده بود. زني جوان توي کت و دامن آبي روشن از داروخانه آفتاب آمد بيرون براي تاکسي دست بلند کرد
>>>
NOVEL
ستار روی سینه مرد پاسدار نشست.اکنون زمان تاوان پس دادن بود
چگونه می توانم کار را تمام کنم؟ نخستین ماه بهار به پایان خود رسیده بود و این پرسشی بود که تمام وقت در ذهن ستار می چرخید. ستار نشانی خانه آن مرد پاسدار را خواسته بود اما مریم فقط از محل سکونت او آگاهی داشت. رفتن به آنجا سخت بود. در نتیجه او از نشانی دقیق خانه و حتی مجتمعی که خانه آن پاسدار سپاهی در آن بود نا آگاه بود. ستار دانست که باید به تنهایی عمل کند. در این مورد هیچ کمکی از دختر جوان نمی باید انتظار می داشت. یک روز صبح ماشین را برداشت و به حوالی آن ناحیه رفت
>>>