صدای تلفن را شنیدم ،حوله را از گوشه ی حمام برداشتم ، شیر آب را بستم از پله ها با عجله پائین آمدم تلفن را از روی تخت برداشتم . آنت از پشت تلفن به آرامی از من پرسید امشب برای سکس به خانه ام می آیی ؟
حوله را به دستم گرفتم و در حالی که گوشی تلفن به دستم بود خودم را خشک کردم و به نرمی گفتم نه نمی آیم.
گفت چرا؟
گفتم چون آخرهای کتاب ویرجینیا وولف و خدمت کارهایش هستم.
گفت خوب هر وقت شب که تمام کردی تاکسی بگیر بیا خونه . برات سیب قرمز اسپانیایی خریده ام شام خوبی هم برایت درست کرده ام. تازه سوتین ام را هم عوض کرده ام می دونم از رنگ سفید خوشت نمی یاد مشکی اش را از مغازه ی بغل خانه خریده ام.
گفتم باشه می یام.
با خنده گفت کلی هم شمع خریده ام تا بیایی، از دم در تا راه پله ها و همه ی اتاق ها را با شمع روشن می کنم .لیوان های شراب را هم عوض کرده ام تری دوست ولزی ام یک جعبه شراب برام فرستاده.
گفتم شام چی درست کرده ای؟
گفت خوراک میگو با سالاد و استیک .
گفتم پنیر ایتالیایی هم داری؟
گفت آره بابا ! کشتی منو!
لباس هایم را پوشیده و روی مبل نشسته بودم.
گفت قهوه خورده ای؟
گفتم نه.
گفت برو تو کمد برات قهوه گذاشته ام .
گفتم جدان کی آماده ای خانه ؟
گفت حواست کجاست دیروز وقتی با ماشین رساندمت .
گفتم خوب بعد ...
گفت بعدش آمدم تو و قهوه را تو کمد گذاشتم .
با بدجنسی گفتم دیگه چی کار کردی تو خونه ام؟
گفت هیچی بوسیدمت و از تو خداحافظی کردم .
گوشی را عوض کردم دست راستم خیس از عرق شده بود .
گفت داری چی کار می کنی ؟
گفتم دارم می رم آشپزخانه قهوه درست بکنم .
گفت باشه برو بعدان زنگ می زنم .
گفتم نه حرف بزن .
گفت خوب چی بگم .
گفتم بگو چرا مرا دوست داری ؟
گفت چون سکس ات خوب است و خوب عشق بازی می کنی .
گفتم دیگه ...
گفت چون وقتی سکس می کنی با بدنم مهربان هستی همیشه بوی سیب قرمز می دی .
کتری را روی اجاق گذاشتم در آشپزخانه را که به بیرون بود را باز کردم .
گفت دوستت دارم چون همیشه از طرز لباس پوشیدنم تعریف می کنی .
گفتم خوب چون لباس هاست همیشه با روژت ست است .
گفت دوستت دارم چون همیشه از عطر تنم تعریف می کنی.
گفتم چون هیچ وقت نشده بوی عرق بدی .
گفت عشق بازی ات را دوست دارم چون مثل مردهای دیگه زود نمی ری دوش بگیری.
گفتم خوب چون کار بدیه .
گفت سکس با تو برای من ایتالیایی لذت بخشه .
گفتم چون ایتالیایی ها بلدند چه طوری با آدم بخوابند
گفت با ادب هم هستی .
گفتم خوب چون پسر خوبی هستم و مادرم منو خوب تربیت کرده
گفت آفرین به مادرت .
گفتم مرسی .
گفت قهوه ات درست شد .
گفتم آره می خورم .
گفت نوش جان .
گفتم از فرانچسکا شیرینی خریدی ؟
گفت نه با من زیاد خوب نیست چند روزی است که چپ چپ نگاهم می کند .
گفتم فرانچسکاست دیگه کاریش نمی شه کرد .
