گویا روزنامه نگاران جلوی در اوین هم همیشه یک ساک حاوی مایو، کرم ضد آفتاب، عینک آفتابی، کلاه شنا و... با خود دارند
>>>
یعنی برای تو فرقی نمی کند اگر یک شب آبجی قدسی ات، دست در دست "سیدنی پواتیه"* "برای شام" به خانه بیاید؟
>>>
زمان که می گذرد، تنها افسوس کف دست ها می ماند. خبر را که خواندم، در آینه دیدم که تمامی این سه دهه ی عمر، به درازای سه ساعت پریده است
>>>
همسایه های "مهربان" به خیال آن که این آسیایی بیچاره مشکلی دارد یا عقلش پارسنگ بر می دارد، برای احوال پرسی به در می کوبند، و من
>>>
او کسی ست که در زمان آخرین شاه صفوی (شاه سلطان حسین)، پیش از تصرف اصفهان توسط افغان ها، بر تمامی ارکان جامعه ی ایرانی تسلط داشته و
>>>
این موجودات زیبا که روی دو پا راه می روند، با وجود هزاران تفاوت فرهنگی و تاریخی و جغرافیایی، گاه چه شباهت های عجیبی به هم دارند
>>>
"من آن کاری را کردم که هر انسانی هنگام نارسایی کلمات برای بیان احساس درونی خود انجام می دهد".
>>>
ورم کرده بودم، به بار نشسته بودم انگاری. یک تلنگر لازم بود تا این میوه ی رسیده را از شاخه بیاندازد.
>>>
بهشت هم لابد شهری ست زیبا و پر درخت و پارک و... که به دلایلی گاه برقش می رود، یا آسانسورش کار نمی کند،
>>>
شاید هزار سال پیش، شاید هم همین دیروز، گربه ای کلاغی را به دندان گرفته، به گوشه ی دنجی خزیده و سفره ی شاهانه ای برای خود چیده
>>>
"لباس پوشیده ایم اما نمی دانیم کجا می خواهیم برویم"!
>>>
در جرگه ی قبیله، همه باور داشتند، یا پذیرفته بودند که شمن با ماورای آسمان و طبیعت در ارتباط است و به هر کاری تواناست
>>>
و به برکت آن کرم سیب، شهرهای آباد آن بوم گرفت و مرز و بومش تا کرمان و دریای چین برفت.
>>>
حرفم هنوز تمام نشده بود که یک "چیتا" از پشت درخت های سمت چپ پنجره بیرون آمد، و بعد یکی دیگر! سر جا خشکم زد. آشکارا می لرزیدم
>>>