* این کار بخشی است از کتاب تازه منتشر شده ی من زیر عنوان "رنسانس وارونه – بحران روشنفکری در ایران"
علی شریعتی در بسیاری از نوشته و سخنرانیهایش انسان را پدیدهای دوگانه معرفی میكند كه از دو بخش كاملا نامتجانس و متضاد ساخته شده است. در دیدگاه فلسفی شریعتی، بخشی از شخصیت انسان از لجن، گل بدبو و حماء مسنون ساخته شده است كه بخش شیطانی، دنی، این دنیایی، حقیر، كثیف، لجن، حیوانی و دچار روزمرگی اوست. به نظر شریعتی همهی رفتارهای انسانی مردان و زنانی كه كششی به سوی شادی، لذت، خوشی، ساختن و استفاده از مواهب زندگی دارد، یكسره مذموم است و “انسانِ تمام” كسی است كه هر چه بیشتر از لذتها و خوشیهای زندگی فاصله بگیرد و دور شود.
بخش دیگر شخصیت انسان به بیان شریعتی بخش الهی، علیایی، روحانی، خدایی و گریزان از لذتهای طبیعی زندگی اوست. در این تعریف نیازهای طبیعی انسانها مثلا رابطهی جنسی حتا شرعی، كثیف، پلید، فروكشنده، پائین آورنده و مبتذل ارزیابی میشود. بر پایهی این دیدگاه اساسا شادی، شادخواری، لذت بردن از زندگی، همچنین سازندگی، كار و تلاش برای زندگی بهتر و مرفهتر نفی میشود و همگان به نوعی ریاضت عارفانه و زندگی گریزی و به تعبیر شریعتی “تكامل” دعوت میشوند. شریعتی مینویسد:
«رهبری امت (امام) متعهد نیست كه همچون رئیس جمهور امریكا یا مسئول برنامهی شما و رادیو مطابق ذوق و پسند و سلیقهی مشتریها عمل كند، و تعهد ندارد كه تنها خوشی و شادی و برخورداری به افراد جامعهاش ببخشد؛ بلكه میخواهد و متعهد است كه جامعه را به سوی تكامل رهبری كند؛ حتا اگر این تكامل، به قیمت رنج افراد باشد.»53
در دستگاه حكومتیای كه شریعتی تئوریزه كرده است، هیچ حق و حتا تضمینی برای برآورده شدن نیازها، تمایلات، خواستها و رفاه شهروندان در نظر گرفته نمیشود. در چنین دستگاهی، امام، رهبر و حاكمِ در قدرت، نه تنها در خدمت مردم نیست، بلكه اساسا هدف و وظیفهاش این است كه “حتا به قیمت رنج” شهروندان هم كه شده، شهروندان را به سوی “تكامل” هدایت كند. در این تعریف هرگونه رفاه، شادی، زندگی سالم و طبیعی از مردم سلب میشود. این دیدگاه در كار ایجاد احساس گناه در ذهن شهروندان یا به بیان شریعتی “امت” است. رابطهی طبیعی بین انسانها، منفور و كثیف و لجن ارزیابی میشود؛ حتا رابطهی طبیعی و انسانی زناشویی بین انسانها پدیدهای شوم و مهوع است. به همین دلیل هم شهروندان پس از ارتكاب این جرم [!] كه ناگزیر از آنند، مجبورند خودشان را بشویند و پاكیزه كنند، چرا كه باید بلافاصله از این حالت حیوانی [!] و زمینی و این دنیایی خارج شوند. این گونه ایجاد احساس گناه در انسانها و رابطههای طبیعی را بدین گونه مبتذل و پست جلوه دادن، كه عموما آبشخور مذهبی دارد، به نتایج جالبی راه میبرد. ویلهم رایش در كتاب “روانشناسی تودهای فاشیسم” اشارهای خواندنی به این گونه تعریف از انسان و آموزش و تربیت دارد:
«برای كسانی كه از لحاظ میل جنسی ارضاء نمیشوند و دچار پرخاشگری و احساس حقارت هستند، این معضلات در دراز مدت تنها وقتی قابل تحمل میشود كه خشم فروخورده، به خارج هدایت شده و علت حقارت شخص به دیگران منتقل و نسبت داده شود. نتیجهی این عمل [محرومیت جنسی و احساس گناه و حقارت در این رابطه] در نهایت ظهور شخصیتهای مطیعی است كه هویت خود را با مرد بزرگ [یا رهبر و امام از دیدگاه شریعتی و مجاهدین و دیگر جریانهای شبان/رمگی] تطابق میدهند، تا خود را بزرگ احساس كنند و عقدهی [سركوب شده و لجن مالی شدهی] خود را بر سر مقصرین مشخصی (اقلیتهای اجتماعی و دشمنان خارجی) [و به ویژه زنان] خالی كنند.»54
این دیدگاه را من چه در زندگی شخصیام، با همان عیال مربوطهی اولی، چه در سازمان مجاهدین و چه در زندگی در ایران پس از سال 1357 تجربه كردهام. عیال مربوطه اصرار عجیبی داشت كه روسری سرم كنم. نماز بخوانم، با مردان حرف نزنم، نخندم، با كسی شوخی نكنم، تلفنی با كسی گپ نزنم. پشت سرم را در خیابان نگاه نكنم و…
