STORY

خانه ی من

می گویم؛ کلارا! لهجه ی فارسی ت خیلی پیشرفت کرده. می گوید؛ بدبخت، من ایرانی ام،

10-Jun-2008
دیروز، در میدان "درکه"، جلوی یک دکه ی شاه توت فروشی ایستاده بودم که کسی به اسم صدایم کرد. وقتی دنبال صاحب صدا می گشتم، مردی از پشت فرمان یک پژو پرسید؛ شما آقای احمدی نیستید؟ همان طور که خم شده بودم تا بگویم چرا، انگار عکسی از سال های دور، که چین و چروک زمان رویش نشسته باشد. در را خانمی شیک و تر و تمیز باز می کند و پیش از آن که سلام کنم، سایه ی محمود را پشت سر زن می بینم. بعداز ماچ و بغل، می نشسینیم به چای و صحبت. زن می گوید؛ بسیار از شما شنیده بودم. دیشب محمود گفت شما را بعد از سال ها، به یک نگاه شناخته! می گویم؛ این که چیزی نیست، خانم. این شازده مسائل پیچیده ی حساب و هندسه را هم با یک نگاه حل می کرد.>>>