POETRY

چکامه ای برای یک تابلو
10-Jun-2011 (2 comments)
نقّاشی زیبایت روبرویم بر دیوار
 نشسته است
و مرا به دور ترها و فراتر ها
به سرزمین کهنت، یمن، که
این روزها مرکز جنگ و جدل است
می برد >>>

ARTIST

هیچ گناه کاری در جهنم نیست

آثار شجاع آذری با افراط گرایی و تنش های سیاسی در خاورمیانه از سوی در ارتباطند

08-Jun-2011
گالری ژرم د نوآرمون (Jérôme de Noirmont در منطقه هشتم پاریس برای نخستین بار در فرانسه میزبان آثاری از شجاع آذری بود: پنج نقاشی‌‌ ویدئویی از مجموعه ای با عنوان «تمثال ها» (Icons, 2010)، و دو چیدمان ویدئویی، «روز قیامت» (The Day of Judgment, 2009)، و «هیچ گناه کاری در جهنم نیست» (There are no non-believers in Hell, 2010)، مجموعه آثار به نمایش گذاشته در گالری را تشکیل می دادند. شجاع آذری که متولد ۱۳۳۷ (1958) در شیراز است، از سال ۱۳۶۲ (1983) در نيويورک منزل گزیده و در این شهر به کارش ادامه میدهد>>>

GREENS

«شه‌ رسا»

شورای همآهنگی راه سبز امید

08-Jun-2011 (4 comments)
شورای همآهنگی راه سبز امید» (به اختصار: «شه‌رسا») چند هفته‌ای است که خود را به عنوان سخنگو، و در واقع، رهبر و سیاست‌گذار جنبش سبز مطرح کرده است. این شورا نیمه علنی کار می‌کند و اعضای آن شناخته نیستند. البته از افرادی این‌جا و آن‌جا به عنوان اعضای این شورا یاد شده است، ولی غالب این افراد عضویت خود را تکذیب کرده‌اند. تنها فرد تأیید شده منتسب به شه‌رسا آقای اردشیر امیرارجمند است>>>

LETTER

رهبر گرامی ...

نامه محمد نوری زاد به رهبر جمهوری اسلامی

08-Jun-2011 (4 comments)
خدا وکیلی، مسجد رفتن مردمان ما پیش از انقلاب بیشتر و با کیفیت¬ تر بود یا حالا؟ مناسبات بازار و کسب روزی حلال در پیش از انقـلاب به انصـاف و درستی متمایـل بود یا اکنـون؟ تجمل¬ گرایی و افراط و اسراف در مصرف، سابقاً بسیار بود یا این روزها؟ دختران فراری و مصرف مشروبات الکلی و روسپی¬ گری در آن سال¬ ها فزونی داشت یا این روزها؟ این سخن جناب آقای مصباح یزدی فراموش نشدنی است که می¬ فرمایند: "زمان شاه، به لحاظ فرهنگی بهتر از امروز بود." شرمنده¬ ام که در اینجا نیز باید نمره¬ ی مردودی را به خودمان بدهیم. انصاف و آمار این را می¬ گویند >>>

STORY

شايد هم نه
08-Jun-2011
با يک حرکت ساده تمام شد. راحت تر از آنچه که فکر مي کردم. چاقو، تا ته رفت توي سينه اش. دستم را بردم بالا. بوسيدمش. چاقو، توي دستم بود. به لب هاي خوش ترکيبش نگاه کردم. مي ايستادم، لب هاش، روبه روي چشم هام بود. نگاه نکردم به چشم هاش مي دانستم ترسيده؛ شايد هم نه. مي ترسيد، چشم هاش گرد مي شد. يک قدم رفتم عقب. نگاه کردم به لب هاش. دستم را آوردم پايي>>>

STORY

 سیلویا

تکه ای از داستان

06-Jun-2011
با سیلویا تو جنگل نزدیک خانه آشنا شدم. داشتم دوچرخه سواری می کردم که تو بیشه ی نزدیک رودخانه دیدمش که مچ پایش را گرفته بود. نگاهش کردم و با چشمهایم گفتم اگه بخواد بهش کمک می کنم. لبخند خفیفی زد. دوچرخه را کنار درخت تنومندی پارک کردم. به طرفش رفتم. بهش گفتم: دراز بکش و پاتو بیار بال. به نرمی نگاهم کرد و روی سبزه دراز کشید.مچ پاشو آروم شروع به ماساژ دادن کردم>>>

