پلنگ و آهو - ۷

آخرین بند حماسه پلنگ و آهو


Share/Save/Bookmark

پلنگ و آهو - ۷
by Mahmoud Seraji
16-Aug-2012
 

در قسمت ششم روباه مکار به کنام شیر ها رفت و ماجرا را به شیخ الرئیس شیر ها گفت پلنگ بوی حمله شیران را شنید و آهو را از خطر آگاه کرد و خود به میدان کارزار رفت حماسه پلنگ و آهو. سرکار خانم پری دخت ...سپاسگزارم

********

رفت تا شاید که چون زنبورها
بوی گل را بشنود از دورها

********

بشنوید آن را که یک روباه کرد
ناروا بود آنچه او ناگاه کرد

رفت دنبال کنام شیرها
تا که نمامی کند از سیرها

گفت بر شیخ الرییس شیرها
سفره‌ی رنگین گشادم بر شما

ساعتی باید شما از بهر شام
رو بسوی طعمه بگذارید گام

جملگی آماده‌ی هرگونه رزم
یک زبان کردند با هم عزم جزم

شاه شیران گفت در هنگام جنگ
من به پایان می‌برم عمر پلنگ

دیگران دنبال آهو می‌روند
هم خودش هم بچه‌اش را می‌درند

گله‌ی شیران به قصد عزم جنگ
قصد و عزم جان آهو و پلنگ

رهسپار لانه‌ی آهو شدند
عده‌ای بر قصد جان او شدند

********

بشنوید از کار آهو و پلنگ
آن جوان پاکباز و تیزچنگ

در میان بوته‌ها پنهان شده
پاسبان لانه‌ی جانان شده

بوی شیران زا شنید از راه دور
غیرتش جوش آمد از احساس و شور

گوییا کرده تجاوز بی‌امان
بر حریم عصمتش بیگانگان

در خطر افتاده دو دلبند او
جان پاک همسر و فرزند او

آنچنان در خشم شد از این وحوش
کز تعصب خون او آمد به جوش

غرشی سر داد از عمق جگر
تا که آهو را خطر شد باخبر

همره فرزند خود چون تیر جست
رفت و از این مهلکه یکباره رست

بچه را مخفی درون بوته کرد
لرزلرزان تا سحر بیتوته کرد

********

کاش هرگز یک دم دیگر نبود
روز دیگر ... هفته‌ی دیگر نبود

آنچه دید آهو به چشم اشکبار
بر کسی هرگز نیارد روزگار

کاش فردا را نمی‌زاد آفتاب
ظلمت شب بر جهان می‌زد نقاب

لیک فردایی رسید و روز شد
داد از آن روزی که عالم‌سوز شد

همسر آهو رسید از گرد راه
زاین خبر دنیا به چشمش شد سیاه

روز دیگر رفت سوی خانه‌اش
همره فرزند و یار لانه‌اش

کنجکاوی دست بردارش نبود
احتیاط و حزم را از دل زدود

تا رسید آنجا که نزد خانه بود
محشری کبری در این غم‌خانه بود

پیکر بی‌جان و خونین پلنگ
پاره پاره خفته در میدان جنگ

کرده جانش را نثار عشق خود
این حدیث ماندگار از عشق خود

آن‌طرف چندین جسد در قتلگاه
جوی خون افتاده از شیران به راه

بچه آهو در کنار بچه گاو
رقص پا می‌کرد و با خود کنجکاو

گوییا می‌خواست بیدارش کند
بازهم همبازی و یارش کند

********

روبه مفلوک عاری از شرف
در میان دشت گنگ و بی‌هدف

همچنان دنبال لاشه مرده بود
گویی از قسمت همین را برده بود

رفت تا بار دگر در گوشه‌ای
زین تملق‌ها بگیرد توشه‌ای

********

چشم آهو بود چون دریای خون
کرد رخسار نگارش لاله‌گون

آفرین بر یار او و سیرتش
خیس شد از اشک، آهو صورتش

می‌گذشت و دور می‌شد از پلنگ
همره فرزند و همسر منگ منگ!

