آرزوهای محمدعلی شاهی

شرم و آزرم «پادشاه قانونی ایران»


Share/Save/Bookmark

 آرزوهای محمدعلی شاهی
by محمد امینی
25-Jun-2012
 

در دوم تیرماه ۱۲۸٧ خورشیدی، قزاقان روس به فرمان محمد علی شاه قاجار، مجلس مشروطه را به توپ بستند. یک سال پس از آن، مشروطه خواهان بر تهران چیره شدند و «مجلس عالی» که موقتاً به جای مجلس شورای ملی نشسته بود، محمد علی شاه را از پادشاهی برکنار کرد و فرزند خردسالش را به جای او برتخت شاهی نشاند. اما محمدعلی قاجار و برادران خودکامه و فاسدش، از سودای بازگشت به شاهی و براندازی مشروطه دل برنکردند. دوسال پس از برکناری از پادشاهی، محمد علی میرزا به همراه برادرش، ملک منصورمیرزا شعاع السطنه، با پشتیبانی و تحریک روس ها و با جنگ افزاری انبوه، از راه ترکمان صحرا به ایران تاختند. گرگان، شاهرود و بابل به دست محمدعلی میرزا افتاد و برادرش، ابوالفتح میرزا سالارالدوله، به یاری گروهی از عشایر غرب و با پشتیبانی برخی از روحانیان شیعی، بر کرمانشاه چیره شد. بخت و تاریخ با مشروطه خواهان همراه بود و کوشش شاه خودکامه قاجار و برادرانش به جایی نرسید.

 

اینک که بیش از یکسد سال از آن هنگام می گذرد، شاهزاده ای دیگر، پس از چندسالی بازی با دموکراسی و سخن گفتن از این که او شهروند ساده ای بیش نیست، شرم و آزرم را یکسر به کنار نهاده است و نه تنها خویشتن را «پادشاه قانونی ایران» خوانده، که در سودای برای براندازی جمهوری اسلامی و بازگرداندن خاندان پهلوی به تخت شاهی، در ستایش از دخالت نظامی دولت های خارجی در ایران و به پیشباز رفتن ایرانیان «از مهاجمان خارجی»، زبان گشوده وچشم بر یاری «دموکراسی» هایی مانند عربستان، کویت و قطر دوخته است.

اشاره من، از جمله، به تازه ترین سخنان رضا پهلوی در گفتگو با یک روزنامه نگار آلمانی است.* کم آزار ترین بخش گفت و گوی ایشان، پیچیدن خویش در ردای یک حقوق دان و قانون شناس است و سخن گفتن از این که چون در بیستمین سالروز زندگی شان، در کشور مصر سوگند شاهی خورده اند، «بنا به قانون»، پادشاه ایران اند!

«این مراسم در بیستمین زادروز من برگزار شد. طبق قانون اساسی ما می بایستی به این سن رسیده باشم تا بتوانم شاه شوم. البته بعد می بایست در مجلس ایران [که دیگر در میان نمی بوده] هم سوگند پادشاهی یاد می کردم. بنابراین می توان گفت که "بنا به قانون" شاه ایرانم.»

بنا بر کدام قانون؟ قانون اساسی مشروطه ایران که در راهش جان فشانی ها شد و خاندان ایشان به آن جفا کردند؟ در کجای آن قانون اساسی آمده است که می توان در مراسمی در یک کشور خارجی، شاه قانونی ایران شد و هرآینه بخت و اقبال یاری نمود،  «بعد می بایست در مجلس ایران هم سوگند» خورد؟ مجلسی که دیگر درمیان نبوده و نیست و در آینده هم، دست کم برپایه قوانین یکسد سال پیش، در میان نخواهد بود؟ اصل سی و نهم متمم قانون اساسی چنین است:

«هیچ پادشاهی بر تخت سلطنت نمی تواند جلوس کند مگر این که قبل از تاج گذاری، در مجلس شورای ملی حاضر شود و با حضور اعضای مجلس شورای ملی و مجلس سنا و هیئت وزراء به قرار ذیل قسم یاد نماید.»

آقای رضا پهلوی، برپایه کدام اصل نانوشته ی دیگری در قانون اساسی مشروطه، به یکباره به این اندیشه افتاده اند که «بنا به قانون، شاه ایرانم»؟ اگر پایان یافتن پادشاهی احمدشاه به زور ماده واحده و در پناه بیم و هراس نمایندگان از واکنش حضرت اشرف رئیس الوزراء، قانونی بوده باشد، که به داوری من بوده، چرا رای میلیون ها مردم به پایان پادشاهی قانونی نیست؟

گفتم که این بی آزار و کم هزینه ترین بخش سخنان آقای رضا پهلوی است. ایشان سخنانی را درباره شاه بودن خویش گفته اند که نه پیامدی دارد و نه هزینه ای. احمدشاه و پس از او برادرش محمدحسن میرزا هم پس از آغاز پادشاهی رضاشاه وتا هنگام مرگ، خویشتن را همچنان شاه و ولیعهد قانونی ایران می خواندند. سد سال پس از انقلاب فرانسه، هنری پنجم یا کنت دو شامبورد، خویشتن را پادشاه فرانسه می خواند! ای بسا آرزوکه خاک شده.

سخنان زیانبار و نادرست، در بخش های دیگری از گفت و گوی مدعی تاج و تخت از دست رفته پهلوی نمایان می شوند:

-        در این که آقای رضا پهلوی، در وجود دولت های قرون وسطایی و واپس مانده عربستان، بحرین و قطر، هم پیمانانی برای براندازی جمهوری اسلامی می یابند و شادمانی خود را از این که آن دولت ها، بیش از غربی ها، هوادار قیام مردم ایران برای دست یابی به دموکراسی و حقوق بشر اند، پنهان نمی سازند؛

-        در این که آقای رضا پهلوی، ناراست گویانه چنین می نمایانند که گروه گسترده ای از مردم ایران، برای ورود «مهاجمان خارجی»، دوچشم به راه و دوگوش بر پیغام بسته اند و برای مداخله نظامی در سرزمین شان، روزشماری می کنند.