من اساسا یادم نمیآید در روضهای یا سفرهای شركت كرده باشم. تنها یك بار به سفرهای رفتم. آنهم نه این كه دعوت شده باشم. زن دائی آلامد و زیبایی داشتم [البته حالا دیگر باید پیر شده باشد!] كه در مراسم ازدواج من با لباس دكلته و پشت باز شركت كرده بود. این زن دائی نازنین سفرهای انداخته بود. من كه گاه ظهرها سر راهم سری به خانهی آنها میزدم، روزی با این مراسم مواجه شدم. آن روز در خانهی آنها سفرهای برقرار بود. ظهر بود. من كه با بلوز و شلوار و كفش سبكی رفت و آمد میكردم، اصلا به تیپ خانمهایی كه به این سفره دعوت شده بودند، نمیخوردم. به تیپ زن دائیام هم نمیخوردم. لباسهای شیك و گرانقیمت این خانمها و آن جوانك ژیگولوی آخوندی را كه درست مثل یوسف گمگشته وسط انداخته بودند و آن بیچاره ـ به تعبیر آن زمان من ـ وسط این همه خانم آلامد گیر كرده بود و به سوالات ایشان در رابطه با حیض و نفاس پاسخ میداد؛ انگار زنها عمدا میخواستند جوانك را تحریك كنند. سوالهای زنندهای از او میكردند. او هم سرخ میشد و جواب میگفت. خانمها مدتی هم زیر چادرهای گلدار و رنگارنگشان آبغوره گرفتند. و بعد هم بخور بخورشان شروع شد. من در این میهمانی درست حال پرندهای را داشتم كه از كرهای دیگر به سر این سفره پرتاب شده است. بدون هیچ پوشش اسلامیای به این تئاتر نگاه میكردم. سوادم آنقدر نبود كه برای احساسی كه داشتم، مبنای تئوریك بتراشم، اما اصلا از این جلسه خوشم نیامد. این اولین و آخرین سفرهای بود كه در آن شركت كردم. حتا جرات نكردم داستانش را برای پدرم تعریف كنم. احساس گناه میكردم. به جایی رفته بودم كه تا آن زمان از شركت در آن منع شده بودم. پدرم اصلا به این تیپ زنها و آن تیپ آخوندها اعتمادی نداشت.
از وقتی مجبور شدم برای جلوگیری از “تحریك مردان” و با فشارهای قلدرمآبانهی عیال مربوطهی “روشنفكر دینی”ام لچك به سرم بپیچم، پدرم با من درافتاد. میگفت دختر دانشجویش مثل كلفتها لباس میپوشد. او هیچگاه حاضر نشد حتا یكبار با من در خیابان راه برود. از من شرمش میشد؛ هم از قیافهام و هم از لباس پوشیدنم.
عیال مربوطه ملغمهی عجیب و غریبی از سنت و مدرنیته بود كه درصدش گاه بالا و گاه پائین میرفت؛ البته فقط در رابطه با خودش! ولی به هر صورت فرآورده و محصول همان جامعهی مذهب زدهی ما بود. این مرد تاثیر خیلی بدی در زندگیام گذاشت. این عیالِ آن دوران پس از جدایی از من، یك زن پستی از ایران تحویل گرفت، دو تا بچه هم در دامنش گذاشت، تا بانو به حیطهی روشنفكریِ مذهبیاش [!] سركی نكشد. شنیدهام گاه نصیحتش میكند رانندگی یاد بگیرد، روزنامه بخواند و چیزهای بیخاصیتی از این سنخ. و این بانو، روزنامه را فقط برای پیشگویی وضع هوا میخواند تا ببیند چه لباسی به بچههاش بپوشاند. یك زن بیدردسر، نماز خوان، سفرهی ابوالفضل پهن كن، و البته در اروپا “بیحجاب”! با این همه نمونهی یك همسر به تمام معنا خانهدار [!] اصلا كاری به حیطهی كارهای مردانهای مثل سیاست و بحث و فحص و روشنفكری دینی و این قبیل چیزها ندارد. حوصلهاش را ندارد. عقلش هم نمیرسد. درست همانی است كه خیلی از مردان ایرانی آرزویش را دارند. یك آشپزخانهی پر از چربی، یك رختخواب گرم و نرم و یك دامن پر از بچه… بدون تلاشی برای سركشی یا حتا كنجكاویِ این كه در بیرونِ این دایرهی بسته هم دنیای دیگری در جریان است. و چه زن خوبی. زندگیشان ـ با تمام تضادهایش ـ هیچ گاه از هم نخواهد پاشید. تجربهی زندگی با یك زن تحصیلكرده، مدعی و كتاب خوان برای هفت پشت این گونه مردها كافی است، تا دیگر نخواهند زنی از این سنخ را “پرو” كنند و چند بچه را ـ احتمالا ـ بیپدر!!
به قول علی فردوسی: «هیچ كجا این نبرد از نبرد بر سر تن زن، بر سر جسمانیت زنانه سهمگینتر نیست… زنان، تن و جنسانیت [سكسوآلیتهی] آنان، خود صحنهی سهمگینترین نبردهاست؛ نبردی كه در آن زنان، خود هم نیروهای متخاصماند و هم آنچه نبرد بر سر آن است.»55
در دیدگاه علی شریعتی، درست همانجایی كه انسان نصف شده و در دو وجه متناقض و متضاد با هم تعریف میشود، این نبرد خونین بر سر سكسوآلیتهی زن در میگیرد. نبرد سهمگینی كه نه تنها در دیدگاه این روشنفكر دینی، بلكه در دیدگاه تقریبا تمام روشنفكران ایرانی پایگیر و جایگیر شده و رسوب كرده است. این دیدگاه، خود ناشی از نگرش ویژه و خطرناك ادیان سامی و به ویژه اسلام به سكسوآلیتهی زنان است. البته در مكاتب و مذاهب قدیمیتر هم این نبرد سهمگین بر سر جنسانیت زن در جریان بوده است، اما جنگ بین اسلام و آزادی، بین اسلام و حقوق برابر همهی انسانها تا همین امروز هم جریان دارد. به طرز سهمگین و خونینی هم جریان دارد.