این ندا آمد به گوشش از سروش
ای غزال چین به گوش جان نیوش

عشق را دیدی چه بازی می‌کند؟
شیشه را با سنگ همبازی کند؟

آزمونی بود عشقت با پلنگ
آزمونی در نبرد عشق و جنگ

عاقبت دیدی چه آمد بر سرش؟
مرگ شد جای تو آخر همسرش

هرکجا عشقی به مانع برخورد
قدرتش با پنبه‌ای سر می‌برد

حیف از این عشقی که دیگر دیر شد
دیر شد عشقی که عالم‌گیر شد

عشق پاک آن پلنگ و یار او
مانده در یاد از پلنگ و کار او

مرگ تلخ و دلخراش آن پلنگ
می‌فشارد قلب آهو را به چنگ

در دلش پیدا شد احساسی جدید
تا ابد در سینه‌اش خواهد تپید

********

کی پلنگی عاشق آهو شده
بنده‌ی درگاه و کوی او شده

عشق اگر حاکم شود بر عالمی
جنگ و ویرانی گریزد زآدمی

عشق را دیدی چه بازی می‌کند
شیشه را با سنگ همبازی کند

عشق آهو را نماید دام او
چون عسل شیرین نماید کام او

چنگ و دندانی نماند بر پلنگ
تا به کار آید ورا هنگام جنگ

کینه‌ها یکسر محبت می‌شود
ظلم و نفرت‌ها مروت می‌شود

گر به کام عشق افتد ببر و شیر
بره‌ی آهو شوند این دو دلیر

عشق اگر در سنگ خارا می‌نشست
شیشه هم سختی او را می‌شکست

آری آری عشق غوغا می‌کند
با محبت فتنه برپا می‌کند

با محبت رنگ دل‌های سیاه
می‌شود رنگش سپید و سربراه

ببر باشد یا پلنگ و یا که شیر
با محبت می‌شود رام و اسیر

********

بشنوید از بازی چرخ دغا
این عروس پیر و با صد ادعا

بچه آهو پای‌کوبان می‌دوید
از سر گل‌بوته و گل می‌پرید

شاد و خوشحال و سبک چون شاپرک
بی‌خیال از شوخی تلخ فلک

از نوای بلبلان بر شاخسار
شادمانه می‌پرید از جویبار

از عسل شیرین تَـرَک روی زمین
طعم خوشبختی نباشد بیش از این

تا که آهوبچه‌ای چون نور عین
عشق آموزد ز عشق والدین
**********

مادر از رویای شیرین پلنگ
با دل دیوانه‌اش می‌کرد جنگ

گوییا نی بچه‌ای نی همسری
حال آهو بود حال دیگری

دل گسست از آنچه در اطراف بود
از نبات و از جماد و از وجود

از تعلق‌های دنیا هر چه بود
جز غم جانان خود از دل زدود

حالیا او بی‌کس و درمانده بود
در خیالش تا ابد جا مانده بود

گام‌هایش قدرت رفتن نداشت
تا سبک گردد جهان را واگذاشت

آمد و آمد کنار نهر آب
با غم عشق و دلی پراضطراب

آمد و درد دلش با رود گفت
با عزیزان تا ابد بدرود گفت

آخرین دیدار را با یک نگاه
با بیابان کرد و بعد افتاد راه

لحظه‌ای دیگر نشان از او نبود
گوییا در این گذر آهو نبود
********

بچه آهو روی گل‌ها می‌پرید
آهوی نر آنطرف‌تر می‌چرید

ناگهان افتاد یاد همسرش
غافل از آنکه چه آمد بر سرش

نعره‌ی مردانه‌ای از دل کشید
هرکجا سر زد ولی او را ندید

همره فرزند خود در بین دشت
دربه‌در دنبال همسر گشت و گشت

تا رسید آنجا که او وامانده بود
رد پاهایی از او جا مانده بود

بو کشید از جای پای همسرش