ایشان، از این هم فراتر رفته و درایت عربستان سعودی و کشورهای زیردستش را می ستایند که دریافته اند «مسئله اصلی نه برنامه اتمی که حکومت است. سعودی ها و بحرینی ها و قطری ها این را می دانند. چنین می نماید که فقط غرب فراموش کرده است.»

آیا ایشان به راستی براین باور اند که دل مشغولی شیوخ عربستان سعودی که هنوز پروانه رانندگی را هم به زنان کشور خود نمی دهند و سلطان بحرین که راهپیمایی های مردم کشور خویش را به یاری سربازان عربستان به خون کشید، دموکراسی و حقوق بشر درایران است؟ آیا ایشان برآنند که دولت هایی از این دست، هم پیمانان اپوزیسیون دموکرات ایران برای دستیابی به دموکراسی و حقوق بشر به شمار می آیند و مخالفان تبعیض و خودکامگی در ایران، باید با چنین نیروهایی هم پیمان شوند؟ چنین سخنان نادرست و به دور از خرد، شاید کمک های مالی برای آقای رضا پهلوی را درپی داشته باشد، که گویا داشته است؛ اما هیچ یک از آن دولت های یاد شده را، دلبند و وارسته دموکراسی و سکولاریسم در ایران نمی سازد. ذات نایافته از هستی بخش، کی تواند که شود هستی بخش؟     

در بخش های دیگری از گفت و گوی آقای رضا پهلوی، دم خروس بیش از پیش آشکار می شود. ایشان می گویند که با نگاه به آزمون سوریه و لیبی و «اینکه غرب با توجه به گسیختگی مخالفان، طرف صحبتی نداشت»، به این داوری رسیده اند که  باید شورای ملی از گروه های خارج ایجاد کرد تا «از این اجتناب کنیم... با یک صدا حرف بزنیم». این راهم به آگاهی رسانده اند که چنان شورایی از پانزده گروه هم اکنون پدیدار شده و آماده رهبری مردم ایران است. رضا پهلوی برای این که گسترده و فراگیر بودن شورای ملی براندازی را به رخ بکشد، خودستایانه و بی پروا از پیامد سخنانش، به پرسش گر می گوید که با رهبران جنبش سبز «تماس دارم» و «گرچه با موسوی شخصاً تلفنی صحبت نکرده ام، اما شبکه هایی وجود دارد که از طریق آنها گفتگو می کنیم». ایشان سپس چنین می افزایند:

«آنچه مشخص است: مادام که این حکومت برسرکار است نمی توان انتخابات آزاد برگزار کرد. از این رو در گام اول هر اقدامی را انجام می دهیم تا از دست حکومت راحت شویم. بعد مرحلۀ گذار است که در این مرحله دولت موقت ضروری خواهد بود.»

هیچ رهبر فرهیخته و جدی، به یک خبرنگار نمی گوید که رهبران جنبش سبز در ایران هم با او در پیوند اند و از شورای ملی او که گام نخستش راحت شدن از حکومت از راه دست زدن به هر اقدامی است، پشتیبانی می کنند. از این خودستایی بی پایه و کم هزینه برای ایشان اگر بگذریم، پرسشی که هر انسان خردمندی می تواند از آقای رضا پهلوی بکند، این است که به هم پیوستن پانزده گروه خارج از کشوری که بنا است هر یک، نماینده ای به کمیته مرکزی شورای زیر رهبری ایشان بفرستد، در شرایطی که می دانیم بیشتر این گروه ها دارای پایه و هواداران بسیاری در خارج هم نیستند تا چه رسد به داخل کشور، چگونه نماینده ی جنبش دموکراسی خواهی مردم ایران خواهد بود؟ آقای رضا پهلوی، پاسخ را از راه یک بررسی بسیار علمی به پرسش گر و از آن راه به مردم ایران داده اند:

«نام مرا هرکس در ایران می شناسد. اگر من از شما خواهش کنم با موبایل خود شماره ای را در ایران بگیرید، مردم آن سوی خط من را می شناسند... من رهبری ملی هستم. می توانم نلسون ماندلایی باشم، مهاتما گاندی ای باشم»!

دست مریزاد! مردم در ایران نام ایشان را می شناسند، باور نمی کنید به هرکس که می خواهید در ایران زنگ بزنید و بپرسید که آیا آن ها فرزند شاه پیشین را می شناسند و هرآینه پاسخ آری بود، همین برای پذیرش رهبری ایشان کافی است. گستاخانه تر هم این است که آقای رضا پهلوی که تا به امروز هزینه ای متحمل نشده و از برکت داراک پدری که گزارشی از آن را کسی ندیده زندگی کرده اند، خویشتن را با قهرمانانی مانند ماندلا و گاندی مقایسه می کنند که تا پای جان و به بهای از دست دادن همه چیز، در راه  سربلندی و آزادی مردم شان کوشیدند. آیا اندکی فروتنی برازنده کسی نیست که ساعتی را در زندان به سر نبرده، روزی را بیمناک از زندگی خانواده اش نبوده، پاسی را بدون داراک بسیار نگذرانده و شبی را در تبعید و دربه دری سر بربالین ننهاده است؟ اگر ایشان، اینک که هنوز به جایی نرسیده اند، دیوار ادعایشان به کیوان برسد و خویشتن را تالی گاندی و ماندلا بدانند، فردا که زبانم لال به جایی برسند چه خواهند کرد و کدام سخن خودستایانه از زبانشان جاری خواهد گردید و چگونه درباره وجود نازنین خویش داوری خواهند کرد؟ مگر مردم ایران پیامد آن خودبزرگ بینی بیمارگونه پدرشان را فراموش کرده اند که خویشتن را بزرگ ترین رهبر سیاسی و اقتصادی جهان می دانست و در آستانه آغاز انقلاب، در اندیشه یاری رسانی به گرفتاری های کشورهای بزرگ غربی بود؟

