دوستان عزیزم.
زندگی ما ایرانیان در غربت ملغمه ای است از خاطرات و عشق و بیم و امید. دلمان همه روزه برای ایران می تپد اما خیلی از ما به آن راهی نداریم. از حکام ایران بیزاریم و دلمان می خواهد دستشان از ایران ما کوتاه شود، اما نمی خواهیم یک مو از سر مردم ایران کم شود. دلمان می خواهد از ایران بدانیم و با آن مرتبط بمانیم اما بسیاری از ما در زندگی هایمان در غرب بعضی وقتها هفته هفته یک ایرانی هم نمی بینیم. محل ملاقات ما، آنجا که می خوانیم و گوش می کنیم و حرف می زنیم و گریه می کنیم و میخندیم، سایت ایرانین دات کام است.
من دوستان بسیار عزیزی در میان شما پیدا کرده ام. فکر می کنم بعضی از شما را می شناسم. بعضی وقتها هم دلم برایتان تنگ می شود. زندگی پر سرعت و پر مخاطرهء دنیای امروز اما ما را به آن وا می دارد که بیشتر وقتها بخوانیم و برویم. از سوری خانم عزیز ممنونم که به یاد من بودند و به من یادآوری کردند که چقدر دلم تنگ می شود.
سایت ایرانین دات کام به گردن من یکی خیلی حق دارد. بعضی روزها چیزهایی که اینجا پیدا می کنم مرا می خندانند. بعضی وقتها می گریانند. بیشتر روزها اما، مرا به فکر وا می دارند. یاد می گیرم و شاد می شوم و می روم. اما اگر یک روز وقتی سر میزنم این سایت نباشد چه میشود؟ اگر در میان این بلبشوی اقتصادی جهان، دیگر امکان نشر این وبسایت برای آقای جاوید میسر نباشد من کجا بروم؟ حرفهای که را بخوانم و با که از و راجع به ایران حرف بزنم؟ چنان روزی مباد.
شاید به جا باشد که دعوت به مشاعرهء این بار را در راستای جمع آوری هدایا برای سایت ایرانین دات کام پیش ببریم و سهم خودمان را ادا نماییم. مشاعرهء این بار را پیشکش ایرانین دات کام می کنم. از حالا تا زمان برگزاری جشن ایرانین دات کام که متاسفانه افتخار حضور در آن را نخواهم داشت، برای هر شعری که دوستان در این بلاگ بنویسند، ده سنت به ایرانین دات کام خواهم داد. اگربعضی از شما نیز به من بپیوندید و قبول دعوت بنمایید، هدیهء ما چندین برابر خواهد شد.
در هر صورت، برای دوستداران مشاعره، هر چه بیشتر و بهتر در مشاعره شرکت کنید، عایدی سایت را بالاتر خواهید برد. این هم شعر آغازین این بارکه به آقای جاوید تقدیم می نمایم:
الا ای طوطی گویای اسرار
مبادا خالیت شکر ز منقار
سرت سبز و دلت خوش باد جاوید
که خوش نقشی نمودی از خط یار
سخن سربسته گفتی با حریفان
خدا را زین معما پرده بردار
بروی ما زن از ساغر گلابی
که خواب آلوده ایم ای بخت بیدار
چه ره بود این که زد در پرده مطرب
که می رقصند با هم مست و هشیار
از آن افیون که ساقی در می افکند
حریفانرا نه سر مانده نه دستار
سکندر را نمی بخشند آبی
بزور و زر میسر نیست این کار
بیا و حال اهل درد بشنو
بلفظ اندک و معنی بسیار
بت چینی عدوی دین و دلهاست
خداوندا دل و دینم نگه دار
بمستوران مگو اسرار مستی
حدیث جان مگو با نقش دیوار
(حافظ)
نفر بعدی لطفا "ر" محبت بفرمایید.
ج.ی.
Recently by Javad Yassari | Comments | Date |
---|---|---|
سردار پلیس اسماعیل احمدی مقدم = یک بی ناموس | 4 | Jun 21, 2011 |
خایه مال ترین ایرانی خارج از کشور | 20 | Aug 03, 2010 |
نامه ای به شهرام امیری عزیزم | 7 | Jul 21, 2010 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
مورچه خانم
Javad YassariTue Apr 14, 2009 05:59 PM PDT
اینجایی که من هستم الان یک رگبار بسیار زیبای بهاری گرفته و صدای باران بسیار دل انگیز است. شما هم که از سرزمین باران هستید!