قهوه اش خیلی خوش طعم بود گفتم دستت درد نکنه از کجا گیر آورده ای قهوه رو ؟
گفت مارسل از کاپری برام فرستاده .
گفتم آفرین به مارسل .
گفت قابل تورو ندارد .
گفتم آخه چرا این قدر به من سرویس می دی ؟
گفت چون دوستت دارم .
گفتم من هم تورو دوست دارم .
گفت چه عجب یک بار گفتی منو دوست داری .
گفتم من سالی یک بار کلمه دوستت دارم را می گم .
با مهربانی گفت باشه همین یک بار هم بسه .
گفتم آنت مهربان من تورو برای عشق بازی هایت دوست ندارم من تورو دوست دارم چون نویسنده هستی و همیشه اضطراب های مرا می نویسی دوستت دارم چون وولف را برایم کالبد شکافی کرده ای دوستت دارم چون وقتی سوتین ات را باز می کنم راحت باز می شود و با تمام وجودت با من عشق بازی می کنی .
باران شروع به باریدن کرد در آشپزخانه را بستم و به اتاق مهمان رفتم .از پشت تلفن بوی تن اش را حس می کردم و به خوبی می دیدم نوک پستان هایش برجسته شده گفتم بیا امشب پس از عشق بازی با هم حسابی حرف بزنیم
گفت در رابطه با چی؟ گفتم اینکه، حالا وقتشه که با هم زندگی بکنیم !
شادی اش را از آن طرف تلفن احساس کردم گلدان گل شمعدانی را آب دادم و با دست راستم خاکش را مرتب کردم
گفت باشه حتما امشب با هم حرف می زنیم ولی به یک شرط .
گفتم چه شرطی ؟
گفت تو تمام وسایلت را به خانه ی من می آوری و یک اتاق اضافی هم به تو می دم تا مزاحم نوشتن یکدیگر نباشیم.
گفتم باشه حالا چه زود نقد کردی با هم زندگی کردنمان را.
گفت من ماههاست منتظر همین حرفت بوده ام خیلی خوشحالم ، میشه کتابت را نخوانی و زود به خانه بیایی
گفتم نه اول کتاب بعدان دوستی !
گفت راست می گی ببخشید .
گفتم خواهش می کنم خانم آنت !
در یخچال را باز کردم انگور و پرتغال را برداشتم در بشقاب کوچکی گذاشتم روی میز نشستم و به آنت گفتم دوستت دارم دوست خوب من !
گفت چرا نمی گویی همسرم آینده ام .
گفتم نه! تو رفیق من هستی نه همسرم .
گفت خوشم می آید از تو از جواب کم نمی آوری .
گفتم من کارم نوشتن است و به موقع جواب دادن در خون من است .
گفت باشه رفیق اگه حال پیاده روی داشتی قبل از آمدن یک کم قدم بزن و برایم فکر هایت را بیاور چون محتاج خواندنشان هستم .
گفتم چشم.
گوشی را روی میز گذاشتم و با انگشتم انگور سبز را برداشتم و با چشمانم به پنجره خیس شده از باران نگاه کردم .
