ناگفته نماند که برخورد سرکوبگرانه جمهوری اسلامی با جنبش اعتراضی که بسرعت تبدیل به یک حرکت واقعی ورای درگیریهای جناحی درون سیستم شد موضوع غیر قابل پیش بینی نبود چون نمونه این برخوردها در طول بیش از سی سال در جمهوری اسلامی بکرات دیده و تکرار شده است اما همدلی گسترده مردمی از طرف ایرانیان چه درون و چه بیرون کشور و نیز بازتاب گسترده جهانی بوسیله خبر گزاریها و خبرنامه های بزرگ بین المللی از حوادث پیش آمده، نشانگر جدی تر بودن شرایط بود که حاکمان جمهوری اسلامی بخوبی آنرا دریافتند و در نهایت سبعیت و با ریختن خون بسیاری از ایرانیان در کوچه و خیابانها و نیز در خانه های امن سپاه پاسداران و بسیج به سرکوب بیرحمانه آن اقدام کردند. در اینجا پرسش اینست که آیا جمهوری اسلامی، پس از گذشت یک سال، توانسته در سرکوب آزادیخواهی مردم ایران پیروز شود؟
در روز برگزاری انتخابات رئیس جمهوری اسلامی در خرداد ماه سال 1388 صف طولانی رای دهندگان ایرانی در مقابل ساختمان سفارت جمهوری اسلامی ایران در کانادا، که با اتوبوسهای اجاره شده بوسیله سفارت جمهوری اسلامی، از شهرهای تورنتو و مونترئال به اتاوا آورده شده بودند چنان مینمود که حاکمان اسلامی ایران در پذیراندن خود به عنوان یک دولت منتخب، که به آراء مردم احترام میگذارد، به بسیاری از ایرانیان موفق بوده است اگر چه این امر در بیشتر موارد با تطمیع و ارعاب انجام شده باشد. اجتماع گروه مخالفان موجودیت جمهوری اسلامی در مقابل سفارت که من نیز حزئی از آنها بودم، در مقابل جمعیت راٌی دهندگان در انتخابات جمهوری اسلامی، اگر چه پر سر و صدا تر اما، بسیار کوچک و کم اهمیت بنظر میرسید. همین موضوع برای بعضی از رای دهندگان موجب تفریح و استهزاء شده بود که با متلکهای خود و نشان دادن گروه مخالفان به همدیگر کوشش میکردند آنرا بنمایش بگذارند. دیری نپائید که موضوع تقلب در انتخابات رئیس جمهوری اسلامی به مسئله ای جدی بدل شد و بازندگان انتخابات که خود در گذشته جزئی از همین دستگاه حکمرانی اسلامی بوده اند و در ارتکاب جنایات آن بر ضد مردم ایران سهم داشته اند، با عنوان کردن این موضوع در خواست لغو نتیجه و تکرار انتخابات را نمودند. تا اینجای قضیه و داستان "رای من کو" را همه میدانیم اما آیا این نخستین باری است که در انتخابات جمهوری اسلامی که بنیان آن بر دروغ و سرکوب ومردم فریبی استوار شده، تقلب شده است؟ چه چیزی موجب شد تا موج عظیم جمعیت در فاصله کوتاهی از انتخابات برای ابراز مخالفت با نتیجه آن در خیابانها براه بیافتد؟
سرکوب مردم بوسیله حاکمان اسلامی، در واقع بفاصله کوتاهی از سرنگونی رژیم پاشاهی که با یک برنامه ریزی و اجرای دقیق از طرف توطئه گران بین المللی و با همکاری نوکران داخلی انها انجام شده بود، با شعار "یا روسری یا تو سری" آغاز شد که در جریان رویاروئی چماقداران حکومتی با زنان تظاهر کننده از طرف هواداران حکومت نو رسیده اسلامی فریاد زده میشد. از همان ابتداء کار و بر خلاف سخنان دو پهلو و یا ساده لوحانه بعضی