آقای رضا پهلوی اگرچه نگفته اند که شورای زیر رهبری او با کدام نیرو و از چه راهی بنا است به «هراقدامی» دست بزند «تا از دست حکومت راحت شویم»، پاسخ را در جای دیگری داده اند: برگرده نیروهای نظامی خارجی. پرسش گر آلمانی می گوید که مداخله نظامی غرب در ایران می تواند به شکست بیانجامد و جمهوری اسلامی را تقویت کند. او به جای این که پاسخ دهد که با دخالت نظامی درایران از بنیاد مخالف است (چیزی که پیشتر گفته بود)، این بار در پاسخ به این ارزیابی روزنامه نویس، حرف دل خود را می زند:

«خیلی این حرف درست نیست. بسیاری از ایرانی ها حتی برای خلاصی از حکومت طرف مهاجمان خارجی را خواهند گرفت.»

نیک بنگرید که در هیچ کجای این گفت و گو، رضا پهلوی و یا شاید گاندی ایرانی، نمی گوید که او مخالف دخالت نظامی درایران است. او پس از ستایش از دموکراسی های حقوق بشری عربستان، بحرین و قطر که آشکارا هوادار حمله نظامی به ایران اند، می گوید که «بسیاری از ایرانی ها حتی برای خلاصی از حکومت طرف مهاجمان خارجی را خواهند گرفت»! گستاخی را هم مرزی بایستی و بی پروایی را میزانی. ایشان به دولت های خارجی اعلام می کنند که از پیامد دخالت نظامی درایران بیمناک نباشند زیرا ایرانی ها هم با آغوش باز به استقبال نیروهای نظامی شان خواهند آمد. همان سخن نادرستی که آقای چینی، معاون رییس جمهور پیشین ایالات متحد، برای پشتیبانی از لشکر کشی به عراق می زدند. بسیاری چونان من، پیشتر هم باورداشتند که چشم انداز و امید شورای ملی آقای رضا پهلوی برای «راحت شدن از حکومت با هر اقدامی»، دخالت نظامی خارجی درایران است و تنها در پیامد چنان رویداد ویرانگری و برخرابه بمباران ایران است که «دولت موقت» ایشان پدیدار خواهد شد وبه «انتخابات آزاد» روی خواهد آورد. اینک آقای رضا پهلوی، همه تریدها را از میان برده و همه پرده ها را افکنده اند.

این گفت و گو را نمی توان خواند و به بازنویسی تاریخ از سوی آقای رضاپهلوی اشاره ای نکرد. راستی این است که چگونگی ارزیابی او از کارهای پدرش، گواه چشم انداز آینده ای است که او در سر دارد. پرسش گر، با خودداری بسیار، به رضا پهلوی یادآوری می کند که «ایران در زمان پدر شما کشور چندان دموکراتیکی نبود». رضا پهلوی به جای آن که بی پروا و بدون درنگ پاسخ دهد، او که اینک سخت هوادار حقوق بشر است، از رفتار خودکامانه پدرش و سازمان پلیسی دوران او پشتیبانی نمی کند و بیافزاید که با ارزیابی پرسش گر همسو و هم رای است، کاسه کوزه را بر سر مردم ایران می شکند و به سان همه پاسداران خودکامگی و زور، می گوید، ایران آمادگی دموکراسی را نداشته است! می گوید که چشم انداز پدرش برای ایران یک کشور دموکراتیک بوده، اما مردم هنوز شایستگی دستیابی به آن را نیافته بودند:

«پدرم براین باور بود که باید ابتدا به مردم تا حدی آموزش بدهد تا دمکراسی امکان پذیر شود. می خواست ابتدا جامعه مدنی ایجاد کند.»

سخنی از این بی پایه تر در توجیه و پاسداری از دوران گذشته نمی توان برزبان آورد. به راستی که تباهی و جور و جنایت در این سی و سه سال جمهوری اسلامی به جایی رسیده که اینک فرزند محمدرضاشاه می تواند در باره کوشش پدرش برای بنای زمینه های دموکراسی داستان سرایی کند. مگر پدر ایشان قیم گروهی یتیم و نادان بودند که برای آموزش دموکراسی و ساختن نهادهای مدنی، چفت بردهان مردم بزنند و قانون اساسی را یک سر پایمال کنند؟ پدر ایشان، هر نهاد مدنی را که سرسپرده ی فرمانروایی او نبود، از میان می برد و هرکوشنده حقوق شهروندی را خاموش می کرد. روزنامه و کتابی بدون پروانه ساواک به چاپ نمی رسید و پی آمد داشتن وخواندن رمان هایی که در سیاهه کتاب های ممنوعه بود، پیگرد و زندان به دنبال داشت. والاترین نهاد مشروطه که مجلس شورای ملی بود، تیول خصوصی دربار شد و همان دو حزب دولتی هم که نمونه رام شده و خانگی «نهادهای مدنی» بودند، به فرمان آریامهر منحل شدند و دستور داده شد که همه مردم ایران، وابستگان و سرسپردگان حزب رستاخیز گردند. این سخن درست که اینک، با تبه کاری هایی بس گسترده تر روبروییم، نباید کسانی را به این باور خنده دار و شاید هم گریه آور اندازد که پیش از جمهوری اسلامی، ایران سرزمین پرورش مردم برای آماده سازی دموکراسی و ساختن نهادهای مدنی بوده است. پادشاهی که کمترین وفاداری به قانون و حقوق شهروندی نداشت، چگونه می خواست «ابتدا به مردم تا حدی آموزش بدهد تا دمکراسی امکان پذیر شود»؟ اگر رفتار سازمان امنیت و دیگر کارهای ناشایست گذشته، گواه وفاداری پادشاه به آموزش دموکراسی و ساختن نهادهای مدنی باشد، نیک است که تندیس هیتلر زینت بخش دفتر حقوق بشر سازمان ملل متحد شود که به یاری سازمان پر مهر گشتاپو، برای آموزش دموکراسی و بنای نهاد های دموکراتیک چنان خدمات ارزنده ای را به جامعه بشری کرد. دست مریزاد آقای رضا پهلوی، از این آزمون پس دادن تان پس از سال ها زندگی در دموکراسی های غربی و آشنایی با نهادهای مدنی.