Recently by hadi khojinian | Comments | Date |
---|---|---|
ابرهای حامله از باران | 4 | Jul 28, 2012 |
مادام بوواری | - | Jul 07, 2012 |
دیوارهای روبرو | 6 | Jun 26, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
ها ها ها ! کامنت
سیتورا (not verified)Wed Dec 17, 2008 11:13 PM PST
ها ها ها ! کامنت ها از خود مطلب جالب تر بود .خیلی وقت بود اینقدر از ته دل نخندیده بودم
وبلاگ سوتین صورتی
ِa firend (not verified)Tue Feb 19, 2008 11:56 AM PST
در وبلاگ زیتون یک وبلاگ جدید به اسم "سوتین صورتی" معرفی شده بود، گفتم شاید خوشت بیاد که یک سری به آنجا بزنی
Waiting for sex by Khoji
by Anette (not verified) on Mon Feb 11, 2008 05:41 AM PSTخوجی جون من الان چند روزه منتظرم پس این سکس کردنت که این همه قولش رو می دادی چی شد؟
حالا می خوای تا آخر کتاب رو بخوونی؟ ببین برای اینکه زودتر بیای بهت بگم که اون خودش رو می کشه درست مثل خود ویرجینیا وولف! پس زندگی رو بچسب و بیاه دیگه تا هر چه زودتر برسیم به این سکس کردن مون و اصلاً ادبیات رو ولللللششششش کن! آیا بهتره بکنیم سکس یا سکس را بکنیم؟
خوجی جون منم مثل همه ایتالیایی ها پنیر لیقوان رو خیلی دوست دارم و برات پنیر از مغازه بغلی که مثل خودت ترکه و اهل خوجستانه گرفتم
شام امشب ما ایتالیایی ها چه خواهد شد؟ قلیه ماهی با آش میگو و پنیر لیقوان
بیاه دیگه تو هنوز داری توی کمد دنبال قهوه می گردی؟ اوق! اوق! اوق!
بابا صبح شد بیا دیگه! داستان سکس کردنت با دستمالی کردن حبه انگور نباس تموم بشه خوجی جون!
doost
by My Mummy (not verified) on Mon Feb 11, 2008 05:24 AM PSTگفت سکس با تو برای من ایتالیایی لذت بخشه .
گفتم چون ایتالیایی ها بلدند چه طوری با آدم بخوابند
گفت با ادب هم هستی .
گفتم خوب چون پسر خوبی هستم و مادرم منو خوب تربیت کرده
گفت آفرین به مادرت.
منم می گم قربون ننه ات بری با این داستان نوشتن ات، بگو مرسی. باشه چون ننه م منو خوب تربیت کرده. قربونتم می رم. باشه. چشم
KOS SHER
by bacheh irani (not verified) on Sun Feb 10, 2008 12:18 PM PSTYEKI BE DADEH IN IRANIHA TOO GJORBAT BERESEH.GHATI KARDAN BICHAREH HA.AKHEH IN KOS SHERA CHIEH MINEVISID. TO RA DOOST DARAM CHON SOOTAINET VA MISHEH. ENGAR MALEH BAGHIEH PICH GOOSHTI MIKHAD. YE MOSHT KOS KHOL SHODAN NEVISANDEH
to dastaan
by Anonymous for now (not verified) on Sun Feb 10, 2008 08:42 AM PSTIf he likes to talk, then others like to talk. Flash news: this is a public forum! Get used to it! Now, that's democracy for ya, haal kon! ;)
Baba... vel konid shoma ham
by daastan (not verified) on Sat Feb 09, 2008 11:19 PM PSTBaba... vel konid shoma ham digeh!
Delesh mikhad injoori beneviseh. Doost nadarid khob nakhoonid. 4 khat keh khoondid doost nadashtid digeh nakhoonid...
Az bas keh be ham eerad migirim digeh
haalam bad misheh...
Babajoon bebin o begzar... inkeh digeh siasi nist keh begim beh
aayandeh keshvar o be zendegi-e hameh marboot misheh!!
Let it be let people, live and let live... why so much contempt and derision and belittling others?
Aaya az inkeh digaran ro maskhareh mikonid ehsaas-e khoshi mikonid??
Agar intoreh,
vazz-e maa kharaab tar az ooni-e keh fekr mikonim... kheili kharaab tar!
Biyain baaham fekr konim... yek kami khodemoon ra jay-e digaran bezarim... harfeshoon ra doost nadarim?... begzarim.. oonha ham hamonghadr hagh-e harf zadan daaran keh maa darim.