به عنوان نمونه اولین سری ایرانیانی كه به غرب آمدند، چه آنانی كه در شیفتگی نسبت به غرب، همهی زیباییها و نیكوییها را ناشی از تمدن غرب به حساب آوردند، و چه آنانی كه با انعكاس تصویر غرب بر شرق مسلمان و بیمار، پایههای حكومت، صدارت و قدرتشان را لرزان و سست ارزیابی كردند، همه و همه از پیكر زنان در غرب، نوع پوشش ایشان و آزادیهای ایشان تصویرهای عجیب و غریبی پرداختند.
محمد توكلی طرقی استاد تاریخ شناسی و تاریخ خاورمیانه در ایالت ایلی جونز ایالات متحده پژوهشی دارد به نام “نگرش شهوت بار ایرانیان به زنان فرنگ” كه چند سال پیش در مجلهی مهرگان به چاپ رسیده است. توكلی اولین مسافران ایرانی غرب را در دو سدهی اخیر در دو گروه متفاوت “فرنگ ستایان” و “فرنگ ستیزان” دسته بندی كرده و در این میان نگاه ویژه و شهوتبار این مسافران به زنان غربی را این گونه زیر ذرهبین گذاشته است:
«دو سدهای است كه ایرانیان نگران فرنگ بودهاند. این دل نگرانی از نخستین نگرش به زنان آغاز و تا كنون [نیز] ادامه دارد. در این رویارویی مسافران و محاضران به جستجوی شباهتها و تفاوتهای خویش و دگرِ فرنگی پرداخته و با تقلید و تمسخرِ فرنگان، دورهی جدیدی از تاریخ ایران را پی ریختند. هر دو رویهی تقلی[i]د و تمسخر فرنگ، به بازنگری و بازپردازی خویشتن و خویشینیان انجامید و فرهنگ و هویت ایرانی را از مداری مستعربانه به مداری مستفرنگانه گسیل داد. این دگرگونی آغاز دورهی تجدد و پیدایش دو روش متقابل همسازی و دگرسازی خویش در رویارویی با فرنگ بود.»56
به نظر توكلی «فرنگ ستایی و فرنگ ستیزی، دو جلوهی گوناگون بازنگری مستفرنگانهی دورهی تجدد به فرهنگ خودی است. در برخورد با فرنگیان، فرنگ ستایان و فرنگ ستیزان ـ هر دو ـ زنان فرنگ را بیپرده دیدند و در این نگرش، پرده و حجاب، نقشی مركزی در خیال و گویش سیاسی ایران یافت. فرنگ ستایان “كشف حجاب” ـ همچون زنان فرنگ ـ را زمینهی ترقی، كمال، استقلال و آزادی ایران پنداشتند. فرنگ ستیزان “بیحجابی” زنان همچون فرنگان را بیپردگی، بیعفتی، بیعصمتی، بیناموسی و آغازهی نسخ دین و آئین و “آزادی و بی بند و باری” انگاشتند. پیشاهنگان هر دو روش همساز و دگرساز با روایت آزادی زنان فرنگ به بازاندیشی مفاهیم خویش و دگر، اندرون و بیرون، نرینگی و مادینگی، زنانگی و مردانگی و ایران و اسلام پرداختند. در هر دو سیاق “مسالهی حجاب” زائیدهی نگرش مستفرنگانه، آزمند و شهوتبار [مسافران مرد مسلمان] به زنان فرنگ بود.»57
این پژوهش با بررسی جانداری در متن اولین سفرنامههای ایرانیان به فرنگ كه توكلی آنها را “غنیترین منابع شناسایی چگونگی رویارویی [ایرانیان] با فرنگ و فرنگان” میشناسد، ادامه مییابد:
«در این گزارشها پیكر زن فرنگ گسترهی خیالپردازی بینندگانی شد كه حضور زنان بیحجاب در محیطی همگانی را عجیب و شگفتآور میدانستند… سیاحان چگونگی برخورد زن و مرد فرنگی در فضای همگانی را چشمگیر یافته و به تفضیل به شرح و گزارش آن پرداختند. در این گزارشها توجه خاصی به همگامی و همسخنی زنان و مردان در باغستانها و گلستانهای عمومی داشتند.»58
ناگفته پیداست برای مسلمانانی كه زنان را تنها در زیر پیچه و چادر و چاقچور و در اندرونیها، با عنوانهایی از سنخ ضعیفه و مستوره و منزل و كلفت و والدهی آقا مصطفی و بیادبی و ادبیاتی از این دست میشناختند و ایشان را تنها حیواناتی برای رفع نیازهای جنسی و خدماتی خود ارزیابی میكردند، چنین پدیدهای چقدر دور از ذهن و ناباورانه بود. دیدن زنان آزادی كه آن گونه كه میخواهند لباس میپوشند، با هر كه میخواهند نشست و برخاست میكنند، و با هر كه میپسندند به شادی و شادمانی میپردازند؛ بخصوص در ملاء عام و مكانهای عمومی تا چه اندازه حیرت انگیز و گیج كننده بود. به این دلیلِ بسیار ساده كه «در وطنِ مسافران، همآمیزی زن و مرد در محیطی همگانی، آن هم بدون حایلی چون حجاب امكان ناپذیر بود. در عرف اجتماعی، زن، تنها در صورت محرم بودن به مردی آن هم در حریم اندرون، جایز به “رفع نقاب و كشف حجاب” میبود. آمیزش زن بیحجاب در “بیرون” با مردی نامحرم نشان “بدكاره” بودن زن، رواج بیبند و باری و عامل فروپاشی نظام اخلاقی حاكم پنداشته میشد.»58
تفاسیری كه این سیاحان از زنان فرنگ و مناسبات ایشان با مردان داشتند به تعبیر توكلی همان بهشت گمشده و آرزو شدهای بود كه این مردان مسلمان ـ نسل اندر نسل ـ در شیرینی و شادی دست یافتن به آن، رویاها دیده و آرزوها پرورده بودند. در مغز گنجشگی این مردان نمیگنجید كه بهشت موعودشان با زنان زیبا و ترگل و ورگلش، در این جهان و روی همین زمین خاكی هم قابل دسترسی باشد. و حالا در غرب میدیدند همان بهشتی را كه دست كم 1400 سال بود در آرزو و حسرتش خوابها میدیدند و برای دست یافتن به آن به هر امامزادهای در هر ده كورهای دخیلها میبستند؛ اما این بهشت فقط متعلق به مردانی نبود كه در زیر سایهی درختان خوش سایهاش، لشكر زنانی را در سمت معشوقگان خویش به بازی با ریش مومنانهشان وادار كنند؛ بلكه “بهشتی” بود برابر برای همهی انسانها فارغ از جنسیت و باور و دیگر تفرقهچینیهای نامربوط و كمدی در دیدگاه دین این جماعات.
