چنین گفت کای نامداران شهر
ز رای و خرد هرکه دارید بهر
بدانید کاین تیرگردان سپهر
ننازد به داد و نیازد به مهر
یکی را چو خواهد برآرد بلند
هم آخر سپارد به خاک نژند
نماند به جز نام زو در جهان
همه رنج با او شود در نهان
به گیتی ممانید جز نام نیک
هرانکس که خواهد سرانجام نیک ... : فردوسی
بیا تا همه دست نیکی بریم
جهان_ جهان را به بد نسپرسم
بکوشیم بر نیکنامی به تن
کزین نام یابیم بر انجمن ... : فردوسی
بس بگردید و بگردد روزگار
دل به دنیا درنبندد هوشیار
ای که دستت میرسد کاری بکن
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
اینکه در شهنامهها آوردهاند
رستم و رویینهتن اسفندیار
تا بدانند این خداوندان ملک
کز بسی خلقست دنیا یادگار
اینهمه رفتند و مای شوخ چشم
هیچ نگرفتیم از ایشان اعتبار ...
اینهمه هیچست چون میبگذرد
تخت و بخت و امر و نهی و گیر و دار
نام نیکو گر بماند ز آدمی
به کزو ماند سرای زرنگار ... : سعدی
دانی که چیست دولت دیدار یار دیدن
در کوی او گدایی بر خسروی گزیدن
از جان طمع بریدن آسان بود ولیکن
از دوستان جانی مشکل توان بریدن
خواهم شدن به بستان چون غنچه با دل تنگ
وان جا به نیک نامی پیراهنی دریدن
گه چون نسیم با گل راز نهفته گفتن
گه سر عشقبازی از بلبلان شنیدن
بوسیدن لب یار اول ز دست مگذار
کآخر ملول گردی از دست و لب گزیدن
فرصت شمار صحبت کز این دوراهه منزل
چون بگذریم دیگر نتوان به هم رسیدن ... : حافظ
آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است
با دوستان مروت با دشمنان مدارا
در کوی نیک نامی ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغییر کن قضا را ... : حافظ
بیا ساقی آن میکه ناز آورد
جوانی دهد عمر باز آورد
به من ده که این هر دو گم کردهام
قناعت به خوناب خم کردهام
کسی کو در نیکنامی زند
در این حلقه لاف غلامی زند
به نیکی چنان پرورد نام خویش
کزو نیک یابد سرانجام خویش
به دراعهٔ در گریزد تنش
که آن درع باشد نه پیراهنش
به از نام نیکو دگر نام نیست
بد آنکس که نیکو سرانجام نیست
چو میخواهی ای مرد نیکی پسند
که نامی برآری به نیکی بلند
یکی جامه در نیکنامی بپوش
به نیکی دگر جامهها میفروش ... : نظامی گنجوی
چشمان بیگناه تو چون لغزد
بر این کتاب در هم بی آغاز
عصیان ریشه دار زمان ها را
بینی شکفته در دل هر آواز
اینجا ستاره ها همه خاموشند
اینجا فرشته ها همه گریانند
اینجا شکوفه های گل مریم
بی قدرتر ز خار_ بیابانند
اینجا نشسته بر سر هر راهی
دیو دروغ و ننگ و ریا کاری
در آسمان تیره نمی بینم
نوری ز صبح روشن بیداری
بگذار تا دوباره شود لبریز
چشمان من ز دانه ی شبنم ها
رفتم ز خود که پرده بر اندازم
از چهر پاک حضرت مریم ها
بگسسته ام ز ساحل خوشنامی
در سینه ام ستاره ی توفانست
پروازگاه شعله ی خشم من
دردا ‚ فضای تیره ی زندانست
من تکیه داده ام به دری تاریک
پیشانی فشرده ز دردم را
می سایم از امید بر این در باز
انگشتهای نازک و سردم را
با این گروه زاهد_ ظاهر_ ساز
دانم که این جدال نه آسان ست
شهر من و تو ‚ طفلک شیرینم
دیریست کاشیانه شیطان ست
فروغ فرخزاد
غیر نام نیک ، چیزی درجها ن هرگز مخواه
جزصد ا قت ، راه د یگردرمیا ن آخر مپوی
صا د قا نه ، عا شق د لد ا ده یا معشوق با ش
عاشقا نه ، رازدل راجزبه او با کس مگوی
در هوای عشق دلبر هر نفس را تازه ساز
غیر عطر روی او عطر گل دیگر مبوی
دوست باش و نیک با همسایه اما هیچگاه
جامه ی نا پا ک خود را نزد همسایه مشوی
هر زما ن و هر مکا ن با یا د ا يرا ن زیست کن
لیک حل مشکل ا يران ز بیگا نه مجوی
دکترمنوچهر سعا دت نوری
xxxxxxxxxxxx
Recently by M. Saadat Noury | Comments | Date |
---|---|---|
برای نسرین ستوده : در زنجیری از سرودهها | 11 | Dec 01, 2012 |
ای دوست : در زنجیر اشاره | 1 | Dec 01, 2012 |
آفریدگار | 7 | Nov 04, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
سعدیا مرد نکو نام نمیرد هرگز ...