In hamoon alef baay-e demokraasieh...
be in migan eshghe koor !! :-p
by Annahid (not verified) on Sat Feb 09, 2008 04:16 PM PSTبه نظر من يارو يا مست بوده يا كور بوده ... دختره اومده رسوندش خونه .. اونوقت اومده توخونه اش قهوه رو گذاشته تو كمد..اونوقت بوسش هم كرده..حال اين مي پرسه : ده!! تو كي اومدي خونه من؟؟؟!!!
همون احتمالا كور بوده!! از اونجايي كه دختره گفته حالا اين كه نمي بينه .. سوتين رنگو وارنگ چي حاليشه .. سفيد از سرش هم زياده!
عجب بابا.. نويسنده بند تنبوني به اين ميگن ديگه!!!
nevis 22
by F (not verified) on Sat Feb 09, 2008 04:06 PM PSTJigareto beram, ke inghad khandidam delam dard gereft... you are so funny..
Love you!!!
to آنت
sootian abi (not verified)Sat Feb 09, 2008 08:31 AM PST
hahahhhhhhhhhaaa!
سوتین مشکی من
آنت (not verified)Sat Feb 09, 2008 08:17 AM PST
خوجی جون سلام
بازم منم! زنگ زدم بهت بگم قهوه گرفتم گذاشتم توی کمد تلفنت جواب نداد حتماً یا در حال ویرجینیا وولف خوندن و یا در حال سکس کردن با مرسدس و یا در حال نگارش داستانهای تخماتیک هستی... ببین به هر حال من قهوه رو گذاشتم تو کمد و شام هم میگو پختم با آش کشک و پنیر از بقالی هم خریدم و سوتین مشکی هم از خرازی... محتویاتش: همگی توش تازه است.. دارم قالی قرمز پهن می کنم تا سر خیابون ولی برای ملکه ویکتوریا نیست ها! نع جیگر برای توه! تو که هم نویسندگی ات مثل سکس کردنت است و بوی سیب گندیده می دی همراه با چس سیر... خوجی جون بین خودمون باشه چون ترشی بخوری هم چیزی نمی شی پس ترشی لیته هم گرفتم تا تو با این تصورات معیوب و تخیلات مخدوش بیای و هی سکس بکنیم و هی بخندیم به ریش این ملت جفنگ پرست...
خوجی جون زود بیا که منتظرم خودم برات یه پا ویرجینیا وولف می شم و تمام چراغای فانوس دریایی را رو چراغونی می کنم برات... بیاه دیگه... کشتی منو...
خونه مو به اسمت می کنم...
اتاق تکی برات می گیرم که مزاحم هم نشیم و فقط برای سکس کردن با هم تماس بگیریم...
بیا خوجی جون که بی تاب توام من! حالا چرا؟
خوجی جون شاید منم مغز خر خورده باشم و گرنه پس چی؟.
ogh ogh ogh
by empty cans (not verified) on Sat Feb 09, 2008 08:12 AM PSTHere is a typical Iranian man's writing:
1.az-khod raazi
2. bacheh-naneh (ohh, your mommy brought you up so well)
3. and thinks he is good in bed! yeah, dream on. With attitudes like this, no wonder Iran is in such deep shit... truly sad.
a little modesty goes a long way
by Anonymous (not verified) on Sat Feb 09, 2008 07:45 AM PSTانگور و پرتغال را برداشتم
Fist, porteghal is with ghaaf, and not ghein. The one you wrote is the country. Perhaps you wanna write in a language that you're more familiar with, or is this seriously the best you could do?
گفتم من کارم نوشتن است و به موقع جواب دادن در خون من است .
Second, despite the fact that this is a short story, and not a autibiography, the sentences you put down, all refelct what you think. You seriously think you're good and hazer-javab??? OMG, delusions galore!!!
انگشتم انگور سبز را برداشتم و با چشمانم به پنجره خیس شده از باران نگاه کردم
Is that obvious or what? So you pick grapes with your "fingers"? Ahh, I thought you capable writer did that with your ears! And you look at the window with your "eyes"? Whoa! That's a new one! Now, how did you do that?