«رضا قلی میرزا قاجار كه همراه برادرانش تیمور میرزا و نجف قلی میرزا در سال 1836 به انگلستان سفر كرد» غرب را “باغی چون بهشت آراسته” كه در آنجا “آتش بازیها و چراغانها” بوده و “دختران ماه سیمای حور لقا” گرد آمده بودند، تصویر كرد.
توكلی پس از چند صفحه گزارش از برخی سفرنامههای ایرانیان و خیالات و تصورات ایشان در بارهی زنان فرنگ و مناسبات اجتماعی ایشان، این بار از زوایهی دیگری این سفرنامهها را به تصویر میكشد كه بسیار خواندنی است. البته «با گسترش رفت و آمد به فرنگ در قرن نوزدهم، چهرهی پسندیدهی زنان فرنگ به تدریج به فاحشگان و عفریتانی بیعصمت و شهوت پرست تبدیل شد …این تصویر شهوت انگیزِ زن فرنگ همچون مترسكی برای هراساندن ایرانیان به كار گرفته شد. سازندگان و پرداختگران این نقش به شكلی شهوت انگیز به مبارزه با زنان شهوتران فرنگ پرداختند. در این قبیل نوشتهها زنانِ فرنگ بیعفت و بیعصمت و هرزه جلوه یافتند… به علت نقش شهوت انگیزی كه از فرنگ ساخته شده بود، مسافرت زنان به فرنگ قبیح و ناپسندیده انگاشته میشد و این نگرش همچنان باقی است.»59
و این بزنگاه درست همان بزنگاهی است كه گرهی كور فاجعهی تاریخی 11 سپتامبر 2001 است و كسی جرات نمیكند از آن سخنی به میان آورد. اگر بپذیریم كه ایرانِ دو سدهی پیشین، تفاوت چندانی با كشورهای عربی از سنخ عراق و عربستان و مصر و الجزایر و مراكش و… نداشته است، میتوانیم در شرایط برابر و با زمینهی مذهبی و دینی همانند، در ادبیات سیاسی اعراب هم به چنین حیرتنامهها و فرنگ ستاییها و فرنگ ستیزیهایی برخورد كنیم.
واقعیت این است كه در همهی این كشورهای مسلمان، زنان نقشی كلیدی در عملكردهای اسلامیستها و جریانهای اسلامی ایفا كردهاند. مردان مسلمانی كه گاه حتا مدعی گرایش به تمدن و مدنیتاند و دموكراسی را دستآورد ارزندهی دوران رنسانس میشناسند، در شرق مسلمان ما، آنگاه كه پای زنان به میان میآید، یك سره هیئت اسلامیستها را به خود میگیرند و برای زنان همان وظایفی را قائل میشوند كه در تاریخ ادیان سامی ـ به ویژه اسلام و یهودیت ـ برای زنان مقرر شده است.
نگاه این مردان به زن و جایگاه زنان در اجتماع، تحت عنوان عصمت و عفت و حجب و حیا و نگرانیهاشان برای “حفاظت” از “ناموس” ایشان كه ترجمهی تحتاللفظی سلطهی خود ایشان است، تئوریهایی را از چنتهی دیدگاهشان بیرون میكشد كه نمود بیرونیاش، زندانی كردن زنان در حجاب اجباری و بیگاری كشیدن از زنان، تحت عنوان وظایف زنان در هیئت مادر و همسر و دختر، همچنین دایرهای برای كنترل جنسی ایشان است كه هر توجیهی داشته باشد، با معیارهای شناخته شدهی حقوق برابر تمام انسانها در قوانین جامعههای متمدن، زاویهای 180 درجه دارد. نگاهی به وضعیت زنان در هزارهی سوم در كشورهایی نظیر عربستان سعودی، قطر و خیلی دیگر از این كشورهای عربی مسلمان، این تصویر را تكمیلتر میكند.
