صبر کردم تا بلکه خلقم باز شود و نشد، الا در بلاگ مشاعره که رفتم و آمدم و خواندم و کیفور شدم. با تشکر از دوستان ادیب و مهربان که با الطافشان و اشعار تقدیمی شان به یکدیگر، باعث انبساط خاطر گشتند. احساس می کنم با زوایای دیگری از شخصیت های یکایک دوستان آشنا شده ام و در آن زوایا، چیزی بجز مهربانی و ادب و عشق ندیده ام.
این بار شما را دعوت به مشاعره و سهیم شدن خاطرات ایرانی تان می کنم. اگر دوست داشتید با آخرین شعری که نوشته شده مشاعره بفرمایید. اگر دوست داشتید، خاطره ای، نکته ای، چیزی بفرمایید تا گره ای بر این قالی بسیار زیبای ایرانی که نماینده و نقطه’ اشتراک همه’ ماست بزنیم.
با پسر خاله ام حسین خیلی رفیق بودم. هم سن و هم قد و هم صحبت بودیم. حسین نابغه بود. همیشه شاگرد اول بود و هنرمند. جایزه های متعددی هم در مسابقات علمی و هوش دریافت کرده بود. مادرش، خاله نرگس، بسیار به او می بالید و همیشه در حال تعریف از عزیز دردانه اش حسین بود. مادر بیچاره’ من هم که چیز زیادی نداشت از من بگوید، در عوض همیشه در حال شکایت از بازیگوشی و تجدیدی های من بود. زمان می گذشت و رسیده بودیم به هفده سالگی مان. یک روز در یک میهمانی خانوادگی، مادرم و خاله نرگس با هم حرف می زدند و ما هم در گوشه ای از اتاق مشغول به صحبت و تعریف بودیم. صدای مادرم را می شنیدم که می گفت: "جواد باز امسال سه تا تجدید آورده. از صبح تا شب بیرونه و داره خیابونا رو گز می کنه. شبها هم میره پارتی. وقتی خونه است همیشه پای تلفنه با دخترها و وقتی نیست، همیشه دختر ها دنبالش می گردند. نمیدونم چه آینده ای در انتظار این پسر است. دختربازی و خیابانگردی هم که نشد کار." خاله نرگسم هم بلافاصله شروع کرد که "عوضش حسین من همیشه داره درس می خونه. امسال هم شاگرد اول شد. از صبح علی الطلوع داره کتاب می خونه و مسئله’ ریاضی حل می کنه. بهت گفتم در حوزه’ آموزش و پروش محلمون شاگرد اول شده؟ قراره بره از دست وزیر لوح تقدیر بگیره. اصلا نه تو فکر پارتیه و نه دختر مختر. خیلی جدیه." وسط این حرفها یکهو حسین رو به مادرش گفت: "مامان. شما که این حرفها را به خاله اختر اینها میزنین، اینا فکر می کنن من دول ندارم ها!" هیچوقت قیافه’ مادرم و مخصوصا خاله نرگس را یادم نمیرود! دیگر هیچوقت دست به مقایسه’ من و حسین نزدند. حسین بیست سالی هست که استاد یکی از دانشگاه های برجسته’ آمریکاست. من هم دارم اثرات خیابان گز کردن و دختر بازی کردن را در این سالهای زندگیم تجربه می کنم.
این هم شعر آغازین:
ای خدا این وصل را هجران مکن
سرخوشان عشق را نالان مکن
باغ جان را تازه و سر سبز دار
قصد این مستان و این بستان مکن
چون خزان بر شاخ و برگ دل مزن
خلق را مسکین و سرگردان مکن
بر درختی کآشیان مرغ تست
شاخ مشکن مرغ را پران مکن
جمع و شمع خویش را برهم مزن
دشمنان را کور کن شادان مکن
گرچه دزدان خصم روز روشنند
آنچه می خواهد دل ایشان مکن
کعبه اقبال این حلقه ست و بس
کعبه اومید را ویران مکن
نیست در عالم ز هجران تلخ تر
هر چه می خواهی کن ولیکن آن مکن
(مولوی)
نفر بعدی، لطفا نون. آخر هفته’ قشنگ و پر از شعر و خاطره ای داشته باشید. ج.ی.