.
boro kashketo besab mard!
nevis22
by Anonymous3 (not verified) on Sat Feb 09, 2008 07:43 AM PSTYou are very funny. Agar torshi nakhori ye chizi mishi. Keep up the good funny work! :)
Do us a favor and stop
by nasrin (not verified) on Sat Feb 09, 2008 07:13 AM PSTDo us a favor and stop writing. Ina chi chieh minvisay?
Cheghadr az khod
by parvaneh (not verified) on Fri Feb 08, 2008 11:36 PM PSTCheghadr az khod motshaker
Ay zan-ha be dast o pam bioftin chon ham roshanfekram ham khoob tartibetoono midam
Hala cheghadr har kodoomesh sehat dare bemanad
Too in site dari vari, be noee sargarm konande, tavassote khod-nevidande-binan ziad talavat mishe, shoma ham roosh.
Amma Hadi jan, bazi vaghta dige kheyli shooresh mikoni, zane teflak kam moonde dige alanan eltemas kone, oon vaght shoma ketab khoondanet masalan dir shode?
Man ke too in omre 40 salam yek doune mard nadidam ke ketabo be, hala seks too saresh bokhore, ghazaye khoob tarjih bede
Shomam intori engar filmete, be ghole farangia: playing hard to get, be ghole khodemoon: naz mikoni porroo nashe!
سوتین قرمز آنت خانم
nevis22 (not verified)Fri Feb 08, 2008 09:18 PM PST
سوتین قرمز آنت خانم
موبایلم زنگ زد- دوش را بستم ولنگ را به آرامی از گوشهء حمام برداشتم و به پایین تنه ام بستم. موبایل را به گوش گرفتم. آنت بود با عشوه فرمود:
خوجی جان برای سکس به خانه ام نمی آیی؟
عرض کردم: خیر
فرمود: غلط کردی. بیا .
گفتم: دارم کتاب فانوس دریایی ویرجینیا وولف را می خوانم.
فرمود: کجای کتابی؟
عرض کردم: اون وسطهاش
با عشوه فرمود: وسطهای کتاب ویرجینیا را بیشتر دوست داری یا وسطهای مرا؟
عرض کردم: خیرالامور اوسطها
فرمود: هر وقت تمام کردی تاکسی بگیر و بیا خونه. میخوام برات رو میز عربی برقصم.
گفتم: غذا مذا خبری هست؟
فرمود: برات اسپاگتی چینی با بستنی اکبر مشتی گرفتم. سوتین ام را هم تازه عوض کردم. هم رنگ لنگ حمامت است. می دونستم رنگ قرمز دوست داری. خواستم هم رنگ لنگت باشه.
گفتم: من با سوتینت کاری ندارم- با محتویاتش کار دارم.
با عشوه خندید: بی حیای با نمک. شمع هم خریده ام و از دم در خانه ام تا سر کوچه را قالی قرمز انداخته ام و شمع روشن کردم تا تو بیایی. ودکای عرق سگی درجه یک هم گرفته ام.
با گرسنگی گفتم: شام چی درست کردی؟
فرمود: استیک ایتالییه داغ پشمالو با سالاد مالاد میگو.
با عشوه گفتم: دیوونتم – کشتی منو!
&
لباسهایم را پوشیدم و با لوندی روی مبل لم دادم و فانوس دریای ویرجینیا وولف را میخواندم.
موبایلم دوباره زنگ زد.
آنت: چیکار میکنی خوجی؟
"ویرجینیا وولف می خوانم."
فرمود:غلط میکنی. کجاهاشی ؟
با عشوث عرض کردم: اون وسطهاش.
گفت: کی میای با هم سکس کنیم؟
گفتم: انشاءالله بزودی راه می افتم.
&
عریان روبرویم نشسته بود تو تختخواب . سینه های برجسته اش ایتالیایی بود. هر وقت چشمانش به چشمان زیبایم می افتاد از خوشی نوک سینه هایش بیرون می زد. خوشا به سعادتش که من را در کنارش بودم.