از عناصر حامی خمینی، چنین آشکار بود که حکومتگران اسلامی هیچ سر سازشی با آزادیهای مورد درخواست و مطالبه مردم نداشته و در پی اجراء واژه به واژه مانیفست حکومت اسلامی بر اساس کتاب "ولایت فقیه" یا همان "نامه کاشف الغطاء" بودند. عناصر مطلق گرا و افراطی اسلامی که خمینی را احاطه کرده بودند با سرعت گروه ساده لوحی را که خود را "ملی گرایان مذهبی" میدانستند به کناری راندند و زمینه را برای "حکومت مطلقه اسلامی" که بنیان آن بر خلاف همه حرکتها و خواسته های مردمی از زمان انقلاب مشروطیت برای ایجاد عدالت و نیز پیشگیری از خودکامگی حکومتگران بوده، مهیا نمودند. ملی گرائی ایرانیان و آنچه به آن مربوط میشد به مسخره گرفته شد و کار به آنجا رسید که حتی یک ملای دیوانه به نام صادق خلخالی که دستش به خون بسیاری از ایرانیان آلوده بود، قصد نابودی آثار ملی تخت جمشید در استان فارس را داشت و نیز پیشنهاد کرد تا نام خلیج فارس را به خلیج اسلام تغییر دهند. در این میان رهبران گروه جبهه ملی که خود را ملی گرا میدانستند و پیشتر در زمان اقامت خمینی در پاریس از او پشتیبانی کرده بودند در مقابل این حرکات با مصلحت طلبی سکوت اختیار کردند اما چیزی نگذشت که خود نیز قربانی دست اندازیهای حاکمان اسلامی شده و به گوشه ای خزیده یا رهسپار دیار غربت شدند.
یورش حاکمان نو رسیده اسلامی و نوکران ریز و درشت آنها در انجمنهای اسلامی و دیگر تشکیلات کوچک و بزرگ نظامی و غیر نظامی به ایران و ایرانیان از همان آغاز با دشمنی با همه نمادهای ملی و ملی گرائی و فرهنگ ایرانی همراه بود بطوریکه سنتهای هزاران ساله ملی ایرانیان مانند نوروز و چهارشنبه سوری بوسیله روحانیون درجه اول در دستگاه حکومتی اسلامی بی معنی جلوه داده شد در حالیکه سنتهای اسلامی هر چه بیشتر پشتیبانی و تقویت میشد. کوتاه سخن اینکه حاکمان اسلامی در ایران هرگز دشمنی خود را با آنچه مربوط به هویت، تاریخ، فرهنگ و نیز آزادیها و حقوق انسانی ایرانیان مربوط میشود پنهان نکرده و اگرچه به تازگی، در اثر مقاومتهای مردم، دیگر اصراری به از میان برداشتن سنتهای ملی ایرانیان ندارند اما، همچنان در سر کوب آزادیها و حقوق مردم ابرام دارند و این موضوع بی شک در جمهوری اسلامی به یک سنت حکومتی تبدیل شده. غارت ثروتهای ملی ایران بوسیله عوامل وابسته به حکومت و درون حکومت در مقیاسی بی سابقه که منجر به مشکلات اقتصادی گوناگون برای مردم و بوجود آمدن تورم اقتصادی و بالا رفتن میزان بیکاری شده، در کنار این سرکوبها مسلما جائی برایٌ
محبوبیت دستگاه حاکمه جمهوری اسلامی در میان عامه مردم نگذاشته. اگر چه در طی سی سال گذشته رهبران جمهوری اسلامی همیشه کوشش کرده اند که از حساسیتهای ملی مردم ایران در جهت هدفهای خود بهره گیری کنند اما امروزه این ترفند آنها دیگر شناخته شده و پخش سرودهای ملی از دستگاه های تبلیغاتی دولتی در مواقع اضطرار و یا سخن گفتن از شخصیتهای ملی و تاریخی ایرانیان برای همراه کردن مردم در جهت هدفهای ضد ملی حکومت اسلامی کاربرد ندارد.
