CANDIDATE
A McCain presidency would be no different from a Bush’s third term
It must have been Harry S. Truman, the plainest amongst our plain presidents, who scared us all into having idiots running our government by saying: “Whenever you have an efficient government, you have a dictatorship.” Of course, he failed to acknowledge the possibility that we could have the worst of both worlds: inefficient government and dictatorship. And at this moment, we seem to be marching in step to get there soon. Are our nation’s best and brightest so repulsed by the bureaucracy in the public sector that decidedly prefer to take up arms running the predatory wing of the private sector?
>>>
INDEPENDENCE
What is to be learnt from Kosovo's jubilation and Serbia's humiliation?
Did anybody write on Iranian.com anything about Kosovo declaring its
independence? It probably seemed of little significance. The country
that will most probably be internationally accepted soon is indeed of
very little relevance, with extremely little chances of appearing in
the news any time soon, unless there would be some really serious
humanitarian or catastrophic issues. And these things are quite rare
for such small countries in Europe. However one thing that IS quite
important is the fact that Kosovo created quite a unique precedence. I
don't remember the last time when some portion of a country (Serbia in
this case) unilaterally declared independence and was taken seriously
by the US, the UK, Germany, France, Turkey and some other countries,
immediately
>>>
STORY
قصدم اين است كه بچه هاي هموطن خود را بهتر بشناسي و فكر كني كه چاره ي درد آنها چيست؟
by Samad Behrangi
چند ماهي بود كه پدرم بيكار بود. عاقبت مادرم و خواهرم و برادرهايم را در شهر خودمان گذاشت و دست من را گرفت و آمديم به تهران. چند نفر از آشنايان و همشهري ها قبلا به تهرانآمده بودند و توانسته بودند كار پيدا كنند. ما هم به هواي آنها آمديم. مثلا يكي از آشنايان دكه ي يخفروشي داشت. يكي ديگر رخت و لباس كهنه خريد و فروش مي كرد. يكي ديگر پرتقال فروش بود. پدر من هم يك چرخ دستي گير آورد و دستفروش شد. پياز و سيب زميني و خيار و اين جور چيزها دوره مي گرداند. يك لقمه نان خودمان مي خورديم و يك لقمه هم مي فرستاديم پيش مادرم. من هم گاهي همراه پدرم دوره مي گشتم و گاهي تنها توي خيابان ها پرسه مي زدم و فقط شب ها پيش پدرم بر مي گشتم. گاهي هم آدامس بسته يك قران يا فال حافظ و اين ها مي فروختم.
>>>
OUT OF THE BOX
بيرون جعبه قرار گرفتن نوعی بهم زدن بازی و نپذيرفتن دستورالعمل های هزار بار تکرار شده است
کسانی که در داخل جعبه فکر می کنند در کشتن ايده های نو مهارت خاصی دارند و ورد زبانشان آن است که «اين ايده تحقق ناپذير است» و يا «اقدام برای تحقق اش مخاطرات زيادی را در بر دارد و به امتحانش نمی ارزد». به عبارت ديگر، آنها در کشتن اشتياق و شور برآمده از نوآوری و بديع و نو انديشيدن تخصص دارند. آنگاه، برناکی، بر زمينهء اين نگاه، به معنای «بيرون جعبه فکر کردن» پرداخته و شرايط انجام آن را چنين ديده بود: آمادگی برای پذيرش نگاه های نو در زندگی روزمره، ذهن باز داشتن نسبت به آنچه متفاوت است، آماده بودن برای انجام کارهای روزمره بصورتی نو، اهميت دادن به ارزش يافتن راه های نو برای حل مسائل، گوش دادن به سخن ديگران بدون پيشداوری، ميدان دادن به ديگران تا نظراتی متفاوت را عرضه کنند و بالاخره آماده بودن برای آزمودن پيشنهادها و ايده های نو
>>>