(قسمت آخر)
چند روز بعد که ته نان نخودچی ها در آمد، آیت الله گندابی همه را به دور خودش جمع نمود تا به آنها مژدۀ دیگری بدهد: ای مردم مژده بدهید که دعاهای شما و شفاعت رفتگان بهشتی ما مستجاب شد و خداوند رزاق روزی همه را رسانده. دیشب جد بزرگوارم مرحوم حضرت شیخ سمج الفقها آغلی دوباره به خواب من آمد و گفت: از تو بسیار راضیم که کمر به خدمت خدا بسته ای و با چنین سختی و مشقت از این اموال وقفی ما نگهداری می کنی. خداوند نیز در ازاء بر همۀ شما رحمت آورده و چند گونی آرد در آشپزخانه گذاشته تا بندگانش گرسنگی نکشند. یک موش مرده هم زیر دستشویی است. حال برخیز و گونی اول را باز کن تا مگسهای محب خدا آرد بخورند و از برکت آن موش هم بهره ببرند و خدا را شکر بگویند. ای مردم خدا را شکر کنید که روزی رسان است. همه چیز آفریده. موش آفریده، نخودچی آفریده، گونی گونی آرد آفریده. خدا کریم است و عظیم است. اما از غضبش بترسید که مگس مومن باید خدا ترس باشد.
حال مگسها فهمیده بودند که دیگر خبری از شیرینی برای آنها نخواهد بود، اما پس از این که چند مگس معترض دیگر به مستراح برده شدند و مفقودالاثر گردیدند کسی جراَت اعتراض نداشت. گروهی هم به امید خوشنودی خدا و شیرینی های خوشمزه آن دنیا سنگ آیت الله گندابی و بقیه روحانیون را به سینه می زدند و موش گندیده را نعمت خدا می دانستند و از ترس این که مبادا خدا چنین نعمات را از آنها بگیرد از صبح تا شب به درگاهش وزوز می کردند.
* * * * * * * * *
تا یک هفته شیرینی فروش به مغازه نیامد و روزگار بر وفق مراد مگسها و به خصوص رهبران و جیره خواران آنها می گذشت. پس از یک هفته استراحت شیرینی فروش حس کرد که بهبود کامل پیدا کرده است و حال می تواند به سراغ کار و کاسبیش بر گردد. آن روز صبح کلید مغازه را برداشت و پس از صرف یک صبحانه مفصل به طرف مغازه به راه افتاد. هنگامی که در مغازه را باز کرد و وارد شد خود را با انبوهی از مگسهای ریز و درشت مواجه دید به طوری که برای چند لحظه سر جایش خشکش زد. سپس بتندی داخل شد و در را بست تا مبادا یکی از مشتریانش وارد شود و آن وضع را ببیند.
اول فکر کرد که بهتر است با حشره کش همه شان را از بین ببرد اما با دیدن قوطی پیف پاف و لایۀ کثافتی که روی آن را پوشانده بود از این عمل پشیمان شد. از سویی بعضی شیرینی ها هنوز قابل فروش بودند و لازم بود که به حشره کش آغشته نشوند. این بود که تصمیم گرفت که مگسها را یکی یکی با پشه کش پلاستیکی بکشد و با این تصمیم به پستو رفت تا پشه کش نوی را که اول تابستان خریده بود بیاورد. مگسها اما فارغ از هر خیالی روی کیسه آرد و موش مرده و گروهی خوشبخت روی ظرفهای شیرینی نشسته و نشخوار می کردند. هنگامی که شیرینی فروش مگس اول را از بین برد و با یک ضربه او را روی پیشخوان مغازه به خاک و خون کشید مگسها زیاد متوجه موضوع نشدند، اما زمانی که سر مرداب العلوم که روی لبۀ یکی از ظرفهای شیرینی نشسته بود با یک ضربه از تنش جدا شد مگسها فهمیدند که شیرینی فروش قصد جان آنها را کرده و به هر طرف متفرق شدند تا شاید راهی برای فرار بیابند. آیت الله گندابی و چند تن دیگر به طرف هواکش پرواز کردند که چون برق آمده بود و هواکش چینی به خوبی کار می کرد جسد تکه تکه شده آنها به پیاده رو خیابان پرتاب شد. شیرینی فروش چنان مشغول کشتن مگسها شده بود که گوئی سالها از بازی محروم بوده و حالا بهانه ای برای بازی کردن بدست آورده است.