Recently by Javad Yassari | Comments | Date |
---|---|---|
سردار پلیس اسماعیل احمدی مقدم = یک بی ناموس | 4 | Jun 21, 2011 |
خایه مال ترین ایرانی خارج از کشور | 20 | Aug 03, 2010 |
نامه ای به شهرام امیری عزیزم | 7 | Jul 21, 2010 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
salaam bar hame, Dal for Azadeh aziz
by ebi amirhosseini on Sat Feb 07, 2009 09:04 PM PSTدل عاشق به پیغامی بسازد
خمار آلوده با جامی بسازد
مرا کیفیت چشم تو کافیست
ریاضت کش ببادامی بسازد
بابا طاهر
Ebi aka Haaji
لطفا دال
Nazy KavianiSat Feb 07, 2009 09:03 PM PST
دلی آمد، دلی آمد، که دلها را بخنداند
میی آمد، میی آمد، که دفع هر خمار آمد
Te for Mourcheh .... Nima Yushij
by Azadeh Azad on Sat Feb 07, 2009 09:00 PM PSTتابستان میپرسد
چرا باید گلهایم را
به خاک بسپارم
برگهای در حالِ افتادن میپرسند
به کجا پرواز میکنیم
انسانها میپرسند
چه باید بکنیم
و میجنگند
ستارگان نمیپرسند
آنها به فرمانی گوش میسپارند
که به آنها دستور میدهد
تا حرکت کنند
و بدرخشند
محبوبِ من!
MoorcheSat Feb 07, 2009 08:56 PM PST
محبوبِ من! نگاه دو چشم تو
آشوب زای و وسوسه انگیزست
مطبوع و دلپذیر و طرب افزاست
خورشید گرم نیمه ی پاییزست.
از روزن دو چشم تو می بینم
آن عالمی که دلکش و دلخواه است
افسوس می خورم که چرا دستم
از دامن امید تو کوتاه است.
مورچهً فرنگی
Dear Mourcheh
by Azadeh Azad on Sat Feb 07, 2009 08:58 PM PSTI think we can answer to whomever! Give me Meem, people! :-)
نه مورچه جان، شما ببخشید!
Nazy KavianiSat Feb 07, 2009 08:53 PM PST
من می گویم با حرف اول کدام شعر دارم شعرم را می گویم. شما ببخشید. ما چند نفری باهم وارد میشیم و گیج میشیم. بنده هیچکاره ام! اما عاشق کرکری مشاعره هستم و به همین دلیل شلوغ می کنم! حالا من صبر می کنم تا شما شعرتان را بگویید.
مخلص.
Ye for Nazy. Give me Meem
by Azadeh Azad on Sat Feb 07, 2009 08:51 PM PSTیکی این لاشه مفعول
یکی دارم می گورم به خودم
زمینی پر از ریخته دارم
لبی گازیده و
آبی را کنار تو آوردم
آسمان یک کودک نکرده داشت
تو را دیدم .......................................................... Javad Akbari
ببخشید
MoorcheSat Feb 07, 2009 08:50 PM PST
ببخشید نازی جان من همش خطا میرم ....وقتی شما اسم هر کی رو میارید او باید جواب بده ؟؟؟
شاید بد نباشه اشاره ای به قانون بازی بکنید
از قرار معلوم منه بیخبر احتیاج به کمک دارم که خرابکاری نکنم.
مورچهً فرنگی
شبت خوش سوری جان
Nazy KavianiSat Feb 07, 2009 08:49 PM PST
دوستت دارم سوری بنفشهء ایرانیان دات کام!
زیبا بود، آزاده جان؛ لطفا ی بدهید!