تو کافر دل نمی بندی نقاب زلف و می ترسم
که محرابم بگرداند خم آن دلستان ابرو
اگرچه مرغ زیرک بود حافظ در هواداری
بتیر غمزه صیدش کرد چشم آن کمان ابرو
ممنون از لطف
MoorcheTue Apr 14, 2009 05:39 PM PDT
ممنون از لطف شما اقای یساری ....من هم ازاین عکسم خیلی راضی هستم،
البته اگر حمل برخود ستایی نباشد.
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
متن خبر که يک قلم بيتو سياه شد جهان
اينهم از آب و آينه خواهش ماه کردنست
چون تو نه در مقابلي عکس تو پيش رونهيم
لطف بهار عارفان در تو نگاه کردنست
نو گل نازنين من تا تو نگاه ميکني
قول و غزل نوشتنم بيم گناه کردنست
مورچهء فرنگی
سلام بر سوری و اقای یساری
MoorcheTue Apr 14, 2009 05:30 PM PDT
سوری جان ممنون از حمایتت از مورچگان!
مورچهء فرنگی
با سلام خدمت بانو مورچه و عکس بسیار فتوژنیک ایشان!
Javad YassariTue Apr 14, 2009 05:28 PM PDT
تا کی شود قرین حقیقت مجاز من
برخود چو شمع خنده زنان گریه می کنم
ماه عباد
MoorcheTue Apr 14, 2009 05:20 PM PDT
ماه عباد تست و من با لب روزه دار ازين
چشمه به گل گرفتن و ماه به چاه کردنست
ليک چراغ ذوق هم اين همه کشته داشتن
سجده به کاخ کبريا خواه نخواه کردنست
مورچهء فرنگی
Yek ( )
by Souri on Tue Apr 14, 2009 05:19 PM PDTIf you read the book "the Ants" of Maurice Meterling (Meterlinck), you will be amaze how the the Ants (Mourchegaan) are among th most intelligent, the most hard worker and the most organized species in the world.
cheers to all Moorche!!!
این هم ت. لطفا میم عنایت بفرمایید!
Javad YassariTue Apr 14, 2009 05:17 PM PDT
تلقین و درس اهل نظر یک اشارتست
گفتم کنایتی و مکرر نمی کنم
$60.00 and counting!
by Javad Yassari on Tue Apr 14, 2009 05:13 PM PDTThanks to you friends!
ایراندخت ، خوب ! ولی بشرطی که اگه طبق معمول دعوام کردن ... !
MEHRNAZ SHAHABITue Apr 14, 2009 05:12 PM PDT
بندازم تقصیر تو و بگم این اینفلوعنسه (!) ایراندخت بود. حالا شب هردو خوش من باید برم مشق هامو بنویسم!
ای هفت سالگی
ای لجظه شگفت عزیمت
بعد از تو هر چه رفت در انبوهی از جنون و جهالت رفت
بعد از تو پنجره که رابطه ای بود سخت زنده و روشن
میان ما و پرنده
میان ما و نسیم
شکست شکست شکست
بقیه شعر فروغ
IRANdokhtTue Apr 14, 2009 05:08 PM PDT
ترا افسون چشمانم ز ره برده است و مي دانم
كه سرتاپا بسوز خواهشي بيمار مي سوزي
دروغ است اين اگر, پس آن دو چشم رازگويت را
چرا هر لحظه بر چشم من ديوانه مي دوزي
IRANdokht
مهرناز جان نون شما یادم نرفته
IRANdokhtTue Apr 14, 2009 05:07 PM PDT
ناساز از آنیم که سازی داریم
بد خوی از آنیم که نازی داریم
IRANdokht
Mer30 , mano khajalat dadid Irandokht jaan
by Moorche on Tue Apr 14, 2009 05:02 PM PDTاين جهان پاک خواب کردارست
آن شناسد که دلش بيدارست
مورچهء فرنگی
ب از فروغ
IRANdokhtTue Apr 14, 2009 04:58 PM PDT
بيا دنيا نمي ارزد باين پرهيز و اين دوري
فداي لحظه اي شادي كن اين رؤياي هستي را
لبت را بر لبم بگذار كز اين ساغر پر مي
چنان مستت كنم تا خود بداني قدر مستي را
IRANdokht
شعری از عطار به افتخار مورچه خانم
IRANdokhtTue Apr 14, 2009 04:59 PM PDT