STORY

مورچه های تونسی

ناگهان همه چیز به هم خورد

06-Jun-2011 (4 comments)
آقای ادیبی، دبیر بازنشسته زیست شناسی، آدم محترمی در محل بود. با وجود آنکه بیست سالی از بازنشستگیش می گذشت، حتی برای خرید های معمولی هم لباس های هر چند از مد افتاده و کهنه ولی مرتب و اطو کشیده، می پوشید. همیشه غم این داشت که اتفاقاً شاگردان قدیم خود را ببیند و آن وقت اگر پوشش مناسب یک دبیر بازنشسته نداشته باشد!؟... باعث شرمندگی تام خواهد بود>>>

POETRY

تبخال
06-Jun-2011 (2 comments)
خوشبخت زمان ماست تبخال لبت
تبخال نگو ، بگو شده خال لبت

این خال گزنده عین  زنبور عسل
شکر خورد از چشمه سیال لبت
>>>

POETRY

بد حجاب
04-Jun-2011 (3 comments)
آی مردمان خفته به بالین سرد نادانی‌!
چشم بگشایید
و ببینید
دختران این سرزمین را
شیرزنان شیرین وار >>>

HALEH

چه کسی ما را به مدارا خواهد خواند؟

هاله جان، ای کاش ذره ای از صبوری ات را برایم جا می گذاشتی

02-Jun-2011 (14 comments)
خبر آنقدر ناگوار و یکباره بود که باورش را نا ممکن می کرد: هاله سحابی درگذشت. با بهت روبروی این صفحه لعنتی کامپیوتر نشسته بودم و در حرکت های عصبی لابلای صفحه ها ی ایننترنتی دنبال تکه خبرهایی میگشتم که راوی مرگ عزیزی بودند. تکرار خبر قطعیت فاجعه بود. هاله تصویر پدر در آغوش گرفته بود تا پیکر عزیز او را که چراغ زندگی اش بود به خاک بسپارد که زیر ضربه ها و دشنام های ماموران حکومتی از پار درآمد، قلب پاکش از ضربان ایستاد و هلاک شد>>>

AMNESTY

مبارزه برای آزادی «زندانیان وجدان»

عفو بین‌الملل - پنجاه سال فعالیت داوطلبانه حقوق بشری

02-Jun-2011 (one comment)
به جرأت می‌توان گفت که امروز کمتر زندانی سیاسی یا عقیدتی در دورافتاده‌ترین نقطه جهان است که نام عفو بین‌الملل را نشنیده باشد و یا اگر نام یک زندانی سیاسی یا عقیدتی به این سازمان برسد سازمان برای احقاق حقوق او مبارزه نکند. محوری‌ترین طریق این مبارزه در عین حال ساده‌ترین آن نیز هست: نامه‌نویسی اعضا به مقامات یک کشور برای آزادی یا تأمین حقوق زندانی و یا به خود زندانی برای اعلام همدردی و تقویت روحیه او>>>

POETRY

می ترسم
01-Jun-2011 (17 comments)
می ترسم از نبودنت...
و از بودنت بیشتر!
نداشتن تو ویرانم میكند...
و داشتنت متوقفم! >>>

FEMINISM

چگونه فمینیست شدم؟

انگیزه اصلی تلاش برای زندگی اجتماعی بهتر و برابر است

31-May-2011
در فرهنگ غربی، تلاش برای درخواست برابری بین زنان و مردان، در طی مثلا ٥٠ سال گذشته، به سطح عمومی جامعه نیز رخنه کرده است. این واقعیت اجتماعی البته شاید چندان در ایران صدق نکند یا هنوز در سطح وسیعی به چشم نخورد. ما در ایران به طور ناگهانی و در حین مصادف شدن با یک حادثه مشخص، «فمینیست» نمی‌شویم. مجموعه‌ای از تجربه‌های شخصی، تجربه‌های اجتماعی و دریافت‌های مختلف حسی ما را به این نقطه می‌رسان>>>

NOVEL

فراموشی

بخشی از يك رمان

27-May-2011
از ميدان لواسان تاعمامه جاده باريكي است در دامنه اي با شيب تند كه تا يال كوه هاي مشرف به هر دو منطقه. يك طرف لواسان و طرف ديگر فشم . جاده باريكي كه دوطرفش ديوار و درهاي بزرگ ويلاهاي پولدارهاي تهران گرفته است. با آويزه درختان مو و پيچك ها روي ديوار ها.... سيصد متر نرفته بايد بپيچيم. بالا برويم ، دوباره بپيچيم.. سعيد نيمه بطر شيواس ريگال ومارتيني را توي يخچال كنار دستش مي گذارد وتوي راه كه مي رويم از خودش مي گويد>>>

POETRY

بمان صدای خسته بمان
27-May-2011 (8 comments)
بمان صدای خسته بمان
که من آن کبوترم
که با بالهای زخمیش
به درختی ناآشنا >>>

FACEBOOK