Nazy KavianiSat Feb 07, 2009 08:47 PM PST
دهدت صد هش دیگر کرم باده فروشت
چو در اسرار درآیی کندت روح سقایی
Nazy jan, ba ejaazeh
by Souri on Sat Feb 07, 2009 08:44 PM PSTIt's late here and I must go to bed. I will be with you tomorrow..or, even tonight if you can find Mr Yassari for me :O))
Alef for Nazy
by Azadeh Azad on Sat Feb 07, 2009 08:46 PM PST
از هر کجای این پنجره که بی افتمرد پای ابری ات
در سایه ام جا می ماند
با تو پیر می شوم
دیگر از پنجره نگو
این سقوط های آزاد گاهی تهوع آورند
گاهی آدمی از سایه پنجره هراس دارد. Hossein Tavvafi
سوری جان همان الف
Nazy KavianiSat Feb 07, 2009 08:43 PM PST
تا که کنار گیرمت خوش خوش و می فشانمت
آمده ام که تا ترا جلوه دهم درین سرا
این هم نسبتا سکسی از مولانا!
ایینه ی
MoorcheSat Feb 07, 2009 08:41 PM PST
ایینه ی ِدو چشم درخشانت
راز مرا به من بنماید باز؛
یعنی شعاع مهر که در من هست
از چشم تو به سوی من اید باز...
این حال التهاب به چشمت چیست؟
مورچهً فرنگی
Be for M.Farangi :-)
by Azadeh Azad on Sat Feb 07, 2009 08:41 PM PSTبرگهای در حالِ افتادن میپرسند
به کجا پرواز میکنیم
انسانها میپرسند
چه باید بکنیم
و میجنگند
ستارگان نمیپرسند
آنها به فرمانی گوش میسپارند
که به آنها دستور میدهد
تا حرکت کنند
و بدرخشند
Nima Yushij
سلام بر آزادهء آزاده. باز هم همان الف
Nazy KavianiSat Feb 07, 2009 08:41 PM PST
دل از جهان رنگ و بو گشته گریزان سو به سو
نعره زنان ک"ان اصل کو؟" جامه دران اندر وفا
alef baraye Nazy jaan
by Souri on Sat Feb 07, 2009 08:37 PM PSTآرزویی دلکش است اما دریغ
بخت شورم ره برین امید بست
و آن طلایی زورق خورشید را
صخره های ساحل مغرب شکست
من به خود لرزیدن از دردی که تلخ
در دل من با دل او می گریست
Saayeh
بیا مورچه جان، باز هم الف
Nazy KavianiSat Feb 07, 2009 08:36 PM PST
بگریز، ای میر اجل! از ننگ ما، از ننگ ما
زیرا نمی دانی شدن همرنگ ما، همرنگ ما
قربون مولانا برم که هم شعره و هم آهنگ!
Noon for Nazy! Good evening everyone :-)
by Azadeh Azad on Sat Feb 07, 2009 08:36 PM PSTو رسید به خشکی پوست درخت
انگار چیزی مثل هیچ
در سطح رگ هایم رخ داده است
و گسستی عمیق بین من و من هایم
پیوند خورده است
مثل پاییزهای درخت
آرام آرام
دلم برایش تنگ می شود
و غباری نازک روی پیری موهایم پخش می شود
در عینکت بخواب
اگر جهان را هر طور نبینی
از چیزی کم نمی شود
چشم هایش را در همین پلک های نیمه باز
به روی خود بست
تا تعریفی برای انبوه ابرهای خاکستری ببیند
فشرده ی دردبودم و
در پوست سنگ هم نمی شد گنجید
با اطراف خود لال بودم
و مثل نقطه ای فقط
می توانستم معنای واژه را روشن کنم
پله ی اول شب است و
تب ستاره ارتفاعش تا صبح پایین نمی آید
مصطفا فخرایی
رقص کنان
MoorcheSat Feb 07, 2009 08:33 PM PST
رقص کنان پیکر اهریمنی
جست و برافشاند سر و پای و دست
خنده ی او تندر توفنده شد
در دل خاموشی و ظلمت شکست
نعره برآورد که دیدی چه خوب
مورچهً فرنگی
سوری بنفشه، لطفا الف
Nazy KavianiSat Feb 07, 2009 08:33 PM PST
در گل بمانده پای دل، جان میدهم چه جای دل!
وز آتش سودای دل، ای وای دل ای وای ما!
