کلمه‌ی‌ «مردم» مرا نگران می‌کند

تجربه‌ی زندگی در دیکتاتوری


Share/Save/Bookmark

کلمه‌ی‌ «مردم» مرا نگران می‌کند
by ونداد
23-May-2011
 

ولادیمیر سوروکین نویسنده کمابیش جنجالی روس، با چاپ داستان‌‌هایی که در ٢٠ سال گذشته نوشته، توانسته است برای خود در ادبیات روسیه اعتباری فراهم آورد. مهم‌ترین دستاورد ادبی او این است که موفق شده شیوه‌ی تازه‌ای در داستان‌نویسی برای نشان دادن خشونت ابداع کند و به‌این‌ترتیب بر غنای ادبی روسیه افزوده است. سوروکین که تجربه‌ی زندگی در دیکتاتوری تک‌حزبی شوروی را از سر گذرانده، رمان‌هایش با هیچیک از تعاریفی که برای رمان روسی در دست داریم، مطابقت ندارد.

از اوایل سال‌های دهه‌ی ۶۰ میلادی، ادبیات روسیه و اروپای شرقی تلاش می‌کرد به مخاطبانش انگیزه‌ دهد که در برابر دولت‌های انحصارطلب و پلیسی بلوک شرق مقاومت کنند. ولی اینک، پس از فروپاشی سوسیالیسم دولتی به ادعای سوروکین «جامعه‌ی هنری روسیه و به‌ویژه فضای روشنفکری و زیرزمینی مسکو کاملاً غیر سیاسی شده است.» خود او نیز در شروع کار ادبی تأکید می‌کرد که از ادبیات نباید بیشتر از یک تابلو نقاشی و یا یک ظرف سفالی توقع داشت.

سوروکین در گفت‌و گو با اشپیگل‌آن‌لاین [۱] به این نکته اقرار کرده بود که در دوره‌ی نخست سقوط بلوک شرق، هنرمندان مسکو به این جمله‌ی عمومیت‌یافته بسنده کرده بودند که :«وقتی که ارتش آلمان پاریس را اشغال می‌کرد، پیکاسو در حال کشیدن سیب بود و کاری نداشت که چه اتفاقی در پیرامونش در حال رخ دادن است − شیوه‌ای که با بی اعتنایی تمام، کوچک‌ترین اهمیتی به مسائل سیاسی و اجتماعی نمی‌داد. من هم با بودن در این موج هنری، سالیان متمادی حقوق شهروندی خودم را نادیده می‌گرفتم.»

در سال ٢٠٠٢، داستان‌های سوروکین بعد از آنکه در لیتوانی در نشریه‌ی ادبی « بهار» به چاپ رسید، اندک شهرتی برای او به همراه آورد. جالب‌تر از همه این است که در همان سال‌ها، کسی از نویسنده‌ی خجالتی و ساکتی چون سوروکین توقع نداشت که آشکارا از خشونت در نوشته‌هایش استفاده کند.

موضوع خشونت

سوروکین درباره‌ی اینکه چرا خشونت به موضوع اصلی داستان‌هایش تبدیل شده است می‌گوید: «خشونت در تار و پود جامعه‌ای که در آن بزرگ شدم با وقاحت تمام وجود داشت. دولتمردان خود را نماینده‌ی برتر و روحانی جامعه می‌دانستند و وظیفه‌ی مردم فقط این بود که ظلم را تحمل کنند. یک کارمند ساده‌ی دولت می‌دانست که زندگی تو در گروی تصمیم اوست و از این قدرت به خشن‌ترین شکل ممکن استفاده می‌کرد.» این شیوه‌ی زندگی همچنان در روسیه، هر روز تکرار می‌شود.

آخرین رمانِ سوروکین « روزهای یک قلدر» [۲] نام دارد. او در این رمان با صراحت آینده‌ی نه چندان دور روسیه را ترسیم می‌کند: یک دیکتاتور به کمک گارد مخوف امنیتی، کشور را تحت سلطه‌ی خویش در آورده است. در این داستان تخیلی، از دید سوروکین، آینده روسیه تفاوت چندانی با روسیه تزاری ندارد.

ولادیمیر سوروکین در پاسخ به پرسش گزارشگر اشپیگل‌آن‌لاین که از شبیه بودن نظام حکومتی روسیه با چهارصد سال گذشته تعجب کرده است، می‌گوید: «تا آن زمان که بین قدرت سیاسی و مردم دوگانگی وجود دارد، چیزی در روسیه تغییر نخواهد کرد. حکومت با تقدسی که به خودش می‌بخشد، از مردم انتظاری جز این ندارد که مظلوم و قربانی باشند. یک آلمانی، انگلیسی و یا یک فرانسوی این احساس را دارد که بگوید من بخشی از حکومت هستم، ولی در روسیه این رویداد اجتماعی هنوز اتفاق نیفتاده است. فقط زمامداران کرملین حق دارند خود را بخشی از قدرت سیاسی معرفی کنند. مردم روسیه فقط نخود آشی هستند که آنها برای منافع خود می‌پزند.»

