FOOD

The Summer Squeeze

I’m going to focus on light and refreshing meals and snacks

21-May-2008 (14 comments)
In a vain attempt to get in shape for summer…(and not just summer, I may add) I have shocked my loved ones and done what I promised I would never do. I have gone on a diet. I always believed that if you eat sensibly and make small sacrifices (swapping butter for olive spread, swapping white rice and bread for brown and white potatoes for sweet potatoes etc…) you would manage to strike a balance between ying and yang and create equilibrium in your diet. Indeed this is still true… But for example how do you deal with break-ups or job stress and the like? Well a lot of us are emotional eaters and I would also fall into this category…>>>

OBSERVER

 برای آیندگان

به بهانه سفر به ایران

21-May-2008 (12 comments)
نگارنده طی دو سال گذشته دو سفر به ایران جمعا" به مدت سه ماه داشته است . بر همین مبنا لازم دانستم مشاهدات خود را با علاقمندان به اوضاع ایران در خارج از کشور و از طرف دیگر جنبش فعال عدالتخواهی در ایران در میان بگذارم تا شاید بتوان با تبادل نظر و بررسی دیدگاه های مختلف نسبت به شرائط ایران ، در راه مقابله و خنثی کردن نقشه های دشمنان داخلی وخارجی قدمی برداشت . وظیفه عدالتخواهان ایرانی است که در این شرایط بحرانی به دور از هرگونه تعصب وتنگ نظری غیر علمی و با توجه به منافع ملی ومصلحت مردم ایران ورق های تاریخ را برای آیندگان با صفحات زرین حقیقت پر کنند . >>>

STORY

نتيجه نهاييِ زندگيِ آن زن

تقديم به كلاريس ليپسكتور

21-May-2008 (one comment)
همان روز بود، آخرين روز، كه وقتي آن زن به چشمهاي مردي كه دوستش مي داشت نگاه كرد، تصميم گرفت كه خودش را بفروشد. نه به او ... خريدارش را خودش مي بايست انتخاب كند. مردي براي تمامي سالهاي باقيمانده عمرش ... در نگاهش، ــ در نگاه همان مردي كه دوستش مي داشت ــ ديگر نه عشق بود، نه تمنايي براي لمس وجودش . . . وقتي زن مي گفت "وجود"، منظورش فقط جسمش نبود، بلكه چيزي ماوراء جسم. چيزي نامريي و لمس نشدني . . . در خيرگي نگاهِ مرد، تنش ناگهان يخ كرد. خيلي سعي كرد كه گرمي را به تنش بازگرداند، آن چشمها، آن چشمها كه او را نمي ديد، از پشت چشم هاي بسته اش به او زل مي زد. >>>