کالیگولا در زمستان دیکتاتوری

هر چیزی شروعی دارد پایانی نیز خواهد داشت. این قانون طبیعت است.


Share/Save/Bookmark

کالیگولا در زمستان دیکتاتوری
by Mahasti Shahrokhi
10-Feb-2011
 

« کالیگولا» باله ایست یک ساعت و نیمه با طراحی نیکلا لوریش، یکی از رقاصان درجه یک اپرای ملی پاریس و گیوم گاین. «کالیگولا» اولین کار او در زمینه طراحی رقص است و او شخصیت کالیگولا را با موسیقی چهار فصل آنتونیو ویوالدی بر روی صحنه آورده است. پیش از این هرگز هنگام شنیدن چهار فصل ویوالدی به کالیگولا نیندیشده بودم اما طراحی لوریش نشان می دهد که چنین امری ممکن است.

نیکلا لوریش کالیگولا، چهره امپراطور رم که دیوانه شد و سرانجام در بیست و نه سالگی با سی ضربه چاقو، هنگام خروج از یک نمایش بی کلام به قتل رسید را با همه ی پیچیدگی هایش و در خلوت خود، با زبان تن و رقص تصویر کرده است. در روایت تاریخی، پدر و دو برادر کالیگولا را برای رسیدن و ماندن در قدرت به قتل رسانیده اند و او در مرکز این دایره مرگبار و مرگ آفرین قدرت رشد کرده است و به خواهر خود عشق ورزیده است و در ابتدای جنون او را کشته است.

کالیگولا امپراطور رم، با پیچیدگی شخصیت خود موضوع نمایشنامه ای از آلبر کامو نیز بوده است. کالیگولا مانند بسیاری از دیکتاتورها مردی روان پریش و دو شخصیتی است و در بسیاری از اجراها از دو بازیگر برای ایفای نقش کالیگولا استفاده شده است. یکی برای ایفای جنبه فیلسوف هنرمند و هنردوست و عاشق و رفیق دوست و دیگری برای ایفای نقش دیکتاتور سادیک و خوانخوار و مهیب. کالیگولای آلبر کامو یک فیلسوف، یک یاغی علیه فساد و روابط و قرار دادهای اجتماعی دربار در روزگار خود است. یک شورش عظیم علیه نابرابری ها و ناعدالتی ها البته به شیوه کامو. کالیگولای کامو دو روایت دارد و روایت کامل آن در چهار پرده در 1944 قطعی شده است.

در روایت تاریخی، کالیگولا دیوانه می شود و آغاز دیوانگی اش با کشتن خواهر (یا همان معشوقه اش) است. اما در روایت آلبر کامو و همچنین در این باله کالیگولا قاتل خواهر یا عشقش نیست بلکه مرگ دروسیلا را از کالیگولا می گیرد و او را دیوانه می کند.

کامو آنقدر بشردوست و انسان است که نمی تواند عشق را در درون خود بکشد و در نتیجه قاتل عشق خود باشد پس در نمایشنامه کامو، نمایش از جایی آغاز می شود که دروسیلا مرده است و مرگ او را از کالیگولا گرفته است و او شورش جنون آمیز و مرگبار خود را آغاز کرده است.

کالیگولای کامو پس از مرگ خواهر و معشوقه اش دروسیلا دچار جنونی نامفهوم می شود «انسان ها می میرند و خوشبخت نیستند» او برای اعتراض در برابر بیداد مرگ، همراه با ویرانگری خود و ارزشهای اخلاقی، مدام به تخریب دیگران می پردازد و از زمین و زمان انتقام می کشد. کالیگولای کامو به جای امپراطور دیکتاتور و یک هیولای خونخوار، در عین حال یک فیلسوف یاغی هم هست.

کالیگولا به قول فرانسوی ها ماه را می خواهد یعنی می خواهد «ناممکن» را عملی کند یا به عبارت بهتر، مرگ را براندازد و یا با آن را به چنگ بیاورد. صحنه هایی از رقص کالیگولا با ماه، یا تلاش درونی او برای رسیدن به ناممکن از صحنه های زیبای باله است.