مورچهی خط تو، کرد چو موری مرا
کی کند ای مشک مو مور تو چندین جفا
روی تو با موی و خط مور و سلیمان به هم
موی تو هندو لقب مور تو طوطی لقا
چون به بر مه رسید مورچه بر روی تو
گر رسن مه بدید مورچه موی تو را
ماه از آن موی زلف تیره شود همچو مور
مشک از آن مور شب موی برد بر خطا
مهرناز جان روم نشد چیه؟ فکر کن اینم موضوع سیاسیه ؛-) هر چه میخواهد دل تنگت بگو
IRANdokht
PS: این شعر از نظر مشأعره نخودی بود و فقط برای مورچه خانم سروده شد
يک چند
MoorcheTue Apr 14, 2009 04:52 PM PDT
يک چند روزگار جهان دردمند بود
به شد، که يافت بوي سمن باد را طبيب
مورچهء فرنگی
اینهم یک دال کوچولو برای مورچه جان
MEHRNAZ SHAHABITue Apr 14, 2009 04:48 PM PDT
در اتاق کوچکم پا می نهد
بعد من با یاد من بیگانه ای
در بر آیینه می ماند بجای
تار مویی نقش دستی شانه ای
ایراندخت جان، دل من هم شکست ! عکس مورچه راست میگی خیلی سکسیه
MEHRNAZ SHAHABITue Apr 14, 2009 04:41 PM PDT
); ولی من روم نشد بگم
شانه های تو در خروش آفتاب داغ پر شکوه
زیر دانه های گرم و روشن عرق
برق می زند چو قله های کوه
شانه های تو
قبله گاه دیدکان پر نیاز من
شانه های تو
مهر سنگی نماز من
Salaam Mehrnaz Khanum
by Moorche on Tue Apr 14, 2009 04:37 PM PDTبر عدو چون شفقتش چندين بود
با چو صديقيش هرگز کين بود
مورچهء فرنگی
ایراندخت جان..
MoorcheTue Apr 14, 2009 04:32 PM PDT
ندارد درد ما درمان دریغا
بماندم بی سرو سامان دریغا
~~~~~~~~~~~
چقدر شنیدم ؛که مورچه چیه، که کله پاچش باشه (یعنی منو از کی میترسونی)
اگر کسی کنس بازی در میاره میگن؛ بابا از مورچه که نمیشه خون گرفت!
اگر کسی خیلی پرموست بهش میگن از روغن مورچه واسه از بین بردن
موهای زائد بدنت استفاده کن. بعد از اینهمه خار کردن مورچها فکر کردم که یک عکس
سرتا پا برای حفظ ابروی تمام مورچها به مردم نشون بدم که مورد احترام همگان باشه.
مورچهء فرنگی
شب خوش حاج مینیاتور. جان من هم ورزش کنید! سلام مورچه ناز
MEHRNAZ SHAHABITue Apr 14, 2009 04:32 PM PDT
همرها! باز آمد سیاهی
می برندم به خواهی نخواهی
می درخشد ستاره بدانسان
که یکی شعله رو در تباهی
می کشد باد محکم غریوی!
زیر آن تپه ها که نهان است
حالیا روبه آوازه خوان است
کوه و جنگل بدان ماند اینجا
که نمایشگه روبهان است
هر پرنده بیک شاخه در خواب ...
سلام مورچه عزیز با اون عکس جدید با نمک و سکسی
IRANdokhtTue Apr 14, 2009 04:29 PM PDT
هر زمان مي دود در خيالم
نقشي از بستري خالي و سرد
نقش دستي كه كاويده نوميد
پيكري را در آن با غم و درد
بينم آنجا كنار بخاري
سايه قامتي سست و لرزان
سايه بازواني كه گوئي
زندگي را رها كرده آسان
IRANdokht
مهرناز جان مرسی برای نیما، این هم از فروغ
IRANdokhtTue Apr 14, 2009 04:26 PM PDT
مي خواهمش در اين شب تنهائي
با ديدگان گمشده در ديدار
با درد, درد ساكت زيبائي
سرشار, از تمامي خود سرشار
مي خواهمش كه بفشردم بر خويش
بر خويش بفشرد من شيدا را
بر هستيم بپيچد, پيچدسخت
آن بازوان گرم و توانا را
در لابلاي گردن و موهايم
گردش كند نسيم نفس هايش
نوشد, بنوشدم كه بپيوندم
با رود تلخ خويش به دريايش
it broke my heart but I cut the rest to make more room
IRANdokht
حاج مینیاتور مخلص فردوسی هم هستیم !