داستان «روزهای یک قلدر» از برخی لحاظ شبیه بازگویی خاطراتِ سولژنیتسن از شکنجه و عذابی است که او از روز اول ورودش به اردوگاه کار اجباری شاهدشان بود، ولی با این تفاوت که داستان تخیلی سوروکین، وقایع سال ٢٠٢٨ را وارونه نوشته است. داستان آخر سوروکین، از دید یک پلیس امنیتی که قدرت مخصوص و بی‌چون و چرایی دارد، روایت می‌شود. داستان با حمله به یک مرد متمول روسی آغاز می‌شود و بازگوکننده‌ی رفتارِ خشن و وحشیانه‌ی نماینده‌ی‌ گارد مخصوص اداره‌ی‌ امنیت است.

در داستان قبلی سوروکین با عنوان «یخ»، شخصیت‌های ماجرا با چکش‌های یخی مورد حمله و آزار قرار می‌گیرند. در داستان «دنبه‌ی آبی» [۳] خشونت کلامی، روابط جنسی غیر متعارف و وقیح، حضوری خشن و بی‌مهابا دارند. به گفته‌ی پاول پپرشتاین، یکی از نقاشان معاصر روسیه نوشته‌های سوروکین با دقت و ظرافتی شگرف، در قدم اول خوانندگان را به فضای جادویی ولی آشنایی می‌کشاند که در ادبیات غنی روسیه ریشه دارد، ولی به محض آنکه آنها را مجذوب خود ساخته است به یکباره به تعبیری « ضامن نارنجک را می‌کشد و تصاویر و تخیل غیرمترقبه‌ و حتی چندش‌آوری را در هیبت یک انفجار به تجسم می‌کشد. به نظر می‌آید سوروکین هدفش اصلی‌اش ایجادِ شوک در ضمیر ناخودآگاه روسیه است.»

ملت روسیه

سوروکین از ناباکوف، نویسنده‌ی نام‌آور روسیه نقل می‌کند که :«هر وقت تصاویر تبلیغ‌شده‌ی رهبران مملکت در اماکن عمومی بزرگتر از اندازه‌ی تمبرِ پستی بشوند، خطر دیکتاتوری حتمی است.»

سوروکین که با تهدیدات و اعتراضاتی که به‌ویژه علیه داستان «دنبه‌ی آبی» صورت گرفته بود، ناخواسته به سوروکین جنجالی تبدیل شد، در شگفت است که چرا پس از سقوط بلوک شرق، نویسندگان روسیه که پرچمدار مبارزه با خفقان پلیسی بودند، سکوت اختیار کرده‌اند.

سوروکین در پاسخ به این پرسش که آیا با همه‌ی این تفاسیر منفی، علاقه‌ای به ملت روسیه دارد، می‌گوید: «من با عبارت «مردم روسیه» بزرگ شده‌ام و تمام تأثیرات منفی آن را با گوشت و پوستم لمس کرده‌ام. برای من افراد و قدرت تشخیص‌شان و نحوه‌ی رفتارِ فردی‌شان واقعیت دارد، و کلمه‌ی "مردم" مرا نگران می‌کند.»

سوروکین از قول بودوفسکی، شاعر روس می‌گوید : «برای من، مهم‌تر از جنگل، خودِ درختان هستند».

//radiozamaneh.com/culture/khaak/2011/05/18/3...

پانویس‌ها

[۱]

SPIEGEL Interview with Author Vladimir Sorokin, "Russia Is Slipping Back into an Authoritarian Empire"

Day of the Oprichnik

[۳]

Blue Lard

Ellen Bary, From a Novelist, Shock Treatment for Mother Russia

در همین زمینه:

::گفت و گو ولادیمیر سوروکین با کیت گسن در نیویورک::


Share/Save/Bookmark

more from ونداد
 
ونداد

سیروس و مش قاسم عزیز

ونداد


به نکات بسیار درستی اشاره کردید و اگر اجازه دهید یک مورد کوچک را هم من بر اساس تجربه زندگی ام در «غرب» بیافزایم. به نظر محدود من، یکی از پدیده های ذاتا تفهیم شده در ذهن کارگزاران فرهنگی و اجتماعی غربی و به عبارتی « روشنفکران»، این است که با تمام وجود پذیرفته اند که تغییرات کَند و تدریجی است. برای همین  باور ذاتی شده است که همیشه با پشتکار و پی گیری در سکوت و بدون ادعا مشغول کار هستند. سالها و سالها و سالها بی سر و صدا کار می کنند و به نوعی مطمئن هستند که تلاش شان در بستر تحول مداوم تاثیر محدود خود را خواهد گذاشت 