اهمیتی كه این مسلمانان به در پرده نگهداشتن زنان میدهند، در یك تصویر، هراس این مسلمانان از حضور زنان در جامعه و مطالبهی حق و حقوقشان است. اگر زنان در خانهها و در اندرونیها محبوس بمانند و نتوانند حق حضور در متن عملكردهای اجتماعی/سیاسی/فرهنگی/علمی را داشته باشند، آنگاه جامعهای خواهیم داشت تحت سلطهی صد در صد مردان، و تنها این مومنان هستند كه به كارهای مردانهی اجتماعیشان میپردازند و همین مومنان در خانههاشان نیز زن یا زنانی را در كنار دارند كه غبار خستگی را از چهرهی سلطهگرانه و قدرتمدارانهشان برمیگیرند، تر و خشكشان میكنند، بچههاشان را میپایند، به مسائل مردانه و جنسیشان سر و سامان میدهند و خلاصه در تقسیم كاری این گونه، هم زنان از حضور در جامعه محروم میشوند و هم مردان مسلمان میتوانند نگرانی عظیمشان را كه همانا امكان انتخاب رابطههای جنسی و شغلی و فعالیتهای اجتماعی زنان است، درز بگیرند و حیطهی انتخاب را نیز به دایرهای “سكسیستی” و البته كاملا مردانه محدود كنند.
پانویسها
--------
53 - امت و امامت، علي شريعتي، مجموعه آثار شمارهي 26، صص 402 تا 403
54 - نقل از كتاب ردپاي سنتهاي مذهبي در تعليم و تربيت و رفتار جنسي در ايران، دكتر اكبر محمودي، ص 73
55 - هوس خام، حديث انقلاب در بامداد خمار، علي فردوسي، ايران نامه، سال شانزدهم، شمارهي 4 پائيز 1377
56 ـ مهرگان، شمارههاي 3 و 4، پائيز و زمستان 1375، ص 124
57 و 58 و 59 - همانجا
Recently by Nadereh Afshari | Comments | Date |
---|---|---|
نادره افشاری درگذشت | 10 | Nov 10, 2012 |
پیش از حکومت کهریزکی اسلامی | - | Jun 29, 2012 |
جادو | - | Apr 01, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
بالاخره
Manoucher AvazniaTue Mar 30, 2010 09:59 PM PDT
بالاخره نفهمیدیم که این مقالۀ در بارۀ اندیشه های رادمرد بازگشت به خویش: استاد علی شریعتی، است یا در بارۀ مجموعۀ کسانی که از خاور و باختر زمین گرد آورده شده اند تا موضع نویسنده را تایید کنند. البته، نظریات استاد روشنتر از این سخنان گزیده است. و صد البته، که ریشۀ قرآنی دارد که بندگی مادی را نفی می کند. حالا، در کجای آرای شریعتی روابط جنسی نفی و نهی شده است؟ چگونه می توان گفت کسی زندگی جنسی را کثیف می شمارد و پس ازدواج می کند و فرزندانی دارد و تا پایان عمر به همسرش وفا دار می ماند؟ مگر شریعتی آوازه گر مانویت است که رابطۀ جنسی را نفی کند؟ مگر اسلام مروج رهبانیت است؟ البته، استاد و اسلام بی بند و باری جنسی و بندگی جنسی را بر نمی تابند. هیچ نظام خردمندانۀ بشری هم آنر بر نتافته است. به باور بنده، که شریعتی را انسانی بزرگ و اندیشه ورزی روشن می دانم، نویسنده میتوانست سخنان و آرای خود را مستقل از ذکر نام شریعتی بیان کند. چه نیازی است از کسی که فراتر از پنجاه کتاب و مقاله و ترجمه نوشته؛ بگذریم که عمری تحقیق کرده، مایه گذاشتن برای موضعی که ارتباط سازمانیافتۀ ای با نظریاتش ندارد؟ در نهایت:
هر کس به طینت خود می تند قبا
SHARIATI IS NO MOSSADEGH!
by mimi.shishi on Mon Mar 29, 2010 07:58 PM PDTNational treasure?!! don't make me laugh! :D For the Islamic OMMAT maybe, but for Iran??? I don't think so....
Nadereh Afshari has articulated a very deeply hidden cultural sexuality complex in the Iranian psyche quite well, the reason for your blowing up is:
1. The artice is masterfully written
2. You know it's true for it lies hidden deep within you as well, and this article has tickled its surface...
The days of Ommati's the like of Shariati are LONG over in Iran, he will never be remembered as a national hero, but the smart man who managed to sugar coat a horrible ideology which later took the form of Islamic republic, thanks to him.
As for you, take Ms.Afshar's advice and fall in love..maybe it would help direct the heat out of your system...