Shazde Asdola MirzaFri Jul 13, 2012 07:10 PM PDT
... اگر هم مرد، بدانید نکو نام نبود!
Dear Friendly Notes
by M. Saadat Noury on Sun Jul 08, 2012 02:44 PM PDTبا سپاس و در پاسخ ، سروده ی زیر تقدیم حضور می شود:
تا بکی بی باده و مطرب مدارم بگذرد
تا بکی در نیک نامی روزگارم بگذرد
عمر بگذشت و نچیدم گل زروی گلرخی
چند فصل زندگانی بی بهارم بگذرد ... : فیض کاشانی
Dear Anglophile
by M. Saadat Noury on Sun Jul 08, 2012 02:38 PM PDTبا سپاس و در پاسخ ، سروده ی زیر تقدیم حضور می شود:
در حقیقت عشق را خود نام نیست
می که می نوشد چو آنجا جام نیست
کی بیابد نیک نامی در جهان
هر که او در عاشقی بدنام نیست ... : شاه نعمتالله ولی
Dear First Amendment
by M. Saadat Noury on Sun Jul 08, 2012 02:32 PM PDTبا سپاس و در پاسخ ، سروده ی زیر تقدیم حضور می شود:
ما امید از طاعت و چشم از ثواب افکندهایم
سایهٔ سیمرغ همت بر خراب افکندهایم
گر به طوفان میسپارد یا به ساحل میبرد
دل به دریا و سپر بر روی آب افکندهایم
محتسب گر فاسقان را نهی منکر میکند
گو بیا کز روی مستوری نقاب افکندهایم
عارف اندر چرخ و صوفی در سماع آوردهایم
شاهد اندر رقص و افیون در شراب افکندهایم
هیچکس بیدامنی تر نیست لیکن پیش خلق
باز میپوشند و ما بر آفتاب افکندهایم
سعدیا پرهیزگاران خودپرستی میکنند
ما دهل در گردن و خر در خلاب افکندهایم
رستمی باید که پیشانی کند با دیو نفس
گر برو غالب شویم افراسیاب افکندهایم : سعدی
نا گفته نماند که این بیت از پروین اعتصامی
ما نمی پوشیم عیب خویش،اما دیگران /عیب ها دارند و از ما جمله را پوشآنده اند
با بیت پنجم غزل سعدی نزدیکی و مشابهت دارد
بد نام عشق جان شو، اینست نیکنامی
Friendly NotesSun Jul 08, 2012 01:51 PM PDT
درهم شکن چو شیشه خود را، چو مست جامی
بد نام عشق جان شو، اینست نیکنامی
معشوق غیر ما، نی، جز انکه خون ما، نی
هم جان کند رئیسی، هم جان کند غلامی
مولوی
سعدی علیه الرحمه
anglophileSun Jul 08, 2012 12:01 PM PDT
سخن در صلاح است و تدبیر وخوی
نه در اسب و میدان و چوگان و گوی
تو با دشمن نفس همخانهای
چه در بند پیکار بیگانهای؟
عنان باز پیچان نفس از حرام
به مردی ز رستم گذشتند و سام
تو خود را چو کودک ادب کن به چوب
به گرز گران مغز مردان مکوب
وجود تو شهری است پر نیک و بد
تو سلطان و دستور دانا خرد
رضا و ورع: نیکنامان حر
هوی و هوس: رهزن و کیسه بر
چو سلطان عنایت کند با بدان
کجا ماند آسایش بخردان؟
تو را شهوت و حرص و کین و حسد
چو خون در رگانند و جان در جسد
هوی و هوس را نماند ستیز
چو بینند سر پنجهٔ عقل تیز
رئیسی که دشمن سیاست نکرد
هم از دست دشمن ریاست نکرد
نخواهم در این نوع گفتن بسی
که حرفی بس ار کار بندد کسی
پروین اعتصامی
anglophileSun Jul 08, 2012 11:54 AM PDT
نیکنامی نباشد، از ره عجب
خنگ آز و هوس همی راندن
روز دعوی، چو طبل بانگ زدن
وقت کوشش، ز کار واماندن
خستگان را ز طعنه، جان خستن
دل خلق خدای رنجاندن
خود سلیمان شدن به ثروت و جاه
دیگران را ز دیو ترساندن
با درافتادگان، ستم کردن
زهر را جای شهد نوشاندن
اندر امید خوشهٔ هوسی
هر کجا خرمنی است، سوزاندن
گمرهان را رفیق ره بودن
سر ز فرمان عقل پیچاندن
عیب پنهان دیگران گفتن
عیب پیدای خویش پوشاندن
بهر یک مشت آرد، بر سر خلق
آسیا چون زمانه گرداندن
گویمت شرط نیکنامی چیست
زانکه این نکته بایدت خواندن
خاری از پای عاجزی کندن
گردی از دامنی بیفشاندن
...
by First Amendment on Sun Jul 08, 2012 11:26 AM PDTغمی نیست استاد، بگذار که بدناممان بدارند:
هیچکس بیدامنی تر نیست لیکن پیش خلق
باز میپوشند و ما بر آفتاب افکندهایم