Manoucher Avaznia
23-May-2008

چه نیازیست به برهان ملوّن که برد راه بسویت؟

چه نیازیست به الفاظ مشعشع که دهد نشان رویت؟

 

>>>
Manoucher Avaznia
22-May-2008 (8 comments)

ببین به خانه می روم

چه شادمانه می روم

بر ابر و باد می روم

و بر دما نه می دوم

>>>
Manoucher Avaznia
21-May-2008

ساعت کار من است بگذشته

زی پنجاه و دو ده در هفته

اندر این مطبخ پر بوی و بخار

  و در آن میخانه.

>>>
Manoucher Avaznia
21-May-2008 (3 comments)

"از خراسانم".

نفسی چند فتادم درین شهر فسون

پی تبعید خود انگیخته ای.

"لقمه نانی دارم"

>>>
Manoucher Avaznia
20-May-2008

تو چه مرکبی خدا را که سُمی به مهر داری؟

به خوش آبشخوری خود ثَغَر سپهر داری

>>>
Manoucher Avaznia
19-May-2008 (8 comments)

با خودم میگفتم:

موسم خانه تکانی اینجاست.

وقت آن آمده تا

گرد و خاکستر این کومه به صحرا ببرم.

>>>
Manoucher Avaznia
19-May-2008 (2 comments)

جانا؛ به دست استاد بسپار کارها را

کو چاره ساز گردد پنهان و آشکارا.

 

>>>
Manoucher Avaznia
18-May-2008 (7 comments)
ببین که آفتاب ز پشت بام ما نمی پرد؛
و ماه نقره فام ترا نگاه می کند.
ببین که پنبه زار ابرها
چگونه شاد دربرابر تو می دود؛
>>>
Manoucher Avaznia
16-May-2008 (2 comments)

یاد باد آن مستی و دمهای گرم.

یاد باد آن بوسۀ عاری ز شرم.

خوش نشستن در جوار برکه ها

همدمی با ساقه های ترکه ها.

>>>
Manoucher Avaznia
15-May-2008

تو به فرمان خدای خانه است

کاینچنین شیرینی.

 

>>>
Manoucher Avaznia
15-May-2008

پیش چشمم پهنۀ شهر است گسترده.

بازوان بگشوده بر غوغای بی پایان این دوران.

 

>>>
Manoucher Avaznia
14-May-2008 (one comment)
خوشباوران صبور دره های گلبار مشرقی؛
باور نمی کتید
خورشیدتان کنون
از چکاد خاور دمیده است؟ >>>
Manoucher Avaznia
14-May-2008 (3 comments)

با کدامین دل دل دلدار من

شُبهه می دارد به صدق کار من؟

در شگفتستم از این اوهام او

چون که او داند بن اسرار من.

 

>>>
Manoucher Avaznia
13-May-2008 (8 comments)
من ز پربارترن شاخه این فلسفه حکمت جستم؛
و ز بیدارترین مردم این دیده نظر فرمودم.
کوچه پس کوچه این شهر چراغانی را
به تمنای چراغی گشتم. >>>
Manoucher Avaznia
12-May-2008 (2 comments)

 

>>>