نمی خواهم وارد بحث دلائل اینکه چرا ما همواره شتابزده، گاهی ذوق زده و مایوس و در اکثر موارد رادیکال و احساسی خواهان جهشهای فرهنگی در کشور خود هستیم. من به این باور رسیده ام که فقط و فقط به نسبت سهمِ شعور و دانش و امکانات خود، آستینها را بالا بزنیم و شبانه روز ساکت و بی مدعا کار کنیم.   

مرسی از توجه تان

//www.facebook.com/profile.php?id=10000172920...


Mash Ghasem

Cyrous khan , yes and no!

by Mash Ghasem on

Yes, to a large extend the Philosophy of Enlightenment has not been absorbed or correctly understood in East.

But, some eastern cultures such as Japan have actually had a very goal-oriented approach to learning Western philosophies. Back in the second decade of the last century, Japan sent some of their philosophers to Europe with the sole purpose of learning and translating those pilosophical texts. The first translations of Kant in Japan occures in that period, almost a century ago.

As far as Russia, it actually at one point had a very Enlightenment oriented intellegensia around the end of 18th century. These were the thinkers that greatly influenced Lenin, Bogdonov, Kollontai,Trotsky,.. which themselves were openly against traditional backward Russian culture and in favour of practicing the tradition of Enlightenment, cheers

Russian Thinkers, Isiah Berlin

//www.slideshare.net/AutoSurfRestarter/russia...

P.S. As surprising as it might sound, some of the best Iranian philosophical translations of cenrtral texts of Enlightenmen, and looking into Iran's problematic with the Enlightenment Project has been done in the past 30 years, especially in works of Aramesh Dostar amongst other.

P.S.S. As Naser Khosro reminds us:

Andar baalay sakht



Padid ayaad , hemat o rasti o bozorgvary



 


cyrous moradi

درخت و جنگل

cyrous moradi


عصر روشنگری در اروپا بر پایه فسلفه ای استوار بود که ما شرقی ها از درک جزئیاتش عاجزیم. این کار هیچ جایگزین دیگری ندارد. حتی برخی ایرانیهایی که سالهاست خارج نشین و به اصطلاح در محیط های دانشگاهی فعالند از درک ظرایف و اصول چنین فلسفه ای عاجزند. همسایگان ما هم نظیر روسیه وضعیت ما را دارند. روسها از زمان پتر کبیر ، پیشرفت های غرب را تنها در سخت افزارهای آن نظیر کشتی های بخار و توپخانه و ذوب آهن دیدند و به  رکن رکین آن یعنی فلسفه غربی توجه نکردند. احتمالاً نظیر ما ایرانیها ظرفیت ذهنی چنین درکی را نداشتند. به طور خلاصه باید بگیویم که غرب یاد گرفت چگونه رابطه ظریف درخت و جنگل را درک کند ولی ما برخی اوقات درخت را اصل فرض کردیم و بعضی وقتها هم جنگل را. برای حفظ جنگل درختها را می کنیم و برای بقای درختان،  جنگل را آتش میزنیم.درست مثل روسها.من ادبیات کلاسیک و مدرن روسیه را تعقیب کرده و از مشاهده تشابهاتش با ادبیات ایران بر خود میلرزم. این نشان میدهد که محیط فکری حاکم بر هردو کشور در پانصد سال گذشته، یکی است.

سووریکین از قول بودوفسکی اعلام میکند که درخت برایش مهم تر از جنگل است. این نشان میدهد که روسها درست مثل ما ایرانیها هنوز بعد از 510 سال در خوابند.

به سیستم سیاسی انگلیس نگاه کنید. ترکیب عملی درخت و جنگل است. مرا متهم به آنگلوفیلی نکیند. صرفاً از نظر فنی عرض میکنم. به ترکیب ظریف و همکاری کاخ باکینگهام و شماره  ده دواونینگ استریت و پارلمان در استقبال از باراک اوباما نگاه کنید. شاید تا حدودی متوجه عرایض بنده و عقب ماندگی ما و همسایه  های روسمان بشوید..


Babak K.

Vendad, This is a very

by Babak K. on

Vendad,

This is a very thoughtfully written article. In my mind, I easily could change the word Raussia to Iran, and as a result it made the article even more interesting. Also, thank you for introducing to us so many good Raussian writers. 

BK