درپایان به جا است که به یک درافشانی دیگر هم اشاره ای بکنم. آقای رضا پهلوی می گویند که پدرشان با چنان درایتی و «بدون این که به قدرت بچسبد»، ایران را ترک کرد که «بسیاری از انقلابی های آن موقع امروز نزد من می آیند و می گویند: بهتر بود پدرت ما را بازداشت و اعدام می کرد. ما که خبر نداشتیم چه پیش خواهد آمد!» نخستین سفارش من به آقای رضا پهلوی این است که هر آینه یکی دیگر از آن انقلابی ها به سراغ ایشان آمد و با پشیمانی از این که اعلیحضرت ایشان را اعدام نکرده، مراتب نارضایتی خویش را به آگاهی رساند، آن دیوانه زنجیری را به نزدیک ترین بیمارستان روانی راهنمایی کنند که جهان از گزند چنین پریشان احوالانی آسوده گردد. شاید هم اگر صداقتی در این سخنان ایشان باشد، نیک است که نام آن انقلابی های پشیمان از اعدام نشدن را آشکار سازند تا دیگران نیز از نزدیکی با چنین بیمارانی، دوری جویند.

اما، از شوخی گذشته، راستی تلخی در این سخن آقای رضا پهلوی نهفته است. ایشان سربسته می گویند که پدرشان بهتر می بود شماری بیشتر از «انقلابی های آن موقع» را اعدام می کردند تا شاید انقلابی در نمی گرفت و ایشان به جای آن که دل به سودای شاهی بر سبیل محمدعلی میرزایی بسته باشند، اینک برتخت نادری نشسته و شاه شاهانی دیگر می بودند. من خوانشی دیگر از سخن ایشان نتوانم کرد. این راهم بیافزایم که داوطلبانه ترک کردن کشور از سوی محمدرضاشاه، شاید افسانه ای باشد که خویشان و بستگان آقای رضاپهلوی به او گفته و او باور کرده باشد. محمد رضا شاه از ایران رفت، زیرا میلیون ها مردم به خیابان ها ریخته و رفتن او را می خواستند و دو دیگر این که نمایندگان دولت ایالات متحد، مانند ژنرال هایزر که بلندپایگان ارتش و نیروهای امنیتی ایران در کف با کفایتشان بودند، آمدند و به شاه دستور دادند که ایران را ترک کند. هیچ کار داوطلبانه ای در میان نبود.

هرآینه شاه، هنگامی که از میزان بیماری خویش آگاهی یافته بود که می دانیم سالیانی پیش از انقلاب است، پادشاهی را به سود پسرش رها می کرد و به راستی داوطلبانه کناره می گرفت و هرآینه، دولت مردان و آزاد زنان رژیم پادشاهی، پیش از آن که کار به تنگناهای ماه های پایانی برسد، «صدای انقلاب» و نا رضایتی مردم را از فساد و خودکامگی شنیده بودند، عوام فریبانی مانند آیت الله خمینی و دیگر رهبران انقلاب اسلامی نمی توانستند جامه از تن مردم هشیار بربایند و چه بسا که اینک، هنوز هم نظام شاهی بر ایران چیره بود و آقای رضا پهلوی را نیازی نمی بود که در سودای شاهی، چشم امید بندان به ارتش آزادیبخش ناتو، اسراییل و عربستان باشند.

محمد امینی

آدينه ۲ تير ۱٣۹۱ - ۲۲ ژوئن ۲۰۱۲ 

Original German Article

Eglish Translateion by Google Translate


Share/Save/Bookmark

 
Ashk Dovom

دیو عزیز، مگر غیر ازفرمول وار حرف زدن انتظار دیگری میشود داشت

Ashk Dovom


دیو عزیز، میگن آدمهارو باید از دوستانشون شناخت. نگاهی اجمالی به همکاران رضا پهلوی در عرض سی و چند سال گذشته نشان میده که هر کس سرش به تنش می ارزید یا گذاشت فرار کرد یا بیرونش کردند. کسی که بتواند فکر بکند دور و ور ایشون دوام نمیاره. تنها تداومی که در کادر رضا پهلوی قابل مشاهده است تداوم حماقته.  مگر غیر از مغلطه و مهمل گویی و فرمول وار حرف زدن انتظار دیگری میشود از سینه چاکان و سربازان دنیای مجازی رضا پهلوی داشت؟ از کوزه همان تراود که در اوست


anglophile

By the way ...

by anglophile on

As far as I know Prince Reza, while fluent in many languages, is not a German speaker (correct me if I am wrong please). So the original interview must have been carried out in English or French. I can't imagine a Google translation is the most authentic source to refer to nor am I aware of Mohammad Amini's German fluency!! 

So is there a chance to have access to the original audio version of the interview?

verloren in der Übersetzung?


areyo barzan

Question!!!!

by areyo barzan on

Just one question that has been nagging me from the moment this article went up and that is the necessity for me to ask all those who are angered by RP’s statement. WHY?

You are stating that RP is an incompetent, illiterate and opportunist person who is only thinking of restoring himself to power.