کالیگولای کامو شخصیتی نه به گونه متعارف دوجنسیتی بلکه فراجنسیتی دارد و اکنون که خواهرش مرده، تنها کسی که او را درک می کند، با دوست و معشوقش، مانده است. تجاوز به همسر یکی از سناتورها در شب عروسی اش از جنون و خودکامگی و یا عجز اوست و هیچ گونه جنبه عاشقانه و حتا شهوت بار ندارد. کالیگولا یکی از سناتورهای خود را وادار می کند لباس زنانه بپوشد و بر او قلاده می زند و این گونه در جمع ظاهر می شود. بدبختانه کالیگولا فرمانروای روم است و در نتیجه بسیار قدرتمند و از این رو دستورها و رفتار او با درباریان و سناتورهای متملق خود بسیار گستاخانه و تحقیرآمیز است.

رفتار سادیک و بیمارگونه کالیگولا، خود ویرانگری او در عین تخریب دیگران و جهان پیرامون خویش مرگبار است. در واقع کالیگولا با مرگ آفریدن به نوعی از زندگی در آزادی نامحدود دست پیدا می کند که در آن همه چیز در عین مجاز بودن و بی اخلاقی کامل، چون به مرگ ختم می شود پس بیهوده و عبث به نظر می رسد. کالیگولا آینه پوچی و بیهودگی زندگی در برابر مرگ، سرانجام در نمایش کامو پیش از آن که او را بکشند خود را کشته است.

در باله کالیگولا، برای موسیقی صحنه از اجرای چهار فصل ویوالدی توسط ارکستر ملی اپرای پاریس و صحنه هایی در سکوت و یا پخش صداهای ضبط شده است. صحنه خالی است و فقط پرده ای در بالاست که در بخش چهارم تبدیل به نمایش فیلم ریزش دانه های درشت برف می شود. هر چیزی شروعی دارد پایانی نیز خواهد داشت. این قانون طبیعت است. چهار فصل با جوانی و بهار آغاز می شود و با زمستان و ریزش برف و ریزش حکومت دیکتاتور دیوانه به پایان می رسد.

پس از هر فصل، صحنه ای از سه موجود سپیدپوش همراه با کالیگولایی دیگر در لباس سپید در جلوی صحنه، نمایانگر جدال کالیگولا در برابر راه مرگباری که در پیش دارد و در برابر مرگ است. در صحنه آخر جای دربار کالیگولا و موجودات نمادین دوگانه عوض می شود. دربار که بسیاری از آنها با فرمان های غریب دیکتاتور دیوانه به قلمروی مرگ رفته اند در جلوی صحنه و در جناح تماشاگر نشسته اند و دارند باقی ماجرای دیکتاتور تنها و دیوانه را تماشا می کنند و کالیگولای مرگ خواه در برابر کالیگولایی که می خواست با مرگ درافتد تا آن را براندازد، هر دو در آن سو قرار دارند و مانند آینه ای خود را تکرار می کنند.

مرگ آینه ای می شود تا کالیگولا تصویر واقعی خود را ببیند. هماهنگی رقصندگان هنرمند برای تصویر کردن ابعاد درونی شخصیت پیچیده کالیگولا و حکومت دو ساله مرگبارش، تصاویر زیبا و موسیقی روح نواز ویوالدی توسط ارکستر توانا و شنیدن ویولن نوازی های پرشور چهارفصل نعمتی است. باله کالیگولا تا بیست و چهارم فوریه در اپرای گارنیه به روی صحنه است. کالیگولا به صورت فیلم در سینماهای فرانسه از هشنم فوریه به روی صحنه آمده است. عکس های باله را اینجا ببینید.

صحنه ای اجرای زیبای باله کالیگولا را ببینید. صحنه ای دیگر از رویارویی کالیگولا با چهره مرگبار خویش در فصل نهایی یا زمستان دیکتاتوری به امید پایان رسیدن زمستان دیکتاتوری در جهان


Share/Save/Bookmark

Recently by Mahasti ShahrokhiCommentsDate
رود خانه ای از شعر
3
Sep 10, 2012
محبوب و مردمی
4
Jul 31, 2012
در غیبت آن غول زیبا
63
Jul 23, 2012
more from Mahasti Shahrokhi