آنچه در سطور گذشته آورده شد فشرده ای بود بسیار کلی از مسائلی که موجب ذخیره شدن یک انرژی منفی عظیم بر ضد جمهوری اسلامی در میان جامعه ایران در طول سی سال گذشته شده و سرنوشت محتوم حکومت اسلامی را رقم زده است. جنبش سبز که ظاهراٌ بوسیله بخشی از درون حاکمیت بنا گذاشته شد تلاشی بود برای بهره گیری از این انرژی در جابجائی قدرت از دستی بدست دیگر تا ضمن تخلیه آن انرژی که میتواند اثار نابود کننده ای هم برای حکومت و هم برای کشور داشته باشد، یک مشروعیت انقلابی تازه ای برای حاکمان اسلامی بدست بیاورد بدون اینکه موجودیت سیستم دچار دگرگونی شود. این در واقع یک بازی سیاسی خطرناک بود با طراحی ظاهراٌ حساب شده و سازماندهی گسترده، که مستلزم هزینه مالی قابل ملاحظه ای نیز بود، و اگر به نتیجه میرسید میتوانست مشروعیت انقلابی تازه ای برای حکومت جمهوری اسلامی ببار بیاورد اما دست کم گرفتن حضور و قابلیتهای نیروهای مخالف کلیت جمهوری اسلامی و نیز خشونت لجام گسیخته نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی موجب شد تا همه این محاسبات بهم ریخته و کار بجا ئی بکشد که حتی بسیاری از هواداران "اصلاحات" در چهار چوب جمهوری اسلامی نسبت به آینده رژیم مورد حمایت خود دچار تردید شوند. از سوی دیگر عدم توانائی (یا عدم تمایل) آقایان موسوی و کروبی در ارائه راهکارهای عملی و کارساز برای به نتیجه رساندن جنبش فراگیر مردم و تامین خواسته های آنها موجب دلسردی گسترده ای در جامعه درون کشور گشت و همین موضوع بتدریج باعث پراکندگی بخشی عمده از نیروها از پیرامون رهبران اولیه جنبش شد.
اگرچه جنبش سبز در آغاز با خواسته های محدودی مانند برگزاری دوباره انتخابات رئیس جمهوری وبا شعارهای کلیشه ای از پیش تعیین شده به میدان آمده بود اما این موضوع به زودی تغییر کرد و نیروهای مستقل ملی با حضور و تلاش خود توانستند با شعارهائی که منعکس کننده خواسته های واقعی مردم بود ابتکار عمل را بدست گرفته و هدفهای جنبش را گسترده تر کنند. بعضی از این شعارها مانند "نه شرقی نه غربی جمهوری ایرانی" و "نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران" به روشنی نشان میداد که شعارهای کلیشه ای "رای مرا پس بده" و امثال آن هرگز خواسته های اساسی مردم را منعکس نمیکند و این خواسته ها بسیار فرا تر از لغو نتایج یک انتخابات بوده و با اساس و پایه جمهوری اسلامی سر و کار دارد. شاید همین مسائل بود که رهبران اولیه جنبش را وادار به عکس العمل کرد تا خط خود را با تاکید بر اعتقاد و پابندی به جمهوری اسلامی از جریانهای ملی موجود در جنبش که موجودیت سیستم را زیر سواًل میبرد جدا کند و یک بار دیگر نشان دهد که سیاستمداران اسلامگرا هیچ قرابتی با خواسته های ملی ایرانیان نداشته و تنها در اندیشه نگاهداری بنیان حکومت اسلامی خود هستند نه چیز دیگر. امروز با توجه به آنچه در طول یکسال گذشته واقع شده، بطور قاطعانه میشود گفت که اکثریت بزرگی از مردم ایران دیگر نسبت به هر گونه اصلاحات و اصلاحگران حکومتی قطع امید کرده اند.