Fabrications and propaganda
by arashpanah on Mon Mar 29, 2010 04:51 AM PDTNormal
0
false
false
false
EN-US
X-NONE
AR-SA
DefSemiHidden="true" DefQFormat="false" DefPriority="99"
LatentStyleCount="267">
UnhideWhenUsed="false" QFormat="true" Name="Normal"/>
UnhideWhenUsed="false" QFormat="true" Name="heading 1"/>
UnhideWhenUsed="false" QFormat="true" Name="Title"/>
UnhideWhenUsed="false" QFormat="true" Name="Subtitle"/>
UnhideWhenUsed="false" QFormat="true" Name="Strong"/>
UnhideWhenUsed="false" QFormat="true" Name="Emphasis"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Table Grid"/>
UnhideWhenUsed="false" QFormat="true" Name="No Spacing"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Light Shading"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Light List"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Light Grid"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Shading 1"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Shading 2"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium List 1"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium List 2"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Grid 1"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Grid 2"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Grid 3"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Dark List"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Colorful Shading"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Colorful List"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Colorful Grid"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Light Shading Accent 1"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Light List Accent 1"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Light Grid Accent 1"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Shading 1 Accent 1"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Shading 2 Accent 1"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium List 1 Accent 1"/>
UnhideWhenUsed="false" QFormat="true" Name="List Paragraph"/>
UnhideWhenUsed="false" QFormat="true" Name="Quote"/>
UnhideWhenUsed="false" QFormat="true" Name="Intense Quote"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium List 2 Accent 1"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Grid 1 Accent 1"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Grid 2 Accent 1"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Grid 3 Accent 1"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Dark List Accent 1"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Colorful Shading Accent 1"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Colorful List Accent 1"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Colorful Grid Accent 1"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Light Shading Accent 2"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Light List Accent 2"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Light Grid Accent 2"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Shading 1 Accent 2"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Shading 2 Accent 2"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium List 1 Accent 2"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium List 2 Accent 2"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Grid 1 Accent 2"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Grid 2 Accent 2"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Grid 3 Accent 2"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Dark List Accent 2"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Colorful Shading Accent 2"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Colorful List Accent 2"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Colorful Grid Accent 2"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Light Shading Accent 3"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Light List Accent 3"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Light Grid Accent 3"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Shading 1 Accent 3"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Shading 2 Accent 3"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium List 1 Accent 3"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium List 2 Accent 3"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Grid 1 Accent 3"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Grid 2 Accent 3"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Grid 3 Accent 3"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Dark List Accent 3"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Colorful Shading Accent 3"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Colorful List Accent 3"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Colorful Grid Accent 3"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Light Shading Accent 4"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Light List Accent 4"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Light Grid Accent 4"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Shading 1 Accent 4"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Shading 2 Accent 4"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium List 1 Accent 4"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium List 2 Accent 4"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Grid 1 Accent 4"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Grid 2 Accent 4"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Grid 3 Accent 4"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Dark List Accent 4"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Colorful Shading Accent 4"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Colorful List Accent 4"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Colorful Grid Accent 4"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Light Shading Accent 5"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Light List Accent 5"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Light Grid Accent 5"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Shading 1 Accent 5"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Shading 2 Accent 5"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium List 1 Accent 5"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium List 2 Accent 5"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Grid 1 Accent 5"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Grid 2 Accent 5"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Grid 3 Accent 5"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Dark List Accent 5"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Colorful Shading Accent 5"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Colorful List Accent 5"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Colorful Grid Accent 5"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Light Shading Accent 6"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Light List Accent 6"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Light Grid Accent 6"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Shading 1 Accent 6"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Shading 2 Accent 6"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium List 1 Accent 6"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium List 2 Accent 6"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Grid 1 Accent 6"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Grid 2 Accent 6"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Medium Grid 3 Accent 6"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Dark List Accent 6"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Colorful Shading Accent 6"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Colorful List Accent 6"/>
UnhideWhenUsed="false" Name="Colorful Grid Accent 6"/>
UnhideWhenUsed="false" QFormat="true" Name="Subtle Emphasis"/>
UnhideWhenUsed="false" QFormat="true" Name="Intense Emphasis"/>
UnhideWhenUsed="false" QFormat="true" Name="Subtle Reference"/>
UnhideWhenUsed="false" QFormat="true" Name="Intense Reference"/>
UnhideWhenUsed="false" QFormat="true" Name="Book Title"/>
/* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:"Table Normal"; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:""; mso-padding-alt:0in 5.4pt 0in 5.4pt; mso-para-margin-top:0in; mso-para-margin-right:0in; mso-para-margin-bottom:10.0pt; mso-para-margin-left:0in; line-height:115%; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:"Calibri","sans-serif"; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:"Times New Roman"; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin;}
It is utterly reprehensible for a so called author to write
harsh commentaries and criticism about someone without providing documentation particularly
against someone who has given us the Iranian so much to be proud of. For
someone who has studied Ali Shariati’s work , and has witnessed personal
attacks on him, this kind of garbage does not surprise me. This piece by Nadereh Afshari is on the same plane as those clergies who
were on the Shah’s payroll and for a fee labled Shariati, a “sunni,” a
“Marxist” and even some of the idiots called him “keravati” (i.e., Westernized)
and the cheer was from those who have never read anything about their own culture
and history and any loud noise from foreigners’ rear end no matter how illiterate and
suspect , was music to their ears. For
all of those who have a habit of attacking one of our own—someone like Shariati
whose sociological and philosophical insights are known in the educated circles
at home and abroad, try as hard as you an to understand that one of the our
serious problem is our low self esteem and denial of our potentials. This is
exactly what Shariati was trying to warn us about and in particular he
struggled to rescue our culture both pre-Islamic and post-Islamic and especially our women from the bondage of false
modernity and a as sex objects which the gang of Zionists in control of Iran who
for the first time promoted and sold pornography in Iran along with what
Shariati called the “Zionist Ayatollahs’” and their petty thief in the form of
Pahlavi family, was creating. As a non-Muslim I have learned so much about my
own culture and the strength and the potential of our people and I am grateful
to Iranians like Shariati. He was equally critical of forced “hejab” and anyone
with a tiny bit of integrity would see in Shariati’s writing (in Farsi and this is really good for
most of those whose English is
challenged) that Nadereh Afshari is a
fraud and is lying to everyone. And any one who is interested in truth and is
not a paid propagandist ought to read Shariati and form an opinion based on facts. Shariati gave his life for his country and
thanks to the depth of his understanding of his society, culture, social
sciences and religion, the Sorbonne educated man never was according
to Jean Paul Sartre appreciated. And as for Ms. Afshari, it sounds like
you need to read more before you should do anymore writing. And as an Iranian I
am offended by this attack on one of our national treasurer.