More importantly as you are claiming, he has no support amongst Iranian and some even claim that the young generation in Iran do not even know him (In spite of the fact that the young generation that I am dealing with here know him very well and follow his every move and word) but anyway!

So the question is: “then why are you so worried?”

If Pahlavi’s legacy is so dark that our people do not want to go back to the times of minimum to zero inflation, 30 Rial per kilo lamb and two Rial per litter petrol, if they do not want to go back to the time that they could travel easily to every country in the west without worrying about the difficulties of obtaining a visa, In case as you claim they do not want to go back to the time that they only visited Europe and Canada as wealthy tourists  or sponsored students and not as penniless asylum seekers, if they do not want to go back to the time that they were the superior nation in the Persian Gulf and no country in the world would have even dared to call Persian Gulf by any other names,  if as you say our people passed that point and prefer idiots like AN, Mosavi Khatami or Banisadr or traitors like Rajavi over competent prime ministers like Amir Abbas Hoveida or patriots such as Shahpoor Bakhtiar. In that case what is the worry?

Let RP be another idiotic noise in the crowd.

If you are so sure of yourselves, your ideology and the support you have amongst Iranians and especially the young and no one in Iran has the nostalgia of the 33 years ago when life was actually good, then WHY waist your time on the likes of RP.

Isn’t it about the high time the you people stop with the negative campaign on other members of opposition and instead tell us something positive about yourself , the people you support and what you have done or intend to do in order to save this country.

For those who have read my past articles know very well that I am an advocate of democracy and for me the essence is important and not the name(republics or constitutional monarchy) as I am mature enough that under both names we can have a vibrant democracy or a brutal dictatorship. Furthermore even democracy is not the aim but another tool to make this country strong again and its people prosperous and happy and not just a platfor for idiots to make themselves feel important.

Furthermore when it comes to people whom I  believe are politically dead and yesterday’s trash, when it comes to idiots like Banisadr, Rajavi, and Taghvayee or parties like Toodeh party, MKO or Islamists, I do not even bother to comment on their activities or statement as I know very well that they have minimum to zero support in Iran and especially amongst the younger generation.

However I still respect their freedom to say what they want to say and attend their political activities as they see fit. I would go even further and defend their right to say and do as they see fit. This would not be because I support or even like them but to maintain my own integrity, since first of all as an advocate of democracy I see it as my duty to do so and secondly because I find their approach so childish and obsolete and I have such high faith in the wisdom of my fellow countrymen and especially the young generation that I do not see these individuals or parties as threat.

However it seems to me that those who attack one person RP or on party and trying to shut them up at any cost are seeing a these people a big threat from these towards their own goals and to me that would indicates the fact that not only these people do not have any fait in the intelligence of their fellow countrymen as they believe that that we Iranians could be fooled  again and be taken advantage by any one, it also indicates that these people have no fait in themselves and their ideology either to the extent that even RP could be a threat to them.

Or may be these guys are another dictator in disguise, the next Khomeini, Khamene-ey or even AN and hence they want to get rid of any one or any thing that might stand in they way to achieve absolute political power.

Now I am not and expert but even I can smell this rat from a thousand miles


anglophile

جناب اشک دویّم

anglophile


شوخی‌ می‌‌فرمایید یا جدی. واژگان مورد استفاده شما احتیاج به تعریف مجدد دارند: "تحلیلی"، "عقل سلیم"، "نقد واقعی‌" و از همه جالب تر "بیطرفی" - از جانب آقای امینی منظورم هست. ممکن است برای بالا رفتن سواد همگان واژگان فوق را بنا بر تعبیر شخصی‌ خودتان تعریف بفرمایید. چون بنابر تعریفات موجود از این لغات هیچیک از آنان در مورد محمد امینی صدق نمیکند. 


long live Iran

He should know that he is a normal citizen not a king.

by long live Iran on

He has the right to talk his opinon as an Iranian citizen but not call himself a king. In this case the decenders of Ghajar have the right to call themselves king as well. He should not forget that right or wrong Iranian voted for a new legislation at that time he called himself king under the law which was expiered. So what he vow to was not valid!! I am very sorry for him that could not remember it. It is very sad to see that in these difficult days for our county, everbody trys to take advantage of the situation and not think about the country! 

 So should we spend anytime to talk about his dream?

Long Live IRAN for ever 

 


deev

فرمول داریوش کدیور

deev


نظرات داریوش کدیور همیشه فرمول ساده ای را دنبال میکنند

چند متلک و نیمچه دشنام + چند لینک عکس و ویدیو بیربط + چند پاراگراف در مورد موضوعی نزدیک به مبحث ولی خارج از گفتمان و یک یا دو عدد لول و شکلک خندان برای اثبات مسخرگی - این فرمول ترفند همیشگی ایشان است که نمونه آن را میتوانید در لینک زیر بیابید

iranian.com/main/2011/feb-27#comment-382490


Ashk Dovom

اگر بینایی لازم را دارید بگویید آقای امینی کجا اشتباه کرده

Ashk Dovom


این مقاله تحلیلی است بر اساس عقل سلیم و نقد واقعی کارنامه سیاسی و گفتمان رضا پهلوی. شاه اللاهی هایی که قادر به درک مقاله آقای اقای امینی نیستند و سواد، بینش، بیطرفی و درایت لازم برای رویارویی با واقعیتهای تلخ را ندارند بجای رد و یا قبول و در نهایت استناد به مطالب ذکر شده در این مقاله، برای رد گم کردن ما را حواله  به این و یا آن مصاحبه و یا حرفهای گذشته آقای امینی میدهند تا آب رو گل آلود کنند. برای یکبار هم که شده به کل این مقاله نگاه کنید و اگر بینایی لازم را دارید بگویید آقای امینی کجا اشتباه کرده و یا نادرست نوشته. مشکل اساسی ما عدم بلوغ و رشد فکری و منتقی هموطنانمونه وتا وقتی این عدم بلوغ وجود داره بازار رضا پهلوی و شارلاتانهای مشابه پر رونق خواهد بود


Darius Kadivar

I recall Amini went as far as comparing Bazargan to Bakhtiar ;0)

by Darius Kadivar on

I recall another Clueless attempt by Amini in an interview this year on the history of the Constitutional Revolution where he tried to prove that Iranians actually have been struggling for Republicanism and Not a Constitutional Monarchy.