فرمود: خوشم می آید که تنت بوی عطری را میدهد که تا بحال نظیرش را ندیده ام.
گفتم: مادرم از مغازه های روبروی شاه عبدالعظیم در جنوب تهران میخرد و برایم با دی اچ ال پست میکند. برای همین است که در اروپا همهء زنها دیوانه ام شده اند.
گفت: آفرین به مادرت.
گفتم: خوشحالم که رنگ ماتیکت با رنگ سوتیینت یکی بود. قرمز. اگر نبود حلالت نمی کردم.
خندید: خوجی جان... یکبار دیگر هم حلالم میکنی؟
عرض کردم : البته...
فرمود: عشق بازیت را دوست دارم. این چه سبکی است که میکنی؟
با ناز و غرور گفتم: این مدل کلاسیک قزوینی است که عقب را نشانه رفته به جلو حمله میکنم.
با حسادتی زنانه فرمود: همین کارهایت ما زنها را کشته...
پرسید: چرا مثل مردهای دیگر زود نمی ری دوش بگیری؟
عرض کردم : با لنگم خودم را تمیز میکنم.
&
در یخچال را باز کردم انگور و پرتغال را برداشتم در بشقاب کوچکی گذاشتم روی میز نشستم و به آنت گفتم :
چطور بود امشت آنت خانم؟
فرمود: چرا نمی گویی همسرم آینده ام .
گفتم : اگر ازدواج کنیم که دیگر من نمی توانم ویرجینیا وولف بخوانم و نویسندگی کنم.
گفت: این جوابها را از کجا می آوری؟
گفتم : اصلیت من از اصفهان است وخوب جواب دادن در خون من است.
گفت : اگر تو نبودی ما زنهای محروم ایتالیایی چه خاکی بر سر میکردیم. خوجی جان با من بمان خانه ام را به اسمت میکنم و خودم کنیزت میشوم.
با کرشمه پشت پشمالویم را به او کردم و با انگشتم انگور سبز را از تو دیزی برداشتم و با چشمانم به پنجره خیس شده از باران نگاه کردم .
از پشت سر صدای آرام هق هق گریه هایش را می شنیدم.
گفت بیا سکس
nevis22 (not verified)Fri Feb 08, 2008 02:04 PM PST
گفت بیا سکس کنیم
گفتم خیر
دوباره گقت خوجی جان بیا سکس کنیم
گفتم خیرآنت خانم جان الان وقت ندارم
گفت چطور؟
گفتم دارم ویرجینیا فولف میخوانم
گفت نامراد حالا دیگه از ما بریدی و با دیگران مشغولی؟
گفتم تو ایتالیایی که نمی فهمی مفاتیح الجنان چیه مجبورم
بگویم فیرجینیا وولف و جیمز جویس میخوانم
&
دوباره اصرار کرد بیا سکس کنیم
گفتم خیر
گفت مگر چه میخوانی؟
گفتم ارداویرافنامه میخوانم وقت ندارم
اصرار نکن آنت جان
کاکم بلند است بلند تر می شود
نمی توانم ارداویرافنامه بخوانم
گفت این دیگر چیست؟
گفتم مخلوطی از دعای عمن یجیب و اولیسس جویس است
&
بار سوم گفت کی میایی سکس کنیم
به خدا خوب سکس میکنی خوجی جان
ما ایتالیایهای زبون بستهء سکس ندیده را
اینقدر محروم نکن- مگه دین و ایمون نداری؟
گفتم حالا که ول کن نیستی میایم نه
یکبار که دو سه بار هم میکنم تا
دیگه اصرار نکنی- کتاب را به من زهر کردی آنت به مولا
&
گفت آفرین به مادرت که همچه گل پسری ساخت
ای کاش منهم یه همچه گل پسری داشتم
خوجی جان یه
Anony345 (not verified)Fri Feb 08, 2008 01:42 PM PST
خوجی جان یه دانه از این ویدئوی سکسیت نمی زاری دانلود کنیم آقا؟
این سکس کردنت
anonym45 (not verified)Fri Feb 08, 2008 10:07 AM PST
این سکس کردنت ما رو کشت!