Thanks for translation Shazde
by divaneh on Sun Mar 28, 2010 11:13 AM PDTI am another of those who read it and could not absorb much after the first half. I always thought that Shariati had some sexual problems but was not sure. Now I know. I once read one of his little books when I was a teen and found it nothing but an attempt to sugar coat some barbaric principles. Didn't waste any more of the time that I could spend reading Bertrand Russell on his nonsense.
I agree that position of women in ancient Iran was not equal to men and they were even prevented from looking at the ground at their menstrual period as their look could dirty the earth. But in fairness that was the product of the Zoroastrians Akhonds minds and in contrast to the respect that women receive from the great Zartosht as reflected in his words. Some examples (excuse my translation; I am not the best one for the job):
"We adore women. We adore the women who are yours and have the best spirituality" Haat 38, Yasneh, Avesta
"I say these words, listen to my words you girls who are choosing husbands, and you two, listen to my advice" Haat 53, Yasneh, Avesta
"We adore Ashai, the great adorable ruler. Who is powerful, healer and wise. Ashai is the daughter of Ahore Mazda and sister of Amshaspandan." Kardeye 1, Ashai Yasht, Yashtha, Avesta
I think the value associated with women and their independence in choosing their partners are clear from above and there is no comparison with Islamic values. Interestingly Arabs also had female godesses before Islam. I however think that the great Zaroastrian values were eroded in the hands of the corrupt Zaroastrians Akhonds and that corruption was probably the main cause of disintegration of the empire. Please note that more than a 1000 years were passed before that demise.
Shazdeh
by SamSamIIII on Sun Mar 28, 2010 10:59 AM PDTIt all depends in what context you are judging & elucidating Shariati or for that matter Iran. How ever, under any circumstance ,you can not vindicate a man who himself thru his own work has professed to commit to resurection of Ommatie glory & militant/political Shariaa. As the other blogger correctly pointed out Ali Shariaati was indeed born in Iran & was an Iranian at birth but his loyalties & much of his ideas were in direct contrast to concept of Iran. In short, he & his likeminded Ommatie clan were not & are not Iranians @ heart but by birth certificates.
As for your dark ages of Zorostrianism, I,m sure if you dig enough there are dark clouds in any value systems but here we are talking about the relative, greater average good with odd exceptions of harm compare to semitic greater avergae harm with odd exceptions of goodness.
How ever rather than elaborate & turn this into a useless long thread I leave the argument to you & your impartiality to refer to your own sense of judgment to go , research, read(which i,m sure you have) and compare item to item the level of freedom ,individuality & independence of Iranian woman under Kiaani & Zorostrian value system to that of post-Sassanid Iran & give me the role & achievements of Iranian women under both value systems.
Path of Kiaan Resurrection of True Iran Hoisting Drafshe Kaviaan //iranianidentity.blogspot.com //www.youtube.com/user/samsamsia
Persian version of Islam (Shia) is as Iranian as "Noon Barbari"
by Shazde Asdola Mirza on Sun Mar 28, 2010 10:59 AM PDTMimi jaan, both of those were invented outside of Persia, but are now synonymous with Iran. We have the ownership and need to take responsibility!
Why did two Sassanian princesses become reining queens, you ask? Well, at the end of the Sassanian period, the Persian court was so divided and there was so many killings that finally they could not find a single male Sassanian to rule!
Those two queens did not have a better faith and were disposed of in less than a year, to be replaced by a black boy, born to one of the previous king's slave girls, aka Yazdgerd, who later went to lose the Persian throne to the Arabs!
Bottom line, apart from the last 100 years in the western countries, it has never been peaches-and-cream for the women, anywhere in the world.
he & d likes of soroush & kadivar gave us VF - not again
by MM on Sun Mar 28, 2010 10:56 AM PDT.
I don't know him well...
by Souri on Sun Mar 28, 2010 10:11 AM PDTI'm not an expert on Shariati. I've read only a few articles and one book from him when I was young. I couldn't relate to him, actually couldn't understand what he meant!
He seemed to me a real "coincé" man. Coincé = stucked.
Although I have been in love with S. Hedayat when I was 12/13, then later I'd changed my mind! When I got to know Shariati'w works, at 16, I've came to the conclusion that he is an Islamist version of Hedayat ;) Full of frustration and depression.
But today, I still value Hedayat, much more than Ali Shariati.
He was worse than Khomeini
by Sohraby on Sun Mar 28, 2010 10:07 AM PDTShariati was the modern version of Khomeini, a backward Islamist.
Iranian born Shariati was a great ISLAMIC thinker. Period.
by mimi.shishi on Sun Mar 28, 2010 09:58 AM PDTShariati's main concern was Islam not Iran. He might have been Iranian but one should call him an ISLAMIC thinker. Period.
I agree with this statement below.
"سرزمینی که زنان و دختران آن چون پوران دوخت و آذرمیندخت روزگاری بر تخت فرمانروایی نشستند، امروز باید به فرمان ملا و بچه اخوند در پارچهای سیاه پیچیده شوند. "
But you Said:
"The view of women as something borderline evil, suspicous and dirty (Nejes) has been very common in the Middle Eastern religions. For example, the Zoroastrian woman is placed in complete seclusion during her PMS days, to avoid dirtying the living quarters of the family!"
PLEAAAASE!!! I guess having female warriors was probably a direct result of the Zoroasterian religion as well?!! Women were banned from the house while having their menstrual period?! and that's the ONLY fault you could find to defend another omati like Shariati?!! REALLY?
Maybe it was b/c the modern tampax/pad was not invented yet and they didn't want the blood all over the place, I am a woman and I wouldn't want that either!