He first compared Ahmad Shah to Juan Carlos of Spain and Reza Shah to Franco.

He then explained that attempts for democracy in Iran's century old struggle can be boiled down to the following events:

The 1906 revolution

The Mossadegh Premiership

Bakhtiar's Premiership

And Bazargan's Premiership

 

If it failed it was because of 'Estebdad' rooted in our Royal History.

 

Knowing how the JM ousted Bakhtiar because he wanted to work with the Shah and Sadighi himself who was also adamant in saving the Monarchy it is interesting to see how Mr. Amini sees Bazargan of all people (who joined Khomeiny along with other JM in their struggle against the Shah: Marg Bar Shah) as an intellectual prolongation of Bakhtiar:

 

Nothing is further than the truth:

 

pictory: Bakhtiar Denounces Bazargan's Provisionary Government in exile (1979)

 

But since we are digging deep in Far Fetched Comparisons.

 

Here is mine:

 

Muhamad Ali Shah Qajar can best be compared to Muammar Gaddafi in that he put an end to the Constitutional Monarchy of King Idris ( except that he was not related to the former Monarch as Muhammad Ali Shah) by using Foreign Mercenaries ( Kenyan) and military prowness (Airplanes, Tanks) to crackdown on the Libyan People.

Well Muhammad Ali Shah did the same with the help of Russian and British Troops when he gunned down the Parliament leading to a Civil War which became known as the Constitutional Revolution.

Except that Muhammad Ali Shah didn't end up with a knife up his rear but if I am not mistaken died in exile in Sanremo Italy.  

 

If anything the young and inexperienced Ahmad Shah could best be described to Saif Ghaddafi the Son of the Libyan tyrant but with a Soft Spot and probably less cruel.

 

If Reza Shah like the Founder of all New Dynasties in Iran toppled the previous one it was because the latter Dynasty had lost all credibility and respect in it's attempts to reform the country or modernize it after the way Muhammad Ali Shah cracked down on his people.

Toppling the crumbling dynasty became not only easy but inevitable. Anyone in the same position as Reza Khan was would probably have done the same.

So comparing Ahmad Shah to Spain's Juan Carlos is absurd as comparing Reza Shah to Franco. Franco divided the nation in a civil War. Reza Shah united the Country, modernized it's administration by creating a new Dynasty. Granted he could have stayed idle and become a Cardinal Richelieu of Some Sort as the main center of power behind a weak King but he chose to topple the fellow and create his own Dynasty. After all he hated the Mullahs above all so becoming a Cardinal Richelieu was certainly not his cup of tea.

All Iranian dynasties including the Qajar's ( for whom Mr. Amini seems to have a soft spot for whenever it suits his arguments but not when it doesn't) came to power after toppling the previous one.

If the argument is to say you don't like the concept of the Monarchy in general : Fine

If it consists of interpreting history to fit your ideological preferences then it's called revisionism.

Nothing wrong even with that if You Sir had a minimum of constancy in your analysis' and would stick to facts to support your arguments.

Ahmad Shah becomes a Juan Carlos in your eyes when you wish to delegitimize the Pahlavi Dynasty but you overlook how the Founder of your very own Dynasty came to Power with a 1000 times more cruelty and crackdowns.

Mossadegh who dissolved the Parliament without the Shah's permission becomes a Democrat in your eyes but once ousted for his unconstitutional behavior, the Shah who had no hand in his toppling becomes the Unconstitutional Monarch.

 

Bazargan (Like Sanjabi) who betrayed Bakhtiar like nearly all the Pro Mossadeghis becomes the prolongation of Bakhtiar in your book when every objective historian would dismiss your argument as childish.

 

Either Mr. Amini has confused historical research with a romantic and rosey outlook that History is about Good Vs Bad or he truly has failed as an objective commentator in the field of history let alone comparative history.

 

If Not then here is another Tribute to your Brillaint Intellect sir:

 

 

History Of The World Part 1, Intro ;0)

 

 

 

 

 


deev

Just an Iranian

by deev on

شاید در شهر کوران رضا یکچشم کاندیدای خوبی باشه - دروغ چرا حتی خود من هم در میان موسوی حزب اللهی و کروبی آخوند به رضا یکچشم رای خواهم داد ولی اگر در این رفراندوم تخیلی یک آدم حسابی از قبیل بانو شیرین عبادی باشه شک نکن آقا رضا عددی نیست و نخواهد بود - تنها راه شاهزاده تازیپسند برای به قدرت رسیدن آویزان شدن به دست و دامن آمریکا و اسراییل و عربهاست و همه میدونیم آمریکا با چه هزینه ای دموکراسی صادر میکنه


JustAnIranian

Deev

by JustAnIranian on

On the day there is a referandum, these 'gutless followers' will show you what they can do.

About Mir Hossein Mousavi: I don't believe he can bring people to the streets again. Some people in the streets had not even voted for him. There is an atmosphere of discontent in Iran and many used the elections to go to the streets. 

Just like many other Iranians, I went and stood in long lines to vote for Khatami. Hoping for reform. For me and many Iranians reform is dead.

Let me tell you about a conversation I had with a relative inside Iran two days ago. He and his wife were close to tears about the sanctions but I will just quote what they said: "We want the sanctions to continue becausewe want the regime to finally GO".