MEHRNAZ SHAHABITue Apr 14, 2009 04:25 PM PDT
در همین لحظه تاریک می شد
درافق صورت ابر خونین
در میان زمین و فلک بود
اختلاط صداهای سنگین
دود از خیمه می رفت بالا
خواب آمد مرا دیدگان بست
جام و چنگم فتادند از دست
چنگ پاره شد و جام بشکست
من ز دست دل و دل ز من رست
رفتم و دیگرم تو ندیدی
سلام بر دوستان...
MoorcheTue Apr 14, 2009 04:24 PM PDT
مرحبا اي هدهد هادي شده
در حقيقت پيک هر وادي شده
مورچهء فرنگی
عزیزان
HajminatorTue Apr 14, 2009 04:22 PM PDT
با اجازه من باید برم ورزشت...، لطفاً ۷۰۰ امروز را بزنید وگرنه آقای یاسری از دستم دلخور میشه. تا فردا، شب شما بخیر
ایراندخت عزیز
HajminatorTue Apr 14, 2009 04:21 PM PDT
خواهش میکنم،
همي تاخت اندر پي شاه شام
بينداخت از باد خميده خام
ميانش به حلقه درآورد گرد
تو گفتي خم اندر ميانش فسرد
ز زين برگرفتش به كردار گوي
چو چوگان به زخم اندر آمد بدوي
بيفگند و فرهاد دستش ببست
گرفتار شد نامبردار شست
ز خون خاك دريا شد و دشت كوه
ز بس كشته افگنده از هر گروه
ز كشته زمين گشت مانند كوه
همان شاه هاماوران شد ستوه
به پيمان كه كاووس را با سران
بر رستم آرد ز هاماوران
سراپرده و گنج و تاج و گهر
پرستنده و تخت و زرين كمر
ایراندخت جان ، زاده اضطراب جهانم، من عاشق این شعر نیما هستم!
MEHRNAZ SHAHABITue Apr 14, 2009 04:18 PM PDT
من وجودی کهن کار هستم
خوانده بی کسان گرفتار
بچه ها را بمن مادر پیر
بیم و لرزه دهد در شب تار
من یکی قصه ام بی سرو بن!
عاشق: تو یکی قصه ای؟
افسانه: آری، آری
قصه عاشق بی قراری
نا امیدی، پر از اضطرابی
که باندوه و شب زنده داری
سالها در غم و انزوا زیست
قصه عاشقی پر ز بیمم
گر مهیبم چو دیو صحاری
ور مرا پیر زن روستایی
غول خواند ز آدم فراری
زاده اضطراب جهانم
مهرناز عزیز
HajminatorTue Apr 14, 2009 04:16 PM PDT
این الف شما، ببخشید من رفتم در باب فردوسی،
اگر صدهزارند و ما صدسوار
فزوني لشكر نيايد به كار
برآمد درخشيدن تير و خشت
تو گفتي هوا بر زمين لاله كشت
ز خون دشت گفتي ميستان شدست
ز نيزه هوا چون نيستان شدست
بريده ز هر سو سر تركدار
پراگنده خفتان همه دشت و غار
تهمتن مران رخش را تيز كرد
ز خون فرومايه پرهيز كرد
Mehrnaz jan you're too fast for me ;-)
by IRANdokht on Tue Apr 14, 2009 04:03 PM PDTتا من بدیدم روی تو ای ماه و شمع روشنم
هر جا نشینم خرمم هر جا روم در گلشنم
هر جا خیال شه بود باغ و تماشاگه بود
در هر مقامی که روم بر عشرتی بر می تنم
سلام از بنده است مهرناز جان
IRANdokhtTue Apr 14, 2009 04:18 PM PDT
دلم میل گل روی تو داره
سرم سودای گیسوی تو داره
اگر چشمم بماه نو کند میل
نظر بر طاق ابروی تو داره
مقصود من اصلا بی احترامی نبود hajminator عزیز
در ضمن این دال برای شما بود
IRANdokht