Iranian born Shariati was a great ISLAMIC thinker. Period.
by mimi.shishi on Sun Mar 28, 2010 09:53 AM PDTSamSam be fair: Shariati was a great Iranian thinker too
by Shazde Asdola Mirza on Sun Mar 28, 2010 09:06 AM PDTAs you well know, the position of women in the Zoroasterian religion and even in Ferdowsi's book, is not much better than the Islamic version.
The view of women as something borderline evil, suspicous and dirty (Nejes) has been very common in the Middle Eastern religions. For example, the Zoroastrian woman is placed in complete seclusion during her PMS days, to avoid dirtying the living quarters of the family!
Shariati tried to build a bridge between Islam and modernity, which hasn't been so successful, yet. However, who knows if the new generation can recast it into a more workable formula, using more freedom and less leadership creeps like Khomeini and Masood Rajavi.
شريعتی مليجک قادس
SamSamIIIISun Mar 28, 2010 08:25 AM PDT
بجز فردوسی این سخنگوی بزرگ تاریخ ایران یک تنه به نجات فرهنگ به تاراج رفتهٔ ایران شتابيد و با آفرینش شاهنامه جاودانهٔ خویش، ، زبان پارسی را زنده نگاه داشت. پس از پيروزی تخم عمر فرهنگ شادی نیز همانند دین و زبان و الفبا از گزند يورشگران رهايی نيافت. با امدن صفویه و رواج اخوند سالاری و شیعه گری جبل عاملی و اغاز کارخانه ملا سازي و اخوند پروري نيمچه فرهنگ ته مانده ايرانی جای خویش را به فرهنگ مرده پرستی، عرب پرستی، نوحه خانی، تعزیه، سینه زنی، زنجیر زنی، و قمه زنی دادند. اخوند که ماندن خود را درگسترش ناداني و مهن فروشی و خرافات ميبينه بیش از چند سده است که با موزی گری توانسته تا ایرانی را با فرهنگ نیاکان خود بیگانه کنند تا در نا آگاهی در راه تخم قادص بر سر و کلهٔ خود بکوبد.
فرهنگ اندوه و شیون امتيون جایگزین فرهنگ شادی و سرور و خوشي ايرانی شد و ملا و بچه اخوند مثه شريعتی شدند تيوريسين فرهنگ سازی ايرانيان . و کنون در ایران سید روح الله و نوچههایش مثه اغ شريعتی و ال احمد و ايل شتر که هنری بجز پرستش و مزدوری به اجداد قادصی نداشتند، شادی و سر زندگی را هم در ایران تیر باران کردند. سرزمینی که زنان و دختران آن چون پوران دوخت و آذرمیندخت روزگاری بر تخت فرمانروایی نشستند، امروز باید به فرمان ملا و بچه اخوند در پارچهای سیاه پیچیده شوند.
مرسی شازده یکی ازون تنبلا
MondaSun Mar 28, 2010 08:10 AM PDT
منتظر توضیح شما و دیوانه و بقیه علما بود.
فلسفه اقای شریعتی در عمل به زنان نیروی نبرز بخشید. مقاومت و قدرت و کوشش در حق خواهی زنان را نمیشود اینطور دست کم گرفت.
خانم افشاری خوب مینویسید؛ متشکرم و واسه بچه تنبلا خلاصه میکنم
Shazde Asdola MirzaSun Mar 28, 2010 07:46 AM PDT
شریعتی مینویسد: “انسانِ تمام” كسی است كه هر چه بیشتر از لذتها و خوشیهای زندگی فاصله بگیرد و دور شود. «رهبری امت (امام) میخواهد كه جامعه را به سوی تكامل رهبری كند؛ حتا اگر این تكامل، به قیمت رنج افراد باشد.»
ویلهم رایش در كتاب “روانشناسی تودهای فاشیسم” «برای كسانی كه از لحاظ میل جنسی ارضاء نمیشوند و دچار پرخاشگری و احساس حقارت هستند، این معضلات تنها وقتی قابل تحمل میشود كه خشم فروخورده به خارج هدایت شده و علت حقارت شخص به دیگران منتقل و نسبت داده شود.»
این دیدگاه را من چه در زندگی شخصیام، با همان عیال مربوطهی اولی، چه در سازمان مجاهدین و چه در زندگی در ایران پس از سال 1357 تجربه كردهام.
به نظر توكلی «فرنگ ستایی و فرنگ ستیزی، دو جلوهی بازنگری به فرهنگ خودی است. هر دو ـ زنان فرنگ را بیپرده دیدند. فرنگ ستایان “كشف حجاب” را زمینهی ترقی ایران پنداشتند. فرنگ ستیزان “بیحجابی” زنان را بیناموسی انگاشتند. در هر دو سیاق “مسالهی حجاب” زائیدهی نگرش آزمند و شهوتبار به زنان فرنگ بود.»
نگاه این مردان به جایگاه زنان، تحت عنوان عصمت و عفت و نگرانیهاشان برای “حفاظت” از “ناموس” ترجمهی تحتاللفظی سلطهی خود ایشان است،. نگاهی به وضعیت زنان در هزارهی سوم در كشورهایی نظیر عربستان سعودی، قطر و خیلی دیگر از این كشورهای عربی مسلمان، این تصویر را تكمیلتر میكند.
Excelent article,a true analysis of.......
by rain bow movment on Sat Mar 27, 2010 10:12 PM PDTThis article illustrate the religious hypocrisy of muslim nations. in one hand they want all the good things in west in otherhand they don't want to lose the control of some educated section of the society predominantly women.
Ali sharieaty and his like minded group and religuios reformist in Iran has no credibility for me.
I'm supporting equaliy of men & women and national justice for all Iranian at any cost