دستگیریهای گسترده و برخوردهای به شدت خشونت بار و وحشیانه حکومت اسلامی با مردم ایران در این وقایع که منجر به کشته شدن بسیاری شد، بی شک به سخت تر کردن مواضع مردم در مقابل حکومت اسلامی کمک شایانی کرد و جنبش را در مسیری انداخت که بازگشت از آن اگر غیر ممکن نباشد باید گفت به آسانی میسر نیست. امروز دیگر حرف از پس گرفن رای کسی نیست و هر حرکت کوچکی از طرف حکومتگران اسلامی میتواند جرقه ای برای بیرون ریختن احساسات مخالفت آمیز مردم و در نتیجه رویاروئی آنها با نیروهای سرکوبگر امنیتی جمهوری اسلامی باشد. سرایت مخالفت با حکومت به بازار که روزگاری پایه های انقلاب و حکومت اسلامی بر حمایت مادی و معنوی آن استوار شده بود نشان از تغییرات بزرگ و عمیقی است که در طی یک سال گذشته جامعه ایران را فرا گرفته. بازار بعد از گذشت دهها سال از انقلاب اسلامی، اکنون میرود تا پیوند خود را با جامعه ایران باز یابد و پا را از بینشهای خود پرستانه فرا تر گذاشته و به مردم نزدیک شود. این امر بدون شک از آثار هرج و مرجی است که نتیجه فعالیتهای بی بند و بارانه تجارتی اجامر و اوباش حامی حکومت بوده که با کارهای بی حساب و کتاب خود اقتصاد ایران را دچار بحران کرده اند اما دلیل هر چه باشد بحران سیاسی که امروز گریبان جمهوری اسلامی را گرفته میرود تا بنیان این حکومت مردم ستیز و ایران بر انداز را به لرزه بیاندازد و در نهایت نابودی آنرا تضمین کند. اکنون نوبت نظامیان و نفتیهاست که تکلیف خود را با حاکمان دروغگو و شارلتان جمهوری اسلامی و چاقو کشهای حامی آنها روشن کنند و گامهای عملی در راه آزادی میهن و مردم خود براشته و دین تاریخی خود را به ایران و ایرانیان بپردازند. مبارزه مردم برای آزادی ایران و سرنگونی جمهوری اسلامی همچنان و در جبهه های گوناگون، بی هیچ رنگ و ریائی، تا رسیدن به پیروزی ادامه خواهد داشت.
Recently by Sohrab_Ferdows | Comments | Date |
---|---|---|
آخوندهای فُکُلی | - | Nov 15, 2012 |
Closing of Islamic Republic embassy in Canada | 4 | Sep 08, 2012 |
قصٌه های تکراری | 3 | Aug 26, 2012 |
Person | About | Day |
---|---|---|
نسرین ستوده: زندانی روز | Dec 04 | |
Saeed Malekpour: Prisoner of the day | Lawyer says death sentence suspended | Dec 03 |
Majid Tavakoli: Prisoner of the day | Iterview with mother | Dec 02 |
احسان نراقی: جامعه شناس و نویسنده ۱۳۰۵-۱۳۹۱ | Dec 02 | |
Nasrin Sotoudeh: Prisoner of the day | 46 days on hunger strike | Dec 01 |
Nasrin Sotoudeh: Graffiti | In Barcelona | Nov 30 |
گوهر عشقی: مادر ستار بهشتی | Nov 30 | |
Abdollah Momeni: Prisoner of the day | Activist denied leave and family visits for 1.5 years | Nov 30 |
محمد کلالی: یکی از حمله کنندگان به سفارت ایران در برلین | Nov 29 | |
Habibollah Golparipour: Prisoner of the day | Kurdish Activist on Death Row | Nov 28 |
Great article! with
by Maryam Hojjat on Tue Jul 13, 2010 09:43 AM PDTreality of todays' IRAN. Thanks.