مگس کوچکی که گوشه ای نشسته بود و انتظار مرگ را می کشید نگاهی به اجساد مگسها که حال روشن العلما و وزوز الفضلا نیز با پاهای هوا شده در میان آنها بودند انداخت و با خود گفت: افسوس، افسوس، چه حماقتی، آن سه مگس غریبه راه فرار را می دانستند.
زمانی که شیرینی فروش مطمئن شد که همۀ مگسها را از بین برده اجساد آنها و موش مرده را به خاکروبه ریخت و در را باز کرد تا کمی هوای تازه وارد مغازه شود و بوی گند لاشۀ موش خارج شود. نگاهی به شیرینی ها کرد و با لحنی پر از تسلیم گفت خدایا شکرت و سپس به آشپزخانه رفت تا سیگاری گیر بدهد. سیگار را گوشۀ لبش گذاشت اما همین که در قوطی کبریت را باز کرد یک مگس چاق و چله از توی آن پرید بیرون و یک راست به طرف در مغازه پرواز کرد و پرویزی همانطور که از در خارج می شد با بلندترین وزوزش فریاد زد: ای مگس عرصه سیمرغ نه جولانگه توست.
---------------------
قسمتهای قبلی:
Recently by divaneh | Comments | Date |
---|---|---|
زنده باد عربهای ایران | 42 | Oct 18, 2012 |
Iran’s new search engine Askali | 10 | Oct 13, 2012 |
ما را چه به ورزش و المپیک | 24 | Jul 28, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
Dear Princess
by divaneh on Sat Feb 05, 2011 04:08 AM PSTVery valid conclusions. I am glad that I managed to maintain your attention. Thanks for your kind words.
Thoughtful and beautifully written
by Princess on Thu Feb 03, 2011 03:15 PM PSTDivaneh jaan, am glad that I finally managed to catch up with the final episodes of your story.
So the moral of the story was a) as long as the flies remain ignorant and believe every mozakhrafaat they are told they deserve the "leaders" they get and b) the shirnee foroush should've taken care of himself not get ill to begin with.
Thanks I enjoyed this series a lot.
Good advice MM jaan
by divaneh on Tue Feb 01, 2011 03:15 PM PSTI could if I feared for my life as Shahrzad did. As I don't fear for my life and don't want to ruin Sinbad and Alibaba's good time with some unwelcomed flies, I have to leave it for now. Thanks for reading and for your encouraging comments.
هزار و یک مگس
MMTue Feb 01, 2011 03:05 PM PST
Thanks for a nice read in these cold winter nights. A few more attached fly stories and you could have called it "thousand and one flies"!
Nice going bro.
شراب قرمز عزیز
divanehTue Feb 01, 2011 02:28 PM PST
با تشکر از لطف دائم شما که مثل لطف شیخ و زاهد نیست. اتفاقاَ بنده پیام شما به سمسام گرامی در مورد جشن سده و مشغولیات ذهنی و شغلیتان در رابطه با اتفاقات مصر را خواندم و از این جهت بسیار خوشحال شدم که وقت نمودید این داستان را هم بخوانید. امیدوارم که مصری ها در پایه گذاری دولتی دمکراتیک و غیر مذهبی در کشورشان موفق شوند و بعد هم دستشان را بگذارند روی سر ما. شاد و شادکام باشید.
Dear Samsam
by divaneh on Tue Feb 01, 2011 02:19 PM PSTI don't think that I would mind having a few stars. If they give me four I may become a general. The last time that I was in line for receiving stars was when I worked for McDonalds during my student years. Unfortunately I did not last more than a few nights and left mid-shift when I was asked to clean the toilet, and all my hopes for stars were dashed.
Dear Vildemose
by divaneh on Tue Feb 01, 2011 02:10 PM PSTThank you for your generosity and your kind words. I am very glad that it has met your approval.
...
by Red Wine on Tue Feb 01, 2011 01:01 AM PSTدیوانه جان نزدیک بود بلاگ شما را گم کرده و از لطف شیرین خواندن آن محروم شویم ! ماشا الله دوستان خروار خروار مطلب در اینجا بلاگ میکنند و دریغ از ۲ کلمه حرف حساب !