I know I've already post it, but this one is my favorite
by Souri on Sat Feb 07, 2009 08:30 PM PSTرهروان خسته را احساس خواهم داد
ماه های دیگری در آسمان کهنه خواهم کاشت
نورهای تازه ای در چشم های مات خواهم ریخت
لحظه ها را در دو دستم جای خواهم داد
سهره ها را از قفس پرواز خواهم داد
چشم ها را باز خواهم کرد
خواب ها را در حقیقت روح خواهم داد
دیده ها را از پس ظلمت به سوی ماه خواهم خواند
نغمه ها را در زبان چشم خواهم کاشت
گوش ها را باز خواهم کرد
آفتاب دیگری در آسمان لحظه خواهم کاشت
لحظه ها را در دو دستم جای خواهم داد
سوی خورشیدی دگر پرواز خواهم کرد
Golsorkhi
?Ps: Nazy jan, fekr kardi kaar sahlieh, esme Souri gozashtan ro banafsheh
ای داد! باز شلوغ شد!
Nazy KavianiSat Feb 07, 2009 08:29 PM PST
شوکت پور پشنگ و تیغ عالمگیر او
در همه شهنامها شد داستان انجمن
زیبا بود، سوری جان! لطفا ر
Nazy KavianiSat Feb 07, 2009 08:26 PM PST
ترسم که روز حشر عنان بر عنان رود
تسبیح شیخ و خرقه رند شراب خوار
میگم ها! این آقای یساری رفت که اسم بنفشه اش را بگذارد سوری و دیگر نیامد!
در چشمه ها و
MoorcheSat Feb 07, 2009 08:25 PM PST
در چشمه ها و اینه ها دیده دوختم
پنداشتم که اینه ، همتای چشمه است
وین هر دو در نگاه نخستین برادرند
پنداشتم که هر که در ایینه بنگرد
در چشمه نیز ، چهره ی او جلوه می کند
وان چهره های تیره و روشن ، برابرند
پنداشتم که چشمه اگر خفته در چمن
ایینه ای است عاشق دیدار آفتاب
وینک ، بر آن سر است که از اوج آسمان
خورشید را برهنه فرود آورد در آب
پنداشتم که در شب تار اتاق من
ایینه ، چشمه ای است که آرام و بی خروش
مورچهً فرنگی
"D"
by Souri on Sat Feb 07, 2009 08:23 PM PSTدیو دیو ؟
آری دیو
این تن افراخته چون کوه بلند
به چه فن آورم او را در بند ؟
من و این ترکش و این تیر و کمان ؟
من و این بازی خرد
من و این دیو گران؟
اگر این تیر رها گشت ز کف
اگر این تیر نیاید به هدف ؟
من و نابودیم آسان آسان
آخرین تیر من از چله گذشت
ترکش من دگر از تیر تهی ست
دوی می اید دیو
دیگر ای بخت سیاهم
به تو امیدی نیست
Hamid Mosadegh
سلام بر زیبارویان! لطفا همان دال
Nazy KavianiSat Feb 07, 2009 08:18 PM PST
سوری جان& خسته نباشی!
دیده را دستگه درو گهر گرچه نماند
بخورد خونی و تدبیر نثاری بکند
مورچه فرنگی با ذوق!
نرگس ساقی بخواند آیت افسونگری
حلقهء اوراد ما مجلس افسانه شد
دیدی که
MoorcheSat Feb 07, 2009 08:16 PM PST
دیدی که رسوا شد دلم
غرق تمنا شد دلم
مورچهً فرنگی
قاب عکسی
MoorcheSat Feb 07, 2009 08:13 PM PST
قاب عکسی ز تو در خاطر من
یادگاریست ز تو در باور من
مورچهً فرنگی
Kheili am sakht naboud....
by Souri on Sat Feb 07, 2009 08:12 PM PSTقلب بزرگ ما
پرنده خیسی ست
بنشسته بر درخت کنار خیابان
در زیر هر درخت
صدها هزار برهنه ی بیدار از تبر
جنگل
ای کاش قلب ما
خفت بی هراس
بر گیسوان در هم نمناک
ای کاش تمام خیابان های شهر جنگل بود
Golsorkhi