Reza_555 dos nadari nakhon!!!!
by Farz (not verified) on Fri Feb 08, 2008 08:37 AM PSTAghaye "Reza_555 " dos nadari in ghesaro nakhonesh... ba tofang ke majborrent nakardan ino bekhoni.
Haid,
Thanks for another wonderful piece, I really enjoy your writing..some what different from what I am use to. Being a math person I don't really have patience to read a lot of lines and try not to fall sleep. Your short stories are perfect for people like me who like to read something in "zabane shirin e Farsi" but don't have a lot of time.
Please keep them coming. I like your sexy way of telling it all.
Many thanks,
Far
این پیغام برای یک نفره دیگه هست!!
نویسندگی (not verified)Fri Feb 08, 2008 06:36 AM PST
وای وای..چه سریع شما عکس قلابی girl_of_east7 که به profile قلابیترش میرفت از این صحفه برداشتید..امیدوارم خداوند به شما یه وجدان درست حسابی عنایت کنه که کمتر از این profile های قلابی چه برای زن ها و چه برای مردها درست کنید. آمین !
thanks
by Albert (not verified) on Fri Feb 08, 2008 06:26 AM PSTlife is too short .
داستانتون قشنگه
نویسندگی (not verified)Thu Feb 07, 2008 07:13 PM PST
داستانتون قشنگه و واقعی تر میشد اگر داستان رو به زبونِ آنت خانم مینوشتید یا اینکه اسم ایشون رو فارسی انتخاب میکردید......
این شده مثل عکس girl_of_east7 در طرف راست این صحفه که مقاله شما هست. اگر روی عکس رو click کنید ٫ میبینید ای بابا عکس یک مدل رو برداشتند و با انگلیسی خیلی عالی براش بیگرافی نوشتند ٫ بعدش هم ادعا میکنند مال خاک ایران و از خاک تهران خودمون هست. این هم مثل داستان شما یک نوع fiction نوشتن شده ٫ با این تفاوت که شما صادقانه میگید کارتون نویسندگیه و هدفتون کلاه گذاشتن سرِ مردم نیست!!
reza 666
by maziar58 (not verified) on Thu Feb 07, 2008 04:16 PM PSTnaghoola!!! the story was so fake that you have read it twice ?!
jerk (vaffanculo) ask hadi's italian friend the meaning of it. BYE BYE
ay mordam mordam ! this was
by n.zanincanadai1 (not verified) on Thu Feb 07, 2008 03:45 PM PSTay mordam mordam ! this was very sad. is it a novel???
Again...
by Parham on Thu Feb 07, 2008 01:37 PM PST... very simple, yet tender and full of feeling. It's good to read a light & happy piece. I was definitely tired of all the "ay mardom, mordam".
Great one again, Hadi!
Vaaghean cheghadr masnooyi o
by Reza_555 (not verified) on Thu Feb 07, 2008 01:18 PM PSTVaaghean cheghadr masnooyi o loos misheh vaghti yeh Irani gardankoloft say mikoneh gharbi benevisseh. Oon ham sexy benevisseh.
Khaak too sareh gharb-zadeh jaakeshet konan.
Good for Anette!
by Chakameh (not verified) on Thu Feb 07, 2008 01:18 PM PSTAaah.....wonderful! What a sweet story. And it didn't sound made-up and fake, either! I love a man who truly loves women and everything about them. Though the characters and the story might be fiction, the emotions and thoughts you expressed sound very real, and it looks like you have thought about and decided upon the hidden sentiments in this piece. I love a man who expresses his love. I love a man who writes about it. Good for Anette, for she will be living with a man who can talk to women. What an uplifting story!