داستانت را دو بار خواندیم،یکبار دیشب و یکبار دیگر امروز صبح تا عمیقا آن را بفهمیم ! در بلاگ جشن ساده به آقای سمسام میگفتیم،این روزها حواسمان پرت است،شدیدا مشغول به حوادث کشور مصر هستیم، چند روزیست زیاد نمیخوابیم،بیشتر روزها را در دفتری..در ساختمان تلویزیون فرانسه میگذرانیم تا به همراه دیگر روزنامه نگاران شاهد تولد انقلابی پاک باشیم.
لطفا ببخشید اگر لغزشی از ما سر زد.
دستتان درد نکند.
ارادتمند شما ...
شراب قرمز.
ديوانه گرامی
SamSamIIIIMon Jan 31, 2011 09:45 PM PST
با اين داستانت لشگر انصار مگس و ايت المگس گندابی رو بسيار مگسی کردي . همين روزاست که خرمگس وزارت فرهنگ و هنر مگسان ستاره دارت کنه . ای دشمن قلم بدَسه مگس:). خسته نباشی خوب نوشتي.
چييرز
Path of Kiaan Resurrection of True Iran Hoisting Drafshe Kaviaan //iranianidentity.blogspot.com //www.youtube.com/user/samsamsia
Absolutely riveting. Thank
by vildemose on Mon Jan 31, 2011 09:20 PM PSTAbsolutely riveting. Thank you. Jedan ham ke bayad 'rashk' bord az in hameh honar va khalaghiat.
Dear Mehrban
by divaneh on Mon Jan 31, 2011 05:49 PM PSTA big Amen to making better sweets and keeping the flies out and restricted to the trash bins. A lot of bakers with plenty of new recipes are ready to bake the sweets as soon as the flies are out.
آقا داریوش عزیز
divanehMon Jan 31, 2011 05:42 PM PST
شرمنده می فرمایید، ما مخلص شما و آن قلم شیرین شما هستیم و هر گاه که برای مدتی ما را بی نصیب می گذارید دل تنگ می شویم. از شما برای تشویق این حقیر و سخنان محبت آمیزتان بسیار سپاسگذارم.
Dear Divaneh
by Mehrban on Mon Jan 31, 2011 05:42 PM PSTBy the time they sat on the Gaz and Masghati I no longer had the heart to read further. Good for the Shirini maker to go to work and make more and even better sweets and maybe salvage some sweets of the past. Thank you for your patient and creative depiction of our long story of the flies and the sweets. I do have a sweet tooth.
قاضی فرامرز
divanehMon Jan 31, 2011 05:38 PM PST
بنده هم با شما و این مجازاتی که برای آیت الله گنئابی درنظر گرفته اید موافقم. مضافاَ بنده پیشنهاد می کنم که بالهای ایشان نیز قبل از قرار گرفتن در شیشه به قصاص دزدی های مکرر قطع شود.
دیوانه عزیز,
aghadaryooshMon Jan 31, 2011 04:44 PM PST
نوشتههایت را با شوق بسیار میخوانم ولی به لطافتی که در شعر "نگاهم کن" داشتی و خلاقیتی که در داستان نویسی داری رشک میبرم، و این بار برای پنج شش روزی رخصت آسودن ندادی!
به همین روال پای فشار تا قلم بشکنم و بّر گردن آویزم و کار گًل دنبال کنم!
گزینش نام پیکرهای بنیانی داستان بی همتا بود.
خامه ات روان و پایدار و نفست گرم.
مگسان گرد شیرینی
FaramarzMon Jan 31, 2011 04:13 PM PST
مرسی دیوانه جان از این سریال مگس ها!
االبته اگه من صاحب شیرینی فروشی بودم، آیت الله گندابی رو میگرفتم و میکردمش توی شیشه که درس عبرتی باشه برای مگس های دیگه. هر روز هم یک کمی امشی تو شیشه میزدم که کمی گیج بشه و بترسه!
Dear Ari
by divaneh on Mon Jan 31, 2011 03:27 PM PSTThanks for your generous comment. I very much appreciate the support and encouragement that I received from you and other friends throughout.
Dear Dr Saadat Noury
by divaneh on Mon Jan 31, 2011 03:25 PM PSTThanks for your kind comment. I am very proud to have your approval.
Really enjoyed the series
by Ari Siletz on Mon Jan 31, 2011 03:00 PM PSTDear "divaneh"
by M. Saadat Noury on Mon Jan 31, 2011 02:32 PM PSTIt is a very good episode with an excellent conclusion.