Many of the 'gutless friends' I have, are not monachists. I think they would all prefer a Republic. But choosing between Reza Pahlavi and people who just throw cheap shots at him, they would choose him.


deev

Just an Iranian

by deev on

You say "I know of at least 10 people who don't click on like in Facebook because they dont want to make a political statement in front of their friends."

Sounds like a coward bunch to me, how can Reza ever attempt a comeback with such gutless followers?

Let's be frank, there's always a price to pay for political activism, Reza's followers (whom mostly live in the free western countries) aren't brave enough to click on a measly "like" button yet Mousavi's fans in Iran took to the streets and were killed and still managed to show their virtual support 3 times higher, must be a royal slap in the face as numbers don't lie my friend.


JustAnIranian

Vildemose

by JustAnIranian on

This is an interview with a German magazine called Focus. I personally don't think he said anything wrong. Nothing new. But hey, his opponents have to say something.  


JustAnIranian

Dear Deev

by JustAnIranian on

If I were you I wouldn't go by the 87,000 on Facebook. I know of at least 10 people who don't click on like in Facebook because they dont want to make a political statement in front of their friends. 

 Joojeh ro akhar e payeez meeshmorand.

 For now I suggest that his opponents continue with their cheap shots. If Monarchy ever returns to Iran it will be because of this. With such enemies Reza Pahlavi doesn't need to count his friends on Facebook. 


maziar 58

.....

by maziar 58 on

It's allright.

The IRR and its supporters will have to move to Antarctica in the south pole or svalbaard in the north pole no visa or passport needed if only they can get there!

Tommorow in theFREE IRAN.

Maziar


vildemose

 can we at least get the

by vildemose on

 can we at least get the name of this German journalist? and where he is employed as a journalist?

 

All Oppression Creates a State of War--Simone De Beauvoir


deev

Just an Iranian

by deev on

You say there's nothing he has not said in his English or Farsi interviews, I disagree, this nonsensical gem was brand spanking new...

"But I am a national leader. I could be a Nelson Mandela, a Gandhi." (c) Reza Pahlavi

Yes, surely with less than 87,000 followers on facebook he's a "National Leader" and perhaps if Gandhi went on an obesity food binge and Nelson Mandela spent 40 years living in plush DC suburbs instead of a jail cell there could be some remote resemblance, basically lots of comic relief and not much substance to his misguided claim.


Demo

بنا بر کدام قانون؟

Demo


 


جواب خیلی ساده است. قانون یک ساز موسیقی کاملأ ایرانی است که پدر بزرگ رضا سواد کوهی هم که سوادی نداشت با نواختن آن ملت را مشغول کرده و خود شاه شد و پهلوی کبیر! خوب شاید که رضا هم از این استعداد بهره ای برده و چون حرفه ای دیگر بلد نیست و سوادی هم ندارد مینواند با نواختن قانون در امکان عمومی نه تنها برای اولین بار در عمرش شاس زحمت یک لقمه نون حلال بدست آوردن را امتحان کند بلکه شاید از نظر اجرای قانون در کوچه و بازار اعتباری نیز کسب کند! 


JustAnIranian

The focus article

by JustAnIranian on

I speak German and read it. Reza Pahlavi has said nothing he has not said in his English or Farsi interviews.  When will people understand that the time for lies is over? IR has already lied enough for years.  


Mohammad Ala

طرز فکر بیشتر ایرانیها مانند نظام سلطنتی است

Mohammad Ala


ایران و خیلی از ما ایراینها در شرایط سختی در تاریخ ایران بسر میبریم.  همانطور که دیوانه جان اشاره کرد " مشکل ایران چابلوسان و لاشخورهایی است که امید بسته اند در سایۀ رهبرها دوباره همان دزدی ها و چپاول مال ملت و قلدری ها را از سر بگیرند."  طرز فکر بیشتر ایرانیها مانند نظام سلطنتی است: همه چیز را تا زنده هستند حق ویا مال خود قلمداد میکنند. نفع شخصی همیشه بر نفع ملی غلبه کرده است. 

 این مقاله بنظر من بیشتر مفید خواهد بود اگر (یک) کوتاه باشد (دو) مراجع صحبت ها ذکر شوند و (سه) پیشنهادی در بر داشته باشد.  وگرنه ما در اندر خم یک کوچه باقی خواهیم ماند و ممالک دیگر از ما و منابع ما بنفع خودشان استفاده خواهند کرد.


vildemose

 Mr. Amini: Could you

by vildemose on

 Mr. Amini: Could you provide your source to RP's interview mentioned in your essay?? Thanks.

 

All Oppression Creates a State of War--Simone De Beauvoir


anglophile

ناراستی‌های امینی ها

anglophile


چون عمر من در این سایت عزیز به اندک پس و پیش گفتن بسته است و هنوز خیال عزیمت ندارم فقط به همین بسنده می‌کنم که محمد امینی بنا به رسم مألوف در خاندانشان به حرکت قهر آمیز و غیر قانونی ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ مهر تأیید میزند و آنرا ملاک سنجش مشروعیت میداند. ولسلام، 


divaneh

با سپاس از جناب امینی

divaneh


مقایسه رضا پهلوی که سخن از برقراری دموکراسی در ایران میگوید با محمد علی شاه که صحبت از برچیدن آن می نمود به حق منصفانه نیست. مقاله شما اما حاوی نکات مهمی است که اگر حقیقتاَ از زبان رضا پهلوی جاری شده باشد نشان از بی تدبیری وی دارد. توسل به نیروی خارجی برای باز یافتن تاج و تخت در کشور ما امر غریبی نیست و از خسرو پرویز گرفته تا دیگران، مورد استفاده قرار گرفته است. آن چه ایشان ساده گرفته اند این است که ما در دوران دیگری به سر می بریم و حملۀ نظامی شاید جمهوری اسلامی را از بین ببرد و دلمان را خوش کند اما در دراز مدت به ضرر ایران خواهد بود، البته اگر تسلط خارجی ایرانی باقی بگذارد و تکه تکه اش نکند.