او نمی‌داند چه آمد بر سرش

ساعتی با رد پای او دوید
هرکجا سر زد نشان از او ندید

شب رسید و سوی منزل شد روان
قتلگاهی که پلنگی داده جان

هیکل آهو هویدا شد ز دور
دیدنش مشکل شد از کمبود نور

لیکن آهوبچه مادر را شناخت
چارپا چون برق بر آن سمت تاخت

بعد از آن آهوی نر آنجا رسید
صحنه‌ای زیبا و رقت‌بار دید

چشم آهو بسته بود و بس قشنگ
خفته در آغوش یارش تنگ تنگ

صورتش را رخ به رخ چسبانده بود
در کنار همسرش جان داده بود

بشنوید این را ز مردان بزرگ
می‌شود مثل فرشته خوی گرگ

پندهایی که بزرگان گفته‌اند
پند نه ... جای سخن دُر سفته‌اند

از فرآیند چنین پند بزرگ
آشکارا گردد این راز سترگ

با محبت می‌توان بر دل نشست
رسم و آیین سبوعیت شکست

محمود سراجی
م.س شاهد


Share/Save/Bookmark

Recently by Mahmoud SerajiCommentsDate
ترانه های فراق ۸
18
Nov 27, 2012
ترانه های فراق ٧
23
Nov 21, 2012
ترانه های فراق ٦
16
Nov 15, 2012
more from Mahmoud Seraji
 
Mahmoud Seraji

ممنونم سجاد کهنسال گرامی

Mahmoud Seraji


از دور شاهد و ناظر فعالیت ها و دلسوزیهای شما و رضا دهقانزاده عزیز هستم چکنم که اراده سیاسی ابر قدرتها با بهای جان انسانها هم تغییر نمیکند ...و علاقمندان قادر به ایفای وظیفه خود به هموطنان نیازمند نیستند و این خوب نیست و شعار حقوق بشر را زیر سوال میبرد شاد و برقرار باشید محمود سراجی 

sajjad kohansal

درود بر جناب دکتر سراجی عزیز

sajjad kohansal


سلام و درود بر استاد عزیزم جناب سراجی

 

اولا اعتراف میکنم که لذت بردم از شعر زیبایتان و التمیام و فراغتی شد به دل اندوهگینم

 

و سپاسگزاری میکنم از ابراز همدردی شما استاد عزیز به خاطر زلزله شومی که دامن گیرمان شد

 

زنده باشید 


Mahmoud Seraji

درود بر شما

Mahmoud Seraji


درود بر شما شاعر بداهه سرا جناب محمود بدوحی با سپاس و امتنان ....  شنیدم ناکسی گلرویت آزرده است  این خبر چنان در بین احباب آشوب بپا کرد که کسی جرآت سوال  نداشت و من یکی از این اشخاص بودم این هفته دو خبر بد داشتیم ، زلزله آذربایجان و زلزله رفتن شما  باور کنید که  عروسی را در نظرم کمرنگ کرد تصور و خیال از دست دادن گل سر سبد دوستان مثل شما واقعا درد آور است نمیدانم چه شده ؟؟؟ قطعه مهم بوده چون شما نه کسی را می آزارید  و نه از کسی آزرده میشوید  اما بخاطر خدا ما را بیخبر از حالتان نگذارید ... دوستدار شما محمود 

Boddooh

این اثر ماند به عالم جاودان

Boddooh


 قصّه عشق تو شاهد خواندنی است
شور آن تا عمق دلها راندنی است
این اثر ماند به عالم جاودان
همچُنان لیلی و مجنون ماندنی است
هزاران درود برشما عزیز گرانقدر

Mahmoud Boddooh

محمود بُدّوحی

 