از آنجا که هنر می را نیز باید گفت بنده بر این باورم که رضا پهلوی در حرکاتش بر علیه رژیم و ایجاد حمایت مردمی از بسیاری دیگران موفق تر بوده است و شما هر چند بخوبی بعضی سخنان نادرست ایشان را انعکاس داده اید در قضاوت خویش الطفاتی به اعمال و سخنان مثبت ایشان ننموده اید.

بنده هم مانند شما با نظر بر تاریخ از نهاد پادشاهی بیمناکم و با حسن شریعتمداری همصدا میشوم که ترس ما از رضا پهلوی نیست که ایشان فردی فرهیخته به نظر می آید. ترس ما از آن لاشخورهایی است که امید بسته اند در ظل سایۀ ایشان دوباره همان دزدی ها و چپاول مال ملت و قلدری ها را از سر بگیرند. گروهی که تنها چیزی که به مخیله شان خطور نمی کند بهبود اوضاع مردم ایران و شرکت آنها در سرنوشت کشورشان است. 


Babak K.

Dear Mr. Amini Such a

by Babak K. on

Dear Mr. Amini

Such a great and eductional article.  Unfortunately, the supporters of the past Estebdad will never get it.  The corrupt and criminal regime in Iran, provides the opportunity for the supporters of past Estebdad to lie and rewrite the history. 


Azarbanoo

Afshinazad, Thanks

by Azarbanoo on

Finally you said the core of our problem today.


afshinazad

ایا مشکل شما بیش از این نیست؟

afshinazad


ایا مشکل شما بیش از این نیست؟

اقای پهلوی باعث شده این نویسنده احساس مسئولیت کرده و حقایق و مشکل ایران و ایرانیان را افشا بکند.
اقای پهلوی باعث تمام بدبختی ایرانیان است و مسئول تمام اعدامها در ایران است.
اقای پهلوی دلیل تمام عقب ماندگی و خشونت و خرافاتی شدن ما ایرانیان است.
اقای پهلوی باعث شده کشور ایران در رده اخر در جهان بماند .

ایا اقای نویسنده  شما  از دنیای کوچک خودتان میتوانید بیاید بیرون و فکر کنید که ایران در مرز نابودی است، و مشکل اقای پهلوی نیست ، مشکل خود شما هستید چون شما به ایران فکر نمیکنید و افکارشما بایستی برای نجات ایران باشد و فکر سخنان اقای پهلوی را نکنید. ایا با کنار زدن اقای پهلوی راه شما باز خواهد شد؟
هر کسی که ادعای ازادی خواهی میکند میتواند تنهایی کاری را بکند؟ ایا شعار دموکراسی خواهی تمام نشده؟ ما دنبال رای گیری برای انتخابات هستیم و یا دنبال براندازی رژیم جنایتکار و دشمن ایران؟ چرا حزب و ایدولوژی ما اولویت دارد ؟ چرا اول به فکر ایران نیستیم؟ ایا در دموکراسی تمام اعقاید مهم نیستند و نباید به همه شانس داد ؟

اول نجات ایران
دوم تبلیغات احزاب
سوم انتخابات ازاد برای نوع حکومت
سوم انخابات مجلس و بقیه انتخابات
و هزاران موارد دیگر که کشور و ملت ما نیازمند است.


JustAnIranian

First Amendment

by JustAnIranian on

Since "Javab e ablahan khamooshi Ast", I beg him not to answer. 


First Amendment

Can I cordially invite...

by First Amendment on

...Reza Pahlavi to make a comment here?


deev

انتظارات بیش از حد از شاهزاده

deev


جناب - اشتباه شما در این نوشتار این بود که پنداشته اید جناب پهلوی دارای کوچکترین دانشی از تاریخ ایران هستند زیرا ایشان اگر از تاریخ ایران چیزی میدانستند نامهای تازی برای سه فرزندانشان «نور - ایمان - فرح» برنمیگزیدند پس انتظار قابلیت درک قانون و تاریخ از کسی که از بیخ عرب است خوشبینانه و بیهوده است - گلایه از بازماندگان خاندان پهلوی بسیار است ولی جای نگرانی نیست زیرا طبق آمار فیسبوک شاهزاده از محبوبیتی چندانی میان نسل جوان برخوردار نیست و فقط کافیست تعداد مریدان وی را با میر حسین موسوی یا شاهین نجفی مقایسه کنید - با سپاس از آگاه سازی شما


Azarbanoo

With All respect Mr. Amini

by Azarbanoo on

I have not heard these things from RP in any of his interviews.  He always portrays himself as an IRANIAN citizen and of course, AS a citizen of IRAN he has Right to help and lead & guide IRANIAN oppositions./


essi

آرزو‌های محمد علی‌ شاهی

essi


در مورد شرم و آزرم میگویی نسبت به کسی‌ که هیچ نقشی‌ نه‌ در آن رژیم و نه‌
در به روی کار آوردن این رژیم داشت؟  در مورد شرم و آزرم اشخاصی‌ چون بنی
صدر، رجوی، کشتگر و ده‌ها "رهبر" چپی‌مذهبی‌ که حالا رهبران اپوزوسیون شده
اند چرا نمیگویی؟  من طرفدار سلطنت نیستم ولی‌ کدام "رهبر" اپوزوسیون را
می‌شناسی‌ که مثل آقای رضا پهلوی حرفهایش به دلم بنشیند‌؟  در بطن مقاله
کلی‌ گزافه گویی و مبالغه و بیشتر از اینها نفرت از یک شخص (پهلوی) دیده
میشود.  شما باید منشأ این کینه را در خود پیدا کنید و آنرا مغلوب کنید بعد
مقاله سیاسی بی‌ غرضانه بنویسید.