Mahmoud Seraji

سرکار خانم اسپلربرگ

Mahmoud Seraji


ممنونم سرکار خانم اسپلربرگ 


Mahmoud Seraji

درود و سپاس

Mahmoud Seraji


بهرخ نازنین کلام مهنای شما را همیشه پاس داشته ام ... ممنونم 

Behrokh Mohanna

 عشق اگر حاکم

Behrokh Mohanna


 

عشق اگر حاکم شود بر عالمی             
جنگ و ویرانی گریزد زآدمی 

درود بر زیبایی احساس و اندیشه ی والای شما شاعر گرانقدر,
قلمتان جاودانه استاد سراجی عزیز و بزرگوار که همیشه زیبا و دلنشین میسرائید.

 فاجعه ی دردناک آذربایجان را به تمامی هموطنانم تسلیت عرض میکنم و آرزوی بردباری و آرامش برای بازماندگان و شادی روح برای رفتگان را دارم.


Minoospellerberg

درود بر شما ، چه نیکو سروده اید

Minoospellerberg


Minoospellerberg

 

بشنوید این را ز مردان بزرگ

می‌شود مثل فرشته خوی گرگ

پندهایی که بزرگان گفته‌اند

پند نه ... جای سخن دُر سفته‌اند

از فرآیند چنین پند بزرگ

آشکارا گردد این راز سترگ

با محبت می‌توان بر دل نشست

رسم و آیین سبوعیت شکست

م.س شاهد

 


Mahmoud Seraji

مینای عزیز

Mahmoud Seraji


یار همیشه همراه سپاسگزارم 

Mahmoud Seraji

درود بر شما

Mahmoud Seraji


ممنونم دخترم سرکار خانم علیزاده پاینده باشید 

mina64

سپاس ودرود

mina64


آری آری عشق غوغا می‌کند
با محبت فتنه برپا می‌کند

با محبت رنگ دل‌های سیاه
می‌شود رنگش سپید و سربراه

ببر باشد یا پلنگ و یا که شیر
با محبت می‌شود رام و اسیر

بسیار زیبا و دلنشین ،سپاس ودرود بر شما و قلم  توانایتان


parvin alizadeh

پدر گرامیم

parvin alizadeh


در گرامیم استاد سراجی بزرگوار
""بنده نیز این فاجعه اندوهبار را تسلیت عرض میکنم و صبر و شکیبایی برای داغداران و بازماندگان آرزو میکنم.""
توصیف مثنوی  زیبایتان را کلام بنده حقیر عاجز است. سمفونی زیبایی از طنین سراسر شور، اشتیاق، هراس، تلاطم و وصل است.
عشق را حکایت و تعبیری زیباست. راه پر مخاطره ای که بازگشتی ندارد و همه رفتن است.
عشق اگر در سنگ خارا می‌نشست
شیشه هم سختی او را می‌شکست
به راستی که قصیده " پلنگ و آهو " را به نهایت شیوا و شایسته ی مقام والای عشق، اثری جاودانه کرده اید.
با محبت می‌توان بر دل نشست
رسم و آیین سبوعیت شکست

با احترام
پروین علیزاده


Mahmoud Seraji

ضایعه بزرگ جان باختن هموطنان آذربایجانی

Mahmoud Seraji


ضایعه بزرگ جان باختن هموطنان آذربایجانی ما دل دنیا را بدرد آورد ، من ضمن عرض تسلیت به بازماندگان و ملت ایران این حادثه طبیعی را خشم طبیعت نمیدانم ، بلکه حاصل غفلت ما انسان هاست که با شش درجه در مقیاس ریشتر جان هزاران آدمی پر پر میشود  در حالیکه در ژاپن و کالیفرنیا و سایر کشور های  زلزله خیز که صاحب دارند هفته ای نیست که زلزله ای زمین را نلرزاند اما کمتر از ده -  دوازده ریشتر هیچ اثری روی ساختمانها نمیگذارد اوف بر مسوولان کشور ما  ....اوف و نفرین سیاه